سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

انتظارکوچک - دکتر اسعد رشیدی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی

عنوان : چنین کس تا جهان نگیرد ، نمی میرد
سلام برا چونی
دستت درد نکند که که می نویسی.

به خانه ی عزیزی رفته بودم دیدم دلپذیر به شعر فروغ پرداخته، چند کلمه برایش نوشتم که برای شما عزیز نیز این زیر می گذارم . گرچه پر از زخم و ریش ریش است ، لطف کرده بپذیرید تحفه ی درویش است :

بشر تا آمد این دنیا نگون شد
غروب چشم دریا پر ز خون شد

و گویی که شاعران دریای زمینند ، که در فراز و فرود ، در صبح و غروب ، خونینند.
وقتی که اوج می گیرند ، وقتی که انفجار رخ می دهد ، وقتی که تکه تکه می شوند ، بهار است. و در پاییز خیال سرخ به زمین می ریزند ، چون غروب دریا. و عظمت این دو چنان است که میانه ی روز - تابستان - را کسی در نمی یابد. و وقتی که برف سپید بر سر می نشیند ، انسان ِ آرام گرفته لحظات از دست رفته را می بیند. و آنگاه ، فقط آنگاه است که چهار فصل را به رسمیت می شناسد. این زیبای پیچیده - انسان - وقتی که شعله می کشد همه فراز است ، زنبور عسل را می ماند ، در دامن گل به نماز است . و چه بیچاره است ، وقتی که حقیر می شود ، دلش سیاه چو قیر می شود و خورشید در او برای همیشه غروب می کند . و مردمان ِ در انتظار ، بسیار پاییز و بهار ، در سایه می مانند ، تا خورشید ِ انسانی ، شاعری دوباره طلوع کند در فصل تیره ی ایستادن تاریخ. وقتی که انسانیت در انسان می میرد ، تاریخ می ایستد. " وقتی که تاریخ می ایستد ، شاعران به راه می افتند."

دست مریزاد استاد ، باور کنید این تعارف نیست ، از صمیم قلب می گویم . وقتی آدم همنشین بزرگان می شود ، حقارت در آدم می میرد ، و وقتی حقارت و بیچارگی می میرد ، بی گفتگو شعر در آدم اوج می گیرد. فرق نمی کند چه شاعر ، چه شعر شناس ، خوش به حال آن کس که جانش ، که نهانش ، گل گل شعر می پذیرد ، و چنین کس نمیرد.

بزرگی انسان در آن است که دیگری را از حالی به حالی می کند ، بس جام ها پر کرده و نوشانده ، خالی می کند.

ببخشید که طولانی شد دست ما نبود ، ما فقط نوشتیم .

کسی در درون فرمان می راند
زبان می خواند
و ما می نوشتیم.

به چهره ی خونین آزادی قسم که راست می گویم.
۹٨۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست