سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

باز هم آقای دکتر داریوش همایون
و اضطرابش از واژه ملت های ایران،


دکتر گلمراد مرادی


• گویا تغییر و تحولات دنیای امروز و بویژه مسئله ملی و بحث بر سر حقوق خلق ها در یک کشور کثیرالملله، به مذاق برخی از پرورده یافتگان سیستم دیکتاتوری، سازگار نیست. اشاره به مسئله ملی در نشست سوم جمهوری خواهان ایران در برلین، بهانه دیگری به دست آقای داریوش همایون داده که خودش و همفکرانش را بیشتر از معمول جری و عصبانی کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۹ خرداد ۱٣٨۶ -  ۹ ژوئن ۲۰۰۷


گویا تغییر و تحولات دنیای امروز و بویژه مسئله ملی و بحث بر سر حقوق خلق ها در یک کشور کثیرالملله، به مذاق برخی از پرورده یافتگان سیستم دیکتاتوری، سازگار نیست. لذا اینطور دیده می شود، اشاره به مسئله ملی در نشست سوم جمهوری خواهان ایران در برلین، بهانه دیگری به دست آقای داریوش همایون داده که خودش و همفکرانش را بیشتر از معمول جری و عصبانی کند و حس ناسیونالیستی شدید تر خود را آشکار نمایند. ایشان در رابطه با طرح مسئله ملی و انتقاد از طراحان بحث در باره ی آن مطلبی نگاشته اند که هم در سایت مشروطه خواهان درج شده و هم با ایمیل برای بیشتر هموطنان ارسال گردیده است. بنده این مطلب را در همان روز بعد که مقاله ایشان بدستم رسید، نگاشتم و برای سایت مشروطه خاهان نیز فرستادم. اما خبری نشد تا اینکه امروز هشتم ژوئن ۲۰۰۷ همان مطلب را درهفته نامه شهروند کانادا ملاحظه و مجددا خواندم. لذا من از دبیران عزیز شهروند و بویژه سردبیر محترم تقاضا دارم بنا به عرف بی طرفی روزنامه نگاری، این مطلب بنده را در شماره بعدی و همانجائی که مقاله آقای داریوش همایون در شماره ۱۱۲۹ تاریخ ۷ ژوئن ۲۰۰۷ چاپ شده، درج فرمائید.
اگرچه بنده نیز مانند آقای همایون از بحث های طیف گوناگون جمهوری خواهان درباره آن مسئله، اطلاع دقیق ندارم. اما اگر بحث مثبتی در راستای حقوق ملتهای ایران انجام گیرد، بر عکس نظر منفی آقای همایون، باید آن را به فال نیک گرفت. اکنون که چند روزی هم از نشست برلین گذشته است، گویا جمهوریخواهان عزیز نیز به نتیجه چشم دست نیافته اند.
در هر حال مقاله کوتاه آقای داریوش همایون "شهروند ایرانی یا شهروند قومی؟"نام دارد و این بار نه فقط از طرف دفتر مشروطه خواهان، بلکه از طرف یکی از سر دبیران عزیز ومحترم یک هفته نامه پر تیراژ و وزین فارسی زبان نیز آن مطلب با ایمیل دریافت شد و همانگون که اشاره شد، دیروز هم در شهروند درج گردیده. من ضمن سپاس از آن سر دبیر محترم، که مطلب را برایم ارسال کرده بود، چون گویا این نوشته، تعجب ایشان راهم بر انگیخته و علاوه بر همه اینها در مقاله نیز ملاحظه شد که آقای دکتر همایون با آب و تاب چه تعریف و تمجیدی از دو یا سه تن از شرکت کنندگان نشست برلین می کند که در واقع، برخی از آنان پشت به آرمان و ایدئولوژی چندین ده ساله خود کرده اند و دارند به خط آقای داریوش همایون نزدیک تر می شوند. لذا بنده دیگر سکوت را جایز ندانستم و تصمیم برآن شد که این مطلب را درپاسخ به مقاله ایشان بنویسم.
بازهم با تأسف زیاد باید گفت، نمی توان از کنار این چرخش احتمالا صد و هشتاد درجه ای در برخی از انسانها به سادگی گذشت. غالبا چنین فاجعه انسانی مارا بفکر فرو می برد و به دنبال عیب کار می دواند. برسر گره گاه فکری است که به درجه جاه طلبی و خود خواهی برخی از انسانها و در مقابل شهامت و قهرمانی برخی دیگر پی می بریم. این مقایسه و درجه بندی اراده انسانی که برخی حاضر نیستند بهر قیمتی و بهر نحوی زندگی کنند و تا پای جان به آرمان خود وفادار می مانند و برخی دیگر هم بسادگی و بخاطر وعده های جاه و مقام به همه چیز پشت می کنند، مرا به یاد یک واقعه تاریخی انداخت که گفتن آن، شاید پندی ارزنده باشد، بویژه برای آن کسانی که در چنین شرایطی قرار می گیرند.
درسالهای ۲۰ میلادی دردوران جمهوری وایمار در آلمان (یعنی پیش از بقدرت رسیدن آدولف هیتلر)، یک نماینده چپ در پارلمان، در حال سخنرانی بود که ناگهان نمایندگان محافظه کار مجلس، وابسته بحزب مرکزی (سنتروم پارتای) برای ایشان کف زدند! او لحظه ای سخنرانیش را قطع کرد و در پشت همان تریبون با تعجب به خودش گفت: "چه دسته گلی به آب دادی که اینها برای تو کف زدند؟!"(نقل بمعنی).
اکنون من از آقای بابک امیر خسروی و آقای حشمت رئیسی هردو سابقا چپ ومبارز و آقای محمد امینی دمکرات، می پرسم: راستی شما عزیزان، ازخود پرسیده اید که چه دسته گلی به آب داده اید که آقای داریوش همایون وزیر سابق اطلاعات و جهان گردی محمد رضاشاه برایتان کف میزند و شماها "بگردن ایشان حق بزرگی دارید؟!" خوانندگان گرامی، متمنی است، مطلب را از زبان خود آقای دکتر همایون بخوانید:
"خوشبختانه صدا های نیرومندی از طیف چپ به بحث ملی (بحث مربوط به ملت ایران) دربرابر "مسئله ملی" میراث استالین پیوسته اند. چه جمهوریخواهان و چه مشروطه خواهانی که برای جلب یک دو سازمان قومی دامن از دست داده اند باچالشی روبرویند که آنان را اگر به ندای منطق و مصلحت ملی تسلیم نشوند از این هم بی ربط تر خواهد کرد. ازآن صداها به سه بانگ رسا میخواهم اشاره کنم که به گردن ماحق بزرگ دارند".

بله دوستان عزیز، در ادامه آقای داریوش همایون این سه بانگ رسارا آقای بابک امیر خسروی (زمانی چپ انقلابی و متأسفانه زاده آذربایجان)، آقای محمد امینی دمکرات و آقای حشمت رئیسی (سابقا چپ انقلابی) معرفی می کند. در اینجا آقای داریوش همایون بازرنگی ویژه ای که خود می داند چکار می کند، اولا بحث بر سر مسئله ی ملی خلقهای ایران را فقط "بحث مربوط به ملت ایران"! می آورد که بنده کرد تعجب می کنم و واقعا نمی دانم که اگر در ایران فقط یک ملت زندگی می کند، پس چه بحثی در این باره باید انجام بگیرد؟ دوما این مسئله ملی را به استالین ربط می دهد و میراث او می آورد، زیرا می داند، نام استالین بدلیل حکومت مستبده بین سالهای ۱۹۲۵ تا ۱۹۵٣ میلادی و سرکوب کلخوزها در میان ملل جهان نامی زیاد محبوب و دوست داشتنی نیست. اگر چه استالین با تمام مضراتش، می توان گفت: یکی از استراتژیست های جنگ جهانی دوم علیه فاشیستها بود و حتا به اعتراف دیگر سران متفق، اگر مقاومت شورویها نمی بود، شکست هیتلر محال بنظر می رسید. اما در هر حال، چه باید کرد، بعضی ها برای به کرسی نشاندن خواست خود از هر وسیله استفاده می کنند. دراینجا باید به آقای همایون عزیز یاد آوری شود که درست است استالین مقاله مفصلی دررابطه با حق ملل درتعیین سرنوشت خویش و مسئله ملی نگاشته بود و این تئوری را در اتحاد شوروی سابق به مرحله اجراء در آورده بود، اما مبتکر اصلی مسئله ملتها، او نبوده و میراث استالین هم نیست، بلکه مسئله ملی، بعد از انقلاب صنعتی ۱٨۴٨ در اروپا جدی گرفته شد و در کنگره بین المللی لندن در سال ۱٨۹۶ درباره حق ملل در تعیین سر نوشت خویش تصمیم گرفتند. لنین در این باره در نوشته هایش خیلی پیش تر از استالین توضیح داده است. پس کمی رعایت شرف قلم و احترام به خوانندگان ارجمند بجا است.

اگر یاد آوریهای فوق کاری نشد، بنابراین بنده ی کرد (بقول برخی از همشهریهای آقای دکتر همایون، شهرستانی و دهاتی) بطور جدی توصیه می کنم که بهتراست، این هم وطنان سابقا "چپ" که حال به امید رسیدن"بکرسی ریاست" دست به هر کاری می زنند، در برابر این تعریف و تمجید آقای همایون موضع بیگرند و اعتراض کنند و جلو غلتیدن خویش درلجن آب آقای داریوش همایون را بگیرند. به دیگر سخن، اجازه ندهند که آقای همایون بیش از این از نام آنها برای عوامفریبی هایش استفاده کند. از اینجا هم به آقای داریوش همایون توصیه می شود، اگر واقعا هیچ قصد بدی ندارند و فقط مفهوم درست واژه هارا درست درک نکرده اند، پس بجا است کمی زحمت فرا گیری تعریف قوم و قبیله و ملت و غیره را بخود بدهند. من بارها در مقالات پیشینم در باره این موضوع نوشته ام و نیازی هم به تکرار آنها نمی بینم. نوشته های بنده نیز، به قول معروف، از روی روده گفته نشده، بلکه مانند مقالات دیگر هموطنان واقع بین، با استدلال است وتعریفها نیز ازخودم نیستند، بلکه ازفرهنگهای تا پوست واستخوان فارسی است که این فرهنگها یا قاموس ها مورد قبول همه ی آقایان هژمونی طلب هم هست. بنابر این ازخوانندگان عزیز و علاقمند تمنا دارم، در صورت داشتن فرصت، سری به آرشیو یا بایگانی سایت یارسان بزنند و آن نوشته ها را خود مقایسه کنند. سایت یارسان با آدرس زیر است و نام بنده نیز در سمت راست آن در بالای ردیف نویسندگان نگاشته شده است.
www.yarsan.com
من ازجمله مقالات زیر را بیشتر توصیه می کنم: "کردها و مغرضان برتری طلب"، ۱۹ ژوئن ۲۰۰۶، "نظرات سیاسی برخی از روشنفکران هموطن و حقوق ملیتها در ایران"، ٣۱ مه ۲۰۰۶، "باز هم بحث ملت، مسئله ملی و وحشت مرکزیتگرایان از فدرالیسم"! ٣۰ ژانویه ۲۰۰۵ و نهایتا این مقاله که تعریف واژهها در آن آمده است "آیا پاسخ به هر یاوه گوئی دررابطه با ملتهای ایران، ارزش صرف وقت برای آن را دارد"؟ ٨ نوامبر ۲۰۰۴
دراینجا یاد آوری یک نکته برای خوانندگان ارجمند، لازم بنظر می آید که تعبیر برعکس نشود. من نه قصد تبلیغ برای دیدار ازسایت یارسان را دارم و نه برای خواندن مقالاتم تبلیغ می کنم، بلکه مایلم صادقانه برای اثبات ادعا، سندی ارائه داده باشم و قضاوت را بخوانندگان عزیز بسپرم.

در هر صورت من پرسشهائی از آقای دکتر همایون دارم که در اینجا مطرح می کنم و در صورت نیاز توضیحاتی درباره آنها می دهم. ایشان در اول مقاله شان، البته بعد از مقدمه در چاپ شهروند، می نویسند: "هر گامی در مسیر بد، مخاطرات خودرا دارد زیرا در اجتماع نیز مانند طبیعت هیچ چیز از میان نمی رود. انحراف هرچه بزرگ تر، ایستادگی در برابر آن لازم تر". بنا به این جمله آقای همایون باید قبول کرد که انحراف هرچه بزرگ تر، ایستادگی در برابر آن لازم تر! خوب خواجه حافظ شیرازی نیز می داند که محمد رضاشاه صدو هشتاد درجه از مسیر کل جامعه انحراف داشت. بنده از خود می پرسم، چرا آقای همایون هیچ ایستادگی را که نکردند سهل است، حتا هیچ انتقادی را بر سیستم وارد نمی دانستند؟! آیا برای اینکه خودشان در آن سیستم، مقام وزارت را داشتند و اکنون هم، چنین سیستمی را می خواهند پیاده کنند؟! آیا فکر نمی کنند، در آینده ملتهای ایران با همان مشکل در آن نوع سیستم نیز رو برو خواهند شد و در نتیجه باید ایستادگی بیشتر نشان دهند؟!
در جمله دیگر می فرمایند: "همین اندازه از سند های پیش از گردهمائی آشکار بود که پس از همکاری با بخش هائی از حکومت اسلامی، مسئله به اصطلاح ملی-قومی مهم ترین جا را در بحث هایشان داشته است ــ عنوانی که گروهی از آنان به عمد برای سر در گمی افکار عمومی، و در نهایت، جا انداختن "ملت" های دارای حق تعیین سرنوشت ایران بکار می برند. در طیف راست با شرکت چند تنی نمایندگان گرایش چپ در تدارک سومین نشست خود هستند که مهم ترین دستاورد دو نشست پیشین آنان وارد کردن مقوله حقوق سیاسی اقوام ایران در گفتمان سیاسی بوده است."
دراین جملات فوق اولا، برای ترساندن مردم عادی که دل خونی ازرژیم مذهبی دارند،
جمهوریخواهان را متهم به همکاری با جمهوری اسلامی می کند. دوما، باکی ندارند که ترس و وحشت خودرا از طرح مسئله ملی که روند و پیشرفت زمان به همه آزادی خواهان و نیروهای مترقی از جمله به برخی از جمهوریخواهان ایران قبولانده که نیاز روز است و نمی توان حقوق ملتهای غیر فارس ایران را نادیده انگاشت، نشان دهد.

بنده نمی دانم آقای دکتر داریوش همایون در چه قرنی زندگی می کنند و چرا نمی خواهند یک بار برای همیشه بپذیرند که تناسبات و ضابطه ها در دنیا عوض شده و ایشان و کسانی که مانند ایشان می اندیشند، باید قبول کنند و به حقوق حقه دیگر انسانها و ملتها، تن بدهند. باید بپذیرند که بنده کرد، باصطلاح ایشان و هم کسوتان شان، "دهاتی" دیگر حاضر نیستم مانند پدر وپدر بزرگ و جدم مطیع مطلق"خدایگان" بمانم. اکنون من نوعی، یاد گرفته ایم که دارای حق و حقوقی برابر با دیگر انسانها و ملتها هستیم. بدون آنکه نیروی خارجی یا بیگانه ای ما را وادار کرده باشد، خود ما به این نتیجه رسیده ایم که این حق را داریم، بزبان مادری خود تحصیل کنیم. این حق را داریم فرهنگ و آداب و رسوم خودرا حفظ کرده و سرنوشت خویش را، خود در دست گیریم. در یک کلام می خواهیم همانند دیگر خلقها آزاد باشیم و در کنار دیگر ملتها در صلح و صفا زندگی کنیم. این شیوه زندگی، در یک کشور کثیرالملله مانند ایران فقط درسیستمی آزاد ودمکراتیک و فدرال امکان پذیر است. اگر آقای دکتر همایون بزرگوار بخواهند یا نخواهند، جبر زمان ایجاب می کند که دیر یا زود، باید سیستم فدرالیسم در ایران پیاده شود.
در جملات پائین تر در مقاله شان با آب و تاب از "حقوق شهروندی" صحبت می کنند. بدون شک ایشان باید بدانند که یکی از حقوق شهروندی حفظ و پرورش زبان مادری و ادبیات و فرهنگ و آداب و رسوم و استقلال فکری آن تک تک شهروندانی که دارای خصوصیات مشابهی هستند و به قول ایشان یک قوم و بنظر ما یک ملت را تشکیل می دهند، خواهد بود. آیا ایشان نمی توانند این را قبول کنند که در کنار زبان و ادبیات فارسی، پنج زبان رسمی و جدا ازهم دیگر با گویشهای گوناگونشان که ازهمه نظر با زبان فارسی و گویشهایش متفاوتند، وجود دارند که احتمالا آقای همایون گرامی حتا یک جمله کامل ازاین زبانهارا نمی توانند بفهمند! برای نمونه من از زبان کردی اشعار ملای جزیری قرن دوازده میلادی و از زبان آذری سید عمادالدین نسیمی قرن چهارده میلادی را نام می برم که بدون شک اشعار این شعرا به زبان مادری خویش هم وزن اشعار سعدی و حافظ در زبان فارسی بوده اند و اگر ما امروز از سیستمهای مستبده و ناسیونالیست بیزاریم، به دلیل ایجاد کردن سد در برابر رشد این زبانها و ادبیات آنها بوده و هست. مابهیچ وجه نمیخواهیم این بیزاری از دیکتاتوران را به نسل بعد از خود منتقل کنیم، اگر شمای نوعی و همفکران عزیزتان، از سیاست هژمونی طلبانه خود دست بردارید و دیگر ملتهارا در ایران به رسمیت بشناسید. برای آگاهی بیشتر شما من یک نمونه ازنقش زبان درتشکیل یک ملت و روابط بین انسانهای دارای یک ویژگی را از نوشته لنین گویا درسال ۱۹۱٣ میلادی زودتر یا دیرتر در اینجا نقل قول می کنم:
"در تمام جهان دوران پیروزی نهائی سرمایه داری بر فئودالیسم، با جنبش های ملی توام بوده است. .... باید اتحاد دولتی سرزمین هائی که اهالی آنها به زبان واحدی تکلم می نمایند عملی گردد و در عین حال هر نوع مانعی از سر راه تکامل این زبان و تحکیم آن در ادبیات بر داشته شود. زبان مهم ترین وسیله ی آمیزش بشری است؛ ...."
این سند فوق هم از روی تعریفهای ثبت شده بین المللی است و دیگر قابل انکار نمی تواند باشد. اما مرکزیت گرایان برای اثبات حقانیت خود دست بهر نیرنگی می زنند و هیچ ابائی ندارند، اگر حنای آنها رنگی هم نداشته باشد. یکی دیگر از هم فکران آقای همایون بنام مزدک بامدادان، اخیرا در مقاله ای زیر عنوان: "ملت سازی، ملت چیست؟ زبان مادری و کیستی ملی"، اصلا واژه ملت را مترادف با ناسیون (نیشن) اروپائی نمی داند و با بازی با واژه ها و ساده نگاری، کوشش می کند ملت را برابر با مدهب جا بیاندازد! ایشان با سرهم بندی کردن بیانات عادتی شعرای قرون وسطای ایران و یا نوشته های سران مغز پوک قاجاریه و فرق ندانستن بین واژه ها، حتا در میان قشر بیوروکرات آن زمان که چه واژه ای مناسب چه چیزی است، می خواهند ثابت کنند که واژه ملت برابر ناسیون نیست! مثلی است معروف که گویند: "یارو از هول حلیم درون دیگ می افتد". در صورتیکه ما بر مبنای حرفهای کسانی که دست چپ و راست خودرا تشخیص نمی دادند، حرکت نمی کنیم، بلکه می خواهیم بر مبنای تعریفهای علمی مطلبی را ثابت کنیم، نه بر گفته یا نوشته اطرافیان، مثلا، ناصرالدین شاهی و غیره که همه عادتا و براساس گفتار یک آخوند با دانش مکتبی همه چیز را می نوشتند. اکنون اگر شما بر این واژه ایرانی "ملت" تکیه می کنید و اسرار دارید که برابر با ناسیون یا نیشن نیست، ما آن را لقاء شما هدیه می کنیم و هدف خودرا که حقوق یک گروه از انسانها با زبان مشترک، رسم و رسومات مشترک، لباس و عادات مشترک، سرزمین و خواستهای مشترک هستند و در زبان علمی به این گروه ناسیون (نیشن) گویند دنبال می کنیم. حالا شما هر اسمی روی آن می خواهید بگذارید. ما در اینجا آن را ملت می گوئیم و اعتقاد داریم که ایران سرزمین چند ملیتی است.
بر گردیم به اصل مسئله، بنده کرد، آقای همایون را خوب درک می کنم که با تمام نیرو و استفاده از هر وسیله ای می خواهند به دیگر ملتهای غیر فارس بقبولانند که زبان فارسی مهم است. ما هیچ گاه نگفته ایم که زبان فارسی، برای ملت فارس مهم نیست. آن بدون شک به اندازه زبان کردی برای ملت کرد و زبان آذری برای ملت آذربایجان مهم است. ولی این دلیل نخواهد بود که شما به ما تحمیل کنید که زبان مادری خودرا رها کنیم و همه فارس شویم! اگرچه بدون اغراق، از میان فرزندان دگر خلقهای ایران، آنهائی که امکان مدرسه رفتن را بدست آورده اند، زبان فارسی را اگر نه بهتر، بلکه حداقل به اندازه یک همکلاسی خود از خانواده فارس یادگرفته اند. بنده را استثنا بدانید، چون هیچ شانس حتا مدرسه روزانه رفتن را هم بدست نیاورده ام!

نکات دیگری که باید به آن اشاره شود، مسئله "تجزیه طلبی و وابسته به بیگانگان" است که آقای همایون در هرجا که به بن بست برخورد می کنند، زود این اسلحه ها را علیه "مخالفان" بکار می گیرند، بدون توجه به نظر و بیانیه های اکثر رهبران احزاب سیاسی و فعالان ملتهای به اصطلاح اقلیت ایران که هیچگاه از جدائی دم نزده اند. اگر چه بنا به روال دمکراتیک، مستقل زیستن هر گروهی از انسانها که دارای زبان مشترک، خواستهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و آداب ورسوم مشترک باشند، حق طبیعی آنها است. آنها حق دارند درباره سرنوشت خویش خود تصمیم بگیرند که آیا می خواهند با دیگر گروههای انسانی (دیگر ملتها) زندگی کنند یا جدا شوند. اما همه صاحبنظران آگاه اند که اکثریت ملتهای غیر حاکم، بجز حقوق برابر با دیگر خلقها چیزی نخواسته اند. نکته دوم که جالب به نظر می رسد، این مسئله غیر قابل انکار است، که رژیم گذشته با افکار و شیوه حکومت داری، که آقای همایون خود یکی از وزرای آن بود، دهها سال وابسته به بیگانگان بوده اند و گویا ایشان هم می خواهند در آینده بهمان شیوه، مملکت را اداره کنند، البته اگر شانس گرفتن قدرت را داشته باشند. حالا متأسفانه همین آقای همایون هر اقدام دمکراتیکی را ازطرف هر نیروئی "غیر خودی" که باشد می خواهد با بر چسب وابستگی به بیگانگان متهم و خراب کند! این مسئله واقعا باعث تعجب است. آقای همایون مردم را از مشکلاتی که در عراق وجود دارد و مستقیم و غیرمستقیم توسط جمهوری اسلامی و رژیم تا خرخره وابسته عربستان سعودی بوجود آورده شده و با پرداخت میلیونها دلار از ثروت مردم بیگناه این کشورها به آن دامن زده می شود، می ترساند و میگویند: " اولویت دادن به گفتار فدرالیسم، به ملت بجای قوم، و زبان به عنوان عامل جدائی، پیامد هائی دارد که جایگزین (آلترناتیو) سازان آرزومند درباره شان اندیشه نمی کنند. یا پای نقشه های جغرافیا ایستاده اند و رنگ ها را پس و پیش می برند. یا حقوق سیاسی را نه به شهروند برابر ایرانی، در جامعه ای که هم می خواهد از قرون وسطا بیرون بیاید و هم به یوگوسلاوی و عراق وارد نشود، بلکه به گروه هائی می دهند که زبان را بجای همه چیز نشانده اند. کشوری یکپارچه را می کوشند نخست به نام فدرالیسم تکه پاره کنند و تکه پاره های بدر آمده از پاکشوئی های قومی را ــ اگر هیچگاه به عنوان یک کشور بدر آید ــ موقتا در یک ساختار فئرال(فدرال) گردهم آورند تا مرحله جدائی نهائی فرا رسد."
همانگونه که در پیش اشاره شد، آقای همایون از واژه فدرالیسم و نام بردن از زبان غیر فارسی، به قول مسلمانان هم مانند جن از بسم الله وحشت دارد و فوری آن را تجزیه مملکت بحساب می آورد و زود ایران را با یوگسلاوی و عراق مقایسه می کند و رویش نمی شود بگوید که در دیگر کشورهائی مانند سویس و کانادا نیز فدرالیسم هست و با زبانهای مختلف حرف میزنند، تحصیل می کنند و روابط حسنه باهم دارند وهیچ قصد تجزیه هم درآن کشورها وجود ندارد. علاوه براین خود آقای همایون بخوبی می دانند که اگر جمهوری اسلامی و عربستان سعودی حمایت همه جانبه و مالی خودرا به مسلمانان افراطی عراق قطع کنند، بدون شک چند ماه طول نخواهد کشید که سرزمین عراق در خاورمیانه به یک الگو، برای دیگر کشورهای همسایه بدل شود. هر کسی به کردستان عراق سفر کرده باشد، طلیعه آزادی بعد از دیکتاتوری صدام حسین را خواهد دید. اگر چه هنوز راه بس درازی برای از میان برداشتن افکار قرون وسطائی و نابودی شیوه تعلیم و تربیت دیکتاتوری در پیش است. اما در این سرزمین آینده ای امیدوار کننده بچشم می خورد. همین است که آقای همایون و همفکران ایشان به وحشت افتاده اند. زیرا اگر وضع فدرالیسم در عراق تثبیت شود و ملتهای این سرزمین به حقوق کامل خود برسند، ناچارا باید ترکیه و ایران و سوریه این حق را به ملتهای آذری و کرد و بلوچ و ترکمن و عرب روا دارند و آنگاه قدرت از دست هژمونی طلبان و مرکزیتگرایان بدر خواهد رفت و این برای آقای همایون گویا ناخوش آیند است.

متأسفانه آقای داریوش همایون در چند سطر مانده به آخر مقاله شان، غیر مستقیم و شاید ناخود آگاه، تهدید به کشتار می کنند، اگر برای نمونه، بر مسئله فدرالیسم تکیه شود و بخواهند آن را به صورت شدنی در بیاورند. ایشان می فرمائید: "همچنین نشان دادن مخاطرات راهی که فدرالیست های قومی در پیش گرفته اند احتمالا جان هزاران تن از مردمی را که به نامشان می خواهند کشور را به آتش بکشند نجات خواهد داد. سرانجام، بازگشت هردو گروه از این کژراهه به کارزار عمومی با جمهوری اسلامی کمک خواهد کرد." ایشان بدینوسیله تهدید می کنند که اگرملتهای ایران هدفی مانند مثلا کردستان عراق را دنبال کنند وپس ازسرنگونی جمهوری اسلامی، خیال فدرالیزه کردن ایران را داشته باشند، به زعم ایشان، جان هزاران نفر را بخطر خواهد انداخت و این به سود جمهوری اسلامی خواهد بود! من از طرفی حرف ایشان را تأیید می کنم که اگر نیروهای اپوزیسیون به جان هم بیافتند، این بسود جمهوری اسلامی است. و باید با متانت و شناسائی حقوق یکدیگر جلو چنین درگیری و کشتاری را گرفت و از طرفی دیگر من کرد، در تعجبم که چرا اگر حقوق برابر با دیگر ملتها را بخواهم، جان هزاران نفر را بخطر خواهم انداخت؟ متأسفانه باید گفت که تهدید آقای همایون هیچ واقعیتی نمی تواند داشته باشد. این اخطار ایشان فقط آماده کردن زمینه برای بوجود آوردن یک دیکتاتوریست و ترساندن خلق حاکم از سرنوشت یوگسلاوی. اولا ایران نه یوگسلاوی است و نه عراق و دوما ما خلقهای سر زمین ایران هیچ دشمنی، مانند یوگسلاوی ها باهم نداشته و نداریم. مگر اینکه از همین حالا آقای همایون برای به کرسی نشاندن تئوری خویش و باکمک همان کسانی که او و محمد رضاشاه را بیش از ٣۵ سال بر اریکه قدرت نگهداشتند، شمشیر غضب علیه ملتهای ایران بکشند و دیکتاتوری مطلقی که ذکرش رفت، بد تر از رژیم شاه و جمهوری اسلامی بر پا کنند. جمله بعدی آقای همایون، نشانه بارزی برای ادعای بوجود آوردن دیکتاتوری مطلق و یک رأی است. ایشان می گویند:
"مشکل حقوق سیاسی اقوام با رای گرفتن و رای نگرفتن گشوده نخواهد شد. این امری قابل رای گیری نیست و مرزی است که از آن نمی توان گذشت." یعنی ایشان معتقد به رأی مردم نیستند و گویا فکر می کنند، مشکل حقوق سیاسی مردم فقط با دستور از بالا قابل حل است. دریک کلام، ایشان نه اینکه به حل مشکلات ملتها از راه فدرالی کردن کشور اعتقاد ندارند وچنین سیستمی را "تجزیه طلبی" می خوانند، بلکه حتا به کثیرالملله بودن ایران هم باور ندارند و بیان ملتهای ایران مورد پسند ایشان نیست. آقای همایون در جمله پایانی مقاله به یک بند از مصوبات سازمان ملل اشاره کرده وآورده اند: " گذشته از آقای امیرخسروی چندتن از ناماوران جمهوریخواه پیشنهاد کردند که گردهمائی، مصوبات سازمان ملل متحد را که همه تاکید بر حقوق مدنی و فرهنگی و سیاسی افراد متعلق به اقلیت های ملی و مذهبی و قومی و زبانی دارد بپذیرد زیرا به نظر آنان "هیچ نیروی سیاسی معقولی با مصوبات سازمان ملل جرات مخالفت نخواهد داشت." در اینجا آقای داریوش همایون و همفکرانش با همان معیار دیکتاتوری، مصوبات سازمان ملل را هم می سنجند و نقل قول می کنند که گویا هیچ نیروی سیاسی جرأت نمی کند با مصوبات سازمان ملل مخالفتی داشته باشد!! ایشان گویا مصوبات سازمان ملل را آیات مطلقه خداوندی بحساب می آورندکه هیچ کسی با آن مخالف نباشد! معلوم است که اگر مصوباتی با زمان تطبیق نکند و مورد پسند عموم نباشد، می توان باشیوه دمکراتیک و رأی نمایندگان کشورها، آن را تغییر داد. علاوه براین در همین مصوبه سازمان ملل حقوق افراد متعلق به اقلیتهای ملی هم آورده شده. بنده از آقای داریوش همایون می پرسم: منظور سازمان ملل از اقلیتهای ملی در کدام چهارچوب بوده؟ مگر نه در یک مملکت ملت اکثریتی باید باشد که ازملت اقلیتی نام ببرند. درایران خودمان ملت فارس باحدود ۴۷ درصد کل جمعیت، نسبت به یک یک دیگر ملتهای ایران اکثریت را دارا است و پنج ملت دیگر جمعا حدودا ۵٣ در صد هستند. که اگر مجموعا در نظر بگیریم ملت فارس در برابر جمع پنج ملت دیگر در اقلیت است. اما این بحث ما نیست، بلکه بحث بر سر جمله سازمان ملل است که طبق نوشته آقای همایون از"اقلیتهای ملی و مذهبی و قومی و زبانی" سخن رفته است و این اقلیتها باید با ملت حاکم حقوق برابر داشته باشند. این خود نیز داستانی دارد که توضیحات بیشتر آن در این مقاله نمی گنجد. آرزو دارم همه و از جمله آقای همایون راهی را انتخاب کنند که بسوی دمکراسی در عمل گام برداشته شود، نه در راه برانگیزاندن جنگ و دشمنی بین ملتهای یک سر زمین. ما هم بهیچ وجه نمی خواهیم یوگسلاوی بشویم، زیرا ملتهای ما فرسنگها از نظر فکری با صربها و کوواتها و کسووها و غیره در یوگسلاوی سابق فاصله دارند.

هایدلبرگ ٨ ژوئن ۲۰۰۷                               دکتر گلمراد مرادی

Dr.GolmoradMoradi@t-online.de 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست