از : حمید محوی
عنوان : پاسخ به جناب آقای م.تلنگر
پاسخ به جناب آقای م.تلنگر گرامی
با پوزش بخاطر ابهامی که در مورد نظریات شما پیش آمده بود. البته حق با شماست و من با دقت نظریات شما را نخوانده بودم. ولی متن شما هم برای من چندان روشن نبود، و همانطور که فرمودید باید آن را با دقت خواند. بنابراین انتقاد من مربوط خواهد بود به آنهایی که چنین نظریاتی دارند و تعدادشان هم کم نیست. شما احتمالا باید جزو استثنائیها و اقلیت ها باشید.
۲۰۲٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ تير ۱٣٨۷
|
از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : سلام جناب محوی
شما به نوشته ی من متأسفانه دقت نکرده اید. من فروش را ملاک قرار نداده ام ، بلکه
واقعیتی تلخ را بیان کرده ام و گفته ام به این دلیل انتشاراتی ها بعضی کتاب ها را چاپ نمی کنند. این یک خبر است ، نه نظر. بیان یک خبر به هیچ رو دلیل بر موافقت با آن نیست ، بلکه برعکس من حتی آنجا گفته ام خیلی ها هم که کتابشان با شرایط انتشاراتی ها می خورد در واقع کول زنک است و فقط حجم دارد ، پوسته است و نه هسته. به عبارتی دیگر ، یعنی من اگر جای انتشاراتی ها بودم با جرأت تمام حتی اگر ریسک بود می کردم و کتاب شعر آلود "سایه" ی منظر حسینی را به چاپ می سپردم.
۲۰۱۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ تير ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : پاسخ به م.تلنگر : بازار و هنر
در پاسخ به م.تلنگر
شما فکر می کنید که تمام این کتابهایی که منتشر می کنند واقعا ارزشهای مطمئنی هستند؟ و ناشرین واقعا منقدین ادبی هستند؟ این ها داوران بر حق امپراتوری زیبایی هستند؟ شما فکر می کنید در نشر نی یک نفر هست که بتواند «مبانی روانکاوی فروید-لکان» را واقعا مورد ارزیابی قرار دهد...واقعا می دانستند چه چیزی را دارند چاپ می کنندو گویا که به چاپ سوّم و چهارم هم رسیده و خریدارهایش واقعا می دانند چه چیزی را خریداری می کنند؟ و یا اینهایی که جایزه می گیرند...نام نمی برم، فکر می کنید که واقعا خبری هست؟ و یا اینکه فکر می کنید اگر کاری پر فروش بود پس کار خوبی بوده است؟ آیا اساسا موضوع ادبیات و فعالیت هنری به فروش محصولات بستگی دارد؟ رمان خانم آذر نفیسی به ۳۲ زبان ترجمه شد. به نظر شما چه نتیجه ای باید از این واقعه ی «هنری» گرفت؟ «لولیتا خوانی در تهران» ارزش مطمئنی بود و هست؟ من فکر می کنم که حداقل کاری که می توان انجام داد، وقتی فردی کاری را عرضه می کند، این است که بفهمیمش، پیش از هر قضاوتی، باید بفهمیم چه نوشته و این کار ها از چه چیزهایی تشکیل شده. فروش یک حادثه است. بر خلاف نظریات حاکم - که البته ایدئولوژیک است - فروش اثر اساسا از شاخصهای زیبایی شناسی نیست.
۲۰۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ تير ۱٣٨۷
|
از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : چون سکوتش را ...
نوشتم که او داستان "سفر سنگ" را سروده
و اینگ تکه ای از آغاز داستان را در زیر می گذارم ، تا همگان هر چه بیشتر منظور مرا دریابند ، که چگونه داستان را می توان سرود.
سفر ِ سنگ
هنگامی که سنگ، سفر کرد ، سکوت شکست.
آمده بود که رفتن را بیاموزد.
خورشید، به خواب رفته بود و سیاه میشد.
ماه، به زودی میآمد.
باد، با دهانی از فریاد، در درختها میپیچید.
چون سکوتش را به چشمش دوخته
سنگ را او در سفر آموحته
سکوت و سنگ دو قهرمان داستانند.سکوت قهرمان زن داستان است ، سنگ که سفر می کند ، سکوت می شکند.
به به ، این با ایهام ِ رمز آلود ، خود شعریست دلپذیر.
۱۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣٨۷
|
از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : لازم است بگویم ...
"...۲- بخاطر دیگران است.- این موضوع بیشتر مربوط می شود به رمان های او - او سلیقه ی زمانه و یا انتشاراتی ها را در نظر می گیرد و بر حجم می افزاید تا آن شود که دیگران نیز بپسندند ، به نظر من این بخش از پوسته اضافی است و به جنبه ی هنری کار لطمه می زند. همین کار مضر را محمود دولت آبادی کرده در کلیدر."
لازم است بگویم آنجا که من می نویسم:" او سلیقه ی زمانه و یا انتشاراتی ها را در نظر می گیرد..." منظورم آن نیست که کتاب منظر را انتشاراتی ها چاپ می کنند. زیرا تا جایی که من می دانم ، او کتاب های خودش را خودش چاپ می کند. چرا خودش چاپ می کند؟ زیرا گرچه او قلمی قوی دارد اما هنوز آنطور که باید جا نیفتاده و بیشتر ، خوانندگان محدود اما تازه جو ی خود را دارد. و چون انتشاراتی ها گذشته از کار فرهنگی به نان خود نیز می اندیشند ، برای چاپ کتاب های نویسندگانی همچون منظر حسینی چندان تمایل به ریسک نشان نمی دهند.
و آنجا که من می گویم سلیقه ی زمانه و انتشاراتی ها را رعایت می کند یعنی تلاش دارد کتابش به سطحی برسد که خواننده اش محدود نباشد و همگانی گردد. چون عموماً اغلب ِ خوانندگان و در نتیجه انتشاراتی ها از رمان تصوری قطور دارند ، و می ترسند که یک رمان خوب اما به ظاهر لاغر را چاپ کنند. مگر از نویسنده ای که قبلاً کتاب هایش در بازار کتاب خوب به فروش رفته باشند. پس این کار - افزودن بر حجم - کار غلطی نیست ، اما اگر نویسنده تصمیم گرفت بر حجم بیفزاید ، باید به ژرفای اندیشه و هسته بیندیشد نه به پوسته. خیلی از رمان نویس های ما که کتاب های قطور دارن گاه تا نصف یا بیشتر از نصف کتابشان را می توان حذف کرد. من از یکی از پر بار ترین و قوی ترین ها مثال زدم تا برسد به دیگران. دولت آبادی قلمی شیوا و شعر آلود و زیبا دارد و با همه ی این ها ، مرد در دام هیاهو ی زمانه ی خود افتاد و به نظر من حد اقل یکی دو جلد از لابلای رمان پُر جلد او -کلیدر - را می توان حذف کرد.
۱۹۷۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣٨۷
|
از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : سلام بر دختر عمه جان
منظر ِ ناز آمده با پیچ و تاب ِ ریشه اش
شور می رقصد درون شعرگون اندیشه اش
سایه۱ را در دشت جان آب و گِلیست
او ۲ فریب ِ روزگار ِ خوشدلیست
چون سکوتش را به چشمش دوخته
سنگ ۳ را او در سفر آموخته
پس بر آن زیبای خوش الحان درود
که کتاب واژه ۴ را در کارگاه جان سرود
۱- سایه ، رمانی از منظر حسینی
۲- فریب رمانی از منظر حسینی
۳- سفر سنگ داستانی از منظر حسینی. به نظر من پر شور ترین داستان منظر است . زیرا منظر عموماً بخشی از داستان را می سازد و بخش دیگری از آن را در گذر از سر راه داستان ، از اینجا و آنجا می گیرد - به مورد و بی مورد - و بر آن می افزاید. و گرچه این کار از زاویه ی داستان نویسی چندان اصالتی ندارد ، اما چون خاص اوست و یک نو ع تازگی در کار به حساب می آید ، خواننده ی تیز هوش و منتقد بر او چندان خرده نمی گیرد. اما داستان سفر سنگ از آغاز تا پایان با یک تلنگر خورده بر جان او آغاز و ادامه و پایان می پذیرد. تلنگر خورده شده چنان قوی است که فرصتی برای به کرانه ها رفتن به او نمی دهد. در واقع به نوعی می توان گفت که او داستان را سروده و به همین خاطر در آن اضافات اصلاً دیده نمی شود.
ممکن است که این سئوال پیش بیاید که چرا او بر داستان خود پوسته می افزاید؟
به نظر من او به دو دلیل این کار غیر معمول و گاه مضر را انجام می دهد.
۱- آن نکات - پوسته ها - بر او تأثیری پسیکولوژیکی داشته اند در زندگی و این تأثیر در او ماندگاری پیشه کرده و هر لحظه از اعماق به سطح آمده و خود می نماید. به عبارتی دیگر جان حساس او هنر فراموش کردن آن ها را ندارد. این بخش به نظر من قابل قبول است ، چون جدا از شخصیت و ناخوآگاه او نیست. این ویژگی در آثار هدایت نیز دیده می شود و به همین خاطر گاه بیرون و درون که با هم می آمیزند تاریک و روشن بس خیال در هم می پیچند چنان که ویله اش وا کردنی نیست و گاه حتی خود نویسنده نمی تواند جواب خیلی روشنی در این باب به سئوال کنندگان بدهد.
۲- بخاطر دیگران است.- این موضوع بیشتر مربوط می شود به رمان های او - او سلیقه ی زمانه و یا انتشاراتی ها را در نظر می گیرد و بر حجم می افزاید تا آن شود که دیگران نیز بپسندند ، به نظر من این بخش از پوسته اضافی است و به جنبه ی هنری کار لطمه می زند. همین کار مضر را محمود دولت آبادی کرده در کلیدر.
۴- واژه = کلمه ، کتاب شعری است از منظر خسینی ، که ظاهری ساده دارد ، اما پر است از خیال و تازگی. این کتاب اگر اشتباه نکنم صد و چهار صفحه است. و شعر ها در آن با فاصله نوشته شده ، اگر آن را معمولی می نوشت سی ، چهل صفحه بیشتر نمی شد. همانطور که گفتم در نگاه اول عمق "کلمه" شاید چندان دیده نشود ، زبان ساده ی کتاب هم ممکن است که مزید بر علت گردد ، اما با کمی دقت دیده می شود که اشعار کتاب پر از خیال و تازگی و وشتن ۵ واژه هاست. وقتی آن کتاب صد و چند صفحه ای را خواندم ، حالی چنان پیش آمد که نزدیک به صد و شست صفخه در بابش نوشتم. که اینک کتابی است چاپ ناشده.
وَشتَن = رقص
۱۹۵۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : هنرمند و اثرش (؟)
برای دومین با آمدم، نمی دانم برای چنین کاری مجاز هستم یا نه، ولی در هر صورت آزمایش می کنم. ببینید دوستان این کلمات اول و خطهای اول هر کتابی خصوصا رمان و داستان و جز اینها خیلی اهمیت دارد. ببینید در اینجا راوی طرح خودش را اعلام می کند :
«اینجا پرستشگاه خلوت ماست. مثل پرستشگاه قدیسان و پیامبران بی کتاب و من در اینجا ترا میآفرینم.این وحشتناکترین و سرنوشت سازترین لحظه زندگی توست. جهان از یک تُهی و تاریکی بیپایان آغاز شد و تو با جادوی کلمه آغاز میشوی.ترا مینویسم. بعد رهایت میکنم تا نوشته ناتماممان را تو پایان دهی. رهایت میکنم تا تو مرا بیافرینی»
راوی مطمئنا گرفتار عارضه ی قدرت مطلق است و به جادوی کلام معتقد است. داستان مثل کتاب آفرینش آغاز می شود. خدا گفت : آسمان و آسمان شدو...غیره. اینجا راوی می نویسد. ولی تفاوت مردکاغذی و کتاب عهد قدیم در اینجاست که راوی به این هدف مردکاغذی را می نویسد - می آفریند که و به این امید که او بیاید و راوی را بیافریند. بنابراین اینجا مسائل متعددی مطرح می شود، یعنی - به عنوان مثال موضوع رابطهی هنر مند با اثرش، که تا چه اندازه هنرمند اثر را می آفریند و تا چه اندازه اثر در هنر مند تأثیر می گذارد. ولی راوی از همان آغاز سرنوشت مخلوق و خالق خود را مشخص می کند : «وحشتناکترین ...» به همین علت بود که پیش از این از زیبایی شناسی شقاوت گفتیم. داستان «فریب» یادمان هست : «قیچی را بر پوست صورتش کشید تا...» از این صحنه ها زیاد هست.... پرسش بالا در مورد رابطهی هنرمند و اثرش، تا حدود زیادی تمنّای راوی - و شاید نویسنده منظر حسینی - را در چنین تلاشی نشان می دهد.
۱۹۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : زیبایی شناسی شقاوت
متأسفانه من هنوز کاملا این قطعه را نخوانده ام. ولی بطور کلی فکر می کنم، از دیدگاه زیبایی شناسی بتوانیم منظر حسینی را در مبحث زیبایی شناختی «شقاوت» قابل بررسی بدانیم
esthétique de cruauté
با این وجود در این داستان و تا اینجایی که من فرصت خواندن آن را داشته ام حداقل یک نکتهی بحرانی و انتقاد آمیز وجود دارد و آنهم مربوط است به جملهی «همانطور که شخصیت اجتماعی من ساخته فکر دیگران است.»
باید دربارهی این جمله فکر کرد. این پرسش که اساسا شخصیت اجتماعی چیست، و فکر دیگران تا چه اندازه می تواند روی شخصیت اجتماعی دیگری تأثیر بگذارد. ایا موضوع تنها به «فکر» محدود می شود؟ مطمئنا حرفهای بیشتری هست.
۱۹٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣٨۷
|