سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آقا یونس


محمود طوقی


• جناب سروان جون بچه هاتون خودتون قضاوت کنین،اگه حرف ناحقی میزنم بزنین توی دهنم .من به این آقا که مثل شاخ شمشاد جلو حضرتعالی خبر دار وایساده و داره مثل خری که به نعلبندش نگاه می کنه به من زل زده ،میگم پارک مال شهر داریه نه حضرت عالی، مال شهرداری هم که تکلیفش روشنه . مال همه س. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲ دی ۱٣۹۷ -  ۲٣ دسامبر ۲۰۱٨


 
 
جناب سروان جون بچه هاتون خودتون قضاوت کنین،اگه حرف ناحقی میزنم بزنین توی دهنم .من به این آقا که مثل شاخ شمشاد جلو حضرتعالی خبر دار وایساده و داره مثل خری که به نعلبندش نگاه می کنه به من زل زده ،میگم پارک مال شهر داریه نه حضرت عالی، مال شهرداری هم که تکلیفش روشنه . مال همه س. مال همه کسانیه که مالیات میدن و دارن توی این مملکت زندگی میکنن. اگه بد میگم بگین آقا یونس بد میگه،بیراه میگه. اونوقت آقا یونس دست این «سزار»را می بوسه و از شکایتش صرفنظر می کنه و میگه آقا سزار ،آخه جناب سروان ببینین این اسمه روی خودش گذاشته «سزار»قربون خدا برم با این سزارش . اگه تو سزاری پس لابد منم بهرام گورم ،دستت درد نکنه با این بادمجونی که زیر چشم آقا یونس کار گذاشتی .
خب اگه آدم سر سفره پدر مادرش بزرگ شده باشه میگه آقا یونس حرفش حسابه و این آقا سزار کارش نا حسابه .
ترا خدا شما از این سزار بپرسید واسه چی گذاشتی پای چشم آقا یونس.
جناب سروان تعریف از خود کردن غلط کردنه . باور کنین توی این سی و پنج سالی که از خدا عمر گرفتم تا بحال آزارم به یه مورچه هم نرسیده . شما یه پرس و جو کنین ،جون بچه ها تون از همین آژان ماژان ها ببینید آقا یونس درست میگه یا نه .
بعد هم بررسی کنین ببینین حرف حساب این حضرت والا چیه؟ کل حرفش اینه آقایونس جامو اشغال کرده . خب یکی نیست بگه مومن این پارک به این درندشتی مگه جا قحطه یک متر این ورتر دومتر اونورتر .تازه مگه این پارک چند تا کارتون خواب داره سرجمعش بگیر بیست تا.بگذریم که این روزها کارتون خوابی هم مُد شده هر که از ننه ش قهر میکنه کارتون خواب میشه.
میدونی جناب سروان استدلالش چیه ؟میگه اونور پارک امنیت نداره .شبی نصف شبی معتاد ها میان سروقت آدم . میگم مرگ خوبه برای همسایه . اگه امنیت خوبه خب باید برای همه باشه .
میگه من کاسبم . باید امنیت داشته باشم . حالا جناب سروان اگه کسی خبر نداشته باشه فکر میکنه یک سوپر داره از اینجا تا بغداد.یک ترازوی قراضه داره که بیا و ببین .هر بار که یک بنده خدایی میره رو ترازوش یا پنج کیلو کم نشون میده یا ده کیلو اضاف . اینقد هم پُز ترازوشو میده که مغز آدم سوت میکشه . فکر نمی کنم اوناسیس و راکفلر این قد پُز اموالشونو بدن . اینا رو میگم نه این که فکر کنید خدای نکرده آقا یونس حسوده ،چشم تنگه و بخیله نه به حضرت عباس . آقا یونس دلش دریاست . آقا یونس را این ریختی نبینین .اون موقع که آقا یونس برو بیایی داشت و طراح صنعتی بود این آقا سزار کجا بود .حالا هم که درسته خوردیم زمین و از اسب افتادیم اما از اصل که نیفتادیم .
ای دل غافل آن روز ها کجا و امروز کجا . کی فکر شو می کرد . خدا بیامرزدت ننه که رفتی خاک کوچه شدن آقا یونست رو ندیدی .
به دو دست قلم شده حضرت عباس هر کس می خواست اسم آقا یونس رو ببره باید باصد من گلاب دهنشو می شست .
درسم که تموم شد واسه خودم کسی بودم نه این که جناب سروان فکری کنی دارم قمپوز در می کنم و خودمو بالا می برم نه به حضرت عباس . آقا یونس اهل قپی در کردن نیست . هم بالا مو می دونم هم پائینمو.خالی بندی و بامبول بازی هم تو مرام آقا یونس نیست . یعنی دیگه کار ما از این حرفا گذشته .
مهندس بودم تو هر کارخونه ای که پا می گذاشتم منو رو دست می بردند .اما دست نامرد روزگار نگذاشت آقا یونس سر و سامون بگیره .دست فلک کج مدار آقا یونس را به زمین گرم زد .
راستش رو بخواهی عاشق شدم . هم خانوم بود و هم خوشگل . پدرش از مدیران کمپانی بود . پا شو کرد توی یک کفش و گفت :می خوام الا و بلا دخترم بره فرنگستون درس بخونه.
خلاصه گلرخ را به آقا یونس نداد که نداد. و آقا یونس مثل دیواری شکسته فرو ریخت . و تا آمد بخودش بیاد دید روزی دو کلوخه داره دماغی میزنه .کسی هم نبود که دست آقا یونس رو بگیره و نذاره زمین بخوره . آقا یونس بود و یک مادر پیر .
راست و حسینی کسی نبود جلو زمین خوردن ما رو بگیره .هرکس هم آمد یک سنگی انداخت تو چاهی که آقا یونس توش افتاده بود .
آقا یونس هم جلو خودش رو ول کرده بود و تخت گاز جلو می رفت . حالا نرو کی برو . و تا آمد بخودش بیاد و ببینه دنیا دست کیه ،خونه رفت ،کار رفت ،وسایل زندگی رفت ،حیثیت و آبرو رفت و آقا یونس شد یک عملی شش دونگ ، سنگ کف جوی آب .
آخر و عاقبت عملی بودن هم که معلومه ، موقع خرید جنس آژان پست رسید و آقا یونس رونه زندون شد . بهتون بر نخوره جناب سروان به دو دست بریده حضرت عباس قصد توهین ندارم . اون تو هر چی که می خواستی بود از ته لول گرفته تا بنگ و حشیش و گُل . آژان جماعت هم که تقصیر نداره با چندر غاز حقوق شهربانی که نمی تونه زندگی کنه .
بد بودیم بدتر شدیم . نا غافل شدیم متخصص تزریق از دست و پا گرفته تا کشاله ران و جسارت نباشه فلان و بهمان.
از زندون هم که بیرون آمدیم نه کاری بود و نه کس و کاری . نه مادری بود و نه سرپناهی یه شیر پاک خورده هم پیدا نشد دست آقا یونس رو بگیره و بگه آقا یونس بیا بنشین پشت این ترازوی وزن کشی تو هم یک لقمه نون حلال گیر بیار سر برج هم که شد بیا پول ترازو رو بده.
ای جناب سروان دیگه امروز روز کو یک جو معرفت. رفقای جون جونی آدم هم وقتی می بینن زمین خوردی جواب سلامتو نمیدن .میگن نکنه خدای نکرده تقاضای پولی بکنه . روزگار بدی شده جناب سروان .آدم وقتی راس راسی کم آورد سایه اش هم حاضر نیست باش هم قدم بشه من یه طرف میرم سایه ام یه طرف دیگه . حالا هم که در خدمت جنابعالی هستیم با این گل گلاب ،عرق بید مشک آقاسزار .
می بینین جناب سروان سرشو تکون میده و پوزخند میزنه .داره با خودش میگه آقا یونس زده لولِ لوله داره جفنگ میگه .نه آقا سزار، آقا یونس داره برای جناب سروان ذکر مصیبت می کنه . این هم درست نیست که وقتی یه بند خدایی داره با یک بزرگتر حرف می زنه قیافه مسخره ها رو به خودت بگیری از قدیم گفتن ادب مرد به ز دولت اوست .
حالا اگه اجازه بدی جناب سروان میرم سر اصل داستان ؛جونم واسه شما بگه نصفه شب بود که خوابمون گرفت . چشم چشم کردیم دیدیم یه جای مشد خالیه .گفتیم آقا یونس معطل نکن که رندان تا بخوای شش و بش کنی جا رو قاپیدند . دروغ چرا از قدیم گفتند :النجاه و فی الصدق.خالی خالی هم نبود یه مقوا دو در یک مشد هم بود .
کپه مرگمون و گذاشتیم و خوابیدیم . هنوز پشت چشم مون گرم نشده بود که چشمت روز بد نبینه مثل قوم
تا تار این حضرت والا روی ما آوار شد . که چی ؟. جا داشتیم جانشین نداشتیم . آقا خیر سرش نصف شبی رفته بود موال . تا اومدیم به آقا حالی کنیم که به پیر به پیغمبر آقایونس فکر کرده جا بی کس و صاحبه ماشدیم رژیم اشغالگر اسرائیل و آقا شد یاسر عرفات .
بی انصاف نگذاشت و نه بر داشت با مشت خواباند زیر چشم و چال ما .حالا ممکنه شما بپرسید خب چرا نرفتی اون طرف تر بخوابی حتما باید روبروی کلانتری بخوابی .برای این که فدای اون درجه ها تون بشم اونور پارک چراغ ها خاموشند. خاموش خاموش که نه خاموشش کردندحضرات. با سنگ زدن چشم و چال چراغ ها را در آوردند برای این که توی تاریکی هر غلطی دلشان خواست بکنند . او نجا خوابیدن همان و لخت شدن همان .هر چقدر به این آقا قشنگه هم میگم تو گوشش نمیره که نمیره . گیر داده به این دو متر جا که الا وبلا مال منه؛ زمستونه اش مال من بوده تابستونش هم مال منه .
حالا خود شما جناب سروان که سر سفره پدر مادر تون بزرگ شدید . شما که مظهر کمالاتید قضاوت کنین ببینید آقا یونس پرت میگه یا این حضرت اشرف.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست