این است ملت ایران!
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : روزبه ایرانی
عنوان : تاسف
از دیدن تصویر خاک سپاری هنرمند فقید آقای فرزانه بسیار متاسف شدم و آرزو کردم کاش شهرستان نبودم و میتونسنم در مراسم شرکت کنم دوستان عزیز حضور در چنین مراسمی مرده پرستی نیست ارج نهادن به آمال و آرزوهای شخص از دست رفته هست من ترجمه صدسال تنهایی را خواندم و با ترجمه های دیگر مقایسه کردم چیره دستی آقای فرزانه در ترجمه بی نظیر بود برای مردمم متاسم مردمی که متوسط مطالعه آنها از چنذ دقیقه تجاوز نمی کنه باید هم آقای فرزانه را نشناسند
۶۰۵۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣۹۲
|
از : حسن نکونام
عنوان : خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است
دیدن چنین صحنه ای، ببش از حد توان انسان، غم انگیز و دردناک است. کجایند اعضای کانون نویسندگان، هنرمندان، روشنفکران، استادان و دانشجویان، آموزگاران و دانش آموزان، کارگران و جوانان، و همه زنان و مردانی که در هر گوشه این «ماتمستان» نارضایتی خود را زمزمه میکنند، و سایت ها و رادیوها و تلویزیون ها و جراید و فضاهای مجازی مملو از اظهار نارضایتی آنها از وضعیت حاکم بر زندگیشان است؟ کجایند همکاران نویسنده و مترجم این انسان، که مرتب اطلاعیه ها و بیانیه های پرسوز و گداز صادر کرده و از وضعیت حاکم بر خود و زندگی خود و کشورشان می نالند؟ مگر همه آنها عمر «نوح» دارند و یکی پس از دیگری در صف مرگ نایستاده اند؟ خانم ها و آقایان نویسنده! وقتی که برای سپردن جسد همکار شما به خاک سرد، فقط هفت نفر(آنهم برای حمل تابوت او) حاضر میشوند، در فردا و فردا هائی که همه شما، یکی پس از دیگری، ناچار به پذیرش مرگ میشوید، خود بایستی «جسدتان» را بگورستان برسانید. خانم ها و آقایان نویسنده و مترجم! آیا شما هم اکنون «زنده اید» و با این عدم احساس مسئولیت، «مرگ جمعی» خود را اعلام نکرده اید؟ امروز صبح وقتی که این خبر و تصویر را در «اخبار روز» دیدم و خواندم، بغضی در گلو و غمی بر دلم نشست. آقایان و خانم ها! هیچکس را از داوری تاریخ گریزی نیست. بویژه شما را.
خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشته ست، بدان میخندم
۶۰۵۴۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣۹۲
|
از : علی کریمی
عنوان : مرداری ما و مرگ فرزانگی
این آن حرفی است که من نوشتم.
این بهمن فرزانه نیست که در تنهایی به خاک سپرده می شود ما مرگ فرزانه گی را به تماشا نشسته ایم. بهار به میل خود از درخت بالا می رود-ما در تبانی با تبر- در خاکستر باغ-به خاکساری تن داده ایم.
۶۰۵۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣۹۲
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۱٣)
نظر شما
اصل مطلب
|