سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خمره به دوش - منوچهر جمالی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : احمد -----------------

عنوان : بیایید ...
منوچهر جمالی هر اشکالی هم که داشته باشد از نوادر روزگار ماست ، بیایید به موقع مرد را دریابیم
۲۲۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : ج- جمشید

عنوان : شراب و خمره
شرابی که در خمره ساخته شده از خاک٬(مهر به میهنم) عرضه میشود شرابی واقعی با طعم و بوی و رنگ و لطافتی وصف ناشدنی است. این شراب را بارها و بارها فرصت نوشیدنش را داشته ام. به جرات میگویم شراب و خمره آن در وحدت کامل قرار دارند. آنطور که مرسوم اهل فن است شراب را باید در دهان مزه مزه کرد و بعد با اشتیاق نوشید تا به خصوصیاتش پی برد. گو این که رنگ شراب(وزن شعری) میتواند اشتهازا باشد و جذاب ولی مزه و مضمون آن عالمی دارد که احتیاج به کاوش خستگی ناپذیر دارد. چرا دوستان به خود زحمت چنین کاوشی را نمی خرند و به عمق ژرفای اندیشه هایی که کشف اصالت و هویت ما ایرانی ها را هدف غایی زندگی خود کرده است پی نمی برند. خمیر مایه این پارادایم فرهنگی خود بنیادی خود جستجوگری خود اندیشه گری و خود تصمیم گیری است که در تطابق کامل با روند تکامل انسانی در ابعاد فردی اجتماعی و فرهنگی میباشد و هدف برنامه نوسازی انسان قرن بیست و یکم قرار گرفته است.
۲۰۹۱ - تاریخ انتشار : ٣ مرداد ۱٣٨۷       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : حکومت فراسوی ادیان و ایدزولوژیها ، فرهنگ اصیل ایرانست که شعرای بزرگ ایران سروده اند
فرهنگ ایران
فرهنگ فراسوی کفرو دین
یا بسخنی دیگر،
فرهنگ فراسوی مذاهب وادیان و ایدئولوژیهاست
وما نیزحکومتی فراسوی کفرودین، فراسوی مذاهب وادیان و ایدئولوژیها میخواهیم
۲۰٨۵ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣٨۷       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : حله بافته زجان از فرخی سیستانی
اندیشه بافتن از شیره جان ، که فرّخی درشعرش آورده ، باقی مانده ای از اندیشه آفریدن جهان در فرهنگ زنخدائی ایرانست . زنخدا ، درسه شکل زنبورعسل، و کرم ابریشم وعنکبوت پیکربه خود میگیرد . حله بافته زجان با ابزیشم سروکار دارد . پیله ابریشم ، بهرامه نامیده میشود . بهرام و سیمرغ ، جفت نخستین بودند که ازعشق آنان به هم ، جهان پیدایش می یافت . این بود که پیله ابریشم ، نشان این عشق بود و پیله دراصل به معنای « عشق» است. ( مانند فیل در فیلسوف در یونانی ) . کرم ابریشم که سیمرغ باشد،پیله به دور خود میبافد . درفرهنگ ایران ، خدا از شیره جان خود ، جهان هستی را می بافد . بافتن و پیچیدن ، عشق است . شعر وغزل هم درعربی به همین ریشه ها برمیگردند . بررسی گسترده آنهازا در چهارجلد کتاب من درباره مولوی میتوان یافتن که نشان داده میشود که اندیشه های مولوی از فرهنگ زنخدائی ایران، سرچشمه گرفته اند ، نه از اسلام . اینست که عمل آفریدن جهان هستی ، عشق و سرود میشود . نه تنها شعر، بلکه هرسخنی و اندیشه ای و عملی، آنگاه گوهریست که ازجان سرشته باشد ، بافته ازشیره جان باشد یا به عبارت دیگر، شعر باشد . ازاین رو رام ( زُهره ) خدای زندگی و شعر و رقص وشناخت باهم بود . زندگی کردن، شعرسرودنست، رقصیدنست،شناختن ( شنا کردن) است
، آوازخواندنست . انسان ایرانی، زندگیش ، شعر است .
۲۰۷۶ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : فلسفه خود را رد میکنند تا
شراب این خمره به جام آنان ریخته خواهد شد که
اخلاق خود را نقد میکنند
تا به اخلاقی برتر، راه یابند.
فلسفه خود را رد میکنند،
تا آزادانه بیندیشند،
خدای خود را نفی میکنند
تا در خود،
تخم خدائی بهتر بکارند.
۲۰۷۴ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر

عنوان : بر زین بی قربوس نشسته ای و می تازی
آقای "فرخی سیستانی"! بر زین بی قربوس نشسته ای و بد جوری می تازی ، ما که اهل بگو مگو نیستیم ، نظر خود را می دهیم و بس. شما هستید که دوستدار بگو مگو هستید ، سیخونک و ناخنک می زنید. ما وقتش را نداریم ، لطفاً کس دیگری پیدا کنید برای این کار. اگر شما صاحب نظرید بیایید نظر بدهید و بگذار دیگران هم از شما بیاموزند. و اسم خود را نیز پای نوشته ی خود بگذارید تا همه بدانند که با یک متخصص و ادیب و ... سرکار دارند و این نظر ناب از آن ِ اوست. وگرنه با گرد و خاک پاکردن که کاری از پیش نمی رود.
خوب فرض کنیم که من در اشتباه هستم ، شما بیایید لطف کنید و درست را بنویسید تا اشتباهگرانی همچو من از مزرعه ی علم جنابعالی خوشه بر گیرناد و به سر گیرند
اگر نه ، چرا وقت را هدر می دهید!؟
۲۰۷۲ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : فرخی سیستانی

عنوان : خوبه بابا جون خوبه
بابا ترو خدا ول کنین چرا هی می خواین این نوشته ها -شعرا -تحقیقا ، هرچی که اسمشه به خورد ما بدین و بگین خوبه خوبه خوبه
خیل خب خوبه اصلن همه اونایی که میگن بده حرف شونو پس میگیرن . اصلن شاهکاره ، لامارتینه ، آناتول فرانسه، فردوسیه ، بابا جون مردیم از بس شعر بد خوندیم نوشته بد خوندیم . خیال نکنین با این نظرا به نویسنده کمک می کنین بذارین نویسنده فکر کنه هی دستشو نکنه توی خمره رنگرزی و دوباره یه چیزی دربیاره یه خورده به ادبیات و شعر بدبخت فکر کنین که چه جوری داره به قهقرا میره . من میدونم دوباره همه از جمله تلنگر میاد و شیش تا صفحه جواب میده ولی من از حالا بگم که من یکی با آدمای یکی بدو کن تو یه خمره نمیرم از حالام میگم :
بابام جان این نوشته ها عالیه برین باهاش مست کنین حافظ و سعدی و فردوسی و خیام و خاقانی و بهار و عبید و بقیه هم تا حالا غلط زیادی کرده بودن و خودشون نمی دونستن
۲۰۷۱ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر

عنوان : در تأیید نظر جمالی بزرگ ...
در تأیید نظر جمالی بزرگ باید عرض کنم که شعر عشق را می ماند به درک نیاز دارد و در تعریف نمی گنجد ، جوهر آن را گر دریابی برده ای . شعر همچو عشق جوهر دارد
پس عشق کدام است؟

عشق

عشق را کسی توضیح نداده
چنانکه
کسی دست سایه ها را نفشرده
چنانکه
کسی ستاره ها را لمس نکرده

عشق
مانند ستون نوریست در آب
که جهانی بر آن ایستاده
و با دخالت سنگریزه ای
از هم می پاشد.

پس می توان گفت:
آه...! ای بی دروغ،
ای پر فروغ،
ای انگبین،
ای شیرین ، ای تلخ!
ای دست مایه ی شاعر بلخ!
وقتی ترا شناختم
نه از طوفان
که از نسیم نیز هراسانم

زیرا
در یک روز دل انگیز
با اشاره ای آغاز می شوی
و در غروبی غم انگیز
سنگ ریزه ای ناچیز
ستون های نور ترا می لرزاند
ناگاه
گلریز فرا می رسد
حتی در بهار.
۲۰۶۶ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : هرچه میخواهید بنامید
در بحث از تعریف شعر، از ژرف بینی در محتوای نوشته دور نگردید . هنگامی شمارا به زبیائی و تعالی و انسانیت ومهر انگیخت ، هرچه میخواهید بنامید . سخنی که بافته ای از ارتعاشات جان ( سیمرغ ) و روان انسان( رام = خدای شعرو موسیقی و رقص و شناخت وبو ) هست ، به جان و روان هرانسانی می پیوندد و زیاد اسیر تعاریف این و آن از شعر، نمی ماند. روان هرانسانی ، که خدای رام هست ، خودش داوری نهائی را میکند .
۲۰۶۵ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : ناصر ...

عنوان : من هم تعجب کردم
من هم از یادداشت آقای مشار تعجب کردم ، چون اینجا کسی در باره ی شعر حرفی نزده . به هر حال اگر هم سو تفاهمی پیش آمده به نظرم توضیح مشارالیه(آقای تلنگر) توضیح خوبی برای رفع سو تفاهم است.
۲۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست