سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اشک و شراب - نادر خلیلی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : بهاره توسلی

عنوان : از زندگی بنویسید!
نویسنده ی محترم، آقای خلیلی
نوشته شما یک داستان است، با همه کم و کاستیهایی که در هر داستان خوب دیگر نیز می تواند دیده شود. اینکه نثرتان را می توان منزه تر ساخت، یا که نگاه شما رمانتیک و الخ... است، ربط چندانی به داستان کوتاه نویسی به عنوان یک ژانر ادبی ندارد. آنچه که در سطور کوتاه داستان شما به وضوح منعکس می شود، قبل از هر چیز استعداد روایتگری شماست. شما بخوبی می توانید از پدیده یا شخص یا موضوعی که مورد نظرتان باشد، تصویر فراهم آورید و با روایتی که از این ابژه بدست می دهید، آن را برای خواننده ملموس و قابل دریافت سازید؛ شاهد این مدعا همانا چند خواننده محترمی است که در مورد کارتان نظر نوشته اند. و این نخستین یا بهتر بگویم عمده ترین ویژگی یک نویسنده است. به دلیل داشتن چنین استعدادی به خود ببالید و آن را بارورتر سازید.
اما اجازه بدهید در مورد نگاه پرسناژ داستان شما(مایلم با نگاه شما کاری نداشته باشم، چرا نگاه پرسناژهای یک داستان نباید با نگاه نویسنده ی آن یکی گرفته شود.) نسبت به عشق و اشک و شراب که همانا نگاه او به زندگی است، نکته ای را به عرض برسانم:
بر "سرور"، تنها پرسناژ فعال داستان شما، ستمی و زخمی سخت رفته است؛
مردی که دوستش می داشت، دیگر زنده نیست. در پی این حادثه ی دلخراش، او با روح زخمدیده، داغدار و بیمارش توان ادامه زندگی که همانا ادامه عشق است را از دست می دهد، و در تنهایی و بی پناهی و استیصال( که متأسفانه یکی از ویژگیهای پاتولوژیک دامنگیر جوامعه امروزیست.) ، خود را به شراب و تباهی و مرگ می سپارد. باید به این تصمیم فردی او احترام گذاشت، چرا که هر انسانی مختار است در مورد زندگی یا مرگ خود تصمیم اتخاذ کند. اما هیچ عقل سلیم یا انسان از نظر روحی سالمی در مواجعه با مرگ عزیزی یا سایر ناملایمات متداول زندگی، تن سالم خود را به تباهی و مرگ نمی بخشد، مگر آنکه بیمار باشد.( توجه بفرمایید: بیمار، بیمار روحی، یعنی کسی که به پزشک، به روانکاو و به دارو احتیاجی فوری و ضزروی دارد. من نیز زمانی از این گونه بیماری رنج برده ام!) نمونه ساده اش این همه زنان و مادران و دختران شریف کشور ما که عزیزانشان قربانی رژیم ملایان شده اند. آنها با سرسختی و سمجی غیرقابل وصفی در شرایطی غیر انسانی و غیر قابل توصیف تلاش می ورزند زنده بمانند تا بساط سیستمی قهار و ماجراجو و جهنمی را برچینند. به این چه می شود گفت، جز عشق، هدف، آینده و آبروی انسانیت بودن؟
"سرور"، پرسناژ داستان شما یک بانوی جوان کم تجربه و مستأصل گیر کرده در یک فضای بیمار اما موقتی است. اگر او را در داستان تان به مطب یک روانکاو می بردید، تن و روح و روانش را به بهار( مثل همین درخت تنهایی که آنسوی پنجره غبارگرفته اتاق شما سرمای زمستان را پشت سر گذاشته و این روزها به شکوفه نشسته است!) امسال می رسید، تا جوانه زند، بشکفد، بزیید و امید در دل من خواننده شما بپرورد، نه اینکه بر غم غربتم بیفزاید.
بنویسید، آقای نویسنده، لطفاً باز هم بنویسد! اما از زندگی نه از مرگ. من و شمایی که از سیستمی جهنمی و فرهنگی مرگ پرور می آییم، به اندازه ی کافی از آن دیده و چشیده ایم، اجازه بدهید همین چند روز عمری که از ما باقی مانده است را به حیرت و شگفتی از بهار و طبیعت و انسان و زندگی بنشینیم، چرا که مرگ خود بزودی می آید.
با احترام
بهاره توسلی
٨۹۰۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ فروردين ۱٣٨٨       

    از : F Farsi

عنوان : زبان
با درود
به نظر من در این نوشته خیالی ظریف وجود دارد که متاسفانه در پس ِ غلط های نگارشی-دستوری ،جایی برای ظهور آن نیست.کاش پیش از انتشار این قصه ی کوتاه با دو سه نفری از اهالی فن مشورت کرده بودید
با امید پیروزی بیشترتان در آینده
۷۵۰۵ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : شیلا

عنوان : توصیف؟
من فکر نمیکنم که یک داستان خوب حتما باید "پیامی" داشته باشد. ولی حتی اگر بخواهد به قول "آشنا م" ، صرفا به توصیف اندوه یک کاراکتر بپردازد، از این نظر هم این داستان آقای نادر خلیلی موفق نبوده است.
۷۴٨۹ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آشنا م

عنوان : مینی مالیسم؟
دوست گرامی، شما فرصت خوبی کسب کرده اید که داستانتان این جا چاپ شده است. این امر به شما امکان می دهد تا نظرات مخاطبینتان را بخوانید. من هم از این فرصت استفاده می کنم و می پرسم درک شما از "داستان" چیست؟ دوران توجه به سانتی مانتالیسم و ملودرام در ژانر های مختلف ادبی و هنری سپری شده است. کار داستان مدت ها است دیگر توصیف صرف، بی هدف و یک بعدی اندوه یک کاراکتر نیست. "حرف حساب" و "پیام" شما در این داستان چه بوده است؟
۷۴٨۶ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : شیلا

عنوان : داستان شما
خسته نباشید، ولی داستان بسیار بدی بود. اصلا معلوم نیست چه میخواستید بگویید و هدفتان از نوشتن این چند پاراگراف به عنوان داستان چه بوده.
۷۴۷۹ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست