•
از اشگ چه می آید؟ از آه چه می زاید؟
زآن پس که کنیم، ای من! کاری که نمی باید؟!
از یاد چرا بردیم خیّام و پیام اش را:
کاو شیخ بُوَد، یعنی آن نیست که بنماید؟!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۷ بهمن ۱٣۹۷ -
۱۶ فوريه ۲۰۱۹
از اشگ چه می آید؟ از آه چه می زاید؟
زآن پس که کنیم، ای من! کاری که نمی باید؟!
از یاد چرا بردیم خیّام و پیام اش را:
کاو شیخ بُوَد، یعنی آن نیست که بنماید؟!
او فتنه ی دوران بود، ما جاهلِ تاریخی:
از فتنه چه می زاید؟ از جهل چه می آید؟
سرشد همه ایام ات در ساختنِ دام ات:
عُمری دگرت باید، تا زآن برهی، شاید.
دریاب که گه کاهش بنمایدت افزایش:
عُمرِ تو فرو کاهد، چندان که می افزاید!
خارا هم اگر باشی، پیری و پریشانی،
چون سایشِ سُمباده ت، پیوسته فرو ساید.
گویند که در پیری آرام بیاسایی:
این پیر مگر میرد، کآرام بیاساید.
آسایشِ من، سایش می آرَد و فرسایش:
تن هیچ، کز این سایش جان ساید و فرساید.
چندین که تو تاب آری، هست از سرِ ناچاری:
گیرم که عزیزی نیز ابرامِ تو بستاید.
کوته کنم این زاری، یا این دگر آزاری:
ماندن اگرم باید، گر رنج بَرَم، شاید.
امشب دلِ خویش از غم خواهم که فروشویم:
امّا چه کنم؟ کاین کار از اشگ نمی آید.
نوشم میِ چون سَم را، کز دل ببرد غم را:
بادا که پزشگ ام نیز تنبیه نفرماید!
بشمار مَزَل، ای یار! این گونه غزل هایم:
گر هر غزل ام باید از عشقِ تو بسراید.
بیست وچهارم اردیبهشت۱۳۹۶،
بیدرکجای لندن
|