سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مشروطه دوم: گفتمان جمهوری حقوق بشر - احمد تقوائی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : آ گاه

عنوان : آقای تقوائی از خواب بیدار شوید در ایران کودتا شده است.
آقای تقوائی هنوز بدنبال دور دوم انتخابات منتظر مانده است و چقدر از زمان عقب است.
۱٣۵۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨٨       

    از : علی انتخابی

عنوان : سرقت تئوری
آقای تقوایی تئوری مشروطه دوم به شما و محمد امینی تعلق ندارد. این تئوری‌ای است که سال‌ها پیش سعید حجاریان مطرح کرد. شما و رفقایتان از روی دست او نگاه کرده‌اید. نتیچه‌ی انتخاباتی که این‌هم زورش را زدید را دیدید. یادتان هست می‌گفتید تحریم انتخابات احمدی نژاد را حاکم کرد. نتیجه را ببینید و کمی خجالت بکشید.
۱٣۵۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨٨       

    از : آ گاه

عنوان : چرا بعضی از روشنفکران مردم را به انتخاباتی دعوت کردند که نتیجه اش کودتا بود؟
آقای تئورسین بزرگ ،آقای پر مدعا ،آقای تقوائی مخ بزرگ ، کجا هستید تا مسائل کنونی را بررسی و تحلیل نمائید؟چرا جا خوردی و صدایت در نمی آید؟چرا سکوت کرده ائی ؟مهندسی انتخابات تو به کجا رسید؟
۱٣۵۴۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨٨       

    از : رسوای زمانه منم مستعفی زمانه منم

عنوان : تقوائی استعفاء استعفاء
تمام پیش گوئی های شما آقای احمد تقوائی غلط از آب در آمد!
۱٣۵٣٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨٨       

    از : سامان بهنژاد

عنوان : آقای احمد تقوائی ! تئوری به مشروطه رهنمون کردن ولایف فقیه نظام جمهوری اسلامی ابتدا از جانب سعید حجاریان عنوان شد نه از جانب شما؟ بهتر بود که باز گو می کردید ودست به دزدی نمی زدید.
جناب آقای تقوائی، تحلیل شما یک تحلیل علمی و بی طرفانه نیست، بلکه تحلیلی ست رقابتی و انتخاباتی، آن هم در چارچوب نظام ولایت فقیه؛ دوست گرامی، الفبای دمکراسی حکم می کند که یک تبلیغات چی، که شما فعلا خود را در چنین مقام شامخی قرار داده اید، پُز و قیافه ی یک روشنفکر منتقد را به خود نگیرد. شغل کنونی شما به عنوان مبلغ بیت کروبی، با تاکید بر مفهوم بیت، اصولا به شما اجازه نمی دهد که با فاصله به امور جاری نگاه کنید، بنابراین، لحن علمی را کنار بگذارید و به جای به تصویر کشیدن اوهامی که هیچ پایی در واقعیت ندارند، مستقیما مردم را به رای دادن به شیخی دعوت کنید که محمود دولت آبادی را به این علت نا اهل می شمرد، چرا که از ظن او نویسنده ی کلیدر یک کمونیست است!

.

دوست گرامی، به کار بردن لفظ مشروطه ی دوم، اگر چه خیلی جذاب است، اما به همان میزان نیز بی مورد و حتا تهی از مفهوم است. دوست گرامی، انقلاب اسلامی در کلیت اش به توپ بستن دوباره ی همه آن چیز بود که از روشنگری و جنبش بیداری ایرانیان در حیات اجتماعی ما رسوخ کرده بود. معروف است که می گویند خمینی ادامه دهنده ی راه شیخ فضل الله نوری بوده است، اگر چنین براوردی را درست بدانیم، به راستی چگونه می توان پیروزی مشروعه را بستری دانست برای رشد مشروطه گری؟

در ضمن، فراموش نکنید که خود مشروطه با استبداد محمد شاهی یکراست به تجزیه ی ایران انجامید و از درون به گل نشستن جنبش بیداری بود که پدیده ای مثل رضا شاه ظهور کرد. آنچه که به گونه ای فشرده می خواهم خدمت شما عرض کنم یک چیز است:

۱روشنگری ایرانی هرگز نمرده بود که بخواهد دوباره زاده شود؛ به عبارت دیگر، انقلاب اسلامی، خود، تابوتی سرخ و سیاه بود که روشنگری ایرانی می بایست در آن زنده به گور شود؛ بنابراین، بیرون آمدن آن پیکر روشن تنها در صورتی میسر است که کل تابوت شکسته شود، و این یعنی، راه خروجی یک چیز بیش نیست: خروج از انقلاب اسلامی و تمامی زائده های اش. شما اما دارید ما را دعوت می کنید که به یکی از دهلیزهای کمتر تاریک این تابوت گام بگذاریم!

.

شما متاسفانه طوری وانمود می کنید که گویا شرکت در انتخابات نظام، که بطور دقیق تر باید آن را انتخاب نظام نامید، به خودی خود مثبت است. دلیل تان برای این ادعا چیست؟ شما نمی توانید انکار کنید که یک جبهه ی بایکوت بزرگ هر گونه مشروعیت را از کلیت نظام می گیرد؛ حال گیریم که همه ی بایکوت کنندگان نیروهای دمکرات نباشند، ولی آیا اگر امری درست از سوی "نادرستان" مورد پشتیبانی قرار گیرد در درستی اش خللی وارد می شود؟ نمونه ای می زنم، حقوق شهروندی امری ست بسیار مهم برای دمکراسی، اما آیا پنهان شدن تجزیه طلبان در پشت این شعار و حمایت آنان از بیت آقای کروبی چیزی از درست و مهم بودن حق شهروندی می کاهد؟ مسلم است که خیر؛ بنابراین، عدم پیوستن به جنبش بزرگ بایکوت نه از لحاظ نظری قابل دفاع است و نه از لحاظ عملی. انتخابات در یک نظام بسته چیزی جز امتداد انسداد گوهری آن نظام نیست. در تمامی نظام های توتالیتر نوعی انتخابات بوده است: از شوروی تا چین، و از فاشیسم تا نازیسم. و هیچ یک از آن نظام ها از طریق صندوق رای به زیر کشیده نشده اند!

.

نکته ی مهم دیگری که شما به کل آن را نادیده گذاشته اید، ساختار درونی خود نظام است. آنچه که امروز دارد اتفاق می افتد بیش از آنکه برایندی از تطبیق نظام با خواست های مردم باشد، پیامد یک تغییر ماهیت انقلابی ست: پس از انقلاب جامعه ی ایرانی دچار یک قبیله گرایی اقتصادی، سیاسی، و نظامی شد که کاریسمای خمینی از یک سو، و جنگ هشت ساله از سوی دیگر، مانع بروز بلاواسط آن شدند. با گذشتن از آن دوران، ذات انقلاب، که خیزشی ژرف در قالب یک نوقجریسم بنیادی بود علیه مدرنیسم پهلوی، خود را عریان کرد. شما خود اهل فن هستید و نیازی نیست برای شما فرایند این نوقجریسم را توضیح داد. امروز اما، یک دیالکتیک انقلابی است که دارد ظهور می کند: یک دست کردن امر پاره شده.

خامنه ای امروز معمار آخوندزدایی از حکومت اسلامی ست. و احمدی نژاد، عامل اجرایی یک دست کردن ایران در قالبی نظامی. در حقیقت امروز انتخابی که در برابر ایران وجود دارد یک چیز بیش نیست:

ادامه ی نوقجریسم و فروپاشی و یا پذیرش یکپارچگی در قالب یک نئوفاشیسم نظامی. البته بر روی واژه ی انتخاب زیاد نباید تکیه کرد، چرا که این ما نیستیم که مسیر را مشخص می کنیم. بیت رفسنجانی که اشرافیت اقتصادی و مافیوکراسی پولی نظام را تشکیل می دهند، حاضر هستند برای حفظ قدرت خود حتا پای تجزیه ی ایران نیز، که روسیه آن را کلید زده است، بروند، به شرط آنکه بخشی از ایرانستان فردا متعلق به خاندان او باشد. اینان اما شانسی ندارند، چرا که فاشیسم نظامی اجازه ی چنین کاری را به آن ها نمی دهد. فاشیسم امروز دلیلی نمی بیند که با اشرافیت اقتصادی همکاری کند. این اشرافیت چه چیزی به او می دهد که او بدون آن نمی تواند داشته باشد؟ هیچ چیز!

اشرافیت اقتصادی امروز تبدیل به یک شریک اقتصادی شده است که سرمایه ای با خود نمی آورد و سپاه نیازی به چنین شریکی ندارد و دست اش را قطع خواهد کرد.

از سوی دیگر، خامنه ای دیگر نیازی به همکاری دو جانبه با رفسنجانی ندارد. نه تنها ندارد، بلکه حضور رفسنجانی در راس خبرگان یک خطر وجودی برای او به شمار می رود. اینجا کالکول و محاسبه ی ناب قدرت است که عمل می کند. خامنه ای "کار کثیف" را به عهده ی احمدی نژاد گذاشته است. دراز کردن رفسنجانی امری ست که چهار سال پیش کلید خورد و امروز ما وارد فاز نهایی آن شده ایم. اگر چه رفسنجانی تهدید کرده است که اگر بخواهند او را بزنند، او ایران را به آتش خواهد کشید، اما هم خود او، و هم خامنه ای می دانند که این اظهارات چیزی جز واپسین دست و پا زدن های هیکلی رو به موت بیش نیست.

طبیعت این نظام بسته حکم می کند که از آنارشی انقلابی خود به سوی یک سنترالیسم فاشیستی حرکت کند و همه چیز را یکدست سازد.

احمدی نژاد و نیروهای فاشیستی نظامی پشت او، امروز از دو جا مشروعیت می گیرند: اقتصاد پوپولیستی و الاهیات فاشیستی. پول نفت مشروعیت اول را میسر می کند و بیت خامنه ای مشروعیت دوم را. افرادی مثل رفسنجانی علت وجودی خود را در این نظام از دست داده اند. مسلم است که چهره ای مثل موسوی که قتل عام ۶۷ را در کارنامه اش دارد اصولا نمی توانند حتا آلترناتیو خود رفسنجانی و یا خاتمی باشند، این مرد چند پله از این دو نیز عقب تر است. ولی همه ی این امور در برابر ساز و کار قدرت بی ارزش اند: اشرافیت مالی بازی را به لومپن پرولتاریای صاحب اسلحه باخته است و امروز سر این اشرافیت است که دارد بر صحن انقلاب بریده می شود.

اجازه بدهید که برخی ها نیز از این حق شهروندی برخوردار باشند که اشکی برای جاری شدن این خون شریف نریزند.

با احترام

سامان بهنژاد
۱٣۴۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱٣٨٨       

    از : احمد صلاحی

عنوان : سیاست بازان گیج و ویج
یاران گرامی ! ما می توانیم درخارج از کشور از نبودن انتخابات «نسبتا» آزاد در کشورمان که در سه دهه متوالی ، میلیونها ایرانی عرفی از حق داشتن کاندیدای مورد قبول خود محروم بوده اند برای فشار آوردن به حکومت استفاده کنیم . از این بابت عمیقا ناخرسندم و پافشاری بر این حق اساسی را وظیفه ی تمام منقدین عرفی حکومت میدانم. برای مردم عرفی و غیر سنتی میهنم که در دوم خرداد ۷۶ تمام نیروها ی سیاسی را «مات » کردند. و در سال ۸۴ برای اعتراض به خاتمی و «اصلاح طلبان» که ۸ سال طفره رفتند و کاری نکردند ، از رای دادن خودداری کردند. ، احترام والائی قائلم . علیرغم اینکه آن حرکت به قیمت روی کار آمدن احمدی نژاد گردید. از بی مایگی سیاست بازانی که اعتراض و انفعال مردم را بحساب «تحریمیان» گذاشتند بیزارم . امروز هم با درماندگی خود را به میلیونها مخالف احمدی نژاد آویزان کرده اند.
نتیجه :
- سیاست بازان در دوم خرداد در شکست ناطق نوری و خامنه ای نقشی داشتند آن ابتکار زنان و جوانان بپا خاسته بود..
- سیاست بازان نه توانستند مردم را در دوره قبول به پای صندق ها بکشانند تا اصلاح طلبان برنده شوند.
- امروز هم سیاست بازان نیستند که احمدی نژاد را کنار میگذارند بازهم مردمند.


بهتر نیست که این سیاست بازان کار مفیدی برای مردم بکنند.
۱٣۴۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست