سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

«شاهزاده» و خواب های تعبیرنشده ی او


علی مختاری


• رضا پهلوی البته مدعی است که به حضور و فعالیت احزاب سیاسی باور دارد. ولی او جا به جا تکرار می کند خودش را فراتر از این احزاب سیاسی می داند. رضا پهلوی می خواهد این احزاب، سازمان ها و نهادها به نقش وی به عنوان هماهنگ کننده ی مبارزات خود علیه جمهوری اسلامی تن بدهند و این نقش هماهنگ کننده ی "شاهزاده" را عمل سیاسی و مداخله در سیاست برای رسیدن به هدف سیاسی اعلام نشده ی ایشان هم تعبیر نکنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۴ آبان ۱٣۹۷ -  ۵ نوامبر ۲۰۱٨


پنجره ی زمانی که برای جنب و جوش تازه ی سلطنت طلبان باز شده معلوم نیست تا کی گشوده بماند و به خاطر همین ناروشن بودن محدوده ی فرصتی که دارند هول شده اند و سناریوهای مختلفی را یکی بعد از دیگری برای جلب توجه ناظران روی صحنه می برند. دیروز "فرشگرد" را راه انداختند و حالا در امتداد آن مصاحبه ی جنجالی با رضا پهلوی را از طریق "ایران اینترنشنال" روی آنتن برده اند تا نگذارند فرصت از دست برود و موج "رضا شاه روحت شاد" و امیدواری تامین کنندگان بودجه و امکانات رسانه ای با گذشت زمان فروکش کند و از معجزه ی "شاهزاده" مایوس شوند. نگرانی از این محدودیت زمانی در مصاحبه ی رضا پهلوی با "ایران اینترنشنال" در پرسش یکی از دعوت شدگان به این تئاتر سیاسی به روشنی بازتاب دارد و او از همین تریبون می خواهد بداند شاهزاده متوجه این تنگنای زمانی هست و اگر هست چه می کند و شاهزاده که نمی تواند بگوید همین مصاحبه پاسخ توست با سخنی کوتاه و اشاره به این که نگاه آمریکا از حکومت به سمت اپوزیسیون و جریان آلترناتیو چرخیده و او در حال تدارک این آلترناتیو است از این پرسش می گذارد تا در ادامه ی شوی تبلیغاتی از ارتباط خود با بسیج و پاسدار و رفع دل نگرانی فلان فرمانده ارتش و سپاه قدس بگوید و جا به جا به این و آن قشر جامعه از پاسدار، پاسبان، فرماندهان ارتش، کارمندان رده های مختلف، آخوند و آیت اله و... هشدار و پیام دهد که عمر حکومت سرآمده و تا دیر نشده در صف بیعت با وی و بهره مندی از سهام قدرت ثبت نام کنند و به امثال آن سلطنت طلب دلواپس هم روشن کند که خود وی از هر تاج و تخت طلبی بهتر می داند که از تجربه ی تدارک اشغال عراق و چلبی سازی آن دوره چه درس هایی آموخته و این بار در مقایسه با دوره ی بوش می داند که چگونه سوار بر موج رو به گسترش اعتراض مردم علیه جمهوری اسلامی به قدرت نزدیکتر شود و پیش از بسته شدن آن دریچه ی زمانی مهر خود را بکوبد و در راس رهبری جنبش مردم ایران جای بگیرد.
هربار از رضا پهلوی سوال می شود که وی کیست و در ایران آینده ی مورد نظرش چه جایگاهی را برای خود قائل است این جمله ی از فرط تکرار فرسوده را از زبان او می شنویم که می گوید قصد مداخله در سیاست را ندارد و سیاست را به شهروندان، نمایندگان آنان، نهادهای مدنی، احزاب و سازمان ها واگذار می کند ولی روشن نیست رضا پهلوی همین امروز و در همین شوی تبلیغاتی و گفتگوی فرمایشی "ایران انترنشنال" به چه حقی پایش را فراتر از سایر شهروندان می گذارد، اینجا و آنجا افرادی را دستچین می کند و کمیسیون برای مطالعه و تدوین برنامه در عرصه های مختلف سازمان می دهد و اسم این کار خود را هم می گذارد عدم مداخله در سیاست. او از ملاقات خود با این و آن سناتور آمریکا و رهبران این و آن کشور شاهد می آورد که نشان دهد در جهت وظیفه ای که برای "شاهزاده" تعریف شده است تلاش می کند اما به ما توضیح نمی دهد که اگر قصد مداخله در سیاست و کار احزاب و سازمان ها را ندارد به چه اعتباری به نام مردم ایران وارد مناسبات سیاسی با این وآن می شود و کدام نهاد انتخابی مردم ایران بر این مراودات آشکار و یا پنهان وی نظارت دارند. رضا پهلوی در همین گفتگو از ارتباط روزمره با فعالان درون و بیرون مرز و تشکلی که به عنوان الترناتیو سازماندهی می شود سخن می گوید و حتی از سخنان او این را می شود فهمید که در جمع معین با افراد مشخصی بحث درباره ی اعلام موجودیت مکانیزم گذار جریان دارد، بحث هنوز به نتیجه نرسیده ولی زمان معرفی این "جمع" به عنوان آلترناتیو نزدیکتر می شود. البته رضا پهلوی کارهای دیگر هم می کند. مثلا سازمان متخصصین را در خارج از کشور بوجود می آورد تا با هم رسته های خود در داخل ارتباط برقرار کنند. این را در همان گفتگو و در پاسخ به یکی از پرسشگران می گوید تا سایرین آسوده خاطر باشند که ایشان بیدار، پرکار و دست به یراق گرفتن قدرت است. قدرتی که بارها گفته است چشمداشتی به آن ندارد ولی اگر مردم وی را نه در هیئت شاه بلکه به عنوان رئیس جمهوری پذیرفتند به آن هم نه نمی گوید. مهم نشستن بر کرسی قدرت است حالا در قامت شاه یا رئیس جمهور. مگر تجربه ی حسنی مبارک، صدام حسین و جمهوری اسلامی کم از پادشاهی پدر و پسر پهلوی بر ایران است که حالا "شاهزاده" نگران آن باشد بعد نشستن بر کرسی قدرت او را رئیس جمهور می خوانند و یا شاه.
رضا پهلوی البته مدعی است که به حضور و فعالیت احزاب سیاسی باور دارد. در همین شوی تبلیغاتی نیز بر این نکته صراحتا اشاره می کند که این احزاب و سازمان ها هستند که در کشورهای دمکراتیک انتخابات را برگزار می کنند، ولی او جا به جا تکرار می کند خودش را فراتر از این احزاب سیاسی می داند و حاضر نیست به مردم ایران بگوید در برنامه و سیاست خود را با کدام یک از احزاب و سازمان های موجود اپوزسیون ایران همسو می داند. در همان حال رضا پهلوی می خواهد این احزاب، سازمان ها و نهادها به نقش وی به عنوان هماهنگ کننده ی مبارزات خود علیه جمهوری اسلامی تن بدهند و این نقش هماهنگ کننده ی "شاهزاده" را عمل سیاسی و مداخله در سیاست برای رسیدن به هدف سیاسی اعلام نشده ی ایشان هم تعبیر نکنند. رضا پهلوی از سازمان های جبهه ملی ایران، احزاب و سازمان های چپ، نیروهای مذهبی منتقد حکومت، احزاب متعلق به جریان های قومی-ملی، احزاب و نهادهای جمهوریخواه ایران که رهبران عمده ی این جریانات زخم تازیانه و زندان حکومت استبدادی پدر ایشان را تجربه کرده اند انتظار دارد در عمل اعتراف کنند خودشان قادر به سازماندهی گفتگوی ملی و هماهنگی مبارزه برای گذر از جمهوری اسلامی نیستند و باور دارند که حضور "شاهزاده" در راس این ترکیب متنوع احزاب با پیشینه و برنامه مختلف معجزه می کند و آنچه را که تا بحال مانع اتحاد این نیروها بوده است او با دم مسیحایی خود از میان برمی دارد. چنین انتظاری اگر از روی ساده اندیشی رضا پهلوی نباشد آیا آن را نباید شارلاتانیسم سیاسی و اهانت "شاهزاده" به تجربه و دانش سیاسی احزاب ایران خواند؟
بی مسئولیتی رضا پهلوی دربرابر مردم ایران که جای خود دارد او حتی در حد همین هماهنگ کننده و تصمیم گیرنده ی پشت صحنه خود را در برابر آن جریان هایی که با مشارکت آنان شش سال پیش کنگره ملی راه انداخت و وعده های آن چنانی داد پاسخگو نمی داند. وی اگر نسبت به ادعا و اعمال خود اندکی احساس مسئولیت می کرد باید به نقد گفتار و کردار خود و دار و دسته اش در همین ده سال اخیر می پرداخت و حداقل به همان سلطنت طلبان که انتظار دارند انان را به قدرت برگرداند توضیح می داد برسر پروژه ی " کنگره ملی"، "رفراندوم برای تغییر رژیم" چه آمد. چرا این وعده ها تحقق نیافتند. چه پول هایی در همین ارتباط گرفته شد ، از چه کسانی گرفته و چگونه خرج شد. حداقل به آن نوشته ی نیویورکر پاسخ دهد که زمانی از زبان فریدون هویدا نوشت: «رضا پهلوی به دیدار امیر قطر، امیر بحرین، پادشاه مراکش و خاندان آل سعود رفته و از همه با موفقیت پول گرفته است.»
رضا پهلوی به این افتخار می کند که به یمن سرنگونی تاج و تخت پدرش، چهل سال به گوشه و کنار دنیا سفر کرده، تجربه آموخته و این آموزه ها پشتوانه ی عمل او هستند اما همین آقا رضا وقتی سه بار سه بار از او می پرسند برای ایران آینده چه برنامه ای دارد پاسخ را به متخصصان حواله می دهد تا به ما نگوید برنامه اقتصادی او چیست و در این عرصه چه تفاوتی با پدر خود و وارثان آن جمهوری اسلامی دارد ولی به محض این که متوجه می شود با پاسخ های کلی تردید در باره ی سخنانش کل تبلیغات پرهزینه را باد هوا می دهد نظام های سلطنتی مطلوبش را از ژاپن، سوئد، انگلستان، هلند و... دستچین می کند انگار که با ردیف کردن نام این کشورها مسئله حل شده و مردم پاسخ سوال خود در باره ی ایران آینده و نظام اقتصادی آن را گرفته اند. البته شاهزاده بدون ان که بخواهد با همین ردیف کردن اسامی کشورها دست خود را رو می کند و ما می فهمیم که تاکید برعلی السویه بودن انتخاب مردم در باره ی نظام آینده در سخنانش تعارفی بیش نیست و دیگر راز سر به مهری هم نیست که چرا "شاهزاده رضا پهلوی" آلمان، فرانسه و یا همان محل زندگی فعلی خود آمریکا را به عنوان چشم انداز نظام مطلوبش مثال نمی زند. اینها اگرچه در برنامه اقتصادی با کشورهای دستچین شده ی رضا پهلوی تفاوتی ندارند و در همه آنها نئولیبرالیسم در عرصه اقتصاد یکه تازی می کند و در تعیین میزان بهره مندی مردم از ثروت کشور حرف اول و آخر را می زند ولی یک تفاوت کوچک و ناقابل باهم دارند و آنهم پادشاهی و یا جمهوری بودن آنهاست.
شوی تبلیغاتی "ایران نشنال" یک گفتگوی معمولی نیست. یک سناریوی از پیش تدوین شده با دیالوگ های مشخص است. وقتی سوال و جواب به زمان کف زدن حضار نزدیک می شود صحنه باید از نگاه ناظران کاملا طبیعی جلوه کند و بینندگان فکر نکنند که آکتورها در حال ایفای نقش هستند و مثلا تدارک ورود گفتگو به قسمت طرح بحث تعیین تکلیف نهایی در پای صندوق رای، از زبان شاهزاده بخشی از شوی تبلیغاتی است. ما سناریو را از پیش نخوانده ایم اما در این صحنه می بینیم: رضا پهلوی درحالی که آهنگ صدا ی خود را به آرامی بالا می برد با چهره ی جدی و نه به لودگی صحنه ی طرح افتادن "دوزاری منتقدان" و یا "سماق مکیدن" مردم، شرط آغازی بازی را طرح می کند، فوتبال را بهتر از سایر بازی ها می شناسد و با وجود این که خودش پیش از رسیدن توپ دم دروازه ی قدرت خیمه زده و مترصد فرصت گل زدن است نحوه رفتار و قانون بازی را یادآور می شود که «نمی شود هر موقع توپ را به دروازه زد و گفت افساید را قبول ندارم». به میانجی این تشبیه "شاهزاده" وارد بحث قواعد بازی سیاست می شود و می گوید: تو بازی سیاسی در مقوله ی دمکراتیک آن، قبول قواعد دمکراتیک است هیچ کس نمی تواند مدعی شود که من وکالت از مردم ایران دارم؛ مگر اینکه واقعا منتخب آنان باشد. - اینجا فراموش نکنیم که شاهزاده پیش تر به ما گفته است که فرای بازیگران و قانون حاکم بر بازی، بالای سر همه ی ما ایستاده است و طرح سوال در باره حق وکالت ایشان و اینکه کی برای ایفای همین نقشی که اجرا می کند انتخاب شده است، خروج از قواعد بازی است- و اضافه می کند تا زمانی هم که مردم نمایندگان منتخب خود را در انتخابات آزاد نداشته باشد نمی توانیم بگوییم کسانی که در صحنه هستند منتخبین و نمایندگان واقعی مردم هستند- اینجا هم بازخاطرمان باشد که شاهزاده بر بالای سر ما هستند و نه هم سطح سایرین و مشمول آن ضابطه که ایشان هماهنگی تدوین، تصویت، اجرا و نظارت بر رعایت آن را حق انحصاری و البته داوطلبانه ی خود می دانند- در همین صحنه است که خانم پانته آ مدیری جمهوریخواه؟ با گردش صندلی به سمت شاهزاده فضای مهییج استودیو را با گفتن این که: «البته خیلی ها معتقدند این انتخاب را شما باید بکنید» یک فاز بالاتر می برد. از ابتدا تا انتهای برنامه نقش ایشان همین است. کاشتن توپ و لبخندی به دوربین که بهای آن پیش تر حساب شده است. حضار منتظر پاسخ شاهزاده هستند. و شاهزاده پاسخ می دهد: چرا من، من چکاره ام. من یک نفرم از ٨۰ میلیون نفر و یک رای خودم را دارم. حالا وقت کف زدن حضار است. جمعیت کف می زند. دوربین روی شاهزاده زوم می کند. احساس رضایت کارگردان صحنه را از چهره ی شاهزاده می توان حس کرد. دمکرات بودن را بهتر از این نمی شود بازی کرد. همه راضی هستند. اما آن جوانی که به پنجره نیمه باز فرصت سلطنت طلبان خیره شده است دلشوره ی بسته شدن آن را دارد. نمی داند آخر و عاقبت بازیگری شاهزاده و فرصت سوزی او به کجا منجر می شود. حالا نوبت اوست که دلشوره ی سلطنت طلبان رادیکال را با شاهزاده در میان بگذارد و مطمئن شود که رضا پهلوی علیرغم ادا و اطواری که در می آورد به تاج و تخت پشت نکرده است. او با اشاره به تنش میان جمهوری اسلامی با آمریکا و طرح احتمال سازش پنهانی و یا علنی طرفین و این که ممکن است حکایت گوادلوپ تکرار شود و سر سلطنت طلبان بی کلاه بماند، می پرسد: شاهزاده آیا فکر می کنید موقعیت ویژه برای مردم ما پیش آمده و ما باید از این موقعیت کوتاهی که وجود دارد نهایت استفاده را بکنیم و آیا شما هم نگران هستید مثل عده ای از هموطنان ما؟ او هم مثل همه ی پرسشگران و مجریان، رضا پهلوی را "شاهزاده" خطاب می کند. قرار نیست غیر از این هم باشد. شاهزاده موزیک متن این شوی تبلیغاتی است و ضرباهنگ شاهزاده از ابتدا تا انتها به فواصل چرخش میکروفن بین مجریان و پرسشگران تکرار می شود. شاهزاده آن پیامی است که قرار است در ذهن ببیننده حک شود. تا "دو زاری اش" بیفتد که آخر خط چهار دهه مبارزه و تحمل سرکوب و استبداد رسیدن به دو راهی انتخاب بین شاهزاده و یا ولایت فقیه است. شاهزاده معرف نوعی از مناسبات اجتماعی است. مناسبات مبتنی بربنده پروری از طریق توزیع امتیاز. هرچقدر بیشتر بندگی نشان دهی به همان اندازه سهم بیشتری از قدرت و ثروت می بری، و از امنیت و حتی حق شکوه و شکایت برخورداری. به همین دلیل خود رضا پهلوی هم نه تنها حداقل از روی تعارف سخنی در معنی متکبرانه ی "شاهزاده" و تبعیضی که با اتکا بر این نام بین شاهزاده و شهروندان عینیت می یابد نمی گوید، برعکس دلش غش می رود به شاهزاده بودن خود. چون به او اجازه می دهد وارد بده و بستان شود و بر فراز سر ما بیایستد و به راحتی بگوید من چنین و چنان کردم. من به این و آن سوال پاسخ نمی دهم و این همه تکبر و امتیاز را به عنوان تواضع و چشم پوشی از حق نداشته اش به ما بفروشد. البته که از نظر شاهزاده مردم حق دارند درپای صندوق رای دست به انتخاب بزنند و مدعی است چون او خودش دمکرات است پس انتخاب مردم پس از هژمون شدن و برهم خوردن توازن سیاسی به نفع شاهزاده و سلطنت از جنس همان انتخابی نیست که جمهوری اسلامی در جریان رفراندم سال ۵٨، پیش روی مردم ایران گذاشت.
شاهزاده بلبشوی سیاسی منطقه، بحران های زنجیره ای جمهوری اسلامی، حضور ترامپ و همزبانی او با نتانیاهو، عربستان سعودی، انفعال بی خردانه ی اپوزسیون دمکرات و لائیک کشور در سازماندهی اعتراضات سراسری مردم را مناسب ترین زمان برای تعبیر خواب های طلایی خود برای چنگ زدن به قدرت می بیند و با توسل به دوپینگ سیاسی می کوشد آنانی را که زمانی می خواستند وی را مشابه احمد چلبی در عراق و حمید کرزای در افغانستان به چهره ملی نجات دهنده ی ایران از دست استبداد جمهوری اسلامی تبدیل کنند، مجاب کند که کمک کنند تا خواب های ایشان تعبیر شود. همه تلاش های وی چتری است برای پوشاندن این هدف. در نقشه راه او مردم و بهزیستی آنان جایی ندارد. بی دلیل نیست که در بیش از یک ساعت مصاحبه، نه از طرف پرسشگران و مجریان دستچین شده سوالی در باره وضع معیشتی مردم مطرح می شود و نه خود شاهزاده ضرورت طرح آن را حس می کند. دید وی نسبت به مردم تفاوتی با جمهوری اسلامی ندارد. در نگاه هر دو مردم نقشی بیش از سیاهی لشگر ندارند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست