سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نگین ساسان فر
هویت زنانه در متن جنبش انقلابی مردم ایران


• تفکیک و جداسازی شاخص های هویتی این جنبش از یکدیگر نه تنها پیشروی انقلاب را کُند می کند بلکه زمینه رکود و به عقب راندن آن را نیز فراهم می سازد. به همین خاطر زنان آگاه و انقلابی به یک بلوغ سیاسی متکامل رسیده اند که نیازمند همراهی یک نیروی عظیم است که در فردای پیروزی انقلاب تمامی خواست ها و مطالبات زنان را به رسمیت بشناسد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۰ آبان ۱۴۰۱ -  ۱ نوامبر ۲۰۲۲


 

مبارزات زنان ایران با شعار زن،زندگی،آزادی از کمپین یک میلیون امضاء و نظریه های مدرسه فمینیستی برای اصلاح قوانین عبور کرده است.مبارزات برابری طلبانه زنان ایران از صد سال پیش آغاز شد و روند تکاملی آن در خیزش انقلابی مردم ایران در مدت زمان کوتاهی به اوج خود رسیده است و جنبش زنان در واقع پیشرو و پیشاهنگ این خیزش انقلابی است که نه برای اصلاحات در درون نظام سیاسی حاکم که برای الغای تمامی قوانین متحجرانه برآمده از شریعت بپا خاسته است که شرط آن به زیر کشیدن این سیستم ضد زن است.

مبارزه زنان ایران در متن این انقلاب یادآور یک رنج تاریخی صدساله است و شروع جدیدی برای ساختن دنیایی آزاد و برابر که فراجنسیتی است و مبارزه با تبعیض و نابرابری نه تنها جزو رسالت تاریخی زنان این سرزمین است بلکه مردان نیز در آن نقش دارند و به همین خاطر همگان سهمی برابر برای تحقق آزادی، برابری و عدالت اجتماعی دارند. از مهم‌ترین مولفه‌ های این جنبش به رسمیت شناختن زن در جایگاه یک هستی غیرقابل انکار و قرار گرفتن آن در متن انقلاب است که با هویت فراموش شده و به حاشیه رانده اش در تمام زنان از هر طیف و طبقه ای تکثیر شد. این هویت جدید خود را به گونه ای به جهان معرفی کرد که می تواند منشا‌ٔ تغییرات بنیادین و ساختاری در جامعه ایران باشد. این هویت یک هستی پویا و زنده است که از اندرونی بیرون آمد تا هویت خود را در خیابان بیابد. رانده شدگان به پستوی خانه اکنون در تقابل با تحجر مردهایی را نیز با خود همراه کرده اند که تحقیر زن در واقع تحقیر آنان بود توسط همان نظام و ساختار سیاسی مردانه و لذا این خرد جمعی زاده ی یک تجربه صد ساله است و محصول یک روند تکاملی که در فرآیند یک انقلاب فراجنسیتی تبلور پیدا کرد. دگردیسی زنان ایران در جهان معنا و صورت از کلیشه های زن سنتی فاصله گرفت و این نوگرایی نه تنها مرزبندی های خودش را با سنت حفظ کرد بلکه آرمان برابری طلبی را نیز به مثابه یک ضرورت پذیرفت.

خواست ها و مطالبات زنان بعد از انقلاب ۵۷ از تفکیک سازهای های زنان بومی و حاشیه ای در یک زیست جغرافیایی فراگیر خود را بازتعریف نمود و اگر چه در حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران نادیده گرفته شدند ولی همواره در کانون این مبارزه با یک هویت مستقل به میدان آمدند تا در فرایند نوسازی درون‌زای خود از تجارب جنبش زنان جهان بهره بگیرند. رشد آگاهی در میان زنان ایران مخصوصا از دهه ی هفتاد به اینسو موجب شد که تحولات بنیادینی در ساختار خانواده و جامعه به وجود بیاید و نقش های کلیشه ای زن در درون همان ساختار سنتی از میان برود و نظام سیاسی حاکم نیز ناتوان از برخورد با آن با تشدید محدودیت ها و فشار بر زنان در جامعه یک هدف اصلی را دنبال می کرد و آن ناامن کردن جامعه برای زنان بود تا از آن به عنوان تنها ابزارِ اعمال جبر استفاده کند.

قدرت زنان ایران در خیزش انقلابی مردم ایران روایت جدیدی را به خیابان آورد تا از رخداد به عنوان عنصری تراژیک یا فاجعه بار که تا پیش از آن تنها تیتر درشت صفحه حوادث روزنامه ها بود به حقیقت خیابان تبدیل شود. خیابان در روایت انقلاب نه نماد یک رخداد برای تیتر اول روزنامه است و نه نمونه ی برملا شدن جنایتی در پستو و اندرونی خانه ای که با حادثه تعریف می شود بلکه خیابان مظهر انقلابی است که پیش از هر خوانشی، فراجنسیتی است و زن می تواند تعیین کننده جایگاه خود در آن باشد.

با ورود زنان به گفتمان مدرنیته که در نتیجه تحولات اجتماعی به وجود آمد، سبک زندگی زنان نیز تغییر کرد و این دستآوردی بود برای جنبش زنان که هم الگوهای خانواده را با نیازها و خواسته های امروز تعریف کرد و هم اینکه ارزشهای حاکم را دگرگون کرد، ارزشهایی که به طور ذاتی بر مبنای انباشت سرمایه و افزایش تولید شکل گرفته بود و زنان نیز در این عرصه از قربانیان این نابرابری و تبعیض اقتصادی بودند. قدر مسلم تلاش زنان در جامعه ایران برای آزادی حقوقی، رفاه نسبی زندگی زنان و افزایش فرصت‌های سیاسی اجتماعی نه تنها اثبات نمودند که برای مبارزه با تبعیض و نابرابری جنسیتی به خیابان آمده اند بلکه همگام با یک جنبش برابری طلبانه در کنار طبقه کارگر ایران، پرچمدار مبارزه طبقاتی نیز هستند.

آنچه که در این خیزش اخیر حائز اهمیت است فراگیر شدن یک مطالبه انقلابی است تا اصلاح ساختار موجود و بر همین اساس زنان در متن این جنبش رادیکال تر از اعتراضات پیشین ظاهر شدند. نمونه ی گویا و واضح این جنبش را با شعار زن،زندگی،آزادی می بینیم که برای پیروزی نهایی بر شانه اعتصابات وسیع کارگری ایستاده است و نباید این نکته را فراموش کرد که زنان و مردان برابری طلب در یک مسیر گام بر می دارند و در دستآوردهای این جنبش سهیم هستند. زنان طبقه کارگر و زنان حاشیه شهرها و همچنین دانشجویان پیشرو و مترقی و دانش آموزانی از همین طبقات فرودست که دهه هاست نابرابری را تا مغز استخوان حس کرده اند به انقلاب پیوسته اند و ناگفته نماند که هویت زنانه نیز در این خیزش اخیر با خواست طبقاتی انان نیز عجین شده است. تفکیک و جداسازی شاخص های هویتی این جنبش از یکدیگر نه تنها پیشروی انقلاب را کُند می کند بلکه زمینه رکود و به عقب راندن آن را نیز فراهم می سازد. به همین خاطر زنان آگاه و انقلابی به یک بلوغ سیاسی متکامل رسیده اند که نیازمند همراهی یک نیروی عظیم است که در فردای پیروزی انقلاب تمامی خواست ها و مطالبات زنان را به رسمیت بشناسد. امروز اگر دامنه و پیشروی این جنبش،حاکمیت را وادار به عقب نشینی کرده است بدان خاطر است که جامعه با وجود پازلی از انواع و اقسام ستم های طبقاتی، اتنیکی و جنسیتی و مذهبی و…ستم مضاعف بر زن را به عنوان اولویت های مبارزه قبول کرده است و به این نتیجه رسیده است که آزادی جامعه از آزادی زن می گذرد. و دیگر اینکه در این مبارزه نه “اصلاحات در اجرای قانون” و نه اعتراض “مسالمت آمیز” می تواند روند انقلاب را متوقف کند.

مبارزات زنان ایران در چهار دهه اخیر در کنار طبقه کارگر را باید از این منظر تحلیل کرد که این دو قشر بیشترین مشقت ها و ستم ها را چشیده اند. جمهوری اسلامی در هنگامه ی تسخیر و تصاحب قدرت سیاسی و حذف تمامی نیروها و احزاب سهیم در انقلاب، ابتدا به صفوف سازماندهی شده زنان در سال ۵۷ هجوم برد و چماق بدستان رژیم اسلامی سراغ همان زنانی رفتند که نقش اصلی را در انقلاب ایفا کرده بودند. اعمال سلطه بر زنان و راندن آنها به اندرونی از سیاست های اصلی ضد انقلابیونی بود که خود را مالک انقلاب می دانستند. امروز اگر در متن این انقلاب، جنبش کارگران، جنبش زنان، جنبش دانشجویان و جنبش مردم کردستان به همگرایی رسیده است از این زاویه اهمیت دارد که شعله های انقلاب ۵۷ هنوز خاموش نشده است و این خیزش در تکامل انقلابی است که توسط اسلامیست ها مصادره شد. شرایط عینی امروز جامعه ایران به ما می گوید که این جنبش با هر گام پیشروی خود هم مبارزه برای رهایی طبقه کارگر را به سرانجام می رساند و هم اینکه پایانی خواهد بود بر ستمکشی از زن. اگر تا قبل از این خیزش انقلابی احزاب و سازمانهای راست و نیروهای ارتجاعی سعی داشتند با رژیم اسلامی بر سر لیبرالیزه کردن ساختار سیاسی و سهیم شدن در مناسبات قدرت به توافقاتی برسند و با جریانات اصلاح طلبی دوم خردادی همراه شوند این پرده از میان برداشته شده است و به یقین شرط اساسی برای پیشروی مبارزات زنان و تبدیل شدن آن به یک جنبش توده ای و اجتماعی فراگیر درک شرایط و موقعیت انقلابی است که هم زنان و هم توده ی رنج و کار را در ابعاد میلیونی به خیابان بیاورند. فروریختن مناسبات سرمایه داری و آرایش یک نیروی سازماندهی شده ی انقلابی که متشکل از همه طیف های اجتماعی باشد در گرو ایجاد یک قطب چپ است که پیش از پیروزی انقلاب، اجازه ندهد تا نیروهای راست و متحجر سوار بر موج انقلاب شوند.

جریانات لیبرال در اپوزیسیون دیگر نمی توانند از زنان به عنوان ابزاری برای رسیدن به قدرت سیاسی استفاده کنند و از سوی دیگر معادلات پشت پرده دولت های غربی برای پروژه رژیم چنج نیز ضامن پیشروی آنها نخواهد بود. پروژه های نئولیبرالی از سوی این جریانات که نه به برابری حقوقی زن باور دارند و نه به زندگی و رفاه همگانی و نه به مفهوم آزادی چگونه می توانند پرچمدار و پیشرو مبارزات زنان ایران باشند. برای آنها حفظ مناسبات سرمایه داری و پیروی از سیاست های نئولیبرالیستی در جهان از اولویت های حکمرانی است. هیچگاه این مدافعان راستین نظم جهانی که اساس را بر مستقر کردن یک سیستم مبتنی بر تبعیض و نابرابری می بینند نمی توانند پرچمدار رهایی زن باشند.آنها هیچگاه و در هیچ دوره ای حتی در شرایط انقلابی کنونی نه تنها ظرفیت تحقق خواسته ها و مطالبات زنان را ندارند بلکه به طور عینی عملکردشان نشانگر این واقعیت است که تصاحب و تسخیر قدرت سیاسی را به هر قیمتی و با هر هزینه ای بر مبارزه مردم در درون ایران مقدم می بینند.

یکی از مشخصات این جنبش که در مقایسه با مبارزات زنان در این چهل و سه سال بسیار پر رنگ شده است از میان رفتن چالش میان زنان بنا به موقعیت و زیست اقلیمی و جغرافیایی آنهاست.آنگونه که از شواهد عینی بر می آید حتی زنان اقلیت های اتنیکی نیز خود را در مسیر انقلاب و همراه با دیگر زنان می بینند. امروز زنان در مرکز همان خواسته و مطالبه ای دارند که زنان در دوردست ترین نقاط کشور دارند و اگر چه از سوی عده ای از فمینیست های دور از مرکز سعی شد تا با نگاه قوم محورانه ماهیت و ذات این جنبش انقلابی را متاثر از خواست های زنان در مرکز ببینند ولی در مقابل این هویت زنانه از اقلیم و زیست جغرافیایی زنان فراتر رفت به گونه ای که اکنون حتی نمی توان گفت این اعتراضات بومی است و شاید یکی از دلایل جهانی شدن این جنبش همین مسئله است که جامعه ایران ظرفیت های خود را شناخته است و از پتانسیل های موجود برای به حرکت درآوردن انقلاب استفاده خواهد کرد. در گفتمان فمینیستی لیبرال که تلاش دارد تا تفاوت ها را برجسته کند و برای زنان در زیست اقلیمی و منطقه ای هویت سازی بکند در مقابل آن یک جنبش برابری طلبانه در متن این خیزش وجود دارد که به جامعه ایران و به جهان می گوید زنان تنها با قدرت و نیروی خودشان می توانند آن نظام کهنه را براندازند و این جنبش از سایر جنبش های پیشرو و مترقی جدا نیست. همواره در پی عروج جنبش های اجتماعی ممکن است یک سری از مطالبات پایه ای و اساسی که بنا به ملزوماتش مطرح و برجسته شود در زیر شعار اصلی مدفون می شود و این یک خصلت و ویژگی بیشتر جنبش های اجتماعی و سیاسی است.

شعار «زن، زندگی، آزادی» اگر چه یک شعار کلی و به عبارتی جهانشمول برای آزادی زن است ولی بدین معنا هم نیست که شعارهای دیگر نیز در متن این شعار اصلی جایگاهی ندارند بلکه بیانگر اینست که آزادی زن در ایران تحت حاکمیت اسلامی دغدغه تمامی مردمی است که در ایران زندگی می کنند حال اگر ماهیت این جنبش بر اساس همین شعار تعریف می شود را باید از این منظر نگاه کرد که پرچم رهایی زن را مردمی به اهتزار درآورده اند که از تمامی طبقات اجتماعی در آن هستند به همراه مردهایی که جامعه ای می خواهند آزاد و برابر و هر چه قدر این جنبش بتواند میان تمامی نیروها و طبقات اجتماعی فعال در انقلاب،هماهنگی و تعادل برای پیشبرد مبارزه ایجاد کند تضمین کننده پیروزی قطعی اش خواهد بود. باید به این نکته توجه داشت که هر جنبشی برای اینکه بتواند در میان دیگر جنبش های اجتماعی و سیاسی جایگاه ویژه و ممتازی داشته باشد باید دارای یک پلتفرم مشخص باشد و در غیر اینصورت از ماراتن انقلاب جا خواهد ماند. به باور من جنبش زنان به خوبی توانسته است پلتفرم خودش را به مثابه مانیفست جنبش رهایی زن به جامعه ایران و افکار عمومی جهان معرفی کند. به اعتبار این هویت هستی شناسانه و تاریخی که زنان ایران در بستر آن رشد کرده اند ما شاهد جامعه ای خواهیم بود که ابتدا این رنسانس فکری را از خود آغاز کرد و قطعا این انقلاب زنانه با هویت مستقل خودش به دیگر کشورهای اسلامزده از جمله افغانستان تحت سلطه طالبان هم خواهد رفت و زین پس ما سیمای دیگری از این خاور ملتهب خواهیم دید.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست