پرواز با پریا
جهانگیر صداقت فر
•
یه شبِ وحشت
یه شبِ شیون
یه شبِ سیا
دوتا فرشته
اومدن پایین
از لایِ ابرا
مادرو بُردن
- بی سرو صدا-.
...
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
سهشنبه
۲۱ خرداد ۱٣۹٨ -
۱۱ ژوئن ۲۰۱۹
یه شبِ وحشت
یه شبِ شیون
یه شبِ سیا
دوتا فرشته
اومدن پایین
از لایِ ابرا
مادرو بُردن
- بی سرو صدا-.
***
اون شبِ عبوس،
سرتاسر کابوس،
یهو ناغافل
از جیغِ خودم
از خواب پریدم؛
تویِ تاریکی
مادرو دیدم:
خوشگل و ملوس
سفید پوشیده
مثِّ یه عروس،
داشت میرَف بالا
با ناز و ادا
با اون پریا.
دلواپس شدم؛
عینِ یه بچه
داد زدم:"مامان،
اُغُر بخیر،
نصفِ شب کجا؟"
جوابمو داد
با مهربونی:
" میرم مهمونی؛
میرم اون بالا
تا پیشِ خدا
پهلویِ بابا؛
دستایِ همو
سفت میگیریم
مثِّ اون روزا
میریم به سفر،
این دَفه اما
اونورِ دنیا".
بغضم ترکید،
- از مژه هام
خون میچکید-
التماس کردم:
" نه تو رو خدا،
نرو از پیشم،
تو اگه بری
دیوونه میشم"...
رفت و
رفت و
رفت
تا پشتِ ابرا؛
من موندم و من
یکه و تنها.
***
یه شبِ وحشت
یه شبِ شیون
یه شبِ سیا
دوتا فرشته
اومدن پایین
از آسمونا
مادرو بُردن
به باغِ بهشت
پهلویِ بابا.
*********
۲ جون ۲۰۱۹- Eden Memorial Park
|