سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خودکشی یک ایرانی ساکن فرانسه برای جلب توجه جهانی به انقلاب ایران


• محمد مرادی ایرانی ساکن لیون فرانسه، روز دوشنبه ۵ دی، برای جلب توجه افکار عمومی کشورهای غربی به وضعیت خشونت‌بار سرکوب‌های جمهوری اسلامی در ایران، خود را به رودخانه رون که از شهر لیون می‌گذرد انداخت و خودکشی کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۶ دی ۱۴۰۱ -  ۲۷ دسامبر ۲۰۲۲


ویدئوی کامل سخنان محمد مرادی را می توانید در تلگرام اخبار روز ببیند. او سخنان خود را با «زن، زندگی، آزادی» و «روز پیروزی نزدیک است» پایان می دهد

یک ایرانی ساکن لیون فرانسه، روز دوشنبه ۵ دی، برای جلب توجه افکار عمومی کشورهای غربی به وضعیت خشونت‌بار سرکوب‌های جمهوری اسلامی در ایران، خود را به رودخانه رون که از شهر لیون می‌گذرد انداخت و خودکشی کرد.

او پیش از این اقدام، در ویدئویی دو دقیقه‌ای به زبان‌های فارسی و فرانسوی که در شبکه اجتماعی منتشر کرده بود اعلام کرد که قصد دارد خود را به رود رون بیندازد تا بدین‌وسیله خشونت‌های جمهوری اسلامی در ایران را محکوم کند.

این ایرانی ۳۸ ساله «محمد مرادی» نام دارد و در رسانه‌های فرانسوی «محمد م.» معرفی شده، از سال ۲۰۱۹ به همراه همسرش در شهر لیون در جنوب شرق فرانسه ساکن بوده است.


آقای مرادی در پیام ویدئویی پیش از خودکشی خود می‌گوید: «من قرار است وقتی که شما این ویدئو را می‌بینید درون این رودخانه غرق شده باشم. این یک خودکشی به خاطر مشکلات شخصی نیست. هدف من از این خودکشی، کشاندن توجه اروپاییان، کشورهای اروپایی و مردم غربی به مسئله ایران است. من دیگر حاضر نیستم این زندگی خفت‌بار را چه در خارج و چه در داخل ایران ادامه بدهم.»

او تأکید می‌کند: «امیدوارم این پیامی باشد برای مردم ایران که فکر نکنند ایرانیان خارج از کشور در غم آنان شریک نیستند و اگر پیش بیاید نخواهند که جانشان را برای آنان فدا کنند.»

به نوشته رسانه‌های فرانسوی، عابران حدود ساعت ۱۸:۳۰ «محمد م.» را دیدند که قصد داشت به داخل آب بپرد اما کوشش آنها برای منصرف کردن او از این اقدام بی‌ثمر بود و او «بسیار مصمم به داخل آب شیرجه زد و به سرعت غرق شد.»

بنابر این گزارش‌ها، پس از بیش از نیم ساعت جستجو، غواصان آتش‌نشانی جسد او را که توسط شاخه‌ها در آب گیر کرده بود، کشف کرده و به کناره آب آوردند.

یک روزنامه محلی لیون نوشت که تلاش‌های احیا از سوی آتش‌نشانان بر روی این مرد ناموفق بود و علت مرگ غرق‌شدگی اعلام شد.

توماس، یکی از همکلاسی‌هایش در گفت‌وگو با به یک شبکه تلویزیونی فرانسه، گفت که روز قبل از خودکشی، محمد در پیامی با او خداحافظی کرد. توماس از تلاش خود، و پدر و مادرش برای منصرف کردن این ایرانی گفت که نتیجه‌ای در پی نداشت.


محمد م. در حال سخنرانی در یک تجمع ایرانیان در لیون فرانسه در حمایت از اعتراضات سراسری ایران، دسامبر ۲۰۲۲
همکلاسی محمد همچنین گفت که او اغلب درباره ایران و فضای سیاسی آن صحبت می‌کرد و «اغلب می‌گفت که رژیم سقوط خواهد کرد. او امید زیادی داشت. دلسرد شده بود، اما ناامید نشده بود.»

با این حال، به نوشته مطبوعات فرانسه، تحقیقات برای روشن شدن شرایط این خودکشی ادامه دارد.

محمد مرادی چه می گفت؟

در متنی به جا مانده از محمد مرادی در تجلیل از علی اشرف درویشیان او چنین نوشته است:

از بچگی نوشتن را دوست داشتم و از آن بیشتر خواندن را. علی محمد افغانی و علی اشرف درویشیان دو نویسنده ای که در همان زادگاه من و در همان حال و هوا نویسندگی را شروع کرده بودند، در من توان و اعتماد به نفس نوشتن را بالا می بردند. از ویژگی های مهم شهر من کرمانشاه، فاصله عجیب و غریب طبقاتی بین ثروتمندان و زاغه نشینان است. تقریباً در فاصله چند دقیقه و با گرفتن یک تاکسی به راحتی می توانید از کاخ ها و عمارت های بزرگ بالا شهر به کوخ ها و محله های فقیر و پرت افتاده شهر بروید و از این تنوع گونه های انسانی دچار حیرت شوید.

جای تعجب ندارد که هر دوی این نویسندگان به ادبیات چپ و متعهد روی آوردند. طبیعتا طبقه بالا ادبیات را جز برای فیس و افاده و درآمدزایی بیشتر نمی خواهد. این توده فقیر و بدبخت بود که به ادبیات به مثابه وسیله سرگرمی و فریادی برای اعتراض نگاه می کرد. از همین توده فقیر بود که گهگاه تک و توک اهل ذوقی به هزار زحمت خود را بالا می کشیدند و به طبقه متوسط می رسیدند و با کسب دانش و شغل به اصطلاح می توانستند سری توی سرها در آورند. پس به خلاف گمان عده ای که ادبیات چپ را محصولی متاثر از زمانه کمونیسم و صرفاً زیر چکمه امثال استالین می بینند، در واقع ادبیات چپ ما زبان گویای خیل عظیمی از اجتماع بود که برای ابد و نسل اندر نسل از ثروت و قدرت و حتی نیاز های اولیه دور نگه داشته شده بودند و سالیان دراز با افیون دین در نشئگی و خمار مانده بودند: نشئگی بهشتی خیالی، که چون اسبی که پی هویجی بدود که سورچی با قلابی جلویش آویخته، نسل ها پی اش دویدند و ناکام ماندند و خمار از زندگی در دوزخی واقعی که وعده آن بهشت موهوم و خیالی تحمل پذیرش می کرد.

درویشیان یکی از وفادارترین نویسندگان این ادبیات بود. تعهدی که داشت مانع از آن می شد که به ساحات سرگرم کننده و مفرح و بی درد و دردسر زندگی بپردازد. امروز، روز وداع با او بود. نمی دانم از خیل عظیمی که او را رفیق می خواندند، چند کس هنوز دغدغه های انسانی چون عدالت و برابری دارند؟ اما دست کم بخشی از این جمعیت ژست و ریایی مزورانه داشت؛ تزویری متعفن که قادر است بزرگترین و زیباترین لغات و مفاهیم را به حروفی پوچ و مبتذل بدل سازد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست