یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جمهوری خواهی، همین امروز! - ف. تابان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : مریم آرامیان

عنوان : اعتراض به کامنت طولانی کپی شده از سایت فرهنگ و گفتگو
آقای سلطنت طلب ، خودت میگی نامه ای که منتشر نشد در فرهنگ گفتگو منتشر شده است.
خیلی راحت می تونستی آدرس فرهنگ گفتگو رو اینجا بذاری و این کپی طولانی رو اینجا کامنت نمی کردی.
٨۲۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : نامه ای که منتشر نشد

عنوان : نامه ای که منتشر نشد
نامه زیر درست قبل از سالروز ۲۲ر بهمن در فرهنگ گفتگو منتشر شد و من آن را کپی کرده در اینجا می گذارم. چون حرف دل خودم هم هست:

نامه ای به سران احزاب و گروههای اپوزیسیون

دوستان عزیز،
نکبتی که در ۲۲ بهمن ۵۷ بر سر خود نازل کردیم و بعدها جمهوری اسلامی نام گرفت، بزودی سی ساله می شود.
بله، بر خلاف تصور بسیاری از ما، متاسفانه، جمهوری اسلامی جوانمرگ نشد و نه تنها حسرتها را به دلمان نشاند،
که، صفحات بیشتری از تاریخ ما را کثیف و گندیده کرد.

در سی سال گذشته چه کودکانی که اعدام نشدند، چه جوانانی که در زندانها جان نباختند و یا در خیابانها شلاق نخوردند و غرورشان نشکست، چه زنانی که سنگسار نشدند، چه سرمایه های مادی و معنوی که از کشور نگریختند، چه قبرستانهایی که آباد نشدند، و.... وه که چه آبرو ریزی ملی که تا نسلها کابوسمان خواهد شد.

بله، در این سی سال چه ها که بر سر ایران و ایرانی نیامده، و سی سال تمام است که کشور و ملت، به عزا نشسته،
سر در گریبان فرو کرده، منتظر است ببیند که فرزندان راستینش، این مدعیان ایران و ایرانی، چه می خواهند بکنند و
تا کی جدا و پراکنده از هم، همچنان کام آخوندها را شیرین نگه می دارند.

دوستان عزیز،
شما چالش های سیاسی پیش روی خود را بی پاسخ گذاشته اید و با همه سختی ها و رنج هایی که برده اید،
اما نمره مثبتی در کارنامه سی ساله شما پیدا نمی شود و در امتحان حل دشواری های ملی مردود شده اید. بنابراین،
الفبای عشق به مردم و میهن، ترجیح منافع ملی بر منافع گروهی و عقیدتی،
و مبارزه متحد ملی، را باید بازخوانی کنید. شما فقط در ماده تفرقه و تشتت نمره بیست گرفته اید.

دوستان، به من و امثال من بگوئید که نشان بزرگی اتان کدام است. برای لحظه ای هم که شده از چارچوب تفکر گروهی خود
بدر آئید و از بیرون نگاهی به خود بیندازید، تا بتوانید قضاوت بهتری بکنید. شاید بپرسید که چه زمینه ای برای شک کردن
به راه سی سال گذشته خود دارید. خوب، برای شک کردن باید دلیل داشت، و چه دلیلی بهتر از حضور سی ساله
جمهوری اسلامی. مذهبیون تنها زمانی که به خدا می رسند، از شک کردن دست می کشند، امیدوارم شما در بازبینی افکار و دیدگاههای خود که به کارها و اقدامات بی حاصل سی ساله منجر گذشته، همان کاری را نکنید که مذهبیون وقت رسیدن به خدا می کنند.

دوستان عزیز،
جویبارها به تنهایی کاری نمی کنند، با هم روان شوید تا بتوانید بساط حکومت خدعه، نیرنگ و جنایت را به هم ریزید. باور کنید که فصل زمستان است و ملک و ملت تنها مانده. پس برای برآوردن نماز چاره ای جزء وضو با آب سرد؛ یعنی همین دیگر گروههای اپوزیسیون که به نظر شما کلی عیب و ایراد دارند، ندارید. و خود نیک می دانید که حداکثر خواهی، همچون سی سال گذشته، فقط به عدم اتحاد می انجامد.
مسلمآ شما دوست دارید که اصول و دیدگاههای مورد اعتقاد خود، اصولی که تاکنون جزء تفرقه نتیجه ای نداده اند، را تابعی از منافع ملی جلوه دهید. ولی دیدگاهها و اصولی که شما در این مدت بر آنها پافشاری کرده اید، نتیجه ای جزء تفرقه اپوزیسیون و ادامه عمر حکومت، در بر نداشته اند. بنابراین، اعتبار ملی و مردمی بودن خود را از دست داده و به ضد ارزش تبدیل شده اند.

دوستان،
باور کنید که مشکل ما یک مشکل ملی است و برای حل آن به تلاش و راه حلی ملی نیاز داریم. اگر شما مسیر سی سال گذشته خود را ادامه دهید، هیچ بعید نیست که جمهوری اسلامی سی سال دیگر عمر کند (مگر حکومت های برمه، کوبا، کره شمالی و...) دوام نیاورده اند؟). و این تفکر مسلمآ رعشه بر اندام همه ما می اندازد. و اگر چنین شود، باور کنید که آنوقت کسی بر گورهای شما در گورستانهای خارجی، دعای خیری نخواهد خواند. برای شکستن قفس جمهوری اسلامی، بخاطر ملت و کشور و پایان دادن به رنجها و مصائبی که در این سی سال بر همه ما رفته، اختلافات خود را کنار نهید و جبهه متحد اپوزیسیون را بوجود آورید. شما نیک می دانید که شرایط تاریخی خاص، تصمیمات تاریخی خاصی می طلبند. بیائید از امتحان دوران، سربلند بیرون آئیم. جمهوری اسلامی با هر ترفندی می کوشد که از تشکیل جبهه متحد اپوزیسیون ممانعت کند. بیش از این کام رژیم را شیرین مکنید. بله، تصممات سخت دل را خون می کنند اما کشور ما امروز به شهامت سیاسی نیاز دارد، شهامت برداشتن قدمها و گفتن سخنانی که حتی ممکن است برای هوادارانتان هم تابو باشند. برای زدودن غده سرطانی بنام جمهوری اسلامی، چاره ای جزء خوردن داروهای تلخ نداریم.

آنچه امروز مردم ما بیش از هر چیزی بدان نیاز دارند، بیداری امید به تغییر و تحول در دلهایشان است. تشکیل جبهه متحد اپوزیسیون نه تنها شعله امید در دلها را بر می افروزد، بلکه اعتبار و حمایت مردمی هم برای شما به ارمغان خواهد آورد. نیروهای ایدئولوژی زده، برای مردمی که سی سال است در زیر باورهای یک ایدئولوژی کمر خم کرده اند، جلب توجهی نمی کنند.

چه باید کرد؟
دوستان عزیز،
باور کنید که بزرگترین آفت و علت ناخوشی و عقب ماندگی ملک و ملت همین بختک بد نکبت جمهوری اسلامی است، و هیچگاه مرتکب این خطا نشوید که گویا یک گروه به تنهایی همه منافع و آمال ملی ما را نمایندگی می کند. هر بخشی از منافع، آمال، خواسته ها و آرزوهای همه ایرانیان خواهان تغییر و تحول، در برنامه ها و خواسته های یک گروه از شما، منعکس شده اند. اگر شما خواهان اتحاد و همبستگی مردم با هر فکر و عقیده در برابر رژیم هستید، خود باید در عمل با نمایندگان افکار و تمایلات متنوع موجود در بین مردم ناراضی، که در گروههای مختلف متشکل شده اند، متحد شوید. پس بدون آنکه خود الگو شوید، نمی توانید چیزی را از مردم بخواهید که خود از انجام آن عاجز مانده اید.
شما باید ترس واهی از همدیگر را کنار نهید. هر سربازی تنها زمانی بر ترس خود غلبه می کند که وارد جبهه می شود. ترس ها و دوری ها شما از همدیگر ذهنی-روانی است و نتیجه کمبود سنت همکاری و اتحاد بشیوه متمدنانه و امروزی. پس اتحاد شما تنها راه غلبه بر ترسهایتان از همدیگر است.

اگر وجود گروههای مختلف با برنامه و اهداف خاص خود، برای دوران دمکراسی خوبند، ولی در دوران مبارزه برای عبور از تنگه تاریخی خطرناکی که در آن قرار گرفته ایم، یک جبهه متحد حول حداقلها، چاره درد است. دل به داروغه های سورچران مدهید، دست خود را بسوی نیروهای دمکرات، سکولار، متمدن و عرفیگرا دراز کنید و دستهایی چنین که بسویتان دراز شده اند، را بفشارید. اگر با تاریخ و گذشته خود، مذهبی وار برخورد نکنید، متوجه می شوید که فارغ از هر برخوردی که با تاریخ سلطنت رضا شاه و محمد رضا شاه داریم، اما در شرایط امروز، در میدان مبارزه با حکومت جهل و خرافه، آقای رضا پهلوی یک مهره، فاکتور و سرمایه ملی است و باید در مبارزه برای مصالح ملی خود، از این سرمایه سود جوئیم. کنار گذاشتن این سرمایه ملی، تنها ما را تضعیف و دلشادی جمهوری اسلامی را افزون می کند. پس در فصل سرد حضور جمهوری اسلامی، و هنگام مبارزه با آن، برای جشن و مهمانی بعد از آن، عود و مشک و عنبر مخواهید، لودگی و پرگویی را کنار نهید و متمدنانه با هم کنار آئید. چپ رو ترین گروههای کوچک در دو طیف چپ و راست، هرگز خواهان اتحاد نخواهند شد، ضمن احترام به آنها، اما سر و صداهایشان را جدی نگیرید.
همانطور که بسیارانی گفته اند، حداقل ها برای تشکیل جبه متحد ملی می توانند بقرار زیر باشند:
- اعلامیه جهانی حقوق بشر،
- جدایی دین از دولت،
- توافق حول حل مسالمت آمیز محرومیت های اقوام مختلف در گوشه و کنار کشور،
- بعد از کنار زدن حکومت ابتدا قانون اساسی تصویب شود و بعد از آن رای گیری برای تصویب قانون اساسی و تعیین شکل نظام.(۱)

به اعتقاد من تشکیل جبهه متحد ملی حول مواد فوق و اعطای ریاست افتخاری آن به رضا پهلوی (بدون هیچگونه قدرت و رای سیاسی)، می تواند اعتبار و اقتدار رژیم در داخل و خارج را کاهش و به همان نسبت بر اعتبار اپوزیسیون و مبارزات مردم بیفزاید، و امید به تغییر و تحول را در دلها شعله ور کند.
در مورد جبهه پیشنهادی و ریاست آن بخاطر داشته باشید که:

نگویم که عین بهشت است لکن بهشت است اندر سرای مکدر.

به دیگر سخن، من نه جمهوریخواه هستم و نه مشروطه خواه. محتوای نظام حکومتی برای من مهمتر از شکل و داربست آن می باشد، در عین حال این جبهه پیشنهادی هم قبلآ به اشکال مختلفی توسط دیگران مطرح شده و شاید خالی از اشکال هم نباشد، با اینهمه، برای ملتی در حسرت عبور ملی از جمهوری اسلامی، و با توجه به مختصات، شرایط و امکانات موجود، جبهه متحد ملی می تواند یک اقدام عملی و کارساز برای این دوره از تاریخ کشورمان باشد، و به همین دلیل بدان اعتقاد دارم و شما را به تآمل جدی حول آن فرا می خوانم.

امیدوارم در سال جدید شاهد تشکیل چنین جبهه ای باشیم و نشان (آرم) جبهه متحد ملی را بر سر در کوچه برزن ها، محلات، جاده ها، وبلاگها، ایمیلها و.... ببینیم.
موفق باشید.
امضاء محفوظ.

۱- هنگام نوشتن قانون اساسی و قبل از به رای گذاشتن آن، بایستی به هر دو امکان پادشاهی یا جمهوری دقت شود. یعنی بندهایی در مورد، حقوق و مسئولیت های پادشاه، در صورت پیروزی سلطنت خواهان، و مسئولیت رئیس جمهور، در صورت پیروزی جمهوری خواهان هم تصویب شوند.
٨۲۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مشروطه خواهی که زمانی چپ بوده

عنوان : وای از این تعصب
آقای تابان
اگر با دقت کامنت های موافقان خودتان و مخالفان سطلنت در واکنش به مطلب اتان را بخوانید خواهید دید که جمهوریخواهان چقدر متعصبانه برخورد می کنند.
بابا برید سیاست ورزی یاد بگیرید. اتحاد با مشروطه خواهان و رضا پهلوی مدرن بهتر به منافع ملی ما و مدرنیسم و سکولاریسم خدمت می کند تا چشمک زدن به مذهبیون اصلاح طلب
شما می توانید همچون سی سال گذشته بر طبل تفرقه بکوبید اما مطمئن باشید که خود و گروهتان را هرچه بیشتر منزوی می کنید و مشروطه خواهان نیروهای شما را جلب خواهند کرد همانطور که تا حالا اینکار را کرده اند و دلیلش هم تعصبات و گروه گرایی جمهوریخواهان است.
من یکی که خودم زمانی چپ بودم امروز با افتخار اعلام می کنم که هوادار سلطنت در ایران هستم و دلائل زیادی هم دارم که از حوصله این کامنت خارج است. از پیله خود بدر آئید و واقعیت ها ا ببینید. درست بهمان شکلی که شما مسی خواهید جمهوری اسلامی از تعصبات خود بدر آید و واقعیت های امروز را ببیند.
ولی راستش را بخواهید ته دلم این احساس را دارم که شما و دیگر جمهوریخواهان متعصب در این آزمایش موافق نخواهید شد و همچنان ایزوله شده باقی خواهید ماند.
٨۲۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مریم آرامیان

عنوان : کامنتم برای آقای رضا پهلوی است ، نه برای طرفداران بازگشت سلطنت
-
آقای رضا پهلوی اگه پدر شما شاه نبود شما این همه پول و امکانات و دفتر نداشتی و بیانیه هم نمی نوشتی.

آقای رضا پهلوی ، بیخودی انقلاب نشده بوده، پدر شما پدر ملت در آروده بود که انقلاب شده و الانه هم سلطان علی خامنه ای شاه شده. من اصلن شاه و شاهزاده نمیخوام. شما به من بدهکار هستی یک کم از اون پولایی که پدرت از ایران خارج کرد و شما از پدرت به ارث بردی سهم منه ، پول منو حساب کن و بهم پس بده.
٨۲۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : وظیفه ی ما چیست ؟
وظیفه ی تمام سازمانها و شخصیت های سیاسی ست که مسئولانه از پرنسیب های سیاسی مواظبت کنند و شفاف تر با فرصت طلبان طرفدار حکومت پادشاهی و اسلامی برخورد نمایند.

ـ مشروطه در ایران ابداع نشده بلکه از غرب الهام گرفته شده و تعلق به مردم ایران دارد. بدلایلی که همه میدانند در همان دوران طفویت باقی مانده و امکان رشد و نمو نداشته، تقصیرمردم هم نیست .حالا یک عده ای «قیم» شده اند و « حزب مشروطه خواهان » درست کردند که رابطه ای با اصل مشروطه ی مردم ایران ندارد. در هیچ کشور دنیا هم حز ب مشروطه وجود ندارد . احزاب مدرن زاست و میانه و چپ هستند. ولی شاهپرست ها که فعالیت حزبی بلد نبوده و نیستند با اسامی سومکا، ایران نوین، مردم و رستاخیز محفل هائی درست می کردند تا « وزیران و وکیلان » در آن جمع شوند .بعدا هم دعواشان میشد و منحل میگردید.جالب اینه که این حزب میخواهد پادشاهی را به ایران برگردند.البته میشود گفت این «نواندیشان» آریامهری هستند که میخواهند برخلاف شاه سابق کمی «مهربان» و «مستقل» عمل کنند. ولی معلوم نیست بدون کودتا و توطئه چگونه میتوانند به قدرت برسند.
دلم برای «چپ» هائی که برای این حضرات «روضه خوانی » میکنند واقعا میسوزد.

ـ در ایران حکومت دینی تمام زندگی متعارف مردم را از ریخت انداخته و عده ای با برداشت های ملایم تر به عنوان «روشنفکران مذهبی » خود را آلترناتیو حکومت معرفی میکنند.و بخشی از حکومت هم خود را «اصلاح طلب » قلمداد مینمایند. بقیه مردم عرفی و سکولار هم منتظر بمانند تا بالاخره یک روز «تخم دو زرده» تمام نیروهای مذهبی و سنتی را ببینند.
آیا تابحال این «نواندیشان» و «اصلاح طلبان» قدمی برای مصالح همه مردم برداشته اند ؟ امیدوارم واقعا خدا توفیقشان دهد تا روزی از این همه جنایت شرم نمایند و از بقیه فاصله بگیرند .کسانی که ۳۰ سال ست منتظر استحاله این نیروهای سنتی به مدرن یا «دموکرات» هستند چند دهه دیگر آب را گل آلود خواهند کرد ؟

با این اوصاف و توجه به ترکیب اکثریت جوان مردم ایران، تا کی باید نظاره گر سرگردانی نیروهای دموکرات و سکولار در داخل و خارج از کشور نشست؟
آیا واقعا کار ی نمی شود کرد ؟

خب ، قبول که کار کردن مشکل ست ولی آشفته فکری و بی پرنسیبی که راه حل مشکل نیست. والله در هیچ کشوری که ما در آن زندگی می کنیم در بین فعالان سیاسی انقدر بلبشو نیست که در بین ما ایرانیان ست. یک کمی مسئولیت قبول کنیم نمی دانم چه اصراری ست که شاهپرست ها میایند اینجا تا ما را «ارشاد» کنند . مگر این همه ایرانی در خارج از کشور نیست ؟ این همه سایت هست . این که روشنگری نیست بروند بین میلیونها جوان تبلیغ کنند.
٨۲۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : juybaar

عنوان : Mr. Taban, some times it is good to doubt
Mr. Taban,

If what you are saying is that the republicans should form together and within themselves first and then think of other forces within the opposition, then I would say you have a point. Personally, I don’t agree with it.

The reason I don’t agree with it is, in fact, more important. I don’t agree because our country, Iran is in a very delicate situation. I expect from an intellectual like yourself to realize that.

It is of no importance to me, as a former leftist and a supporter of the same organization that you are a member (I’m only assuming this and apologize if I’m misinformed), what form of government we will have in the future, not certainly between Kingdom or Republic, as long as and only with the condition that people will make the rules through their representatives who will be freely and under no kind of pressure elected for a certain period of time. It is of no importance to me whether we have a king or president as long as the above caveat is understood and agreed and acted upon.

Mr. Taban, some times it is good to doubt. So don’t be cruel to those who change their positions. It is not at all a better situation to be in melted in some ideas that the time for them has come and gone.

Thank you for running this site.

Piruz bashid va piruz bashim
Biyaid ba ham piruz bashim
Payandeh Iran
Zendeh bad mardom-e Iran
٨۲۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : juybaar

عنوان : some times it is good to doubt
Mr. Taban,
If what you are saying is that the republicans should form together and within themselves first and then think of other forces within the opposition, then I would say you have a point. Personally, I don’t agree with it.

The reason I don’t agree with it is, in fact, more important. I don’t agree because our country, Iran is in a very delicate situation. I expect from an intellectual like yourself to realize that.

It is of no importance to me, as a former (and maybe still) leftist and a supporter of the same organization that you are a member (I’m only assuming this and apologize if I’m misinformed), what form of government we will have in the future, not certainly between Kingdom or Republic, as long as and only with the condition that people will make the rules through their representatives who will be freely and under no kind of pressure elected for a certain period of time. It is of no importance to me whether we have a king or president as long as the above caveat is understood and agreed and acted upon.

Mr. Taban, some times it is good to doubt. So don’t be cruel to those who change their positions. It is not at all a better situation to be welled in some ideas that the time for them is gone.

Piruz bashed va piruz bashim
Biyaid ba ham piruz bashim
Payandeh Iran
Zendeh bad mardom-e Iran
٨۲۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : به اخبار روز

عنوان : شما در حذف مطالب تبعیض قائل میشوید.
من سر از کار مسئولین اخبار روز در نمی آورم. شما کامنتها را بخاطر نوشتن کلماتی چون "بی سروته" حذف میکنید چرا که آنرا بی ادبانه میدانید. ولی شخص دیگری که دارای عقایدی شبیه شماست میتواند از کلماتی چون "گندیده" و یا "پررو" استفاده کند که فقط نشانگر تربیت خانوادگی و ولبستگیهای ایدئولوژیکش است. آیا زمان آن نرسیده که اعتراف کنید گرایشات عقیدتی نظردهندگان نقشی اساسی در حذف کامنتهای آنان دارد؟
٨۲۰۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : کریم ن

عنوان : آی حضرات مشروطه خواه! مشروطه شما دیگر تمام شده بروید دنبال کارتان و در کار مردم اخلال نکنید.
واقعا به حال این مملکت و مردم آن باید زار زار گریه کرد. سی سال پیش مردم ریختند و بساط یک دار و دسته مافیائی را طوری بهم ریختند که سران آن دار و دسته با میلیون ها پول نفت غارت شده رفتند خارج و تنها هم و غم شان هم این بود که خودشان را جائی دور از انظار مخفی کنند و جیکشان در نیاید. حال به بین کار به کجا رسیده که این حضرات با کمال پر روئی یک به یک از سورخ ها در میایند و میخواهند دوباره بر سر مردم هوار شوند. بارها به اینها گفته میشود که آی حضرات مشروطه خواه! مشروطه شما دیگر تمام شده بروید دنبال کارتان و در کار مردم اخلال نکنید. البته گوش نمیدهند. مردم دارند با گوشت و پوست خود زیر جنایت های این حکومت ماقبل حجر جان میکنند اما این حضرات به جز اخلال گری کار دیگری بلد نیستند. در مواقع حساس هم که میبینند ممکن است جنبش های مردم کار این حکومت را یکسره کند و این ها به مشروطه اشان نرسند با پر روئی میگویند که ما در مقابل فلان و بهمان در کنار جمهوری اسلامی ایستاده ایم. بروی خودشانهم نمیاورند که این رژیم جنایت و جنون اسلامی دست پخت همین سلطنتی بود که همه آزادیخواهان را تار و مار کرد و در عوض ملا ها را پروار کرد.
جدا از این ها من اصلا اینرا درک نمیکنم که در این وا نفسای مبارزات مردم در ایران، شخص با چه روئی میتواند به مردم بگوید که بیایید من شاه شما باشم تا شما رستگار شوید. چرا؟ چه امتیازی این جناب دارد که مردم پیشابپیش بایستی وی را به عنوان زعیم مدام العمر خود وی را بر گرده خود سوار کنند؟
این بی حیائی آخوند جماعت بدجوری مسری شده است.
٨۱۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : روشنگر

عنوان : یک راه بیش نیست، و آن راستی ست
فارغ از اینکه به چه خانواده ی سیاسی ای تعلق داریم، مهم محتوای دمکراتیک یا غیر دمکراتیک آن خانواده ی سیاسی ست. مسلما این یک نگاه تک بُعدی به امور است که شهریاری را به گوهر دمکراتیک و جمهوری را به گوهر غیر دمکراتیک یا برعکس انگاریم. خیر، این سخن ها را باید کنار گذاشت و به جای اش سطح گفت و گو را در میان الیت ایرانی، که فکر می کنم همگی دوستان به آن تعلق دارند، اندکی بالا تر برد. دوستان، نوشته ها را ترجمه کنید و در اختیار دانشجویان سال اول فلسفه ی سیاسی کشور میزبانی که در اش به سر می برید گذارید و بگوئید که این گفتارها متعلق به بهترین مغزهای سرزمین زرتشت و فارابی و ابوعلی سیناست، باور بفرمائید می گویند یا آن ها ایرانی نبوده اند یا شمایان. اجازه بدهید با انگشتی رو به همگی مان بگویم، بسیار شرم آور است برای یک ملت فرهنگی که ما بی شک با نگاه به تاریخ مان، بی آنکه نیازی باشد که به غروری بی جا و فخر فروشانه دچار شویم، می توانیم خود را یک ملت تاریخی به جا آوریم، سطح گفتمان سیاسی تا به این اندازه پایین باشد که مبانی فلسفه ی سیاسی را نیز به جا نیاورد: محتوای دمکراتیک می تواند هم در ظرف شهریاری و هم در ظرف جمهوری ریخته شود.
.
از سوی دیگر، ناسزا به رقیب سیاسی آخر نشانه ی چه چیزی می تواند باشد جز فراهم آوردن نخستین مقدمات حذف فیزیکی او؟ هر حذف فیزیکی نخست از حذف در منش و فکر است که آغاز می شود و ناسزا، نخستین فراگردهای حذف دیگری در ذهن است. با ناسزا فاصله و سردی عاطفی لازم که پیش شرط زیر پرسش بردن وجودی فرد متقابل است فراهم می آید. تا روزی که نپذیریم که حذف رقیب ما حذف فردی ست که می تواند نقدی سازنده از ما به جا آورد، فکر نمی کنم که بتوانیم حتا یک دمکراسی ناقص نیز به وجود آوریم. آئین بردباری نخستین شرط پایایی یک سامانه ی سیاسی آزادمنشانه است.
.
از سوی دیگر، دوستانی که اینسان به قانون اساسی مشروطه و تعطیلی اش از سوی دودمان نفرینی پهلوی بازبرد می دهند یکبار نیز که شده مرحمت فرمایند و به این قانون نیم نگاهی بیندازند. دوستان، ما در اینجا با یک دروغ صد ساله روبروئیم. آن قانون به هیچ وجه دارای آن ویژگی های بایسته که از سوی یک خرد روشنگر مورد پشتیبانی معنوی قرار گیرد نیست، نه تنها نیست، بلکه همه ی شرایط لازم برای مردودی بی قید و شرط را داراست. این یک دروغ بزرگ است که شاه بر اساس آن قانون باید سلطنت کند و نه حکومت، چرا که بر عکس اش درست است.
بر اساس این قانون الکن است که شاه ۱۰۰ درصد قوه ی اجرائی، یعنی کل دولت را در اختیار دارد: به عبارت دیگر، از مامور مالیت تا پاسبان سر کوچه را شاه تعیین می کند. همزمان، ۵۰ درصد قوه ی مقننه از آن شاه است. دوستان این یک فاجعه است که یک فرد به تنهایی نیمی از حاکمیت را، که همان قدرت قانون گذاری ست، نزد خود داشته باشد. بر اساس قانون اساسی مشروطه، شاه حق انشای قانون دارد، آن هم به میزان ۵ درصد! سوای این، حتا قاضی القضات نیز، یعنی مهمترین فرد قوه قضائیه با همکاری حاکم شرع از سوی شاه منصوب می شود.
و در نهایت، مجلس مقدس شورای ملی که همان تقدس اش نفی ملی بودن اش است، مشروعیت خود را از چهار منبع می گیرد، که نخستین اش "توجه و تایید امام عصر" است، یعنی امام زمان، دومین اش "بذل و مرحمت شاهنشاه اسلام" است، سومین اش "مراقبت حجج اسلام" و چهارمین اش "عامه ی ملت ایران"، که دوستان بی شک خود خستو خواهند بود، که در اینجا مفهوم ملت ایران چیزی جز امت شیعه نیست. مسلما در جایی که مشروعیت مجلس از امام زمان و شاهنشاه اسلام و حجج اسلام گرفته می شود، ملت به مفهوم ناسیون محلی از اعراب ندارد بلکه همان ملت سنتی در مفهوم فرقه ی دینی مراد است که گله ی حافظ از هفتاد و دو نوع آن مشهور همگان است. خیر، آن قانون خود اش چیزی جز تعطیلی خرد و شرافت نبود و نیازی به تعطیل شدن نداشت.
نگاهی به اصل زیر بیندازید:
اصل شانزدهم: تحصیل و تعلیم علوم و معارف و صنایع آزاد است مگر آنچه شرعا ممنوع باشد.

این چیزی جز یک قانون فاشیستی مذهبی نیست. صد سال به ما این دروغ را خورانده اند که انقلاب مشروطه و قانون منبعث از آن عرفی بوده است! و این در حالی ست که اگر کسی بخواهد بیوشیمی بخواند، و شرع مبین بگوید بیوشیمی حرام است، آن فرد نمی تواند بیوشیمی بخواند!
به این قانون نگاه کنیم:
اصل هجدهم: عامه مطبوعات غیراز کتب ضلال و مواد مضره بدین مبین آزاد و ممیزی در آنها ممنوع است ...
آیا فرقی با جمهوری اسلامی مشاهده می فرمائید؟ مسلم است که خیر.
اصلی دیگر:
اصل نوزدهم: انجمن ها و اجتماعاتی که مولد فتنه دینی و دنیوی و مخل بنظم نباشند در تمام مملکت آزاد است ...
یعنی هر چهار نفری را که شک و شبهه ی کمونیستی، بهائی گری، زرتشتی گری، و یا هر چیز دیگر داشته باشند که از روزن دین مبین فتنه ی دینی شمرده شود می توان متفرق کرد و جلوی اجتماع شان را گرفت.
قانون در اصل اول متمم می گوید:
اصل اول: مذهب رسمی ایران اسلام و طریقه‍ی حقه‍ی جعفریه اثنی عشریه است باید پادشاه ایران دارا و مروج این مذهب باشد.
یعنی پادشاه اگر مسلمان باشد و سنی باشد نمی تواند شاه شود. اگر مسلمان باشد، شیعه هم باشد، اما هفت امام باشد نمی تواند شاه شود. فقط باید چهارده امامی باشد و بس. فرای این، باید در یک جهاد مستمر نیز به سر برد و دین را رواج دهد. یعنی جهاد اصغر در حالت صلح، و جهاد اکبر در حالت جنگ! آیا این آن چیزی ست که برخی دوستان پروژه ی تجدد خواهی و لیبرال دمکراسی شان را به آن گره زده اند و برخی دیگر نیز پیراهن عثمانی ۱۰۰ ساله از آن دوخته اند و مبانی یک قهر تاریخی را پدید آورده اند که می بایست به فاجعه ی ۲۸ مرداد ختم شود؟
آخر بر چه اساسی پادشاهی را که ۱۰۰ درصد مجریه و ۵۰ درصد مقننه را در اختیار دارد می گویند باید سلطنت کند و نه حکومت؟ روشنفکری کلاسیک باید پاسخ دهد. چرا که در برابر شرافت و تعهد به حقیقت گویی موظف است.
این قانون تا بدانجا الکن است که حتا تشخیص نمی دهد که در جایی که می گوید قوای سه گانه از هم منفک هستند، و همزمان دست پادشاه را در هر سه قوه بازمی گذارد، خود مبانی خود را زیر پا گذاشته است. چرا که اصل دخالت یک فرد در هر سه قوه با تفکیک همزمان همان سه قوه در تباین است.
۵۰ درصد قوه ی مقننه که برای شاه است به شرح زیر است:
اصل بیست و پنجم: قوای مملکت به سه شعبه تجزیه میشود:
اول: قوه مقننه که مخصوص است بوضع و تهذیب قوانین و این قوه ناشی میشود از اعلیحضرت شاهنشاهی و مجلس شورایملی و مجلس سنا و هریک از این سه منشا حق انشا قانون را دارد ولی استقرار آن موقوف است به تصویب مجلسین وتوشیح بصحه‍ی همایونی لکن وضع و تصویب قوانین راجعه بدخل و خرج مملکت از مختصات مجلس شورایملی است. شرح و تفسیر قوانین از وظایف مختصه مجلس شورایملی است.
بر این اساس، شخص شاه، مجلس شورای ملی و مجلس سنا، هر یک یک سوم قانون گذاری را نزد خود دارند. و هنگامی که در نظر آوریم که نیم مجلس سنا از سوی شاه و نیم آن از سوی ملت تعیین می شوند، می رسیم به میزان مساوی حق انشاء قانون به دو سهم مساوی پنجاه به پنجاه.
در مورد کلیت قوه ی مجریه نزد شاه:
اصل بیست و پنجم، سوم: قوه اجرائیه که مخصوص پادشاه است، یعنی قوانین و احکام بتوسط وزرا و مامورین دولت بنام نامی اعلیحضرت همایونی اجرا میشود بترتیبی که قانون معین میکند.

همزمان اصل زیر:
اصل چهل و چهارم: عزل و نصب وزرا بموجب فرمان همایون پادشاه است.
همزمان روسای تمامی دوایر دولتی:
اصل چهل و ششم: انتخاب مامورین رئیسه دوائر دولتی از داخله و خارجه با تصویب وزیر مسئول از حقوق پادشاه است
همزمان:
اصل چهل و هفتم: صدور فرامین و احکام برای اجرای قوانین از حقوق پادشاه است
همزمان ریاست کل قوه ی نظامی:
اصل چهل و هشتم: فرمانفرمایی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
همزمان اعلام امری جانبی چون جنگ و صلح:
اصل چهل و نهم: اعلان جنگ و عقد صلح با پادشاه است.
همزمان فسخ مجلسین:
اصل چهل و هشتم: اعلیحضرت همایون شاهنشاهی میتواند هریک از مجلس شورای ملی و مجلس سنا را جداگانه و یا هردو مجلس را درآن واحد منحل نماید.
و سپس انعقاد مجلسین:
اصل پنجاه و دوم: پادشاه میتواند مجلس شورایملی و سنا را بطور فوق العاده امر به انعقاد فرمایند.
و برای خالی نبودن عریضه:
اصل پنجاه و سوم: ضرب سکه با موافقت قانون بنام پادشاه است.
و از آنجا که پادشاه نباید احساس بی کاری به اش دست دهد:
اصل چهل و پنجم: اعطای درجات نظامی و نشان و امتیازات افتخاری با مراعات قانون مختص شخص پادشاه است.
.
خیر دوستان، ملتی که بتواند صد سال از تاریخ معاصر اش را در دروغی با چنین ابعادی به سر برد، و بر اساس این دروغ انقلابی به راه بیندازد و دست به یک خودکشی همگانی و ملی زند، فکر نمی کنم ملتی باشد که بتواند به بیداری خود ببالد.
اینکه این قانون بر چه روحی استوار است و لفظ مشروطه به چه معنایی ست را چه بسا به بهترین وجه بتوان در عبارات زیر بازیافت:
اصل چهل و نهم: منتخبین جدید تهران باید بفاصله یکماه و منتخبین ولایات بفاصله سه ماه حاضرشوند و چون منتخبین دارالخلافه حاضرشدند مجلس افتتاح و مشغول کار خواهند
به راستی چه ترم و مفهومی بهتر می تواند روح این قانون و آن انقلاب را بهتر نمایان کند از "دار الخلافه"!
و بگذارید یکبار دیگر اصل دوم را که تیر خلاصی ست در شقیقه ی ملت ایران، که حتا پادشاه ایرانشهر را به شاهنشاه اسلام، یعنی به قول آخوندزاده، به کلب اسلام مبدل کرده است، مرور کنیم:
اصل دوم: مجلس مقدس شورای ملی که بتوجه و تایید حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلدالله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثرالله امثالهم و عامه‍ی ملت ایران تاسیس شده است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی با قواعد مقدسه‍ی اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله و سلم نداشته باشد و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه برعهده‍ی علمای اعلام ادام الله برکات وجود هم بوده و هست لهذا رسما مقرراست در هرعصری از اعصار هیئتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسامی بیست نفر از علما که دارای صفات مذکوره باشند معرفی بمجلس شورای ملی بنمایند پنج نفراز آنها را یا بیشتر بمقتضای عصراعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا بحکم قرعه تعیین نموده بسمت عضویت بشناسند تا موادیکه درمجلسین عنوان میشود بدقت مذاکره و غوررسی نموده هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رای این هیئت علما در این باب مطاع و متبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصرعجل الله فرجه تغییر پذیرنخواهد بود.
این است همه ی افتخار روشنفکری کلاسیک. و هنگامی که در نظر آوریم که نیمی از مردم ایرانزمین، یعنی زنان، از کوچکترین حقوقی، برخوردار نیستند، ابعاد لیبرالیسم و تجددی را که در آن انقلاب و قانون برامده از اش نهفته بود، در می یابیم. خیر، انقلاب مشروطه، انقلابی ضد آزادی، تجدد و روشنگری بود، و قانون اش، به مراتب واپس مانده تر از قانون اساسی جمهوری اسلامی که این دومی، شکل به روز شده و مترقی تر اولی است.
ما در ایرانزمین یک جنبش روشنگری داشتیم که از آخوندزاده تا کاظم زاده ایرانشهر، و از او تا کسروی و هدایت و ذبیح بهروز و پورداوود و بسیار دیگر و تا به امروز ادامه یافته است. در برابر این جنبش روشنگری، جنبشی ضد روشنگری شکل گرفت به نام مشروطه، که بنا بر تعریف چیزی نبود جز "مشروطیت به دین مبین". در دل این جنبش، بخش تندرو و البته راست کیش تر نام خود را "مشروعه" طلب گذاشت. این دو اما، در مجموع چیزی جز نفی وجودی جنبش روشنگری ما که مبتنی بر خردگرایی، نقد دین، و ملی گرایی اصیل بود نبودند. پیروزی جمهوری اسلامی، ادامه ی منطقی انقلاب مشروطه است. دودمان پهلوی، نقض وجودی انقلاب مشروطه، و ادامه ی منطقی جنبش روشنگری بودند، منتها زندانی شده در قانونی که در گوهر، مرگ آنان به شمار می رفت. این، اوج تراژدی تاریخی ماست.
به خود آئیم، و با خود راست باشیم. ایرانزمین، بیش از هر چیز به انسان هایی که توان بر دوش کشیدن بار حقیقت و شرافت را داشته باشند نیاز دارد.
٨۱۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۱٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست