سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آنجا، نبش کوچه مقصودی
این خانواده ۲۰ روز است که کنار خیابان به سر می برند


بنفشه سام گیس


• پروین خانم و ۸ تا بچه اش و شوهرش و عروسش ۲۰ روز است که کنار کوچه مقصودی می خوابند. صاحبخانه خانه اش را فروخته و آنها هم مجبور شده اند خانه را تخلیه کنند. به همین سادگی، پولی ندارند که بتوانند خانه اجاره کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۶ -  ٣۰ آوريل ۲۰۰۷


روزنامه اعتماد: پروین خانم و ٨ تا بچه اش و شوهرش و عروسش ۲۰ روز است که کنار کوچه مقصودی می خوابند. صاحبخانه خانه اش را فروخته و آنها هم مجبور شده اند خانه را تخلیه کنند. به همین سادگی، پولی ندارند که بتوانند خانه اجاره کنند. پولشان حتی به یک اتاق هم کفاف نمی دهد. فقط ۵۰۰ هزار تومان دارند که آن را هم سپرده اند دست بنگاه محل. ۲۰ روز پیش اسباب و اثاث شان را بار یک وانت زدند و وانتی ۱۰ هزار تومان گرفت و اثاث را آورد و ریخت کنج فرورفتگی شهید عراقی روبه روی پارک؛ پارکی که نه آب دارد و نه دستشویی.

پروین خانم و ٨ تا بچه اش و شوهرش و عروسش ۲۰ روز است که حمام نرفته اند. نمی توانند حمام بروند چون باید نفری ٨۰۰ تومان پول بدهند. یعنی یک حمام ٨٨۰۰ تومان برایشان خرج دارد. لباس های چرکشان را توی گونی کرده اند و حالا سه تا گونی لباس چرک دارند. گونی های لباس چرک لابه لای اسباب و اثاث شان است. اسباب و اثاثیه پروین خانم طوری کنار هم جمع شده که وسط اثاث ها به قد یک مربع خالی مانده است. مربعی که یک ضلعش دیوار همسایه است. یک ضلعش یخچال و رختخواب و پشتی و یک کمد دولنگه در شکسته است. یک ضلعش بخاری گازی و چمدان و کارتن های اثاثیه است و یک ضلعش هم آسفالت خیابان و نمای خیابان شهید عراقی. زیر اثاث ها پتو انداخته اند. نشیمن شان یک پتوی گلدار سبز و سفید است. سقف بالای سرشان هم یک ورق بزرگ نایلونی است که شب قبل، یک نفر از مسجد محل برایشان آورده و گفته که یک فاتحه برای پدرش بخوانند. شانس شان بود که این ورق نایلونی رسید. همان شب باران زد و تمام لحاف تشک های پروین خانم خیس شد. آخر تا شب قبل، پروین خانم و بچه هایش و عروسش و شوهرش اثاث شان را چیده بودند کنار دیوار فرورفتگی و خودشان هم ردیف به ردیف جا می انداختند جلوی اثاث ها می خوابیدند بدون آنکه سقفی بالای سرشان باشد. برای همین هم باران نیمه شب غافلگیرشان کرد. از پریشب که باران آمد و نایلون هم رسید، اثاث ها را مربعی چیده اند و ورق نایلونی را هم با کمک میخ و طناب به دیوار و پنجره همسایه بند کرده اند و حالا یک سقف بالای سرشان است. اما آن مربع خالی میان اثاث ها دیگر برای خوابیدن چهار نفر هم کافی نیست. هنوز امتحان نکرده اند و امشب اولین شبی است که باید خوابیدن در این مربع را تجربه کنند. به هم نگاه می کنند و هر کدام، در رویای خودشان آرزو می کنند که کاش شب هیچ وقت از راه نمی رسید...

پروین خانم ٨ تا بچه دارد. دو تا پسر، ۶ تا دختر. بچه هایش هر کدام سه، چهار سال با هم اختلاف دارند. بزرگتر از همه آرزو است که ۲۴ سال دارد و عقد کرده و جعبه های جهازش هم لابه لای اثاث های پروین خانم است. پروین خانم می گوید که می خواهند عقد را به هم بزنند چون داماد معتاد از آب درآمده و پروین خانم دیگر تحمل ندارد که دختر بزرگش هم بعد از یک سال با یک بچه برگردد و وبال گردنش بشود. ته تغاری خانواده الهه است که ۲۵ روز پیش در بیمارستان بهارلو به دنیا آمده ولی هنوز کارت بهداشت و شناسنامه ندارد و واکسن هایش را هم نزده اند. البته فعلاً خوشبخت ترین فرد خانواده است که می تواند توی گهواره بخوابد و گهواره چوبی اش هم جای یک نفر بیشتر نیست. یک نفر به قد الهه. یک نوزاد ۲۵روزه.

آزاده و اکرم و آذر مدرسه یی هستند. فرید ۵ساله است و حمید که تا کلاس پنجم بیشتر نخوانده تا دو هفته پیش دستفروشی می کرد و ۱۰۰ هزار تومان سرمایه داشته که از تولیدی ها تی شرت می خریده و کنار خیابان می فروخته اما از همان وقت که آواره کوچه و خیابان شده اند ۱۰۰ تومان سرمایه حمید را هم خرج کرده اند و خورده اند. حالا حمید بیکار است و دیگر سرمایه یی هم برای کار ندارد. زن حمید، عروس پروین خانم، دخترخاله اش است و او هم یک سال و نیم پیش عقد کرده و می گوید که وام ازدواج هم نتوانسته بگیرد چون گرفتن وام دو ضامن می خواسته که آنها نداشته اند. حالا پدر و مادرش هم خبر ندارند که دخترشان به چه وضعی گرفتار شده و مجبور است با خانواده شوهر کنار کوچه بخوابد. پروین خانم با نگرانی می گوید که شوهرخواهرش این هفته می آید تهران، پی شناسنامه اش که گم شده.

تنها دارایی خانواده پروین خانم یک پیکان طوسی رنگ مدل ۵۵ است که شوهر پروین خانم با آن مسافرکشی می کند. «می کرد». امروز، پیکان هم مثل اهل خانواده از تک و تای کار افتاده و زیر سایه درختانی که کنار گنداب روی کوچه قد کشیده اند خوابیده است. شوهر پروین خانم هرچه استارت می زند پیکان روشن نمی شود. باتری اش خالی شده و شوهر پروین خانم که رفته تعمیرگاه گفته اند باید ۴۰ هزار تومان بدهد تا یک باتری نو بگیرد. شوهر پروین خانم هم پول ندارد که باتری پیکان را عوض کند. وقتی کار نیست، پول هم نیست. دیشب ۱۰ هزار تومان داشته که داده به پروین خانم تا برای اکرم و آذر کفش بخرد که کفش هایشان پاره شده بود و بچه های مدرسه مسخره شان می کردند. حالا دیگر هیچ پولی نمانده. حتی یک صد تومانی...

امروز ظهر کمی برنج داشته اند با مقداری گوشت نذری که دیشب یکی از همسایه ها برایشان آورده است. پروین خانم یک گاز پیک نیکی دارد که بیرون از اتاقک نایلونی گذاشته و غذا را روی آن می پزد. «می پخت». از شب و فردا ظهر خبر ندارد و نمی داند که غذای ۱۰ نفر آدم بزرگ از کجا جور خواهد شد. تکلیف الهه که روشن است. شیر خشک خورده. هر قوطی ۲۵۰۰ تومان. پروین خانم شیر ندارد و الهه باید به شیرخشک رضا بدهد. یک ساعت پیش شیرش را خوره و حالا هم زیر پتوی گلدار قرمزرنگ خوابیده و دست های کوچولویش را تکان می دهد...

پروین خانم ۴۲ سال دارد اما آنقدر چروک روی صورتش افتاده که آدم به اشتباه فکر می کند با یک زن ۵۰ ساله حرف می زند. ٨ بار زایمان و سختی های زندگی بدطور پیرش کرده است. خودش هم نمی داند که ٨ تا بچه را می خواست چه کار. وقتی هم که فهمیده الهه را حامله است تصمیم می گیرد که کورتاژ کند اما شوهر پروین خانم گفته که گناه دارد و حالا که ۷ تا بچه دارند یک نفر، زیادی نیست. حالا منتظر است که چله اش بگذرد تا برود و لوله هایش را ببندد...

پروین خانم اهل شهرکرد است و شوهرش اهل اهواز. اینجا هم هیچ فامیلی ندارند که به او پناه ببرند. اگر هم بروند فامیل یکی دو روز تحملشان را دارد بعد بیرونشان می کند. فامیل هایشان از آنها نیستند که رویی نشان بدهند...

شوهر پروین خانم غمگین و عصبانی کنار گنداب رو چمباتمه زده و یک تسبیح نارنجی رنگ را از این دست به آن دست می اندازد و به پیکان طوسی رنگ مدل ۵۵ نگاه می کند. به آیینه پیکان یک عروسک سفید آویزان کرده اند و پنجره های پیکان را پایین داده اند. پروین خانم می گوید که شوهرش و پسر بزرگش شب ها توی پیکان می خوابند. یک تکه کاغذ سفید جلوی شیشه پیکان است. شوهر پروین خانم کاغذ را نشان می دهد و می گوید که دیشب از مسجد محل برایش کاغذ نوشته اند تا او بتواند از مسجد محل ۲۰۰ هزار تومان وام بگیرد. البته بابت گرفتن وام باید یک ضامن با دسته چک داشته باشد و ماهانه ۲۰ هزار تومان قسط وام بدهد. شوهر پروین خانم هم از خیر وام گذشته چون نه ضامن دارد و نه امید اینکه بتواند ماهی ۲۰ هزار تومان قسط بدهد. آن هم با پیکانی که هر روز گرفتار تعمیرگاه می شود. با ۱۰۰ تومان، ۲۰۰ تومان کرایه اگر بتواند خرج شکم ۱۱ نفر را جواب بدهد خیلی هنر است...

پروین خانم و شوهرش همه جا را برای پیدا کردن یک اتاق زیر پا گذاشته اند. تمام شهرک های اطراف تهران. قید تهران و کوچه پس کوچه هایش را زده اند. در همان شهرک بعثت هم که گشته اند صاحبخانه ها ۷ ، ٨ میلیون تومان ودیعه می خواسته اند. اگر ودیعه کمتر بوده اجاره ها آنقدر بالا بوده که شوهر پروین خانم هرچه حساب کرده دیده درآمد خودش و پسرش نمی تواند جواب این اجاره ها را بدهد. یک کلام، جا پیدا نکرده اند. دخترها هم دل شان نمی خواهد از این محل بروند. دلبسته شهرک بعثت و خزانه بخارایی شده اند. اما همسایه ها اصلاً علاقه یی ندارند که حتی یک روز دیگر هم این خانواده را تحمل کنند. چند روز اول روی خوش نشان دادند و دلسوزی می کردند و اجازه می دادند که خانواده پروین خانم از دستشویی خانه شان استفاده کنند و بهشان آب جوش و آب خوردن می داده اند و باهاشان همدردی می کرده اند اما از چند روز پیش سر ناسازگاری گذاشته اند و نه تنها در خانه شان را روی خانواده پروین خانم بسته اند، حرف هایی می زنند که شوهر پروین خانم را خیلی رنجانده است. شوهر پروین خانم شنیده که همسایه ها تهمت می زنند و می گویند این خانواده کارتن خوابند و از همین راه زندگی شان را می گذرانند. شوهر پروین خانم هم عصبانی و در حالی که تسبیح نارنجی را از این دست به آن دست می اندازد، می گوید؛ «هرکسی یک تومان به ما صدقه داده بیاید صدتومان پس می دهم. از کدامشان پول گرفتیم؟ در خانه کدام شان رفتیم به گدایی که این حرف ها را پشت سرمان می زنند؟ ما جا نداریم، پول نداریم. از دلخوشی که نیامده ایم اینجا، یک شب رفتیم شاه عبدالعظیم گفتند نمی توانید توی حرم بخوابید. ساعت ۱۲ شب بیرونمان کردند. رفتیم مسافرخانه گفت شبی ۲۰ هزار تومان بدهید. از کجا؟»

همسایه یی که خانواده پروین خانم به دیوارش تکیه می دهند تلفن کرده به ۱٣۷ که بیایند و این خانواده را جمع کنند. همسایه، حاج آقایی است که یک جاروی دسته بلند به دست گرفته و در حالی که آشغال گنداب رو را جارو می کند به گلایه های شوهر پروین خانم هم گوش می دهد. چند زن و مرد همسایه هم آن طرف تر ایستاده اند. یکی از مردهای همسایه به یک پراید زردرنگ که جلوتر پارک شده اشاره می کند و می گوید؛ «من باید ماهی ۹۰ هزارتومان قسط این تاکسی را بدهم. هرماه ۱٨۰ هزار تومان اجاره خانه می دهم. بچه مدرسه یی هم دارم. این تاکسی چقدر به من می دهد که بتوانم اضافه بر خرج خانه کمک حال دیگری هم باشم؟»

وضع اهالی آن محل کم و بیش شبیه هم است و وضع خانواده پروین خانم که زمانی ساکن همان محل بوده اند از همه بدتر...

---

گوینده رادیو اعلام می کند هوای تهران تا آخر هفته بارانی خواهد بود. باران تهران برای جنوب شهر نکبت می آورد. از سه روز پیش هم آسمان یک ریز باریده است. تا آخر هفته...


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست