سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

من یک فدایی خلق آذربایجان ام! - تنظیم و ترجمه از واهاب تبریزلی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : سهند نسیمی

عنوان : برو و اشیا را نامگذاری کن---- انجیل عتیق--
فکر می کنم که کتاب افرینش با " برو و اشیا را نامگذاری کن" شروع می شود که خدا به حضرت آدم طبیعت اطراف را نشان داده و ازش می خواهد که تمامی اشیا دور و برش را نامگذاری کند و بدین طریق با آنها هویت دهد. بدون هویت مجزای اشیا و پدیدهای دو ربر مان ما قادر به درک ماهیت و خصوصیات و رابطه بین آنها نخواهیم بود. و وقتی مسی از خدا می پرسد که کی هستی. خدا پاسخ می دهد که " من خویشتن خویشتنم" یعنی برای خودش هویت دارد. اگر شیمیدانی بخواهد محلولی و یا مخلوطی از چند عنصر تهیه کرده و خصوصیات فیزیکی و شیمائی اش را بررسی کند باید اولا از چند و چون و خصوصیات فیریکی و شیمیائی عناطر در گیر آگاهی داشته و ثانیا باید از هر کدام با دقت کامل به اندازه معینی وزن کرده و باهم مخلوط کند---- مثلا یه mole از هر عنصر -- و بعدا واکنش مخلوط و یا محلولش را در ازمایش های مختلفی بررسی کند. نتایج بدست آمده از این ازمایش ها دقیق هستند برای اینکه ازمایشگر می داند که مولوکول های موجود عناصر مختلف ازمایش اش باهمدیگر برابر بوده اند. یعنی با این دقت اش به عناصر اش هویت دقیق می دهد. در مسایل اجتماعی و رابطه بین انسانها--- از خانواده این سلول جامعه گرفته تا بالاترین سازمانش یعنی دولت-- هم انسانها مجبورند که با هویت دقیق باه همدیگر رابطه بر قرار کنند. مثلا روان درمانگر های خانواده می دانند که اکثر ناهنجاری های داخل خانواده بخاطر نبود هویت های روشن در بین افراد
و قاطی شدن مرزهای بین والدین و فرزندانشان می باشد بطوریکه فرزند بجای اجرای گوش کردن به خواست های پدر به پدرش دستور می دهد. اینجا مرزهای هویت والدین و بچه های مخدوش شده که بعدا باعث ناهنجاری های روانی خواهد شد.

تاکید ما هویت طلبان بر تورک بودنمان هم دقیقا به همین خاطر است که در اینده بتوانیم با صلح و ارامش با ملت های فارس و کورد و عرب و بلوچ ایرانی زندگی کنیم . با تورک خواندن خود نه قصد استقلال و به چسبیدن به ترکیه را داریم که خیلی خنده آور است. ملت آلمان با آن فرهنگ خیلی پیشرفته اش بعد از ۴۰ سال جدایی از همدیگر اتحاد دوباره شان خالی از اشکال نبود.

افرادی مثل اقای مددی که دز اثر هشتاد سال تحقیر و توهین به تورک ها که از هویت خودشان بیزار شده اند و به اندیشه های بیرون مرزی روی آورده اند نمی توانند بدون مشخص کردن هویت دقیق اذربایجانی ها با قاطی کردن آذربایجانی های در دیگ اشی به نام ایران خود را " فدائی اذربایجان" بدانند. هر چقدر هم در گفتارشان صادق باشند نتیحتا فدایی دیگران خواهند شد. ملت و قومی به نام اذری نمی تواند وجود داشته باشد حتی کسروی هم مجبور شده بود که با این خرافات خودش خط کشی کند.ملت تورک آذربایجانی هویت و تاریخی دارد--- حتی اگر هم ۷۰۰۰ ساله-- که من اصلا قبولش ندارم--- نباشد --

من با اینکه با اقای ناصر پورپیرار-- بخاطر مسائلی--- دیگر همدلی نمی کنم ولی نمی توانم دست آورهای شگرف ایشان در باره تاریخ مردم منطقه را قبول نکنم. من در پائین بخشی از نوشته های ایشان را کپی می کنم که فکر می کنم برداشت خیلی واقعی از تاریخ ایران می باشد. البته Spencer Wells در کتاب The Journey of Man, A Genetic Odyssey --- که فیلمی هم به همین نام تهیه شده--- در صفحه ۱۶۷ کتابش با بررسی مارکر M۱۷ در ÷نتیک انسانی ثابت می کنند که ساکنان شرق ایران خیلی بیشتر ار ساکنان غرب ایران این مارکر را حمل می کنند و دلیل این فرق را دشتهای ایران میدانند که ساکنان دو طرف را از همدیگر جدا کرده است.
٨۱۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : حسن حسینی

عنوان : به هموطن آذربایجانی پسا مدرنیست
از آنجا که درست وغلط مطلق وجود ندارد، نمیتوان با همه ی حرفهای شما مخالفت کرد وجنبه های مثبت بطور طبیعی وجود دارد. اما شما ازبزرگان صحبت میکنید وبعد هم توصیه میفرمائید که هرگز نباید ازآنها تبعیت کرد. شما سیر مراحل را خطی ونه زیگزالی میبنید. تاریخ درپروسه ی حرکت عمومی خود به جلو، عقب گردهای مقطعی هم دارد. اگر ما از تجربیات خودمان ونیز (بقول شما بزرگانمان ) استفاده نکنیم چگونه میتوانیم دست به استنتاج زده وراه درست تر را انتخاب کنیم؟ اگر نبای ازاین بزرگان استفاده کرد پس بقول شاملو « فرقی نمیکرد بود ونبودش» . اصلا اینها چرا بزرگ اند؟ برای اینکه طرزتفکر وعمل خاصی داشته اند که دیگران تهی ازآن بوده اند. شما بما پیشنهاد میکنید که ازآنها بت نسازیم. که کسی اصرار نکرده که بسازیم . آیا این بزرگان را برای درموزه گذاشتن پیشنهاد میفرمائید؟ ما ازبزرگان میآموزیم وبا محک زدن اعمال وکردار آنها با علم روز وتجارب زندگی روزمره ی خود به انتخاب راه میپردازیم. اصلا چگونه میتوان به حقیقت نسبی دست یافت؟ مگر حقیقت غیرازدرکنار هم قراردادن واقعیات وتجارب و... حاصل میشود؟ شما درحرف ایده ی " پسا مدرنیزم" وامثال آنرا به دیگران توصیه میکنید اما وقتی پای منافع تان ( ازمیدان خارج ساختن رقیب) پیش میآید، یک واقعگرای کاملی میشوید ونمونه اش حمایت غیر مستقیمی است که از رسول زاده میکنید واین درحالی است که طبق نظر خودتان اورا باید به موزه بسپارید. بلی افراد ازجمله ادیسون و اپیکتوتوس مرده اند اما آثارشان برجاست. ما این قبیل بزرگان را بخاطر استخوانهای پوسیده ی شان که دوست نداریم ؟ ما باآثار ونظرات آنان کار داریم وخواهیم کوشید که برخلاف معتقدان دروغین وشارلاتان "پایان تاریخ" دستآوردهای آنها را تکامل بیشتری بخشیم.
٨۱۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : یک آذربایجانی

عنوان : با آنکه استقلال آذربایجان شمالی توسط رسولزاده را کاملا تایید می کنم، برای آذربایجان جنوبی طرفدار فدرالیسم هستم.
برای اینکه بر ادعای خودم تاکید کنم که باید مستقل از نظرات گذشتگان با توجه به شرایط روز تصمیم گرفت، نظر خودم را در مورد شعار رسولزاده که «آزادی برای انسانها، استقلال برای ملتها» بود را اینجا می آورم تا شما ببینید که هیچ تناقضی بین این نیست که هم طرفدار سرسخت اعلام استقلال آذربایجان شمالی باشیم و هم برای آذربایجان جنوبی، فدرالیسم را پیشنهاد کنیم.

بی تردید، استفاده رسول زاده از فرصت تاریخی بدست آمده برای اعلام استقلال آذربایجان و به رسمیت شناختن آن در سازمان ملل، خدمتی فراموش نشدنی در تاریخ ملت آذربایجان است. اگر او آذربایجان شمالی را به ترکیب ایران دیکتاتور زده آن روز بر می گرداند، امروز برادران شمالی ما هم اسیر جمهوری اسلامی بودند و برای داشتن یک کلاس درس به زبان مادری به سیاه چالهای رژیم فرستاده می شدند!

اما دنیای امروز ما با دنیای آن روز تفاوت بسیار کرده است. ما امروز اتحادیه اروپا را می بینیم که مرزهای سیاسی را تقریبا بی رنگ کرده است و مردم عادی بدون آنکه اصلا احساس کنند در کشورهای متفاوت زندگی می کنند، در درون اتحادیه با یکدیگر در ارتباط هستند. امروز آلمانها و اتریشی ها دلیلی ندارد که بخواهند با هم متحد شوند چون بدون هیچ محدودیتی در تمام زمینه ها همچون یک مردم متحد عمل می کنند و به خاطر زبان مشترک، ارتباطات سیاسی و مردمی شان تفاوت چندانی با آنکه اتریش هم یکی از ایالتهای آلمان فدرال می بود، ندارد.

در بریتانیا، ایرلند شمالی دارای خودمختاری وسیع در امور داخلی است و باتوجه به حضور هر دو کشور بریتانیا و ایرلند جنوبی در اتحادیه اروپا، عملا هیچ مرزی بین مردمان ایرلند شمالی و جنوبی وجود ندارد و آنها آزادانه با هم در ارتباطند و تبادلات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی... دارند.

تا موقعی که بریتانیا در امور داخلی ایرلند شمالی مداخله نمی کند و در ارتباطات بین یک ملت دو پارچه شده از نظر سیاسی ولی متحد از نظر فرهنگی و زبانی، اخلال ایجاد نمی کند، ایرلند شمالی برای ابراز تفاوت ملیتی خود آنقدر آزاد است که ایرلند شمالی با یک تیم ملی مستقل در جام ملتهای اروپا حاضر می شود تا بگوید که ما ملتی متفاوت از انگلیسی ها هستیم ولی در ترکیب بریتانیا، واقعا دلیلی وجود ندارد که ایرلند شمالی به سمت جدا شدن از بریتانیا و متحد شدن با ایرلند جنوبی حرکت کند که می تواند کشمکش ها و بحرانهای سیاسی بزرگی در منطقه ایجاد کند و هزینه های سیاسی و اقتصادی شدیدی هم بر انگلستان و هم بر ایرلند تحمیل کند.

لذا من معتقدم در دنیای جدید این امکان وجود دارد که ملت آذربایجان هم مثل ملت ایرلند، در دو شرایط متفاوت سیاسی ولی به صورت یک ملت فرهنگی متحد و دارای ارتباطات تنگاتنگ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی... زندگی کنند. آذربایجان شمالی یک کشور مستقل (مثل ایرلند جنوبی) و آذربایجان جنوبی یک ایالت در جمهوری فدرال ایران با حقوق برابر با سایر ملیتهای ساکن ایران و با حق اظهار این تفاوت خود تا حد فرستادن تیم ملی مستقل آذربایجان جنوبی به جام ملتهای آسیا و جام جهانی (مثل ایرلند شمالی)

دیگر دنیا، دنیای تجزیه امپراطوری ها به کشورهای کوچک نیست، بلکه دنیا، دنیای اتحاد کشورهای کوچک در قالب اتحادیه های دموکراتیک و با حقوق برابر مثل اتحادیه اروپاست. لذا باتوجه به هزینه های سنگین سیاسی و احتمال بروز جنگهای داخلی در ایران، من ترجیح می دهم که با ایجاد یک سیستم فدرالیسم مدرن با داشتن حق تعیین سرنوشت تا سرحد جدایی، مثل کشورهایی مانند سوئیس و کانادا، نه تنها یک ایران متحد داشته باشیم، بلکه هر کدام از ملیتهای ایران، به عنوان سفیر صلح و دوستی در منطقه باشند و شرایط را برای پیوستن کشورهای مستقل منطقه به یک اتحادیه دموکراتیک بزرگ در منطقه مشابه اتحادیه اروپا فراهم کنند که ایران فدرال در قلب آن اتحادیه قرار خواهد داشت.

البته این پروژه ای دراز مدت است و شاید با توجه به اختلافات گاه عمیق کشورهای منطقه خوش خیالانه به نظر برسد ولی وقتی اروپاییانی که به دلیل رقابتهای منطقه ای دو جنگ بزرگ جهانی به راه انداخته بودند، قادر شدند تا بر این اختلافات چیره شوند و راه اتحاد را در پیش بگیرند، چرا ما نتوانیم!؟
٨۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : یک آذربایجانی

عنوان : طرفداری از مردگان یک دروغ و مردم فریبی است!
کسانی که خود را طرفدار از دنیا رفتگان جا می زنند، در بهترین حالت دچار شخصیت پرستی اند و در بدترین حالت یک دروغ گو و مردم فریبند! شما چطور می توانید در دنیای سیاسی متفاوت امروز سنگ طرفداری از کسانی را به سینه بزنید که خود حضور ندارند تا شرایط جدید سیاسی را تجزیه و تحلیل کنند و راه حل ارائه دهند تا ما هم از آنها پیروی کنیم!

کسانی که مدعی طرفداری از مردگانند، در حقیقت با سوء استفاده از احترام آنها در میان مردم، حرفها و تحلیل های خود را به عنوان نظر از دنیا رفتگان وانمود می کنند! وقتی خود رسول زاده در دوران حیات فکری و سیاسی اش این قدر دچار تحول شده است که از کسی که روزنامه «ایران نو» را منتشر می کرد و در نهضت مشروطه ایران و برای اعتلای ایران تلاش می کرد، بعدها به کسی تبدیل شد که حاضر نشد آذربایجان شمالی را به ترکیب ایران برگرداند بلکه به یک کشور مستقل تبدیل کرد، چگونه یک نفر می تواند ادعا کند که می داند اگر رسول زاده امروز هم زنده بود، چه موضعی می گرفت و چه آینده ای را برای ایران یا آذربایجان جنوبی پیشنهاد می کرد که بخواهد طرفدار نظر رسول زاده باشد؟! آیا شما می توانید ادعا کنید که اگر رسول زاده تا به امروز زنده بود، دیگر دچار هیچ تحول فکری نمی شد و امروز هم همانگونه فکر می کرد که ۷۰ سال پیش می اندیشید؟!

ما تجارب و افکار گذشتگان را مطالعه می کنیم، حرفهایشان را می خوانیم، کارهایشان را مطالعه می کنیم ولی در نهایت این خودمان هستیم که باید تصمیم بگیریم و نمی توانیم طرفدار مردگان باشیم و از احادیث و سنت و سیره آنان احکام سیاسی مدرن استخراج کنیم و کسانی پیدا شوند که ادعا کنند که در پیشه وری شناسی یا رسول زاده شناسی به درجه اجتهاد رسیده اند و می توانند نظر آنان را در مورد مسائل امروز از احادیث و سیره آنان استنتاج کنند و به طرفداران پیشه وری یا رسول زاده به صورت فتوا ارائه کنند!؟

همان طور که گفتم این چنین افرادی در بهترین حالت یک شخصیت پرستند و در بدترین حالت یک دروغ گو و مردم فریبند و حرفها و نظرات خود را به نام بزرگان مورد احترام مردم به خورد آنان می دهند. ما اجازه سوء استفاده از بزرگانمان را به هیچ کس نمی دهیم و هیچ کس حق ندارد بزرگان ملتمان را به انحصار خود در آورد و حرفها و نظرات خود را به نام آنان جا بزند! هیچ کس نمی داند و نمی تواند ادعا کند که می داند، اگر رسول زاده یا پیشه وری زنده بودند امروز چه راهی را پیش پای مردم آذربایجان قرار می دادند. پس به جای خرج کردن از اعتبار گذشتگان، شجاعت داشته باشید و بگویید که عقیده من این است و نگویید که عقیده پیشه وری این بود و من طرفدار پیشه وری هستم!

یک بار دیگر تاکید کنم، عقاید و نظرات گذشتگان مربوط به گذشته است و نمی تواند مورد سوء استفاده امروزی ها قرار بگیرد. اگر حرفی مستقل و معقول و منطقی که حاصل اندیشه شخص خودتان است، دارید، آن را با جسارت بگویید و از نظرتان هم دفاع کنید، بدون آنکه پای گذشتگانی را که در میان ما نیستند و نمی توانند از خودشان دفاع کنند را پیش بکشید!

اگر شما نمی توانید مستقلا حرفی را بدون کمک گرفتن از پیشه وری یا رسول زاده بزنید، شما نمی توانید یک رهبر سیاسی مدرن و قابل اعتنایی باشید و حداکثر یک سینه زن و علمدار یک بت سیاسی خودساخته هستید!

بزرگانمان را به حال خود رها کنید و آنها را وارد دعواهای روز مره سیاسی نکنید و با خرج کردن از اعتبار آنها، باعث بی احترام شدن بزرگان تاریخمان نشوید. نمی گویم نباید گذشتگان را مطالعه کرد، بلکه حتما هم باید آنها را مطالعه کرد با داشتن حس احترام اما با چشمان باز و با اطلاعات مدرن و امروزی. اما وقتی می خواهید نظری بدهید، این نظر را به نام شخص خودتان بدهید و نه به نام پیشه وری یا رسول زاده. اگر نمی توانید خودتان تصمیم بگیرید و محتاج تقلید هستید، شما به درد دنیای مدرن نمی خورید و یک آخوند مسلک کهنه پرست هستید.
٨۱۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : احمد عمویی

عنوان : کسانی که بد بودن ایدئولوژی را تبلیغ میکنند، خود گرفتار ایدئولوژی افراطی اند!
مسئله بت ساختن نیست. صریح تر بگویم که این طرز تفکر دوستمان یک تفکر نئولیبرالی است : ( با گذشته وآینده کاری نداشته باشید؟؟!!). این تفکر ضمن اینکه اعلام میکند که ایدئولوژی اخ است ، خودش افراطی ترین ایدئولوژی را تبلیغ میکند. مگر میشود آنطور که حاکمان جهان ازما میخواهند، به گذشته فکر نکرده وریلاکس باشیم ؟! اگر توجهی به گذشته نمیکردیم که حالا چیزی بلد نبودیم! گذشته چراغ راه آینده است !
من فقط با آن قسمت مخاطب ام موافقم که نباید درجا زد واتفاقا برآنم که بزرگترین اندیشه های قبل از خود را یچالش کشیده وبر غنای آن درراه مثبت وهمسو با ترقیات علمی وطلبات ز مان افزود. دوست عزیز! پایان تاریخ نرسیده است این فکررا ازسر خود بیرون کنید! گول کسانی را نخورید که میخواهند شما فکر حوادث گذشته را نکنید؟ هدف این الگوهای شما ، بیخبر نگهداشتن شماهاست.
منظور آقای مددی ازگفتن اینکه پیشه وری را قبول دارد، بدان معنی نیست که صد درصد مثل او فکر میکند. شما به نسبی بودن این مسائل توجه ندارید. لطفا بیشتر مطالعه کرده ودقت نظر بیشتری روی مطالب کسانی که ضمن اعلام مخالفت با هرنوع ایدئولوژی، ارتجاعی ترین ایدئولوژی ها را به خورد ما میدهند، داشته باشید. شما بشدت تحت تاثیر این ایدئولوژی فریبکارانه ( نداشتن ایدئولوژی!!) قراردارید!
٨۱۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : سعید بسطامی

عنوان : بازجویی ، یا گفتگو
من یک آذری هستم . با این همه ، برای من ، تمامیت ارضی ایران مهم است. این که پیشه وری چه گفت ، یا محمدامین رسول زاده ،چه فرمایش فرمود ، برای من یک پاپاسی هم ارزش ندارد. این که ما بتوانیم به زبان مادری مان تحصیل کنیم ، تلویزیون به زبان ترکی داشته باشیم و ..به جای خود باقی و حرفی است حق
اما، سرنوشت مردم یوگوسلاوی پیش روی ماست . از آن درس بگیریم.
دیگر این که :این آقای اوبالی ( مجری برنامه ) انگار در حال بازجویی است ، نه گفتگو. من اگر به جای آقای مددی بودم، با یک « مرحمت زیاد» میدان را در اختیار آقای مجری می گذاشتم . تا ایشان ، با امر و نهی کردن به میکروفن با خیال راحت ، تمرین دیکتاتوری کند.
٨۰۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : یک آذربایجانی

عنوان : از بزرگان از دنیا رفته ما علم سیاسی نسازید!
با تمام احترامی که هم به محمدامین رسول زاده و هم پیشه وری دارم ولی نه طرفدار رسول زاده ام و نه طرفدار پیشه وری! انسانی که خود نتواند مستقل بیاندیشد و طرفدار از دنیا رفتگانی باشد که دیگر قادر به تشریح مواضع خود نیستند، یک بت پرست سیاسی است! بزرگان یک ملت بویژه آنها که از میان ما رفته اند، نباید ابزار دست سیاستمداران و سیاست کاران باشند. این شیوه ناپسند نه تنها احترام بزرگان یک ملت را از بین می برد بلکه ابزاری می شود تا سیاستمداران امروزی اشتباهات خود را هم با نام آنها توجیه کنند.

اگر ملتی به مرده پرستی (که وجه دیگرش می تواند مرده ستیزی هم باشد) دچار شد، مجبور خواهد شد تا همچون ملایان، به تفسیر به رای سخن بزرگان روی بیاورد و اگر اشتباهی در سخنان و کارهای گذشتگان پیدا کرد، مجبور به توجیه آنها و یافتن کلاه شرعی خواهد شد!

در تاریخ ترکیه مدرن کسی را بزرگ تر و محترم تر از آتاتورک نمی شناسم اما همین آتاتورک هم، همچون هر انسان دیگری نقاط ضعفی داشته است، کارهایی کرده است که شاید در زمان خود توجیه داشته ولی امروز دیگر توجیهی ندارد، سکولارهای ترکیه چون نمی توانند از سنت مرده پرستی و آتاتورک پرستی خلاص شوند، با اصرار بی جا بر ممنوعیت حجاب در ترکیه، متاسفانه ترکیه را دو دستی تقدیم به اسلامگرایان کرده اند! وقتی حجاب در بسیاری از کشورهای غربی آزاد است و این تناقضی هم با سکولاریزم ندارد، ترکها چرا بر این میراث آتاتورک اینهمه سماجت می کنند؟! چون متاسفانه آنها هم به سنت مرده پرستی گرفتار شده اند و نمی توانند سخنان آتاتورک را طور دیگری تفسیر کنند!؟

در ایران هم مصدق پرستان، پهلوی پرستان، ... همچنان بر این شیوه غلط اصرار دارند. با علم کردن بزرگان از دنیا رفته یک ملت و رفتن زیر علم یکی و شاخ و شانه کشیدن به سایر علمداران، نه تنها احترامی برای هیچ یک از بزرگان تاریخ باقی نمی گذارد، بلکه دردهای گاه ساده جامعه را چنان پیچیده و بغرنج می کند، که دیگر غیر قابل حل می نماید! لطفا شما هم ما را به رسولزاده پرستان و پیشه وری پرستان تقسیم نکنید! ما به همه بزرگانمان با همه ایراداتشان، احترام قائلیم اما راهمان را با معیارهای امروزی و قرن ۲۱ ام پیش می بریم.
٨۰٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : عباس میانالی

عنوان : مردم حق آگاهی وانتخاب دارند!
ولی مردم هم باید تفاوت فکری رهبرانی را که میخواهند انتخاب کنند، بدانند. لب کلام آقای مددی این است که پیشه وری ورسول زاده بعلت طرز نگرش خاص شان به عدالت اجتماعی، مانعه الجمع هستند وبنابراین ازطرفدران رسول زاده میخواهد که زیر پرچم اوبوده وکاری به پیشه وری نداشته باشند. او ابدا نگفته است که طرفداران رسول زاده حق حضور و اظهار نظر درباره ی حرکت ملی آذربایجان را ندارند بلکه کوشیده است که مردم با چشمانی باز این انتخاب را کرده باشند که کاری است دموکرات مآبانه و دلسوزانه ! او نمیخواهد که با گرو گذاشتن شرافتش، مردم را گرفتار رفتارهای پوپولیستی دیگرانی بکند که عاقبت خوشی برای آنها نخواهد داشت. ما بارها از سیاست های باری به هرطرف لطمات زیادی خورده ایم .
٨۰۷٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : یک آذربایجانی

عنوان : پاسخ افراط، تفریط نیست!
درست است که گروههای افراطی در حرکت ملی آذربایجان وجود دارند و انتقاد از آنها هم واجب است ولی متاسفانه آقای مددی از آن سوی پشت بام افتاده اند! آقای مددی به جای آنکه به مساله امروز ما بپردازند و دردهای امروز را تحلیل کنند و راه حل ارائه کنند، به تاریخ رجعت کرده و با حمله غیر مستند و غیر معقول به بنیانگذار جمهوری آذربایجان که دیگر در میان ما نیست، آتش اختلاف تاریخی را برافروخته اند! اولا رسول زاده یک شخصیت بسیار پیچیده بوده است، زمانی مشروطه خواه و پان ایرانیست بوده است که حرفهای مستندی از آن دوران موجود است.

بعدها در یک فرصت تاریخی سرزمینهای آذربایجان شمالی را که به زور از سوی روسها از بقیه آذربایجان جدا شده بود، زیر یک پرچم گرد آورد و با بنیان نهادن جمهوری آذربایجان، پرچم آذربایجان را به عنوان یکی از ملل جهان به سازمان ملل برد. این خدمتی بزرگ است که هیچ آذربایجان دوستی (که آقای مددی خود را این چنین تعریف می کند) نمی تواند اهمیت این خدمت بزرگ به ملت آذربایجان را نبیند و یا از آن خشنود نباشد. بعدها با حمله مجدد روسها و اشغال آذربایجان، رسول زاده به تمام امکانهای دیپلماتیک ممکن دست زد تا بتواند استقلال آذربایجان را دوباره احیا کند و از اشغال روسها رها کند.

حال اگر در این دوران چشمی هم به قدرت نوظهور آلمان داشته است، دلیلی بر فاشیست بودنش نیست، چون آن زمان کسی از حوادث درون آلمان باخبر نبود و بسیاری از کشورهای دنیا با دولت هیتلر هم مثل هر دولت دیگری ارتباط داشته اند، از جمله رضاخان در ایران هم علنا به طرفداری از هیتلر پرداخت و البته هزینه اش را هم پرداخت کرد. آیا می شود گفت که رضاخان هم در قتل یهودی ها دست داشته است؟! این حرف هیچ منطقی ندارد. کم نیستند ایرانیان به ویژه فارسهایی که رضاخان را به عنوان یک پادشاه بزرگ می دانند. نشنیده ام که کسی حتی از میان ما ترکها پیدا شود که رضاخان را بخاطر همکاری با هیتلر شریک جرم نسل کشی یهودیان و هلوکاست بداند!

اما تاریخ گذشته هر چه که بوده دیگر گذشته است و بررسی آن در حیطه کار تاریخ نگاران است و ارتباطی با مسائل امروز ما ندارد. جناب مددی به جای آنکه بنیان گذار جمهوری آذربایجان و کسی که آذربایجانیان را به یک ملت شناخته شده در جهان تبدیل کرد، مورد حمله ناجوانمردانه قرار دهد، به مسائل امروز بپردازد و اگر انتقاداتی به افراط گرایی در حرکت ملی آذربایجان دارد، که به نظر من هم جای نقد زیاد دارد، آنها را بدون وارد کردن دعواهای تاریخی بی ربط، رک و راست و صریح بگوید. مطمئنا اگر اینگونه باشد، نقدهایشان بهتر شنیده خواهد شد و بهتر تاثیر خواهد بخشید.
٨۰۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ali hosaini

عنوان : هیچکدام آنها را نمیشناسی؟!
من متن اصلی را با دقت مضاعف خوانده ونفهمیدم که منتقد محترم ازکجای آن به این استنتاج منطقی دست یافته اند که آقای مددی اززبان مادری خود بیزار است. ایشان برای قانع کردن شنونده ( ریختن زهر ناشی از شناختی -که برخلاف ادعایش از طرفین مباحثه دارد- به یک نفر خاص ودر نتیجه لو دادن خود بعنوان طرف دعوا با یک طرف!) به اسنادی تمسک جسته که هیچ قراببتی با مسئله ندارد. گویا که نظردهنده ی محترم آنچنان با نظرات مددی بد بوده -که انتقاد ایشان از رسول زاده درهمکاری مقطعی با فاشیزم را- ناشی ازخود بیگانگی مددی قلمدادکرده است .
من میتوانم فاکت های زیادی نقل کرده وبر غیر مستند بودن ادعا های مددی مهر بطلان زند. اما من نیز مانند پیشه وری معتقدم که " هیچ منطق محکمی قادر نیست که انسان بی حسن نیت را به راه راست آوردد".
٨۰۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست