سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

زندگی شاعری که سه بار می میرد
مثل یک تکه


رباب محب


• به تازگی کتابی از زندگی و آثارولادیمیر مایا کوفسکی شاعر روسی تحت عنوان «زندگی مثل یک تکه، حکایت ولادیمیر مایا کوفسکی و اطرافیانش» توسط بنگت یانگفلت نویسنده سوئدی به انتشار رسیده است. ولادیمیر مایا کوفسکی در سال ۱۹۳۰ در سن سی و شش سال به زندگی اش خاتمه داد. بنگت یانگفلت تلاش کرده است که با شرح زندگی و بررسی محیط و افراد پیرامون او، به پیچیدگی نگاه مایا کوفسکی دست یابد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۵ فروردين ۱٣٨۶ -  ۱۴ آوريل ۲۰۰۷


به تازگی کتابی از زندگی و آثارولادیمیر مایا کوفسکی شاعر روسی تحت عنوان « زندگی مثل یک تکه، حکایت ولادیمیر مایا کوفسکی و اطرافیانش » (ترجمه از من است) توسط بنگت یانگفلت نویسنده سوئدی به انتشار رسیده است. میکائل اکمن در معرفی و نقد کتاب فوق در مقاله ای تحت عنوان « شاعری که سه بار می میرد» می نویسد :
" از لحظه ای که ولادیمیر مایا کوفسکی شاعر روسی تیری در مغزش خالی کرد تا رسیدن رئیس انستیتوی مغز شناسی روسیه ساعتی نگذشت. او با اره اش کنار تابوت حاضر شد ه و کاسه سر را گشود ومغز را با خودش در کاسه ای که بر رویش پارچه ای سفید انداخته شده بود، برد. بعدها کشف شد که مغز ولادیمیر مایا کوفسکی 1700 گرم بوده است"(سونسکا داگ بلادت ، دوازدهم آوریل دوهزاروهفت. ص 9 بخش فرهنگی ).
میکائل اکمن در شرح مختصرش از انستیتوی مغز شناسی روسیه اضافه می کند که انستیتوی مغز شناسی پس از مرگ لنین و جهت بررسی مغز بزرگان و نوابغ تأسیس شد.

جدا کردن مغز مایا کوفسکی از بدن و حمل آن به آزمایشگاه نیز گویا از چنین اندیشه ای نشأت می گرفته است. او معمای زمان خود ش بود. اگرچه زبانش را کسی در نمی یافت ، یا اگردر می یافت ، پس می زد ، زیراکه شعرش بیش از آن به فرد و د نیای فردی بها داده بود ، که مبلغان « جمع و زندگی اشتراکی » تحملش را داشته باشند، اما گویا هیچکس در استعداد و زبان محکم او شک نداشت، که محققان انتظار مرگش را می کشیدند تا به راز نبوغ شعریش برسند.

ولادیمیر مایا کوفسکی در سال 1930 درسن سی و شش سال به زندگی اش خاتمه داد. بنگت یانگفلت تلاش کرده است که با شرح زندگی و بررسی محیط و افراد پیرامون او، به پیچیدگی نگاه مایا کوفسکی دست یابد. در مصاحبه ای از بنگت یانگفلت خواسته شد که مایا کوفسکی را در سه کلمه خلاصه کند. او پاسخ داد: " نابغه، تنها، سرگردان". همچنین از یانگفلت پرسیده شد که آیا او هنگام جمع آوری و پرداختن کتاب به مطلبی غیر منتظرانه بر خورده است. یانگفلت پاسخ داد : "چیزی که مرا غافلگیر کرد این بود که ببینم چقدر نوشتن از نویسنده ای که تصور می کردم خوب می شناسم دشوار است. من باید از چهار بیوگرافی قطور، تصویرراستین مایا کوفسکی و اطرافیانش را بیرون می کشیدم و این ساده نبود." یانگفلت در پاسخ سومین پرسش که ما چرا باید دوباره باید در باره مایا کوفسکی بخوانیم می گوید : " زیرا که او شاعری بی نظیر است (اینجا یانگفلت از فعل زمان حاضر « است » استفاده می کند، یعنی که شاعر زنده است)، و به خاطر سرنوشت استثنائی او و آنچه تا کنون ناشناس مانده است ".
طبق گفته میکائل اکمن ، بسیاری ازناشران زمان از انتشار آثار مایا کوفسکی روی گردان بودند و او را به فردگرائی متهم می کردند و آنارشیست ابلهی می دانستند که نوشته های مبهم و مسخره اش تنها حس تمسخر خوانندگان را برمی انگیزد. گرچه به ظاهر مایا کوفسکی به اینهمه عادت کرده بود ، اما سمت و سوی رشد جامعه در مسیری ناخوشایند بی نهایت نگرانش می کرد و او در سر رویای رسیدن فرد به فرد یا فهمیدن فرد، را می پروراند و « فوتوریسم » را تنها به عنوان ابزاری که شاید می توانست اورا ( فرد را) از گزند سیاست برهاند ، برگزید. اما آنچه او توانست مشاهده کند حق انحصار همه چیزاز جمله ادبیات وهنر ازجانب سیاستمداران بود وجائی برای هنر آوانگارد و نویسندگانی چون او یافت نمی شد. واما حال زمان دیگری در راه بود : " رئالیسم 1800 و استالینیسم".
میکائل اکمن از زبان بنگت یانگفلت می نویسد : " مایا کوفسکی نمی خواست مخالف جامعه باشد. او می خواست به جامعه خدمت کند و فایده ای برساند/.. ./ او چون به پایان زندگی اش نزدیک می شد تا جائی که می توانست با وجدانش به توافق رسید و تن به   خشم و نفرت اُپورتونیستی داد"(سونسکاداگ بلادت). اما این کمکی به بهتر شدن شرایط او نکردو او همانند بسیاری دیگر از آوانگارد ها تحت تعقیب و آزارقرار گرفتند.
شش سال بعد ازمرگ مایا کوفسکی، استالین با تغییر نام چند میدان و خیابان به نام مایا کوفسکی و نام ماکسیم گورگی ، نام مایا کوفسکی را به عنوان شاعر و نام ماکسیم گورگی را به عنوان نویسنده ملت روس زنده کرد . سیل ِ آثار مایا کوفسکی با سانسور ِ آن بخش که به فرد و یا فرد گرائی بها می داد ، روسیه وقت را در برگرفت وبدین ترتیب او
" قهرمان سوسیالیسم" شد.
بنا به گفته میکائل اکمن " بنگت یانگفلت این بخش از زندگی مایا کوفسکی فوت شده را مرگ دوم شاعر می نامد و سومین مرگ او طبیعتأ پس ازفروپاشی سوسیالیسم یعنی وقتی که روس ها دیگر توان شنیدن کلمه ای درباره سوسیالیسم نداشتند ، رخ داد."

استکهلم / آوریل دوهزار وهفت

حاشیه :
1- ولادیمیر مایا کوفسکی متولد هفتم جولای 1893و در چهاردهم آوریل 1930 خودکشی کرد. « ابری در شلوار ها» (1915) اولین شعر بلند و مشهور اوست که باچشمهای عاشقی مطرود، به عشق ، جنگ ، انقلاب و هنر نگاه کرده است.
مایا کوفسکی در سال 1915 عاشق لیلیا بریک همسر ناشرش« اوسیپ بریک » شد. اشعار کتاب مهره های فلوت (1916) را مایا کوفسکی برای لیلیا بریک سروده است. اشعار این دفتر این را عشق لیلیا ، جنگ و انقلاب رنگ زده است.
شعر« جنگ و جهان » (1916) به واقع شرح سالهای جنگ جهانی اول شعر ی عاشقانه است با شرح دغدغه های عاشقی.

2- بنگت یانگفلت (2007) : زندگی مثل یک تکه، حکایت ولادیمیر مایا کوفسکی و اطرافیانش . ناشر والاسترم و ویداستراند . در 591 صفحه.

Jangfeldt. Bengt (2007); Med livet som insats. Berättelsen om Vladimir Majakovskij och hans krets. Wahlström & Widstrand. 591 sida.
Michel Ekman – Vladimir Majakovskij - Maxim Gorkij –Lilja Brik - Osip Brik -
SvD – Kuturl s. 9 torsdag 12 april 2007


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست