سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

از بی غیرت تا بی شرف؛ جنگ افراطیون


حمید سالک


• در این نوشتار تلاش بر این است که روشن سازم چرا سوگیری نارضایتی را باید تنها متوجه حاکمیت جمهوری اسلامی کرده، از فشار غیر منطقی به کسانی که “وسط باز” خوانده می شوند پرهیز کرد. برای درک بهتر در ابتدا باید به روشن سازی امر “فعالیت سیاسی” پرداخت. بعد بهتر است چگونگی حضور عامه مردم را در فعالیت های سیاسی مورد مداقه قرار داد. در نهایت توقعات از ” سلبریتی ها” را از نظر بگذرانیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٣ آذر ۱۴۰۱ -  ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲


 کاشکی خود مرده بودی پیش ازین

تا نمی‌مردی چنین ای نازنین!

شوم‌بختی بین خدایا این منم

کآرزوی مرگِ یاران می‌کنم

آنکه از جان دوست‌تر می‌دارمش

با زبانِ تلخ می‌آزارمش

گرچه او خود زین ستم دلخون‌تر است

رنجِ او از رنجِ من افزون‌تر است

ه.ا.سایه

بازی ایران مقابل انگلیس یکی از تلخ ترین رویدادهای این کشور بوده است. نه از آن رو که نتیجه پایانی بازی چه بوده است. این واقعه ناگوار بود چرا که بخشی از باشندگان یک سرزمین چنین خنجرهای آلوده ای را بر روی فرزندان خود برکشیده اند. از آسیب دیدن کسی که زاده و بوده این آب و خاک است چنین به وجد بیایند. ملتی به جان آمده از سال های متوالی ظلم و جور حکومتی که به هیچ روی از مقبولیت و مشروعیت داخلی و بین المللی برخوردار نیست، به هر آنچه که به هر دلیلی به حاکمیت ارتباط دارد، قهری جانسوز پیشه کرده است. این خشم قابل درک است. اما قابل توجیه نیست. در این نوشتار تلاش بر این است که روشن سازم چرا سوگیری این نارضایتی را باید تنها متوجه حاکمیت جمهوری اسلامی کرده، از فشار غیر منطقی به کسانی که “وسط باز” خوانده می شوند پرهیز کرد. برای درک بهتر در ابتدا باید به روشن سازی امر “فعالیت سیاسی” پرداخت. بعد بهتر است چگونگی حضور عامه مردم را در فعالیت های سیاسی مورد مداقه قرار داد. در نهایت توقعات از ” سلبریتی ها” را از نظر بگذرانیم.

هانا آرنت در اثر مشهور خود، وضع بشر، میان زحمت، کار و عمل تفاوت قائل می شود.

   ” مقصود من از اصطلاح زندگیِ وقف عمل(Vita Activa) سه فعالیت بشری بنیادین است: زحمت، کار و عمل. آنها از این جهت بنیادینند که هر یک تناظر دارند با یکی از شرایط اساسی ای که تحت آنها آدمی بر روی کره خاکی حیات پیدا کرده است.”

از منظر وی زحمت متناظر با روند زیستیِ بدن است و یا به عبارت دیگر وضع بشریِ زحمت خود زندگی است. آرنت کار را فراهم آورنده جهانی مصنوع از اشیا می داند که با محیط طبیعی فرق می کند. به همین دلیل این فیلسوف سیاسی قرن بیستم معتقد است وضع بشریِ کار را جهانی بودن آن توصیف می کند. اما این اندیشمند بزرگ عمل را تنها فعالیتی می داند میان انسان ها که اشیا و یا مواد، دخالت و یا وساطتی در آن ندارند.

از نگاه او عمل با تکثر انسان ها تناظر دارد. همچنین موید این نکته است که انسان ها، نه انسان، بر کره زمین زیست میکنند اما ساکن جهانند. از همین رو برشمردن انسان ها به موجوداتی مشروط و واقع در وضعیت، از نگاه شارح کتاب دور از عقل نیست.

در پیش آرنت، همه‍ی فعالیت های بشری مشروط به واقعیت با هم به سر بردن و زیست اجتماعی انسان هاست. آما تنها عمل است که خارج از جامعه‍ی انسان ها حتی قابل تصور هم نیست. از همین رو او به جنگ توماس آکویناس می رود و صفت سیاسی بودن را از صفت اجتماعی بودن جدا می کند. با همین دیدگاه است که این نابغه‍ی سیاسی به نزاع با مارکس بر می خیزد و عمل سیاسی را با کار و زحمت در نمی آمیزد و معتقد نیست که عمل سیاسی را ساختن چیزی بدانیم و از انسان تاریخ ساز جدایی می جوید. چرا که در پی این برساختن باید انسان ها مواد خامی در دست قدرت باشند که به نحو دلخواه آمران، تاریخ را شکل دهند.

بنا بر شرحی که در بالا رفت نمی توان انتظار داشت که عامه مردم در یک فعالیت سیاسی در حدی معین و مورد تایید دیگران مشارکت داشته باشند. سطح این مشارکت به دلیل تکثر انسان ها و تفاوت شرایط از صفر تا صد متغیر است. این تفاوت حداقلی و حداکثری الزاما به معنای مخالفت افراد ناظر با افراد حاضر نیست. در تظاهرات برخی از مواقع شعارهایی شنیده می شود که افراد “تماشاچی” را مورد سرزنش قرار داده، آنها را به بی غیرتی متهم می کنند. فارغ از مخالفت بنیادی با واژه ” بی غیرت”، یک بار دیگر به خاطر بار معنایی منفی این گونه شعارها، به کار گیری این دست کلمات نمی تواند کمکی به حل مسئله عدم مشارکت بکند. ای بسا که همین کسانی که حاضر به شرکت در تظاهرات خیابانی نیستند، حاضر باشند در پشت شیشه ها، شب هنگام به طرفداری از معترضان بپردازند. یا درِ خانه های خود را برای امان دادن به جوانان باز کنند.

در عین حال ممکن است کسانی همدل با آنهایی باشند که سر آشتی با این حاکمیت ندارند. اما مسیر دیگری را بپسندند. بگذارید یک قدم پیشتر بگذاریم. اجازه بدهید فرض کنیم اکثریت مردم با روند موجود موافق باشند و خواهان سرنگونی نظام جمهوری اسلامی باشند. در همین حال اقلیتی، هر چند ناچیز و بدون ارتباطی ارگانیک و یا غیر ارگانیک با حاکمیت مستقر، این روند را نپسندند. تکلیف این اقلیت چه می شود؟ مگر دموکراسی به جز حکومت اکثریت و آزادی اقلیت است؟ اگر چنین است چرا بازار اتهام زنی تا این حد سکه شده است که کمترین عدم توافقی را به عنوان وابستگی به رژیم و شایان طرد باید قلمداد کرد؟

در زمان وقوع انقلاب ۵۷، تعداد بسیار محدودی از روشنفکران، نظیر مصطفی رحیمی، پیش از سرپا شدن این حکومت هشدار دادند. اما نه تنها این زنهارها به پشیزی ستانده شدند، بلکه به هجومی دیوانه وار از همه سو تخریب گشتند. او نه با رژیم گذشته سر مهر داشت نه با روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی سر آشتی. اما در “هیاهوی انقلاب” گم شد. امروز بسیاری چون من، که چشم و گوش خود را بسته بودیم، دنبال دلایل او می گردیم که ناهنگام است.

نکته مهم دیگر برخورد با “سلبریتی ها” است. در این روزها کسانی که در خیابان هستند، بار مسئولیتی بزرگی را بر شانه این افراد گذاشته اند. از این جماعت انتظار می رود، همسان و هماهنگ معترضین، مخالفت جدی خود را با حاکمیت موجود اعلام کنند. هیچ دلیل اقناعی ارائه نمی شود که چرا باید افراد مشهور، به هر دلیلی، در هر امری سرآمد دیگران باشند. اگر کسی به خاطر استعدادهای ویژه شهره شده است، دلیل شهرت او خود مردم هستند. به این معنا که تعدادی از مردم از این توانایی آن شخص لذت می برند و این علاقه را ابراز می کنند. به عنوان مثال، در دنیای مجازی امروز با تعقیب کردن این افراد در رسانه های اجتماعی این تابعیت یک سویه را به نمایش می گذارند. اما هیچ دلیلی ندارد که آن فرد شناخته شده، همه جا پیرو حامیان خودش باشد. این بیشتر عشقی یک طرفه است که عاشق در راه معشوق همه کاری می کند. اما دریغ و درد که معشوق خود را در گرو یار بگذارد. اگر حامیان این فرد برجسته به هر دلیلی دست از او بشویند، دیگر دلیلی به “سلبریتی” ماندن آن فرد خاص نیست.

اما گذشته از آن باید دانست که این استعدادهای افراد خاص، در حقیقت حرفه و شغل ایشان است. به هیچ وجه نباید آن را با یک پرچم مبارزه سیاسی و یا حتی خدمت اجتماعی معادل دانست. اگر غیر این باشد می توان به همه صنوف و حِرَف این خورده را گرفت که چرا ” در کنار مردم” نایستاده اید. این افراد شناخته شده شاید به دلیل یک و یا دو ویژگی از عموم مردم متمایز شوند. در حالی که در سایر موارد مشمول نسبت های آماری زنگوله ای جامعه هستند. این درست است که اگر یک جنبش اجتماعی، سیاسی و یا مدنی بتواند یک “سلبریتی” را زیر پرچم خود بیاورد، می تواند بُرد اجتماعی وسیعی داشته باشد. اما پیوستن آن فرد مهم از سوی وی، هم چنان که قبلا اشاره شد، عملی کاملا داوطلبانه است.

بر همین منوال می شود ادعا کرد که رفتاری که با عموم سلبریتی ها در جریانات اخیر شده است و به ویژه برخورد با تیم ملی فوتبال نمی تواند توجیهی داشته باشد. حتی اگر این فوتبالیست ها از زمان آغاز جنبش اخیر مخالفت های خود را اینجا و آنجا به نمایش نگذاشته بودند، نظیر شادی نکردن بعد از گل زدن، نخواندن سرود جمهوری اسلامی، و یا صحبت های کاپیتان تیم در روز پیش از مسابقه با انگلستان، باز سزاوار شنیدن ناسزاهای داخل ورزشگاه الخلیفه قطر نبودند. بیرانوند مستحق نبود که بعد از شکستن دماغش اسباب خوشحالی هم میهنان خود قرار بگیرد. بگذارید کلمات زشت را تنها جمهوری اسلامی از طریق توپچی های کیهان نثار این جوانان بکنند و آنها را بی غیرت بخوانند. ما اگر دلمان می خواهد واژه بی شرف را مورد استفاده قرار دهیم، تنها به کسانی بگوییم که نانشان را در خون مردم میزنند.

این جنبش اخیر با شعار زیبا و پرمعنای “زن، زندگی، آزادی” آغاز شده است. شایسته نیست آن را با کلماتی نامفهوم جایگزین کنیم. فریاد واژه هایی نظیر بی غیرت و بی شرف به کسانی که با ما دقیقا این همانی ندارند، کار افراطیون است. فرصت به افراطی ها دادن کار به جایی نمی برد. این جنبش با همگرایی موفقیتش محتمل تر است. اتهام زدن به کسانی که با ما به هر دلیلی فاصله دارند، شکاف ها را بیشتر کرده و مخالفین جنبش را خوشحال می کند. این جنبش در آغاز راه است. متانت و دوراندیشی شاید راه را کوتاه تر و آسان تر بکند.

*کتاب “وضع بشر”، نوشته ی هانا آرنت با ترجمه ی مسعود علیا از انتشارات نشر ققنوس


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست