سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شب و شکنجه


دکترعارف پژمان


• مرداب شب شکست.
آنجا در انتهای سراشیب
رگبار بود و خون ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۶ -  ۴ می ۲۰۰۷


مرداب شب شکست .

آنجا در انتهای سراشیب

رگبار بود و خون .

یک برگ خون چکان .

صد برگ خون چکان .
****
زنجیردار شب!

سر پاسدار دخمه اوهام !

در کوره راه سایه شبگرد دیده ای ؟

رخسار زرد، صخره ای از درد ، دیده ای؟

در انتهای راه ، شبها ، بگو :

شکنجه یک مرد دیده ای ؟

خاموشی ات دروغ شگرفی است .

نامت ، نماد ننگ،

جنگل به خون تو تشنه است .

****
آنجا میان هق هق پیری که می گریست :

دویدم شتابناک .

پرسیدم ، این مغاک

گذرگاه تیغ و ترس

ماتمسرای کیست ؟

گفتا که مویه از پی تابوت باغ نیست

تلخی نگر که فاخته از یاد برده است :

رگبار صبحگاهی سرو خموش را .

این غم کجا برم که تو از یاد برده ای

میدان شوش را.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست