اسلام روشنگر است، آیا بدان باور دارید؟-نوشته: گرکو تمپلمان، ترجمه: سامان
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه
۱۶ مرداد ۱٣۹٨ -
۷ اوت ۲۰۱۹
فیلسوف و خدا شناس گرکو تمپلمان هر هفته با این پرسش روبروست: آیا اسلام آماده روشنگری است؟ وی به طور کلی چهار پاسخ متفاوت پیرامون این پرسش را تحلیل میکند.
نوشته: گرکو تمپلمان، ترجمه: سامان
یادداشت مترجم: ادیان به طور عموم و اسلام به طور اخص از دو دیدگاه تاریخی و بینشی قابل بررسی هستند. اسلام مانند یهود و مسیحیت مدینه فاضلهای داشته و بر پایه علوم کلامی خود را مدعی منطق، عدالت، چراغ هدایت و پیشرفت ذهنی بشر میداند. بدیهی است که تمدنهای پیش از ادیان به علومی همچون اخترشناسی، ریاضی، تفکر و فلسفه دسترسی داشتهاند. لذا ادیان و از چمله اسلام از تجارب پیشنیان هم بهره برده و هم آن را تخریب کرده و کفر و زندقه پنداشته است.. اسلام پس از دست اندازی به تمدنهای کهن با فلسفه و نجوم آشنا گردید.. و سپس با شمشیر و تحمیل بینش خود به دین سیاسی تبدیل شده، از دانشمندان و فلاسفه دوران حکومت خود بهره جسته و مانند سایر ادیان ضد هرگونه روشنگری و تحول خواهی عمل کرده و میکند.
طی سالهای گذشته پبرامون سنت فلسفی اسلام واحدهای درسی زیادی را ارائه کردهام. همیشه با این پرسش روبرو شدهام: آیا اسلام آماده روشنگری نیست؟ پرسش درست و بجایی است. چرا که به نظر میرسد کلمه «روشنگری» مفاهیم و معانی زیادی را در بر میگیرد که فرهنگهای غربی را از فرهنگهای اسلامی متمایز میسازد. جدایی کلیسا و دولت، عقلانیت، دانش و آزادی اندیشه، اینها اصطلاحات نمونهوار روشنگری هستند، و نه واژگانی که غالبا با فرهنگهای اسلامی مربوط میشوند.
در این بخش دستکش به دست میکنم. آیا اسلام آماده روشنگری است؟ دیدگاههای مختلفی پیش رو قرار میگیرند، که به آنها برخورد انتقادی دارم. و به طور گذری، به این میپردازم که اصطلاح «روشنگری» به چه معناست، زیرا کم و بیش چیزهای زیادی به آن وابستهاند.
۱ – به هرحال اسلام روشنگری داشته است
شبی مامون حاکم قدرتمند از خواب بیدار شد. ترسیده بود. اما درون کاخ او در بغداد ساکت و تاریک بود. وی نگاهی به اطراف انداخت. هیچ خبری نبود. یا شاید آنجا، در آن گوشه. یک صندلی بود. کسی روی آن نشسته بود. وقتی چشمانش به تاریکی عادت کرد مردی را دید. با ابروهای پرپشت و سر طاس. مامون بیشتر با تعجب تا ترس پرسید « تو کی هستی»؟، لحظهای طول کشید تا پاسخ بگیرد. «من ارسطو هستم». ارسطو! فیلسوف بزرگ یونانی. مردی که کتابهایی را نوشت که بر سنت علمی تاثیرات ژرفی گذاشته است. مامون رفت تا در تختخوابش دراز بکشد.
- «اوه، فیلسوف بزرگ»، شروع کرد، «میتوانم پرسشی مطرح کنم»؟
- «بپرس»
- مامون لحظهای فکر کرد. « چه چیزی خوب است»؟
- «آن چه ذهن به عنوان چیز خوب میبیند».
- مامون به پرسش ادادمه داد، «و بعد»؟
- «آن چه که اصول دین خوب میداند».
- «آن چه توده مردم میگویند».
قبل از این که مامون متوجه شود، صحنه ناپدید شد. آن شب مامون دیگر نتوانست بخوابد. این ملاقات چه معنایی داشت؟
مامون از سال ۸۱۳ تا هنگام مرگش در۸۳۳ حاکم بود. او رهبر خلافت عباسی بود: سلسله قدرتمندی که بر دولت عربی حکمرانی میکرد، یکی از بزرگترین دولتهایی که دنیا تاکنون به خود دیده است.
و مامون درست همچون خیلی از پیشینیان خود مبلغ زیادی پول برای دانش هزینه کرد. بغداد پایتخت ثروتمند از ابتدای تاسیس خود کتابخانهها، بازارهای کتاب و مدارس زیادی را در اختیار داشت. بنیان گذاری بغداد در سال ۷۵۰ میلادی آغاز آن چیزی بود که «عصر طلایی اسلام» نامیده میشود. این شهر قرون متمادی بزرگترین دانشمندان، مهندسان، هنرمندان و رهبران جهان را جذب کرد. و بغداد زمینه یک جنبش ترجمه علمی تبدار بود. به ویژه دانش یونانی جذابیت زیادی پیدا کرد. طی صد و پنجاه سال تمام مجموعه علمی یونانی به عربی ترجمه شد. گفته می شود خلیفه عباسی چنان ولع زیادی برای دانش داشت، که تبادل کتب علمی معمولا نقش مهمی را در مذاکرات صلح با دشمن خونی بیزانس بازی میکرد.
کار ترجمه همه آن کتب خود اشتغال کاملی بود و هر کمکی مورد استقبال قرار میگرفت. به عنوان مثال در «مدرسه بغداد»* معروف عربها، مسیحیان سوریها، یهودیان و پارسیان برادرانه باهم به روی نمونههای مختلف کار میکردند. تفاوتهای مذهبی در سطح وسیعی مورد بحث قرار میگرفتند، اما به مدت طولانی تا حد زیادی مدارای مذهبی وجود داشت. به شرط پرداخت مالیاتی ویژه(بدین معنا) یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان اهل پارس میتوانستند شغل خوبی در بغداد بدست آورند.
هیچکس نمیداند که مامون واقعا در رویا دیده بود ارسطو کنار اوست یا نه. لیکن این داستان به عنوان تبلیغات برای سیاست مامون به صورتی گسترده در بغداد شایع شد. مامون درست مثل ارسطو اعتقاد داشت که همیشه در وهله اول باید نبوغ خود را به کار انداخت. بر این مبنا در عصر طلایی اسلام جبر کشف شد، عدد صفر به ریاضیات معرفی و شناسانده شد و محیط کره زمین و طول سال شمسی به طرزی شگفت دقیقا محاسبه و معلوم شدند. پیشرفت علمی، عقلانیت و مدارای مذهبی وجود داشت-خلاصه، روشنگری بود.
۲- روشنگری در اسلام ادامه نیافته است
ولی این مربوط به آن زمان بود، به حال باز گردیم. آیا دیگر چه چیزی از این اسلام روشنگر باقی مانده است؟ آیا امروزه چیزی برای توجه به آن عصر طلایی وجود دارد؟ بسیاری در این مورد چنین فکر نمیکنند. غالبا اظهاراتی بیان میگردند. به عنوان مثال آیان هیرسی علی آن را انجام میدهد. به تقلید از ایده پر نفوذ نیل دگراسه تایسون آمریکایی، هیرسی علی در آخرین کتابش ملحدان به یک متفکر به عنوان مقصر افول عقلانیت در اسلام اشاره میکند: ال- غزالی**(۱۱۱۱-۱۰۵۸ میلادی).
ال- غزالی کماکان منبع الهام بخش میلیونها مسلمان است. وی بالاخص به خاطر توجهش به سنتهای معنوی اسلام معروف است. لیکن ال- غزالی شدیدا ادعای دانش الهام گرفته یونانی را نیز نقد میکرد. وی در یک حمله تند و تیز مطرح می نماید که روش علمی ناقص بود، چرا که مبتنی بر اصل آموزنده علت و معلولی است. خود ال- غزالی باور داشت که هر تغییری در جهان از قوانین طبیعی منتج نمیشود، بلکه به طور مستقیم با دخالت خود خدا صورت میگیرد و دست خدا در کار است. اگرچه کمی دشوار است تا افول یک سنت علمی را تماما به یک اندیشمند نسبت داد، اما این پرسش باقی میماند: چگونه شکوفایی علمی اسلامی میتواند پس از یک نقطه اوج روشن دوباره افول کند. در کتابهای بیشمار بیانات بیشماری مطرح میشوند. مثلا این که جنگجویان مغول کتابخانههای بغداد را به آتش کشیدند، کمکی نمیکرد. به هر حال پیشرفتهای سیاسی در دولت عثمانی و بعدها ناسیونالیسم بعدی اروپا نیز طاعون خطاب شدند. همه دلایل منطقیاند، لیکن هیچیک از این دلایل به خودی خود کافی به نظر نمیرسند تا توضیحی را ارائه کنند. علاوه بر آن: آیا روشنگری تنها چیزی بیش از پیشرفت علمی، عقلانیت و مدارا نیست؟ آیا روشنگری همچنین آزادی اندیشه نیست؟ و در جهان اسلام شکست نمیخورد؟ توبی هوف جامعه شناس در سالهای نود درگیر این مناظره شد. وی همچنین به دنبال توضیحی بود برای آنچه که به عنوان افول دانش در اندیشههای اسلامی مشاهده نمود. به نظر هوف این بستگی دارد به آن که اسلام به عنوان مذهب چگونه عمل کرده است- به هر حال در عصر طلایی اسلام.
تئوری وی بحث برانگیز است، لیکن پیرامون خواسته اسلامی روشنگر به مفروضات زیادی دست مییازد.
به نظر هوف یک چیز هست که در بغداد سنت علمی را به وجود نیاورد، و بعدها سنت علمی غربی آن را انجام داد: دانشگاهها. از زمان پیدایش اولین دانشگاهها در اروپا در قرن یازدهم و دوازدهم، پیرامون خود دانشگاه مباحث دنبالهداری توسط گروههای دانش پژوهان و مدرسین صورت گرفت. اشغال خانه باکرهها یک سنت دیرینه است. و دانشگاهها اینگونه به مکانهایی تبدیل شدند که قدرت قضایی و کلیسا کنترل و دست اندازی به آنها را دشوار یافتند.
میله اندازهگیری
خب در بغداد عصر طلایی البته کتابخانههایی داشتید. و مدارسی داشتید که در آنها الهیات و قانون آموزش داده میشد. لیکن مکانهایی نبودند که استقلال بنیادی دانشگاههای اروپا را داشته باشند. زیرا عقلانی اندیشیدن، رهایی از به کارگیری قانون اسلامی و الهیات توسط علماء،-مهمترین محققان اسلامی آن زمان- خطرناک محسوب میگردید. و هوف مطرح میکند که، از این قرار سنت علمی اسلامی نمیتوانست بیشتر رشد کند. به عبارت دیگر: آزادی اندیشه وجود نداشت.
دانشمندانی همچون جورج سالیبا انتقادات بسیاری به این استدلال داشتهاند. آیا هوف در مورد اهمیت دانشگاههای غربی برای رشد علم زیادی اغراق نمیکند؟ آیا اندیشههای آزاد توسط مسیحیان قرون وسطی در اروپا دقیقا با سوءظن زیاد نگریسته نشده اند؟ و به علاوه: آیا برپایه تفکر هوف مجاز است که اندیشههای غربی را به عنوان میله اندازه گیری یا معیار سنجش برای سایر سنتهای علمی به کار گرفت؟ بر این زمینه پرسشی به میان میآید که: روشنگر بودن به چه معناست؟ و آیا ممکن است شیوههای دیگری وجود داشته باشند که روشنگر باشند؟
۳- درحال حاضر یک روشنگری اسلامی در جریان است
رضا اصلان، دانشمند مذهبی میانجی رسانهای آمریکایی ایرانی تبار میگوید:«حال فرض کن درست است که اسلام نیاز به روشنگری دارد». « در آن صورت چگونه میتوانیم چنین روشنگری را تشخیص دهیم»؟ چه کسی میداند روشنگری چه شکلی است؟ آیا مردم دوره روشنگری اروپا، آن طور که گفته میشود، خود میدانستند که روشنگری در حال وقوع است؟ شاید تا حد کمی. لایبنیز فیلسوف روشنگری اظهار می دارد«در پایان این قرن چیزها چهره جدیدی به خود گرفتهاند» اما دقیقا چگونه، او نمیدانست. و بنابر این اصلان بیشتر میپرسد: «آیا چنانچه یک روشنگری اسلامی رخ دهد آن را تشخیص خواهیم داد»؟ اتفاقا اصلان در این استدلال، به جای روشنگری، عمدتا به اصلاحات اشاره دارد. به گفته وی اصلاحات اروپایی در درجه اول یک جنبش فردی نمودن (شخصی سازی) بود. اصلاحات در اطراف این پرسش دور میزد که چه کسی میتواند معین کند ایمان چیست: یک نهاد(مانند کلیسا) یا فرد؟ طی دوره اصلاحات جوانه فردی سازی که بعدا در دوره روشنگری بیشتر بسط یافت گذاشته شده بود. لذا من فکر میکنم آنچه که اصلان پیرامون اصلاحات میگوید، در مورد پرسش و تقاضای روشنگری اسلامی نیز قابل کاربرد است. و لذا این دیدگاه سوم به طور ویژه به روی فردی نمودن به عنوان مشخصه مهم روشنگری نیز تمرکز میکند.
اصلان پیشتر میرود، فرض کنید که میخواهیم روشنگری یا اصلاحات اسلامی را، با اصلاحات در غرب مقایسه نماییم. چگونه میتوانید آن را تشخیص دهید؟ جواب وی: در خشونت. تغییر واقعی بدون مبارزه پیش نمی رود. افزایش خونریزی نشان میدهد که چیزی در جریان است. زیرجلدی، دیدن دشوار، اما غیر قابل انکار است. به گفته اصلان این دقیقا همان چیزی است که امروزه در بسیاری از مناطق خاورمیانه دیده می شود. وقتی اصلان خشونت در جهان اسلام را مشاهده میکند، الگویی آشنایی را میبیند. این پرسش کلاسیک اصلاحات است: چه کسی میتواند تعیین کند ایمان چیست؟ افراط گرایانی چون بن لادن حق را به جانب خود میدانند تا تعیین کنند که اسلام به چه معناست. آنها رها از همه نهادها و سازمانهای موجود، آزادی انجام این کار را میگیرند. کسی چون بنلادن یک فوق فردگراست. او خود تعیین میکند که اسلام را چگونه تفسیر نماید و هیچ نگران نظر علماء- اسم عام پژوهشگران اسلامی- نیست. و هرچند میتواند به طور سرزنش آمیزی خشن نیز باشد، عثامه بنلادن با خود در جنگ است، درست مثل کالوین و لوتر درون ساختاری مذهبی که به آنها میگوید باید به چه چیزی ایمان داشته باشند. اصلان چنین می پندارد، بنلادن نقش مهمی در فردی نمودن اسلام بازی میکند. جوانه روشنگری مرئی می شود. مسلمانان فردگرایانهتر می شوند. آنها ساختار هرمی و هیرارشیک را رها میکنند. این امر نزد افراطیون بیشتر قابل رویت است. اما اصلان فکر میکند که روند خیلی گستردهتر است.
نظریه اصلان بحث برانگیز و برای جعل دشوار است. و چنین نظری این فکر را نیز بر میانگیزد: وقتی میگویید اسلام آماده روشنگری است، واقعا چه می گویید؟ اگر روند فردی نمودن یا شخصی سازی باشد، به گفته اصلان پس میتواند افراط زیادی نیز داشته باشد. یا دیگر روشن نیست؟ آیا افراطیون خود را منطقی میدانند؟
۴- اسلام نیازی به روشنگری ندارد
در سنت فلسفی اسلامی داستان معروفی پیرامون رابطه بین عقلانیت و دین، و بین ایمان و دانش وجود دارد. داستان روبرویی رابینسون کرزوئه با تارزان است و به شرح ذیل میباشد.
روزی روزگاری مردی بود که از کودکی در جزیرهای غیر مسکونی بزرگ شده بود. او حی ابن نقظان- زنده پسر بیدار-نام داشت، ولی نمیدانست پدر و مادرش کیستند. یک آهو او را شیر داد. با آزمون و خطا در طبیعت بکر آموخت که روی پای خود بایستد. شعور و کنجکاویاش در آنجا به کمک او آمدند. او خیلی زود دریافت که با آهو فرق دارد. مثلا شاخ ندارد. بنابر این ابزارهای مختلفی را ساخت و توسعه داد. همچنین پیبرد که چگونه آتش بر افروزد. اگر آهو مادرش بمیرد تلاش خواهد کرد با ابزارهایش دوباره او را زنده کند، بدین ترتیب دانش زیادی پیرامون چگونگی کارکرد اندامها به دست آورد. پس از پژوهش در باره گیاهان و جانوران، شروع به فلسفه پردازی در مورد کل جهان، ستارگان و سیارهها کرد. و آرام اما مطمئن، دانش بیشتر و بیشتری به دست آورد. معمولی، از طریق خوب نگاه کردن و روشن اندیشیدن. بدینگونه به نتیجه میرسد که باید خدایی وجود داشته باشد، و دین مستقل خود را .
روزی عارفی به جزیره پا گذاشت: آسال***. آسال مرد خردمند و فرهیختهای است که تصمیم گرفته از دنیای بشری بگسلد تا بتواند بدون مزاحمت بر الهیات تمرکز نماید. وقتی با هم روبرو میشوند، حی از آسال اولین زبان انسانی خود را میآموزد. وقتی کم کم با یکدیگر وارد گفتگو میشوند، به نظر میرسد که تمام دانش آنها یکپارچه باهم مطابقت دارند. بینش حی در مورد طبیعت، و حتی روش نیایش وی با آیین اسلامی آسال یکی است. به نظر میرسد که حی توانسته دانشی را که آسال از کتابها آموخته، خود به تنهایی به دست بیاورد.
با این داستان نویسنده ابن طفیل(۱۱۸۵-۱۱۰۵) دیدگاهی را اعلام میدارد که مغایر با باورهای رایج در جهان مدرن، غربی است. ابن طفیل تصور میکند که دانش و اعتقاد میتوانند باهم تطابق داشته باشند، عقلانیت و دین قطبهای متضاد نیستند، بلکه، دو روی یک سکه هستند. اندرسام Andersom گفته است: فلاسفه اسلامی چون ابن طفیل(همچنین ال-غزالی) خود را مردمان کاملا منطقی و معقول میدانند. و در نتیجه میتوانند بگویند: «ما همیشه روشنگر بودهایم». در اینجا این پرسش مطرح میگردد که عقلانیت چیست. از دوره روشنگری اروپا این اصطلاح بخشی از یک تضاد است. چرا که در روشنگری انسانها به کمک اندیشه مستقل در مقابل چارچوبهای دینی- مذهبی میجنگیدند. ساپره آئوده، امانوئل کانت فیلسوف روشنگری میگوید: خودت بیاندیش! و بدینگونه اندیشه مدرن غربی سکولار شد. رها از دین. عینی و خنثی. یا در هر حال تا حدی عینی و خنثی که مقدور باشد. به عبارتی: روشنگر.
همیشه روشنگر
فیلسوف ژولیان باگینی در جدیدترین کتابش جهان چگونه فکر میکند میگوید: اما این دیدگاه و مفهوم از عقلانیت را همه جا پیدا نمیکنید. تاکنون عقلانیت با سنتهای فکری دیگر مخالف نبوده است، اما در کنار خود دین. دین غیر عقلانی نیست. دین حداکثر راه دیگری برای رسیدن به همان، از طریق نتیجهگیری منطقی است. از قصه حی و به طور کلی تفکر اسلامی چنین به نظر میآید. اسلام نیازی ندارد روشنگر بشود-به هر حال همیشه یک دین روشنگر و منطقی بوده است
دقیقا چنین است که اسلام در تاریخ اغلب کوشیده تا از تفکر مسیحیت متمایز شود. زیرا آن جایی که در تفکر مسیحیت مفاهیمی وجود دارند که نمیتوانند به صورت عقلانی تبیین شوند(مانند تثلیث) فرصت میدهد تا اسلام یک دین ناب منطقی جلوه نماید. شاید به همین علت باشد که تفکر غربی به سمتی رفت که عقلانیت را علیه مذهب شکل دهد. لیکن سوال این است که این تقابل در سایر فرهنگها حضور دارد یا نه. هرکسی که این مطلب را نفهمد، تفکر اسلامی را نمیفهمد. دیدگاهی شدیدا تک بعدی، بویژه برای افراد روشنفکر.
تنها کسانی که تحت اصطلاح «روشنگری» امر «مبارزه با مذهب» را میفهمند، قادرند مطرح نمایند که ال-غزالی به تنهایی دانش اسلامی را از بین برد. گویا ال-غزالی باید انتخاب میکرد: یا دین، یا عقلانیت. اما فیلسوف فرانک گریفل چنین تاکید میکند: ال-غزالی همچنین کسی است که مراقب بود تا تفکر فلسفی در الهیات زمان وی به کار گرفته شود. و انتقاد تند و ناخوش آیندی که ال-غزالی به دانش وارد کرد بر پایه یک استدلال دینی-کلامی یا تئولوژیک نیست، بلکه مبتنی بر روشنترین استدلال تاریخی است-استدلالی که دیوید هیوم فیلسوف روشنگری پس از او دقیقا همان را انکشاف داد و این که امانوئل کانت را به قول خودش از «خواب جزمیت» خویش بیدار کرد.
اگر آنچه را که از «روشنگری» درک میکنیم رویکردی منطقی به واقعیت باشد، آنگاه باید دریابیم که بیشتر متفکرین اسلامی همواره از پیش خود را روشنگر و روشن بین یافتهاند. و اگر آنچه را که از «روشنگری» درک میکنیم، کنار گذاشتن دین است، آنگاه می بایست از خود بپرسیم که آیا تعریفی بیش از اندازه تنگ و محدود از آنچه که روشنگری است بکار نمیبریم.
توضیحات:
نظامیه بغداد
امام محمد غزال فیلسوف، متکلم و فقیه ایرانی معاصر سده پنجم هجری.
اصلان حرکت بن لادن در راس اقاعده را یک فردی سازی و سرپیچی از نظریات علماء اسلام فرض میکند و در آن استعداد یک بدعت و تکروی نواندیشانه را سراغ میگیرد. حال آن که القاعده یک حرکت سیاسی همچون جریان طالبان و داعش بود. اگر پتانسیل رفرم در اسلام را جستجو میکنیم حداقل باید در دوره های تاریخ مختلف از ترکیه، ایران، مصر، تونس، الجزایر و... نام ببریم که بدعتهای نظری متفاوتی را پیش گذاشته شد و بر پایه آنها جنبشهایی ایدئولوژیک شکل گرفت.
آسال: در رساله ابن طفیل بخش سوم در باره قصه سلامات و أبسال گفتگو و نه آسال که نویسنده ذکر کرده است. این داستان عرفانی به همین نام بین ابن سینا و ابن طفل مشترک و غلیرغم تفاوتهای زیاد باهم ابن طفیل تحت تاثیر ابن سینا است
اولین دانشگاهها الزاما در اروپا پدیدار نشدند و در این مورد باید مراقب دیدگاههای اغراق آمیز و غیر واقعی اروپا محورها نیز بود. اولین مرکز یادگیری عقلایی، بارگاه خلیفه در بغداد بود. در قرن هشتم میلادی شکل گرفت و با حمایت دولت و بخش خصوصی تامین مالی میشد. در همین دوران محققین و پژوهشگران دستمزد و هزینه تحصیلی دریافت میکردند
رصد خانه مراغه علاوه بر مجموعهای عظیم از ابزارهای دقیق نجومی، کتابخانه بزرگی داشت و در همه زمینههای علوم دانش پژوهان را جذب میکرد. چنین طرح اولیهای از ترکیب یک مدرسه، رصدخانه، و کتابخانه در سراسر جهان اسلام گسترش یافت، و بعدها توسط گردشگران اروپایی در قابل دسترسترین شهرها همچون استانبول شبیه سازی شد.
بیمارستانهای آموزشی ابتکار دیگر اسلامی بودند که عمیقا بر اروپا تاثیرگذاشتند. همچون رصدخانهها، بیمارستانهای بسیاری توسط حاکمان قدرتمند یا بنیادهای مذهبی ساخته شدند. علاوه بر مدرسه پزشکی و کتابخانه، یک مسجد و یک حمام نیز در آنها میگنجاندند، زیرا مسلمانان به بهداشت، تندرستی و سلامت معنوی به عنوان اموری تفکیک ناپذیر توجه میکنند. حاکمان از طریق آزمون دانشپژوهان پیش از ارائه گواهی کار عملی به آنها معیارهای عالی پزشکی سطح بالایی را اعمال میکردند، و بیمارستانها اغلب توسط پزشکان برجستهای که آنها را تبدیل به مراکز پژوهشی میکردند اداره می شدند. مشهورترین نمونه آن بیمارستان بغداد است، که حوالی پایان قرن نهم بازسازی شد و از طرح مدیر خود، محمد این زکریای رازی ایرانی، مولف دانشنامه عظیم پزشکی پیروی کرده، و در سراسر اروپا به نام راهزس، گالن(منسوب به پزشک یونانی کلادیوس گالنوس(۱۹۹- ۱۲۹) عربی مشهور شد. (نقل از کتاب: دانش، تاریخی جهارهزار ساله نوشته پاتریشا فارا).
ماخذ: مجله فلسفه هلند شماره جولای/ آگوست ۲۰۱۹ www.filosofiemagazine.n
سامان
آگوست ۲۰۱۹- هلند
|