سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سه نکته در باره ی روشنفکر و روشنفکری
از کتاب آماده ی انتشارِ "در ستایش روشنفکری"


مسعود نقره کار


• نقد قدرت سیاسی، نقد دین و ایدئولوژی های دین تبار، کار روشنفکران است اما روشنفکران کارهای مهم دیگری نیز دارند، نقد خود و نقد نقش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود یکی از این دست کارها ست. دو نهاد روشنفکری کانون نویسندگان ایران و کانون نویسندگان ایران در تبعید تجربه های ارزشمند و گرانقدری هستند که سیمای واقعی روشنفکران و روشنفکری، به ویژه روشنفکران و روشنفکری فرهنگی میهنمان را نشان داده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۲ خرداد ۱٣۹٨ -  ۱۲ ژوئن ۲۰۱۹


۱
رابطه روشنفکری و بهره ی هوشی
Intelligence quotient (IQ)- Intelligentsia

"اینتلیجنس" را هوش ترجمه کرده اند و "اینتلیجنسیا" را معادل روشنفکران به کاربرده اند." اینتلیجنسیا" نخستین بار به ویژه درسال های پایانی قرن ۱٨ در روسیه و برخی کشورهای اروپائی ازجمله لهستان (پولند) به گروه های اجتماعی تحصیلکردگان، معلمان، هنرمندان، نویسندگان و روزنامه نگاران اتلاق می شد. با تعریفی که از روشنفکر شده است، این گروه های اجتماعی را نمی توان روشنفکران خواند. شاید معادل هوشمندان مناسب تر از روشنفکران باشد، چرا؟
هوش را توانایی ذهنی و قابلیت فراگیری تعریف کرده اند که میزان آن با روش "بهره‍ی هوشی" سنجیده می شود. فرد می تواند درعرصه های مختلف زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی توانائی ذهنی (هوش) و قدرت فراگیری ِ بالائی در حوزه های فکری و عملی به ویژه عملکرد تحصیلی داشته باشد، اما روشنفکر نباشد. فرد می تواند توانایی ذهنی در امر یادگیری، تفکر انتزاعی، برنامه ریزی و حل مسائل و مشکلات را دارا باشد اما روشنفکر نباشد. روشنفکر انسانی پرسشگر، نقاد و شکاک، آینده نگر، ایده و گفتمان ساز در معنای پدید آورنده ی اندیشه است، روشنفکر انسانی آزاداندیش و آزادیخواه ست.
درباره ی مفهوم و پدیده ی "هوش" بررسی ها و پژوهش های گسترده ای انجام شده است، انواع مختلف هوش مطرح شده است، حتی از هوش های چندگانه سخن گفته اند، از هوش هیجانی (احساسی و عاطفی)، هوش عقلانی، هوش اجتماعی، هوش معنوی، هوش علمی، هوش روانی، جسمانی و انواع دیگر. تست ها و آزمون های متعدد سنجش هوش بکار گرفته شده اند اما هنوز نتوانسته اند همه زوایا و جنبه های انواع هوش را مورد بررسی و سنجش قرار دهند. هوش را برخی پدیده ای ژنتیک، زیستی و حتی وابسته به انداره مغز به ویژه ناحیه پیشانی می دانند ، برخی نقش محیط را در بروز هوش برجسته کره اند، هر گروه نیز دلائلی برای اثبات نظر خود ارائه داده اند. بالا بودن توانائی ذهنی و فراگیری فردی در تقویت پدیده خلاقیت و مهارت در عرصه های گوناگون فعالیت های فردی و اجتماعی را موثر دانسته اند.


۲
روشنفکران و توده مردم


"چرا روشنفکران نتوانسته اند با توده ی مردم رابطه ای فکری و رفتاری برقرار کنند، و چرا روشنفکری به عنوان یک جریان فکری و رفتاری در جامعه ی ما جریانی محدود و کم تاثیر بوده است؟"
در کُلی ترین شکل دو دلیل اساسی را می توان مطرح کرد: عوامل اجتماعی و عوامل فردی (شخصیتی):
۱- موانعی همچون نهاد دین (مذهب)، استبداد سیاسی، ساخت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، شرایط جغرافیائی و یورش ها و سلطه ی بیگانان، برداشتِ نادرست از ایسم های وارداتی و نگرش مذهبی به آن ها (مارکسیسم و کاپیتالیسم) و…
۲- برخی از ناهنجاری های روانی (ذهنی) و رفتاری روشنفکر ایرانی (بی تعادلی فکری- نظری، التقاطی گری، حسی همراه با رفتارِ ممتاز بودن، ناهمخوانی گفتار و کردار، فاصله نگرفتن از عقل تابع و وابسته، کم توجهی به نقد خود و خودنگری و…)

****

روحانیت در همکاری با استبداد سیاسی حذف روشنفکران و ایده ی روشنفکری را راهی برای بقای خود پنداشته است. آنان روشنفکرستیزی همراه با حذف آنان از رسانه‌ها، مدارس و دانشگاه‌‌ها را پیش برده اند. تریبون ها در اختیار نهاد پادشاهی و نهاد مذهب بوده اند و روشنفکران نتوانسته اند صدایشان را به مردم، به ویژه کارگران و زحمتکشان شهری و روستائی برسانند. در دوران پهلوی تشکیلات روحانیت تنها تشکل سراسری و تاثیرگذار در ایران بود که آزادانه نه فقط در شهرهای بزرگ حتی در دورافتاده ترین روستاها تبلیغ و فعالیت می کرد و از سوی رژیم حمایت هم می شد، در حالیکه روشنفکران محدود و سرکوب می شدند. مسجدها، هیئت‌ها، حسینه‌ها، تکیه‌ها بیشترین ارتباط را با مردم داشتند، و بهمین دلیل فرهنگ مذهبی و تبلیغات روحانیت بر افکار و رفتار مردم غالب بوده است.
آخوندها به دو دلیل مانع فعالیت روشنفکران می شدند، یکی بدلیل مذهبی و اینکه مذهب شان با فکر "روشن" ناسازگار بوده است، و دیگری بدلیل صنفی، در این معنا که آخوندها با رشد روشنفکری در نگاهی رقابتی نگران از دست دادن تریبون های خود و در نتیجه شغل خویش نیز بوده اند.
زبان و رفتار آخوندها برای توده ی مردم قابل فهم تر بوده است. مردم کتاب و روزنامه کم خوانده و می خوانند، فرهنگ شفاهی و شنیداری فرهنگ و روش غالب بوده است، و تاثیرگذارترین شان منابر و رسانه ها بوده اند، و روشنفکران امکان بهره برداری از این نوع امکانات را نداشته اند. روشنفکران فقط در محیط های دانشگاهی و مجامع و محافل فرهنگی و هنری و سیاسی توانسته اند صدائی، آن هم محدود و کنترل شده، باشند. و…


٣

"….نقد قدرت سیاسی، نقد دین و ایدئولوژی های دین تبار، کار روشنفکران است اما روشنفکران کارهای مهم دیگری نیز دارند، نقد خود و نقد نقش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود یکی از این دست کارها ست. دو نهاد روشنفکری کانون نویسندگان ایران و کانون نویسندگان ایران در تبعید تجربه های ارزشمند و گرانقدری هستند که سیمای واقعی روشنفکران و روشنفکری، به ویژه روشنفکران و روشنفکری فرهنگی میهنمان را نشان داده اند. این دو تجربه نقاط قوت، ضعف و خطاهای روشنفکران و روشنفکری ایران، و نیزچگونگی رابطه آن ها با قدرت های سیاسی، دینی و ایدئولوژیک را پیشارویمان گذاشته اند تا دقیق و ژرف کاوانه به ضرورت نقد روشنفکر و روشنفکری عمل شود.
من در مجموعه ی ۵ جلدی "بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران" که سال ۲۰۰۲ منشر شد با همین هدف زندگینامه این دو تشکل، و گفتار و کردار بنیانگذاران و اعضای این دو تشکل را در رابطه با کانون گرد آوردم. دلیل انتخاب تشکل فرهنگی و هنری- ادبی کانون نویسندگان برای بررسی و "کالبد شکافی" این است که ویژگی های افراد شکل دهنده این نهاد و نیز ساختار و عملکرد نهاد کانون نویسندگان به ویژگی های روشنفکر و نهاد روشنفکری نزدیک ترند. اکثر سیاستمداران، کوشندگان سیاسی و تشکل های سیاسی ما از ویژگی های روشنفکر و روشنفکری دور بوده اند و هستند و…"


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست