قبای ژنده خود را اینجا بیآویزیم!
- در اهمیت استقلال گفتمان چپ -
جمشید طاهری پور
•
برآمد کارگران هفت تپه و فولاد اهواز نوزایشی در جنبش کارگری ایران است. این نوزایش با کامیابی و ناکامی تاکنونی آن - که طبیعی پیکار سندیکائی کارگران است - طلایه دار گفتمان جدیدی در فضای عمومی کشور است. ما شاهد شکلگیری و استقبال عمومی از گفتمان سراسری نوینی هستیم که در جوهره -ی خود، ملهم و متأثر از خواست ها و اهداف کارگران و زحمتکشان و معلمان ترقیخواه ایران است!
...
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
يکشنبه
۱٨ آذر ۱٣۹۷ -
۹ دسامبر ۲۰۱٨
برآمد کارگران هفت تپه و فولاد اهواز نوزایشی در جنبش کارگری ایران است. این نوزایش با کامیابی و ناکامی تاکنونی آن - که طبیعی پیکار سندیکائی کارگران است - طلایه دار گفتمان جدیدی در فضای عمومی کشور است. ما شاهد شکلگیری و استقبال عمومی از گفتمان سراسری نوینی هستیم که در جوهره -ی خود، ملهم و متأثر از خواست ها و اهداف کارگران و زحمتکشان و معلمان ترقیخواه ایران است! پدیداری نو پدید، که مستعد آن است چسبندگی و خوگیری به اسلام سیاسی، رویکرد های محافظه کارانه و ناپیگیر طبقه متوسط ایران را در امتداد سکولاریسم و عقلانیت سوسیال دموکراتیک کارگری به چالش کشد. سمت و مضمون این چالش؛ افشای توهم آفرینی جناح های حکومت، استحکام خواست دموکراسی و مطالبات مدنی و شهروندی طبقه متوسط بر محور برابر حقوقی برای همگان، و ژرفش پیکاراجتماعی اقشار گسترده تر آن علیه تبعیض و نابرابریها، در راستای دستیابی ایران به عدالت اجتماعی است.
طلیعه یک گفتمان نوین
در دیماه سال گذشته، خیزش مردم شهرها که پیش آمد خیلی زود همه آنچه را که در من برانگیخته بود توانستم درک کنم، در پی این درک و ادراک بود که توانستم با خیزش و خروش مردم دی، در چنان نسبتی قرار بگیرم که سه گانه -ی خیابان اعتراض و شهروند برای خود را نوشتم. (آرشیو اخبار روز)، به گمان من برخلاف کسانی که خیزش مردمی دیماه پارسال و برآمد کارگری آبان - آذر امسال را در تقابل با یکدیگر قرار می دهند، این هردو جلوههای متفاوت پدیدار واحدی هستند، یعنی واکنش هائی هستند شهروندی و مدنی در برابر استبداد و غارتگری، فساد و تباهی حقوقی - سیاسی نظام حاکم، و حاصل آن ورشکست اقتصادی، فروپاشی هنجارهای اجتماعی، گسترش فقر و فلاکت عمومی و … ! اما در فراسوی آین وجه عام، جهت خاصی نیز این دو برآمد را از یکدیگر متمایز میکند و آن ویژگی نیروی محرکه برآمدها، سرشت طبقاتی برپا شدگان و سرشت و صورت ظهور مطالبات در این برآمدها است. نیروی محرکه خیزش دیماه، قاطبه مردم، یعنی توده مردم در هیأتی برانگیخته، نامتشکل و بی شکل، و با اهدافی به رغم واقعی بودن آنها، کلی و مجازی و نامتعیّن و البته خیزشی با سرشت نافرمانی مدنی و سیاسی بود، اما برآمد کارگری هفت تپه که صورت ظهوری از نافرمانی مدنی شناخته می آید، شکل یافته، دارای ماهیت متشکل بود، برپا شدگان آن به عقلانیت جمعی اتکاء داشتند و برای خواست های عینی، متعیّن، برنامهریزی شده، و قابل حصول که ناظر بر مطالبات صنفی و حقوقی مرتبط با حیات و ممات یکی از بزرگ ترین مجتمع های تولیدی کشور بود. به دلیل همین تمایز که برشمردم، اعتصاب کارگران با خلاقیتها و ابتکارهائی از جنس دیگر همراه بود که حرکت صف اعتصاب از نقطه تولید به نقاط مرکزی شهر، نمایش مدنی طرح مطالبات در محل ادارات ذی ربط و مسئول، از موارد برجسته آن است. برآمد کارگری هفت تپه و فولاد اهواز؛ موج گسترده ای از همبستگی و کنش ارتباطی اقشار اجتماعی را در تمام کشور بر انگیخت، که تازه ترین نمونه آن؛ «فراخوان سندیکاهای کارگری و تشکل های معلمین برای حمایت از اعتصاب و آزادی اسماعیل بخشی، علی نجاتی و سپیده قلیان است؛
• این فراخوان را سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، سندیکای کارگران شرکت واحد، کانون صنفی معلمان تهران، گروه اتحاد بازنشستگان، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری و معلمان عدالتخواه امضا کرده اند»
اعتصاب کارگران هفت تپه و فولاد اهواز گستردهترین و بامعناترین برآمد جنبش کارگری ایران در ۵۰ سال اخیر است، نوزایشی است که مبالغه نخواهد بود آنرا طلایه دار دگرگشتی آینده ساز در گفتمان غالب بر فضای عمومی و روانشناسی اجتماعی ساکنین کشور توصیف کنیم. با همه درهم تنیدگی ناکامی و کامیابی تاکنونی آن - که جز این هم نمیتوانست باشد - دستاورد اجتماعی و سیاسی برآمد کارگری هفت تپه بارز است. این دستاورد؛ شکلگیری نسبتن فراگیر نوع تازه ای از گفتمان عمومی است که سنگ بنای آن با برآمد کارگری هفت تپه و فولاد اهواز کار گذاشته شده است، این گفتمان نوین در جوهره -ی سیاسی و اجتماعی خود، مبتنی بر خواست ها و اهداف کارگران و زحمتکشان و معلمان ترقیخواه ایران است! پدیداری بی سابقه و نوپدید، که چسبندگی به اسلام سیاسی، عقلانیت ملاحظه کار و ناپیگیر طبقه متوسط ایران را که در اپوزسیون دموکراسی خواه، هنوز موقعیت هژمون دارد، در امتداد سکولاریسم و عقلانیت سوسیال دموکراتیک کارگری به چالش می کشد، این چالش؛ استحکام خواست دموکراسی و مطالبات مدنی و شهروندی طبقه متوسط ایران و ژرفش پیکار اجتماعی اقشار گسترده تر آن علیه تبعیض و نابرابریها، در راستای دستیابی به عدالت اجتماعی برای همگان است.
پیداست که زیر ساخت سیاسی این گفتمان نوین محتاج همفکری، مشارکت و گفتگو در عرصه عمومی، بازبینی های اساسی و تحلیلهای عمیق، و لاجرم نیازمند زمان و فرصت کافی است. اما موافق روح آن میتوان تصریح و تأکید کرد که تحولات جدید نیز بر پایان ماجراهای راهبردی اصلاح طلبان حکومتی در صفوف اپوزسیون گواهی می دهد. معنای شفاف این گزاره؛ امتناع از پشتیبانی و عدم حمایت از نیروها و گرایش هائیست که در لوای اصلاح طلبی از استمرار حکومت اسلامی در ایران دفاع می کنند. سکولار دموکرات های ایران حتا بنا به صلاحدید و مصلحت اندیشی های تاکتیکی، مجاز به حمایت و پشتیبانی از نیروها، تقویت و تطهیر گرایشاتی نیستند که دوام و بقای حکومت اسلامی را از اهداف خود می شمارند. چنین رویکردی به هیچ رو انکار اهمیت و ضرورت بهره ستانی از شکاف های حکومت و تضادها و منازعات جناح های حکومتی نبوده و نیست. از اصول اولیه عقلانیت سیاسی؛ بهره ستانی از تضادها و منازعات درون حکومت اسلامی در جهت تغییر شرایط، تسریع فرایند عبور از حکومت اسلامی و سوق کشور در راستای دموکراسی و عدالت اجتماعی است. آنچه که نکوهیده و سزاوار امتناع است، جبهه سائی و پیروی از جناح های حکومتی، و تمکین و تسلیم به اهداف و منافع خودغرضانه آنان است.
پنجره های آگاهی
متناظر با برآمد کارگری هفت تپه و فولاد اهواز موج گسترده ای از کنش و واکنشهای تئوریک -سیاسی متفاوت در صفوف متکثر چپ ایران به ظهور رسید. بررسی نقادانه این کنش و واکنشها موأید صف بندی جدید و تغییرات نوپدید در آرایش و تناسب گرایش های کهنه و نو در چپ ایران است. در این میان نوید و امیدی که به چشم میخورد، روآوردن جوانان و نواندیشان چپ ایران به سنت چپ مارکسی دایر بر اهمیت و اعتبار فعالیت تئوریک، و نقد اقتصاد سیاسی است. ذکر یک دو نمونه چکیده نقد و نظر این بخش از چپ ایران، پیرامون هفت تپه و اعتصاب کارگران آن، روشنگر است و در عین حال برانگیزنده ی باور و اعتبار به چپ ایران است؛ توگوئی در دوسوی سنگ راهه کژومژ چپ ایران، چراغ های رابطه و راهنما تعمیر و کار گذاشته شده که روشنای راه را بر پایندان پوینده می تابد.
نقد اقتصاد سیاسی
در تار نمای نقد اقتصاد سیاسی زیر عنوان «درسهای هفت تپه» می خوانیم:
وضعیت کنونی شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه بهتمامی تبلور نشانگان بیماریهای ساختاری است که اقتصاد ایران، در پی چند دهه «تعدیل ساختاری»، در دل ساختار متصلب نهادهای موازی در سپهر سیاسی، به آن مبتلا شده است. وضعیت امروزی هفتتپه، ناشی از چند دهه زوال مستمر صنعت و زیستبوم خوزستان و به موازات آن سیاستهای نولیبرالی اقتصادی بوده که درعمل به تضعیف خلق ارزش و چیرگی هرچه بیشتر سرمایههای مالی ـ تجاری در اقتصاد ایران منتهی شده است. برونرفت از وضعیت کنونی در وهلهی نخست مستلزم سلبمالکیت از خریداران خصوصی، به رسمیت شناختن تشکلهای کارگری و پذیرش مطالبات آنها و از سوی دیگر تجدیدساختار این صنعت با توجه به الزامات زیستمحیطی است.»
...
در شرایطی که چهار دههی اخیر سالهای افول تشکلهای مستقل کارگری بوده است، حرکت کارگران هفتتپه از فعال کردن سندیکای مستقل کارگران تا تشکیل نخستین شورای مستقل کارگری در سالهای اخیر اقدامی بسیار کلیدی در توسعهی دموکراسی صنعتی محسوب میشود.
با این حال، در شرایطی که واحد اقتصادی اولاً نیازمند تجدیدساختار و بازسازی تکنولوژیک است، ثانیاً از انبوه بدهیهای معوق به نظام بانکی و سایر اشخاص حقوقی آسیب میبیند، ثالثاً دارای پیوندهای پیشین و پسین گستردهای با سایر واحدهای کشاورزی ـ صنعتی ـ تجاری است، و همچنین فعالیتهای آن دارای اثرات جانبی متعدد بهویژه بر زیستبوم منطقه است، کنترل مستقیم کارگری چندان عملی به نظر نمیرسد. [۷]
در شرایط کنونی، شورای کارگری باید در مقام نهاد مدافع حقوق نیروهای کار و نیز ناظر بر عملکرد مدیران دولتی عمل کند تا مانع از تکرار سوءمدیریتهای چند دههی اخیر و تضییع مستمر حقوق نیروهای کار شود. بنابراین نقش مهم شورای کارگران هفتتپه قبل از هر چیز توسعهی دموکراسی صنعتی در این واحد اقتصادی، نظارت مستقیم بر عملکرد مدیران و دفاع از حقوق نیروهای کار خواهد بود.»
آقای سعید راهنما در مقاله مستقل خود؛ «تجارب قبلی جنبش شورایی را از یاد نبریم» به تارنمای نقد اقتصاد سیاسی و مقاله مندرج در آن اشاره کرده و می نویسد؛
این صنعت پس از انقلاب، برکنار از صدمات وارده بر اثر جنگ ایران و عراق، از بیتدبیری، فساد و سیاستهای نادرست رو به اضمحلال گذاشت، و بعد هم تحت عنوان خصوصیسازی به بهای بسیار نازل فروخته شد. مقالهی ارزشمندِ نقد اقتصاد سیاسی تحت عنوان «درسهای هفت تپه» بهدرستی اشاره میکند که با پیگیری سیاستهای نولیبرالی، چهگونه سرمایههای تجاری و مالی بر سرمایهی تولیدی چیرگی یافتند؛ از یک سو اجازهی واردات بیرویهی شکر از خارج توسط تجار و دولت، و از سوی دیگر همراه با افتِ سود شرکت، وابسته شدن بیش از پیش آن به وام بانکها و اشخاص. این مقاله اشاره میکند که این مدیران بهجای «کسب سود به مددِ خلق ارزش»، «کسب سود از طریق فعالیتهای نامربوط به موضوع اصلی شرکت» از جمله اجارهی زمین، مستغلات و غیره را پیگیری کردند. نتیجه، ورشکستگی این صنعت عظیم بود. همین وضعیت را کمابیش در صنعت بزرگ دیگری در همان منطقهی خوزستان، یعنی گروه ملی صنایع فولاد اهواز، شاهدیم.» (اخبار روز)
به گمان من برخلاف واگوئی آسان پسند شعارها و بازتاب کاهلانه مطالبات کارگران آنگونه که در کلیشه های حمایت احزاب و سازمان های موجود چپ ایران می خوانیم، ارزش تحلیلی نقد اقتصاد سیاسی؛ و مارکس شناسانی نظیر آقای سعید راهنما، روشنگری پیرامون منطق عینی و درونی مبارزات و مطالبات کارگران، معلمان و دیگر اقشار زحمتکش در جامعه امروز ایران است. اینگونه تحلیل و روشنگری ها؛ دستمایه تفکر و تأملاتی است که به فهم و درک چشم انداز مسیر تکامل تاریخی جامعه ایران مساعدت می رساند. واکاوی ضرورت دموکراتیک کردن مناسبات اقتصادی – اجتماعی، و از جمله روشنگری پیرامون ابعاد و اهمیت دموکراسی در مناسبات میان سرمایه و کار، به هدفمندی آینده نگرانه جنبش کارگری ایران منجر می شود و از این رهگذر فرا روی پیکار همگانی برای عبور ایران از استبداد دینی و حکومت اسلامی افق روشنی می گشاید.
کارگاه دیالکتیک
از تارنمای «کارگاه دیالکتیک»؛ از پژوهشگر آثار مارکسیستی، خانم فروغ اسدپور چکیده نوشتاری را می آورم که زیر عنوان «نظم اجتماعی نو و جنبش کارگری» در این تارنما درج و نشر یافته است. او با نقل گفتاوردی از دو تن از فعالین اعتصاب هفت تپه و فولاد اهواز به نوشتار خود ورود و در ادامه از خلال نقد این گفتاوردها؛ مضامین موردنظر خود را طرح و بنحو روشمندی به گسترش و تشریح اندیشههای خود دست می یازد. گفتاوردهائی که در مدخل مقاله آمده به شرح زیراند:
* کارگر فولاد اهواز کریم سیاحی ... رو به «مردم» فریاد کرد: «چرا از کارگران حمایت نمی کنید مگر نان بازوی اینها را نخوردید؟ چرا سکوت کردید؟ والله دارید به خودتان خیانت می کنید».
* اسماعیل بخشی کارگر دلاور و ترس ناشناسی... که امروز انگ امنیتی بر فعالیت های او چسبانیده اند. چندی پیش، چند روزی قبل از این که به زندانش افکنند در میانه ی یک سخنرانی به ناگهان گفت که «ناسیونالیست ها خودشان را به ما نچسبانند».
نقد گفتاوردها و مضامین موردنظر خانم اسد پور را میتوان از زوایای مختلفی مورد بحث قرار داد. آقای «شهاب برهان» در مقاله مستقلی زیر عنوان «استراتژی جنبش کارگری در ایران» (اخبار روز) پیرامون نقد و نظر اسدپور بحث و بحق از آن دفاع کرده و این استنتاج را بدست داده که «نوشته رفیق فروغ اسدپور، یک متن استراتژیک مهم (برگردان سیاسی نظریه) در شرائطی است که جنبش کارگری ما قدم به فاز کیفاً تازه ای از مبارزه می گذارد و به استراتژی روشنی برای اتخاذ تاکتیک هایش نیاز دارد. به باور من، تحریر یک چنین متن پراهمیتی در بحبوحه ی جنبش حماسه ساز هفت تپه و فولاد اهواز، تقارنی تصادفی نیست و نشان از همگامی تئوری معطوف به عمل، با بلوغ جنبش کارگری دارد. این تقارن و همگامی و پیوند میان عمل و تئوری را باید پاس داشت و همه جانبه تقویت کرد.»
من در کامنتی بر نوشته اش گفته ام؛ با شما در بیشتر ارزیابی هاتان در موضوع حاضر هم نظر هستم. به این ترتیب همسو با شهاب برهان، اما می کوشم از زوایای دیگری دیدگاه خانم فروغ اسدپور را بازشناسی و از مواضع او استقبال کنم؛
اینجور که بر میآید کسانی خانم اسدپور را نکوهش کرده و بر او تاخته اند که چرا انتقاد از اسماعیل بخشی و کریم سیاحی؟ آن هم در وضعیت حاد کنونی!؟
من میپرسم چرا نباید انتقاد کرد؟ اتفاقن در کوران پیکار ضروری تر است اگر ایراد و نادرستی در مردم و از جمله روش و منش کارگران دیدیم، بر سبیل نقد و نظر خیرخواهانه؛ نکوهش و گوشزد کنیم. در میدان عمل – تو بخوان در فعالیت سیاسی – یک موضع را هزار جور میتوان گفت و به اجرا درآورد. من شرایط داوری در باره این یا آن شکل گفت و کرد را ندارم، اما مضمون اصلی نوشتار اسدپور صدور دستور العمل اجرائی که نبود و نیست – هر چند چیزهائی در این باره هم گفته است – اندیشه محوری و بحث مرکزی او توضیح یکرشته اصول راهبردی است. در هر دو مورد؛ به نظرم او به در گفته تا دیوار بشنود! آگاهی و دانستن اصولی که سرکار خانم اسدپور در این نوشتار خود شرح داده، برای فعالین جنبش چپ و همه کسانی که در موقعیت رهبری و سازماندهی جنبش کارگری، آنهم در سطح برآمد کارگری هفت تپه و فولاد اهواز قرار گرفته یا می گیرند، حکم هوا برای وجود زنده را دارد! خوب است بیاد بیاوریم نسل ما انقلابیون دهه چهل و پنجاه از انتقاد به مردم و بویژه مردمی که در صحنه بودند، حسابی ترسان و گریزان بودیم! تجربه نشان داد که یکرشته از اشتباهات تباهی آور ما و آن تباهی که بر سر ایران و مردم آن آمد، از یک زاویه نگاه، پی آمد ترس و گریزها و امتناع از نگاه و کلام انتقادی با مردم بوده، مردمی که نیروی ضربت و عامل سرکوب، مشوق جنگ طلبی، و مقوم مرگ باوری و ویرانگری های خمینی بودند! با چشم پوشیدن به روی عیب و ایرادهای توده های مردم، که یک روی دیگر سکه اش؛ شیفته سری و دنباله روی ها از شعارها و تمایلات سیاسی و تسلیم و تمکین به پیروی شان از خمینی و جماعت آخوندها بود، تو بگو! چه خبط و خطاها و ناکامی های مصیبت باری را که نصیب نبرده ایم!؟
اسدپور را شماتت میکنند که در کوران پیکاری پر مخافت، سیاحی و بخشی را مورد انتقاد قرار داده و نکوهش – شان کرده است. اما موضوع انتقاد چه بوده؟ اسدپور در نقد سیاحی موضوع ارشدیت یا همانگونه که خود اصطلاح کرده، مطالبه جبری از مردم در پذیرش ارشدیت - هژمونی – کارگران را نکوهش و شرحی اصولی از نظرگاه چپ در این باره بدست داده است. در امتداد همین شرح و تفصیل به سخن اسماعیل بخشی پرداخته و آنرا نقد کرده و مغایرت آنرا با منافع، روش و منش جنبش کارگری متذکر شده، که باید در برابر هر گونه ستم و مشخصن علیه ستمگری در حق هموطنان عرب تبار ما در خوزستان از خود به ظهور می رساند. تکیه او به وجود شمار بزرگی از کارگران عرب تبار خوزستان در مجتمع هفت تپه و مشارکتشان در اعتصاب و کلیه فعالیتهای مبارزات سندیکائی، موئید دقت، واقعبینی و اصالت دیدگاه نقاد اسد پور است؛
«...جنبش کارگری به عنوان یک جنبش فراگیر اقتصادی-مدنی-سیاسی باید به روی بازشناسی همه گونه ستم و تبعیض و نابرابری گشوده باشد. ... به کار گرفتن این سیلاب ها که هر یک به راه خود می روند و به جریان انداختن این نیروهای عمل که همه سالم و ضروری اند باید در دستور کار جنبش کارگری و چپ باشد. ...تنها به خود جنبش کارگری بستگی دارد که بخواهد از این مبارزات چندگانه ی معطوف به حق زندگی، حق شورش، حق جنبش، حق دگرگونی، حق انفجارهای توده ای، حق محیط زیست قابل تحمل، حق اعتراض به فشارهای دستگاه سرکوب، به سود حق ارشدیتی که به درست یا نادرست برای خود قائل است بهره ببرد. اما جنبش کارگری باید بداند که این حق ارشدیت فقط زمانی واقعیت می یابد و به تحقق می پیوندد که این جنبش بتواند از انچه منافع کوتاه مدت و حتی درازمدت اما یکسویه ی آن را تعریف می کند، فراتر رفته و در یک جنبش راستین صداهای دیگر مخالفان وضع موجود و طرح ها و برنامه های آنان را نیز بازتاب بدهد. مجرایی یگانه به سوی آینده ی آزاد و پهناور وجود ندارد. مجراهای متعددی به روی آینده گشوده شده اند اهداف متفاوتی وجود دارند که صد البته باید بتوانند به هم بپیوندند... واقعیت این است که در فقدان این همبستگی است که تیرهای رها شده از ترکش جنبش کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی به دیوارهای مقابل برمی خورند کمانه می کنند یا مارپیچ وار گرد خود می گردند و هدر می روند.» او گوشزد کرده؛ «رویکرد درست و پخته باید در پراتیک سیاسی در زندگی روزمره و بزنگاه های تاریخی عمل سالم و پرصداقت خود را ثابت کند.»... «فرقه گرایی حتی اگر از نوع طبقاتی اش هم بوده باشد یک نابسامانی و نابهنجاری اجتماعی است. مربوط به گذشته ای است که باید همچون پوست مرده پشت سر رهایش کنیم. مرده ای است که باید به خاکش بسپاریم. زندگی را خفه نکنیم. البته که این جنبش های گونه گون به راستاهای به ظاهر متفاوتی می روند و به انگیزه های گاه متضادی در کار خلق جهان هستند. ... عصری پیش چشم ما رو به انقراض می رود نظمی کهنه در پیش پای ما در کار جان دادن است، باید نشان بدهیم که سرشار از شادابی و شور زندگی و خلاقیت عمل و نظر هستیم. آن نیرویی می تواند این رانش، این نیروی سرشار زندگی و در یک کلام روح زمانه را در چنگ بگیرد که بتواند خیر را هم برای خود و هم برای همه ی آن دیگری ها بخواهد. هر یک از این جنبش ها از منطق درونی خود پیروی می کنند دست یافتن به یک سازش پرهماهنگ بین این نیروها شاید هم الان دشوار جلوه کند اما احاله ی آن به آینده نیز کم از خدعه و فریب ندارد، آینده را در اینک و هم این جا باید ساخت. به تظاهر تزویر نکنیم و نگوییم که می توانیم همه ی نیروها و راستاها را هم کاسه کنیم نگوییم که می توانیم همه را یک جا نمایندگی کنیم. بسیار چیزها است که ما نمی دانیم و باید از محضر دیگران بیاموزیم. باب گفتگوی انتقادی همدلانه با جنبش های دیگر را گشوده نگاه داریم و درختی را آبیاری کنیم که گل سرخ آینده باید به آن تکیه کند. این درخت، جبهه مشترکی است که باید علیه دشمن مشترک تدارک ببینیم.»
در همین چند سطر از نوشتار بلند فروغ اسد پور، چهار موضوع اصولی به میان آمده و در نوشتار موردنظر به تفصیل، به طور زنده و همه فهم با زیبائی و رسائی کلام، مورد بحث قرار گرفته است؛ الف؛ روش مواجه با مردم. ب؛ درک از هژمونی ج؛ اهمیت استقلال و پایبندی اصولی به گفتمان چپ کارگری. ه؛ اسالیب تدارک و دستیابی به همبستگی مردمی و ائتلاف میهنی. البته باید به تفصیل نوشت اما در مجال این مختصر، میخواهم بگویم آموزه هائی که خانم فروغ اسدپور به تأکید خاطر نشان کرده از رئوس درسها و عبرت های تجربه زیسته نسل ما و حتا فراتر از این تجربه زیسته یک ملت، ملت ماست که به رنجی عظیم و با پرداخت هزینه ای ابرکلان بدست آمده! و… آری! درک و فهم آنها، تجهیز به این سطح از آگاهی و کوشش برای کسب توانائی عمل به آن، دارای ارزش و اعتبار رهائی بخش است. برای اینکه کسی فکر نکند که این حرفها خالی بندی و بی پشتوانه ای از واقعیت، و علم و اطلاع بیان می شود، فهرست وار در تناظر موضوعی با آن چهار محور که خانم اسدپور بر شمرده، مختصر و مفید مینویسم که آن اصول در افکار و اعمال سابق ما چه جایگاه و چه تعریفی داشته است؛
۱؛ چشم بر عیب و ایراد های مردم فرو میبستیم و از انتقاد از آنان گریزان و ترسان بودیم!
۲؛ هژمونی را در افق نیرو، زور و سلطه درک میکردیم، نه نفوذ در قلوب و اذهان اقشار جامعه!،
٣؛ ما به جنبش چپ ایران تعلق و بستگی داشتیم اما باور ما ایمانی و آئینی بود، یعنی اصولی در کار نبود تا به آن پایبند و از استقلال آن حراست کنیم! پس رویدادها ما را راه میبرد و نه ما رویدادها را، همیشه در برابر آن نیرو که شور و شیونی داشت، برانگیخته، کر و کور و در بزنگاه ها پیرو و مستعد انحلال خود و مستحیل شدن در آن بودیم!
۴؛ قائل به خودی و غیرخودی بودیم، غیرخود را برسمیت نمی شناختیم و اهل گفتگو، همدلی و همسخنی و همگامی با غیر نبودیم! پس یکه خواه و انحصار طلب بودیم و از همین جا هم بود که در خود خلاصه بودیم، و تلخ تر؛ بی یاور و بی پناه و در وطن خویش غریب!
در استقبال از آینده
من بسیار شادمانم که میبینم فعالیت تئوریک مستقلی در نسل های جدید روشنفکران چپ ایران پا گرفته و طی دو دهه نضج یافته، نهادینه شده و به بلوغ امروزین دست یافته است. از روی نشانهها و قرائن موجود میتوان دید که ورشکست چپ سنتی ایران در پشتیبانی از انقلاب ارتجاعی خمینی و حکومت اسلامی، فروپاشی سوسیالیسم مدل لنینی، دگرگونی های عمیق ساختارهای اقتصادی و تغییر در ترکیب و بافت جمعیتی و طبقاتی جامعه در ایران و جهان، انقلاب اطلاعات و ارتباطات؛ نقش و اثر دامنگستر شبکه رسانههای اجتماعی دیجیتالی، شمار گسترده ی تحصیل کردگان دانشگاهی که زنان و مردان ایرانی بنحو غرورآفرینی از سر گذرانده -اند و … به گسترش و وسعت بالنده ی نسل های جوان روشنفکران چپ ایران انجامیده و سبب ساز فعالیت مستقل تئوریک و پراتیک آگاهی گستر آنان در شبکه رسانههای اجتماعی دیجیتالی، جامعه مدنی، جنبش اعتراضی کارگران و اقشار فرودست و زحمتکشان ایران شده است.
اکنون چپ ایران از اندیشمندان و نظریه پردازان، از نهادها و تارنماهائی برخوردار است که مستقل از احزاب و سازمان های موجود چپ، به طور تخصصی، آکادمیک، حرفه ای و کارشناسی در امر کار تئوریک، پژوهش و نظریه پردازی، ارزیابی و ارائه تحلیل رخدادها از نگاه چپ، فعال و خلاقانه دست در کار هستند. نمونه تحلیل درخشان از اعتصاب کارگران هفت تپه و فولاد اهواز، بیانگر وحدت دگرگونساز رابطه و دیالکتیک تئوری و پراتیک بوده و نظریه پردازان مستقل چپ ایران را از جایگاه ممتازی برخوردار ساخته است. آینده چپ ایران در کم و کیف مناسبات بخش های متفاوت آن رقم خواهد خورد! احزاب و سازمان های شناخته شده ی چپ ایران بدون پیوند با بخش نوپدید و بالنده ی جنبش و بدون برخورداری از دانش و دستاوردهای تئوریک آن، قادر به فعالیت راهگشا و ثمربخش نبوده و پتانسیل پیشروی در سمت آماج رهائی جامعه را دارا نخواهد بود. من به آینده امیدوار هستم.
ج – ط
۱۰ . ۱۲ . ۱٨
|