سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اپوزیسیون و تغییر ریل در سیاست های آمریکا!
(در حاشیه اظهارات اخیر رضا پهلوی)


عبداله شریفی


• اگر قبلا امید به آمریکا برای تغییر رژیم، صفوف نیمه آشفته اپوزیِسیون را حفظ کرده بود،اکنون جریانات اپوزیسیون رژیم در راست و چپ تحت تاثیر این تغییر ریل تکان خورده اند. از دو سر بحران بر گستره اپوزیسیون سایه افکنده است. بحران سرنگونی طلبی و بحران تحولات از پایین ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۵ ارديبهشت ۱٣٨۶ -  ۲۵ آوريل ۲۰۰۷


برخی از لحظات و اتفاقات کوتاه مدت در تاریخ بعنوان پایان یک روند و آغاز روندی دیگر ثبت میشوند، در این مقاطع کوتاه تناقضات ورای تمام ژست های سیاسی و دیپلماتیک بطرز ناهنجاری بروز داده میشوند، انگار چکیده ای از گذشته، حال و آینده همزمان در یک تظاهر لحظه ای خود را نشان داده باشند. در این گونه مقاطع گفته ها و اعمال شخصیتهای کلیدی، اوضاع عمومی تر یک جنبش را معرفی میکنند. سخنرانی رضا پهلوی در انستیتوی هادسن مستقل از نقش این انجمن و جایگاه رضا پهلوی در اپوزیسیون راست ایران از این ویژگی برخودار است.
انیستیتوی هادسن در آمریکا، اوایل ماه آوریل امسال رضا پهلوی را جهت بحث حول مسائل ایران دعوت کرده بود. سخنرانی رضا پهلوی در آن موسسه به جهاتی قابل تامل اند، نه به دلیل محتوی مباحث ایشان بلکه به دلیل برملا شدن پاره ای کد و رموزی که تاکنون عمدا از جانب ناسیونالیستهای متنوع و طیف متفاوت اپوزیسیِون پرده پوشی شده است.
سر تیتر بحث در واقع سرو ته غمهای این شاهزاده را به شما میگوید، عنوان بحث ایشان (تغییر رژیم ایران یا تغییر رفتار رژیم؟) است. ایشان ضمن تعارفات اولیه، شکوائیه های خود را علیه تغییر ریل و یا جهت گیریهای جدید کنگره و پنتاگون و سنا و دوایر دولتی آمریکا در قبال اوضاع ایران به طرز آشکار و کمی بدور از ملاحظات دپلماتیک بیان میکند. بطور خلاصه مضمون بحث چنیین است.

(ما همه منتظر بودیم که سیاست تغییر رژیم در ایران ملت ایران را از شر جمهوری اسلامی نجات دهد اما اکنون متوجه میشویم که مساله برای آمریکا نه تغییر رژیم بلکه تغییر رفتار رژیم است... در حالیکه رژیم ایران هم چنان با ترور و تروریسم خود میکوشد اسلام خود را در منطقه گسترش دهد در حالیکه اقلیتهای قومی و صنفهای جامعه ایران کماکان زیر فشار و بیحقوقی قرار دارند سیاستمداران آمریکا در پی تغییر رفتار رژیم ایران هستند.... سالهای ٢٠٠٥ و ٢٠٠٦ صحبت از رژیم چنچ آسان بود. در آن ایام سوریه و ایران عراق را مرکز ترور و جنگ تبدیل کردند و این پیام را به صحنه آوردند که دمکراسی در خامیانه مقدور نیست. طرح بیکر هامیلتون این پیام ایران و سوریه را پذیرفت و به این تغییر تن در داد...ریگان خوب میدانست که تغییر رفتار شوروی ممکن نیست مگر یک انقلاب اما اختلاف جدی بین ایران و شوروی وجود دارد. زمانی که هنوز روسیه زیر سلطه تزار بود ایران انقلاب خود را انقلاب مشروطه کرده بود... همین موسسه ها زمانی با تلاش کسانی نظیر هرمان کان به صلح جهانی کمک فراوان کردند.... برای تغییر رفتار رژیم باید توسط مردم انجام گیرد خامنه ای و احمدی نژاد تنها در مقابل مردم مجبور میشوند که تغییر رفتار دهند... در ایران سه گروه اجتماعی زنان، جوانان و اقلیتهای قومی و هم چنیین چهار گروه صنفی و حرفه ای دانشجویان، وکلای دادگستری، روزنامه نگاران و کارگران صنایع در مقابل رژیم ایران قرار گرفته اند... من مخالف حمله نظامی به کشورم هستم اما فکر نمیکنم این رژیم تغییر رفتار بدهد مگر اینکه برداشته شود و عوض شود...) (چکیده مهمترین نکات از سخنرانی رضا پهلوی در انستیتو هادسن، نقل به معنی از من است)

مساله روشن است: "تغیِیِر رژیِم" که برایِ خیِلیِ ها و از جمله رضا پهلویِ، اتفاقیِ بود که ممکن بود بزودیِ در سایِه حمله آمریِکا به ایِران رویِ بدهد، جایِ خود را به تغیِیِر "رفتار" رژیِم داده است. ایِن مساله معادلات بسیِاریِ از نیِروهایِ سیِاسیِ چپ و راست را بر هم میِزند. ایِن طیِفهایِ مختلف اپوزیِسیِون که به مسائل و تحولات سیِاسیِ از منظر "منفعت" ویِژه نیِرویِ خود میِنگرند، ناگزیر در تحلیِل ریِشه هایِ عمیِقتر روند تحولات، بویِژه پس از بن بست آمریِکا در عراق، به سطحیِ نگریِ در میِغلطند. در دوران پس از فروپاشیِ شورویِ سابق، تجدیِد آرایِش و تجدیِد تقسیِم جهان بیِن بلوکهایِ سیِاسیِ و اقتصادیِ و نظامیِ بجا مانده جهان، با "سناریِو"ها و طبق استرتژیِهایِ مختلف و گاه متضاد و متناقض، موفقیِت یِکیِ و شکست و یِا دستکم تغیِیِر سناریِوهایِ طراحیِ شده دیِگریِ پیِش رفته است. از منظر نیِروهایِ منتظر قدرت، از ایِن سناریِوها مامن هایِ قابل اتکا و دکتریِنهایِ دگماتیِک ساخته و پرداخته شده اند. اظهارات رضا پهلویِ، بازتاب یِکیِ از ایِن تناقضها است، هنگامیِ که پیِش فرض او بر اجرایِ حتمیِ تکرار سناریِوهایِ قبلیِ در شکلیِ دیِگر، در مورد جمهوریِ اسلامیِ قرار داشت.
محتوای گفته های رضا پهلوی بیان صریح بستر اصلی ناسیونالیسم ایرانی و دلسردی و یاس جریانات حاشیه تر بعنوان جریانات خرد و درشت قوم پرستان و دسته جات آنها را در مواجه با اوضاع ایران بطرز فشرده در خود دارد. در یک کلام انتظارات از دست رفته از بکارگیری قدرت غرب و در راس آن آمریکا در جهت سناریوی دلخواه خود را منعکس میکند. اظهارات رضا پهلوی از این جهت حائز اهمیت میباشند که برای نقد مواضع ناسیونالیستی او در قبال اوضاع جاری ما را ناچار به بررسی جدی و طرح سوالات اساسی میکند.
به روشنی مشهود است که نگرانیهای واقعی از خطر تهاجم نظامی آمریکا به ایران و تعقیب این سیر پیچیده و پر پیچ و خم سیاسی، میلیونها انسان را در سراسر جهان به تعقیب کنندگان پرحرارت سیر حوادث تبدیل کرده است. در این میان مردم ایران نگرانتر و مضطرب تر در پی یافتن روزنه امیدی روزگار را سپری میکنند. کم نیستند شمار کسانی که یافتن جواب سوالات بیشمار خود را در لابلای روزنامه ها و صفحات ایِنترنت و سایر رسانه های عمومی جستجو میکنند. مدیا و ژورنالیسم سر سپرده در ردگم کردن حقایق این ماجرا سنگ تمام گذاشته اند. به همین دلیل پرداختن به این مساله از جوانب سیاسی و عملی امری است جدی و تلاش برای نور افکندن بر حقایق امری است که مردم را در مقابله با کل سناریوی جاری قدرتمندتر خواهد کرد.
آیا تهاجم نظامی آمریکا به ایران محتوم است؟ امتداد شرایط جهنمی و فقر و فلاکت به کجا میرسد؟ آیا رژیم اسلامی تا کی به حیات ننگین خود ادامه خواهد داد؟ و دهها سوال واقعی که روزانه مردم از همدیگر میپرسند. اینها سوالاتی هستند که نمیتوان با جواب آری یا نه از شرشان خلاص شد. بعضا جواب این سوالات به دایِره سیاست در ایران و آمریکا محدود نمیشوند، بلکه ابعادی جهانی و تاریخی دارند که باید بررسی شوند تا راه مسدود کردن بسیاری از سناریو ها را بست و راه بازکردن سناریوهای دیگری را هموار کرد. برای اینکه جواب درستی به این سوالات بدهیم باید آگاهانه و هوشیارانه میدان رایج ژورنالیسم حرفه ای را ترک کنیم و بر روند هایی که هر یک از احتمالات را ممکن میکند، مکث کرد و نیروی سناریوی ممکن و مطلوب را خطاب قرار داد.
"شاهزاده" رضا پهلوی به عبث تلاش میکند سراب آرزوهای خود را بعنوان "حقایق" زمزمه کند. نوستالوژی دوران جنگ سرد و امید به قواعد بازی کلاسیک در هرج و مرج نطم نوین بوش، توهمی است که استیصال جنبش رضا پهلوی را برملا میکند. دوران موسسه نظامی که هرمان کان در راسش بود، سپری شد. کان و سایر ژنرالها و تئورسین های فیوچریست (futurist) دهه شصت بر متنی دیگر و اوضاعی دیگر توانستند آمریکا را با هزاران زحمت از ویتنام، شکست خورده، خارج سازند. کسینجر حق داشت منظره آن شکست را چنان توصیف کند که میگفت محال است باری دیگر جایی در جهان پیروزیی نصیب ارتش آمریکا گردد. امروز ادامه دهندگان راه هرمان کان در همان بنگاه استراتژی راند (rand) میگویند که رمز موفقیتشان در خروج ارتش شکست خورده از ویتنام را مدیون همدست و همراه کردن چین با خود هستند. مشاوران سیاسی طرح بیکر هیملتون با استناد به همان الگو قرار است با همراه کردن رژیم اسلامی ایران و سوریه با همین درجه از شکست از باتلاق عراق رها شوند. انتظار میرفت که سیر وقایع تلخ این دو دهه سیاستمدرانی که داعیه جدی بودن سر میدهند را به آن درجه واقع بین کرده باشد که مانند رضا پهلوی آرزوهای خود را به جای حقایق عوضی نگیرند. "شاهزاده" با این سخنرانی فاش ساخت که در دو بعد سیاست خارجی و داخلی حتی از همقطاران خود نیز عقب است. بگذارید موجز و فشرده دو روی سکه ارزیابی این "قهرمان" ملی را بررسی کنیم. جنگ و تجزیه یوگسلاوی و بسیج غرب بظاهر پشت سر آمریکا در امتداد سیاست میلتاریستی این دوهه توهمی به وسعت طول و عرض کل سران و مریدان سیاست های آمریکا در خاورمیانه ایجاد کرده است.
جهان بعد از فروپاشی بلوک شرق با تضادهای بنیادی نظام سرمایه داری سر از دوره جدیدی از رقابت و کشمکش بیرون آورد. تز تجزیه و جنگ های قومی در یوگسلاوی سابق اگر طراحش و پیشقراولش دولت آمریکا بود، اما ثمره آن جنایات و تخریب، نه تنها به اقتدار آمریکا در رقابت و کشمکش های بلوکهای جهانی نیانجامید بلکه سیر نزولی طی کرد. بلوک اروپا حول تهاجم به یوگسلاوی بسیج شد تا کفاره تاریخ جنگ ضدفاشیستی یوگسلاوی را پس دهد، بسیج شد تا انتقام شکست های قرن بیست را در دروازه قرن بیست یک بر گردن تاریخ بیاویزد. اگر اروپا پشت سر آمریکا در جنگ یوگسلاوی بسیج شد دلایل تاریخی دیگری داشت. در این داد و ستد آلمان و سایر قدرت های اروپا برنده بودند.
دکترین جنگ عراق، بر مبنای تجزیه و نفرت پراکنی قومی و مذهبی و بقول خودشان نابود کردن ماشین دولتی، شاید محصول محاسبات غلط بعد از "موفقیت" در یوگسلاوی باشد، اما دکترین جدید که اکنون محور سیاست در قبال عراق و ایران در خامیانه است، بی تردید محصول شکستی جدی تری است که عراق میدان نمایش آن بود. شکست عراق نتایج پوچی تزهای پنتاگون را همراه داشت. مسله حمله نظامی به ایران و عراقیزه کردن ایران با بیکفایتی تئوری قدیمی و شکست خورده مواجه شد و این شکست با خود تزهای جدیدی تولید کرد. دکترین جدید این است که در عراق ماشین دولتی را بکلی از هم پاشیدند و با میدان دادن به جریانات قومی و مذهبی، انتظار آلترنالیو و بر آن پایه ساختن اداره جدید را داشتند. میگویند به این دلیل ناکام ماندند. بنابر این در تز جدید حفظ ماشین دولتی در هر تهاجم نظامی محور سیاست است. این پاشنه آشیل بخش زیادی از اپوزیسیون راست در ایران است. این مسله باعث شد جریانات متعددی یکباره بیِ نقش شوند. به حاشیه رفتن قوم پرستان و فدرالیستها بروز عواقب این شکست در آرایش اپوزیسیون شد. همین دلیل است که میبینیم اگر چه هنوز خطر ماجرا جویی نظامی بقوت خود باقی است اما جریانات قوم پرست در پی تجدید هویت خود در بحران و سرگردانی و نومیدی در غلطیده اند.
در همین راستا امید به بازگشت به تز قدیمتر در برابر جمهوری اسلامی یعنی رژیم چیِنچ، بار دیگر امید را به بخش اصلی اپوزیسیون راست در ایران باز گرداند. امیدواری به دخالت مشروط آمریکا و دست بدست کردن ماشین دولتی که تغییر رژیم از بالا و دست به دست شدن قدرت نام گرفته است، بخش اصلی تر جنبش ملی گرایی را در ایران به تحرک واداشت. میدانستند که این همان معادله ایست که اینها شانس بالایی در آن دارند. اما هنوز آثار شادی این فرصت بر چهره شان نمایان بود که متوجه شدند صورت مسله سیاستمداران آمریکا تغییر رژیم (regime change) نیست بلکه تغییر "رفتار" رژیم (change behavior) است. ناگاهان صحنه و روحیه ها دگرگون شدند، بقول شاعر "خنده ها درد شدند".
در بعد داخلی نیز شاهزاده ما به همین اوهام اما با شدت و تظاهر به حفط تعصبات ملوکانه مسائل را بررسی میکند. توصیف ستراتاکتور جامعه و تقسیمات دلخواهی رضا پهلوی دیگر قبح "حسن" نظر این جماعت را به طبقه کارگر نشان میدهد. میگوید جامعه ایران از سه گروه اجتماعی و چند گروه صنفی شکل گرفته است که از سر ناچاری آن آخری کارگران صنایع هستند. فکر نکنم حتی بخش عقب مانده ناسیونالیسم هم، نظیر ناسیونالیسم کرد و حزب دمکرات که مدتی انکار وجود طبقه کارگر محور سیاستهای جنگ افروزانشان علیه چپ و کمونیستها در کردستان بود، به این تقسیم بندی جامعه ایران از خنده روده بر نشوند. این عمد و اغماض به علوم اجتماعی و سیاست را جهالت یا نفرت طبقاتی به حساب آوریم؟!
مشکل به این جا ختم نمیشود. مسله ایران اتمی و سیاست های اتمی ایران ضربه جدی به قالب و آرایش جنبش ملی گرایی ایرانی زده است. اکنون رژیم اسلامی با سیاست اتمی خود عطوفت و حسن نظر بخش زیادی از ایادی این جنبش را به خود جلب کرده است. و این هراس رضا پهلوی و تبعات سلطنت طلب مشروطه و غیر مشروطه است.
در اینکه روند کنونی در قالب عمومی خود خبر از تغییر ریل سیاست آمریکا در جهت تغییر رفتار رژیم را میدهد، تردیدی نیست. میگفتند حقیقت را یا از دیوانه و یا از بچه باید شنید، شاید در زمان ما بهتر باشد بگویم حقیقت را باید از لابلای گفته های سیاستمداران شکست خورده باید شنید. گیتس، وزیر جدید دفاع آمریکا در همان ابتدای احراز مقامش گفت، هدف از آوردن ناوگان آیزنهاور به خلیج، دفاع از موقعیت نظامی آمریکا در منطقه است. متعاقب آن شواهد نشان میدهند که این گفته به حقیقت نزدیکتر است. چون تهاجم نظامی به ایران و گسترش کانون بحران و به گل نشستن در باتلاق ایران پس از عراق، از هر جنبه به ضرر آمریکا خواهد بود. دیگر نه موقعیت ژاندارمی و نه رقبت بلوکی تحمل شکست در ایران که ابعاد گسترده تر و غیر قابل قیاس با عراق را در پی خواهد داشت در مصالح و مصلحت دولت آمریکا نخواهد بود.
همه میدانند که آمریکا در عراق شکست خورد و زمین گیر شد، حتی طرح امنیت بغداد با آن همه هزینه نتیجه ای نداد. طرح دیوار کشیدن دور محلات اعظمیه و سایر محلات بغداد از دامنه کشتار و جنگ نکاست. اثری از مدنیت نماند، بازار کشتار و ترور و عروج فاشیست ترین جریانات و باندهای آدم کش رونق گرفت، عراق میدان خونیین آزمونی شکست خورده شد که قربانیان آن مردم محروم شهر و روستای آن مملکت شدند. این وضعیت و شکست آمریکا به اسم مردم و مقاومت مردم عراق تمام نشد. عدم حضور جریانات سوسیالیست و عدم توان طبقه کارگر، جریانات اسلامی را میداندار کرد و جمهوری اسلامی در این رابطه در تقابل با آمریکا دست بالا پیدا کرد.

اعلام شکست آمریکا در عراق در بین جناحهایی از هیِئت حاکمه دولت آمریکا و صف وسیعی از بورژوازی آمریکا در مقابل ماجراجویی بوش و جناحش شکل گرفت و یکی یِکی ابزار قدرت را از آنها سلب کردند. تغییر رفتار رژیم مساله شد، مهار کردن و عدم دسترسی ایران به انرژی هسته ای و تجهیزات اتمی، جایِش را به شکل دادن به بلوک عرب برای مهار کردن ایران داد. رفتن "پلوسی" به سوریه، تلاش برای آشتی دادن جناحهای متخاصم در فلسطین، سرپا نگهداشتن "فواد سینوره" و حفظ تعادلی که میدان مانور دیپلماتیک با ایران را در ابتکار خود نگهدارند. رفته رفته تئوری تحمل ایران اتمی در سیاست جهانی ابتدا توسط ژان شیراک بروز بیرونی پیدا کرد و سرانجام معلوم شد تز کار شده پنتاگون مبنی بر اینکه آمریکا که موفق شد شوروی اتمی را چندین سال مهار کند چرا نتواند ایران اتمی را در بعد کوچکتر مهار کند، رویِ میِز قرار گرفته است. اکنون طرح کنار آمدن با ایران اتمی مسله و بررسی جوانب آن، مسله استراژسینهای پنتاگون است. و حوزه این ممارست نیز به اسرائیل هم رسیده است، اخیرا انستیتوی امور استراتژیک ملی اسرائیل (INSS) نیز طرح آمادگی خود را برای برخورد به دوران "کنار آمدن با ایران اتمی" را به بحث روز دولتمداران آن کشور تبدیل کرده است.

در این میان، برای هر کسی که قلبش از این همه تباهی بدرد آمده باشد و بفکر راه حلی جهت سعادت مردم باشد این سوال مطرح میشود که مردم ایران کجای این معادله قرار دارند؟ این دو دهه تلخ و خونین، بسیاری از تحلیلهای بی پایه و اساس را دور ریخت و جمعیت قابل ملاحظه ای از سیاستمدارانی را که به نقطه صعود برده بود با شتاب به ورطه سراشیِبیِ کشاند. بارها آرایش و صف بندیها بهم ریخت و از نو دوستی و دشمنی تجدید تعریف شد. بارها اشکال و قالبها جابه جا شدند، رنگ عوض کردند، جریانات سیاسی هر بار در این گذرگاهها رنگ و لعاب جدیدی به خود دادند. باری دمکراسی، زمانی رفراندوم، مدتی قوم پرستی و فدرالیسم قومی، آمدند و رنگ باختن و هنوز قهرمان نشده ناقهرمان میدان را ترک کردند و با رنگ دیگری بر گشتند.
اگر قبلا امید به آمریکا برای تغییر رژیم، صفوف نیمه آشفته اپوزیِسیون را حفظ کرده بود،اکنون جریانات اپوزیسیون رژیم در راست و چپ تحت تاثیر این تغییر ریل تکان خورده اند. از دو سر بحران بر گستره اپوزیسیون سایه افکنده است. بحران سرنگونی طلبی و بحران تحولات از پایین. این مسله تحلیل مفصلی میطلبد که در این نوشته نمیگنجد، فقط کوتاه اشاره کنم که بخش عمده جریانات قومی و فدرالیستچی که به امید حمله نظامی آمریکا زیست سیاسی میکردند، ناامید و مایوس در حاشیه با تجدید تعریف خود دنبال مکان جدیدی پرسه میزنند. انشقاق و انشعاب و غرولند در صفوف سازمان زحمتکشان که متعاقب روشن شدن "عدم سیِاست و استراتژیِ روشن آمریِکا برایِ کردستان شرقیِ" رویِ داده است، یِک دلیِل عمده "بحران هویِتیِ" ایِنها و دیِگر جریِانات قومیِ است. جریانات اصلی تر که به امید تغییر از بالا و دست بدست شدن قدرت بودند نیز در سلسله بحران هایی افتاده اند. شاهزاده نیز نگران است که به سرنوشت شاه زاهد افغان و خانواده رومانوفها گرفتار شود و کار به جایی برسد که به کاتگوری نیِرویِ ذخیِره ایِ که دیِگر هیِچگاه به آن حتیِ " برای روز مبادا" رجوع نخواهد شد، حواله شود.
چپ سرنگونی طلب هم در یاس و سردرگمی در حالت "انتظار از انقلاب" و امیِد به بر امدهای خود بخودی و تحولات درپایین، در فقدان چشم انداز گذار اوضاع فعلیِ به یِک بحران انقلابیِ، به دوران روتین کاری و کار آرام و سرگرم شدن با جدالهای درونی سقوط خواهند کرد.
با این وضع و با توجه به اینکه هنوز بازتاب ناکامیهای پی درپی و سیر رو به افول موقعیت آمریکا در رقابت های جهانی، میتواند منجر به ماجراجویی نظامی گردد. هنوز طراحان کشتار مردم یوگسلاوی و عراق و افغانستان در قدرتند، هنوز فرماندهان و معماران جوخه های مرگ در هندوراس و قتل عام های فجیع در نیکاراگوئه و گواتمالا زراد خانه های عظیم مالی و نظامی در دست دارند، هنوز طبقه کارگر جهانی قدرت بازدارنده نیست، هنوز جنبش های کارگری و سوسیالیستی در اروپا و آمریکا قدرت تعیین کننده نیستند، هنوز جنایتکاران اسلامی از وحشت نفرت مردم ایران ماجراجویی را به جان میخرند هنوز و هنوز...احتمال تهاجم نظامی را بعد از یک دور محاصره اقتصادی باید جدی گرفت. دنیای سیاه نظم نوین و میلیتاریِسم و ترور است، هنوز باید برای چنیین ماجراجویی هایی حساب باز کرد و مسله را جدی گرفت.
مردم و در راس آن طبقه کارگر ایران دوران سخت تری را در پیش دارند. از هم اکنون شرایط برزخی زیست و کار اکثریت جامعه، نشانه هایی از انفجارات و تقابل های جدی را علیه رژیم اسلامی با خود آورده است. توهمات اصلاحات و دو خرداد وحمله نظامی رفته رفته جای خود را به رودررویی جدی مردم با جمهوری اسلامی خواهد داد. رهنمود رضا پهلوی از استفاده مردم و تحریف عامدانه و ملوکانه از جامعه طبقاتی ایران به گروههای اجتماعی و صنفی، نشان از این دارد که میخواهند افت و خیز دیالوگ با رژیم را از طریق تقابل "مهار شده" مردم به اسم خود ثبت کنند.
کمونیستها و طبقه کارگر در مقطع آتی میتوانند و باید بازیگران اصلی صحنه برای برگرداندن توازن باشند. رجعت به کمونیسم مارکس و منصور حکمت ضرورتی حیاتی دارد، باید راه حل این کمونیسم را در مقابل تمام وجوه این احتمالات شوم قرار داد، باید با ایجاد تشکل های کارگری و توده ای، رادیکالیزه کردن جنبش برابری طلب زنان متصل کردن جنبش های سیاسی در یک مسیر برای ساقط کردن نظام اسلامی و تکیه بر افق کمونیزم کارگری بار دیگر معادله و موازنه جدیدی را بوجود آورد که محور و منشا تغییرات اساسی تر و تحولات فراکشوری تر در جهت عقب راندن این دوران تباهی باشد.

٢٤ آپریل ٢٠٠٧


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست