سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جنبش «برخیز» در آلمان به دنبال چیست؟


سهراب مبشری


• در فراخوان اولیه جنبش «برخیز» آمده است که این جنبش می خواهد با الهام گرفتن از جنبش انتخاباتی برنی سندرز در آمریکا و گردش به چپ حزب کارگر بریتانیا از هنگام انتخاب جرمی کوربین به رهبری حزب،‌ نیروی فشار چپ را در آلمان تقویت کند. این در حالی است که هم برنی سندرز و هم اکثریت حزب کارگر بریتانیا، مرزبندی قاطعی با مخالفان «مهاجرت برای کار»‌ دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۲ شهريور ۱٣۹۷ -  ۱٣ سپتامبر ۲۰۱٨


تیترهای اصلی اخبار آلمان، این روزها به تظاهرات راست افراطی علیه مهاجران و عواقب آن اختصاص دارد. همزمانی این تظاهرات با آغاز فعالیت جنبش «برخیز» در این کشور، بدون شک چیزی نبود که مبتکران جنبش «برخیز» انتظار و امیدش را داشتند. هیاهوی نئونازی ها و نژادپرستان، صدای «برخیز» را تحت الشعاع قرار داده است.

مبتکر اصلی جنبش «برخیز»، زهرا واگنکنشت یکی از دو رئیس فراکسیون حزب چپ در پارلمان فدرال آلمان (بوندستاگ) است. با این حال،‌ هیچ یک از سایر اعضای رهبری این حزب، از جنبش «برخیز» حمایت نکرده اند. در نشست روز دهم سپتامبر فراکسیون چپ در بوندستاگ، کار به درگیری های لفظی شدیدی میان منتقدان و حامیان واگنکنشت کشید. بازتاب این درگیری ها در توئیت های برخی نمایندگان حاضر در جلسه پس از پایان نشست، توجه رسانه ها را به خود جلب کرد. شورای مرکزی حزب چپ در مصوبه ای اعلام کرده است تشکیل «برخیز» ربطی به حزب ندارد. در این مصوبه همچنین از مواضع «برخیز» در مورد مهاجرت انتقاد شده است.
فراخوان اولیه جنبش «برخیز»‌ ضمن اشاره به وضعیت کنونی در آلمان و اروپا، و انتقاد از سیاستهای نئولیبرال حاکم، حاوی خواستهایی مانند پایان دادن به خصوصی سازی، حمایت دولت از اقشار آسیب پذیر، محدود کردن قدرت شرکتهای بزرگ، عدم دنباله روی آلمان و اروپا از سیاستهای بین المللی آمریکا و شماری از دیگر مطالبات است که در برنامه و مواضع حزب چپ آلمان نیز دیده می شود.

از نوشته ها و موضعگیری های مبتکران «برخیز» چنین بر می آید که راه پیشنهادی آنها برای تحقق این خواستها، شکل گرفتن جریانی فراحزبی در سه حزب سوسیال دمکرات، سبز و چپ به منظور اتحاد این سه حزب و تلاش آنها برای کسب اکثریت آراست. معدود اسناد مکتوب «برخیز» اشاره ای صربح به ضرورت ائتلاف سه حزب نامبرده برای تشکیل دولت نمی کند، اما فرمولبندی هایی دارد که می توان از آنها برداشت کرد هدف «برخیز»، روی کار آمدن ائتلافی سه گانه از سوسیال دمکراسی، سبزها و چپهاست. حضور شماری از اعضای سرشناس سه حزب مزبور در میان حامیان «برخیز»، موید این ارزیابی است.

از این رو،‌ مواضع و سیاست اعلام شده جنبش جدید، همان پلاتفرمی است که بخشی از حزب چپ از آن دفاع می کند. این بخش از حزب، که شاید بتوان آن را جناح پراگماتیست نامید، مدافع تشکیل دولت ائتلافی با حزب سوسیال دمکرات و سبزهاست. در هر ایالت آلمان که امکان چنین ائتلافی فراهم شده است، بخش پراگماتیست حزب چپ کوشیده است چنین ائتلافی شکل بگیرد. هم اکنون در ایالت تورینگن واقع در شرق آلمان، یک دولت متشکل از سه حزب نامبرده حاکم است که رئیس آن از حزب چپ است. در ایالت برلین نیز سه حزب مزبور دولت ائتلافی تشکیل داده اند. رئیس دولت ایالتی برلین از حزب سوسیال دمکرات است.

به نظر می رسد مبتکران «برخیز» برای چشم انداز مشابهی در سطح فدرال می کوشند، تا دولت ائتلافی احزاب دمکرات مسیحی، سوسیال دمکرات و سوسیال مسیحی جای خود را به یک دولت چپ میانه بدهد.

اما آنچه مانع پیوستن جناح پراگماتیست حزب چپ به جنبش «برخیز» شده است، بیش از هر چیز دو عامل است: یکی این که واگنکنشت، ابتکار خود را هرگز در حزبش به رأی نگذاشته و با سایر اعضای رهبری حزب هماهنگ نکرده است. برند ریکسینگر یکی از دو رهبر حزب چپ،‌ به ویژه این تکروی واگنکنشت را مورد انتقاد قرار داده است.
اما شاید عامل موثرتر در عدم استقبال اکثریت اعضای حزب چپ از ابتکار خانم واگنکنشت، موضعگیری های شخص او در مورد مهاجران است. واگنکنشت در سالهای اخیر بارها دولت آنگلا مرکل صدراعظم آلمان را به خاطر سیاستهای این دولت در امور مهاجرت مورد انتقاد قرار داده است. واگنکنشت می گوید اگر چه مدافع حق پناهندگی و پناه دادن به قربانیان سرکوب سیاسی و جنگ است،‌ اما دولت باید از اقشار آسیب پذیر حمایت کند تا مهاجرت نیروی کار ارزان به آلمان، این اقشار را بیش از آنچه تا کنون متحمل شده اند در معرض فشار اقتصادی قرار ندهد. در حالی که واگنکنشت مخالفت خود با «مهاجرت برای کار» را همیشه در ارتباط با پذیرش صدها هزار مهاجر سوری،‌ عراقی، افغان و آفریقایی از سال ۲۰۱۵ به بعد ابراز کرده است،‌ بخش اعظم نیروی کار ارزان در آلمان از اروپای شرقی تأمین می شود. به عبارت دیگر،‌ جنبش «برخیز» اگر بخواهد مخالفت جدی تری با «مهاجرت برای کار» ابراز کند، باید مانند مبتکران رفراندم جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا، کارزاری علیه کارگران اهل رومانی، بلغارستان و کشورهای یوگسلاوی سابق به راه اندازد. این احتمال،‌ منتفی نیست، به ویژه با توجه به انتقادها از اتحادیه اروپا در منشور «برخیز».

واگنکنشت از محدود کردن آنچه «مهاجرت برای کار» می نامد دفاع می کند. علاوه بر این،‌ واگنکنشت در مواردی،‌ پس از انتشار گزارشهایی پیرامون تخلف و بزهکاری برخی از مهاجران،‌ موضعگیری هایی کرده است که بسیار به مواضع نیروهای راستگرا در آلمان نزدیک است. به عنوان نمونه، واگنکنشت پس از یک تلاش نافرجام بمب گذاری در ژوئیه ۲۰۱۶ چنین گفت:
«پذیرش و ادغام شماری بسیار زیاد از پناهجویان و مهاجران، دست کم با مسائل زیادی همراه است و بسیار سخت تر از آن است که خانم مرکل در پاییز گذشته با جمله «ما موفق خواهیم شد» کوشید به ما بقبولاند.» پس از این اظهارات، برخی سیاستمداران حزب راست افراطی «آلترناتیو برای آلمان» از واگنکنشت خواستند به حزب آنها بپیوندد. یک جمله دیگر واگنکنشت در ارتباط با آنچه راستگرایان تخلفات و جرایم ارتکابی مهاجران می نامند، معروف شده است. واگنکنشت در واکنش به این موارد، که رسانه های راستگرا آنها را بسیار برجسته می کنند، گفت: «هر کس از حق مهمان بودن سوء استفاده کند، حق مهمان بودن را از دست می دهد.»

مقوله ای به اسم «حق مهمان بودن» در نظام حقوقی آلمان وجود ندارد. راستگرایان از این اصطلاح استفاد می کنند، چرا که «مهمان»‌ در نگاهی قانونی، حقی ندارد و «حق مهمان» چیزی نیست جز امتیازی که «صاحبخانه» به اختیار خود به «مهمان» می دهد و هر لحظه محق است آن را پس بگیرد. به عبارت دیگر، «حق مهمان» یعنی «حق صاحبخانه» بر سرنوشت «مهمان». آنچه در نظام حقوقی آلمان وجود دارد، حق پناهندگی است که البته احزاب میانه و راست آلمان، به شمول حزب سوسیال دمکرات و سبزها، در بیست سال اخیر آن را بسیار محدود کرده اند. هر از چندی، یک کشور خارجی یا بخشی از آن، به تصویب دو مجلس آلمان و با رأی مثبت سوسیال دمکراتها و سبزها، «منطقه امن» اعلام شده است، بدین منظور که بتوان طبق قانون، افرادی را که تقاضای پناهندگی آنها رد می شود به آن کشورها یا مناطق دیپورت (اخراج) کرد.

با این حال، حق پناهندگی برای کسانی که تحت پیگرد سیاسی قرار می گیرند، هنوز در قانون اساسی آلمان یک اصل است. علاوه بر این، آلمان به لحاظ حقوقی به کنوانسیونهای بین المللی متعهد است که علاوه بر پناهندگی در صورت پیگرد سیاسی، حق پناهندگی را برای آوارگان جنگی به رسمیت می شناسند. طبق این موازین حقوقی، اکثریت قریب به اتفاق کسانی که از اوج آمار پناهندگان به اروپا در سال ۲۰۱۵ بدین سو به عنوان پناهجو وارد آلمان شده اند، «مهمان» نیستند، بلکه از حقوق قانونی خود استفاده کرده اند.

اما گردش به راست در کشورهای اروپایی طی سالهای اخیر به حدی است که این موازین حقوقی عملا از سوی دولتهای حاکم و اکثر احزاب سیاسی به فراموشی سپرده شده اند. تعریف این احزاب از دمکراسی، دیگر «دولت حق» نیست،‌ بلکه «حکومت مطلقه اکثریت» است. اصطلاح «دولت حق» تنها به کار آن می آمد که در جنگ سرد با استناد به آن،‌ مشروعیت دولتهای بلوک شوروی زیر سئوال برود. اکنون در آلمان و سایر کشورهای اروپایی، تنها بخش رادیکال نیروهای سیاسی چپ از حق پناهندگی دفاع می کنند. جریانهای راست حزب چپ آلمان،‌ حزب سوسیال دمکرات و نیز حزب سبزها در دولتهای ایالتی و فدرال، سیاستی را دنبال می کنند که به عنوان نمونه، اخراج پناهجویان افغان و بازگرداندن آنان به افغانستان را شامل می شود. این عمل غیرانسانی، هیچ مشکلی از مشکلات ساکنان آلمان را حل نمی کند. بر عکس،‌ بسیار پیش آمده است که پناهجویانی موفق به گذراندن دوره کارآموزی شده اند و در رشته هایی استخدام شده اند که دچار کمبود نیروی کار است، و علیرغم این وضعیت، دولت های ایالتی آلمان آنها را به کشورشان برگردانده اند (در آلمان، دولتهای ایالتی مسئول اجرای مقررات اقامت و پناهندگی اند). بدین منظور، سوسیال دمکراتها و سبزها به همراه احزاب راست به مقرراتی رأی داده اند که مثلا شهر کابل را از جمله مناطق امن افغانستان منظور کرده است. طبق این مقررات، می توان شهروندان افغان را در صورت حکم منفی در مورد پناهندگی آنها، به زور در هواپیما نشاند و عازم کابل کرد. این در حالی است که نظامیان آلمانی در افغانستان جز در پناه کاروان خودروهای زرهپوش از پادگانهای خود بیرون نمی آیند.

انگیزه اصلی احزاب راست و میانه در سخت گیری بر مهاجران و اخراج نمادین برخی از آنها، نه حل مشکلات واقعی اقشار آسیب پذیر، بلکه تلاش برای کاستن از شمار آرای حزب دست راستی «آلترناتیو برای آلمان» است. رهبران احزاب راست و میانه بر این نظرند که می توان با اجرای برخی خواستهای راست افراطی، مانع تقویت «آلترناتیو برای آلمان» شد. هورست زهوفر، وزیر کشور دولت فدرال آلمان از حزب سوسیال مسیحی، چندی پیش در یک کنفرانس مطبوعاتی با لبخندی بر لب گفت در شصت و نهمین سالگرد تولد او، ۶۹ پناهجوی افغان به افغانستان دیپورت شدند. چند روز بعد از افغانستان خبر رسید یکی از این پناهجویان پس از ورود به کابل خودکشی کرده است.

تا کنون تلاش احزاب راست و میانه برای کاستن از آرای «آلترناتیو برای آلمان» از طریق اجرای خواستهای آن، ناموفق بوده است. بر عکس، هر چه احزاب حاکم آلمان با سخت گیری بر مهاجران و تبلیغ حول آن، بر توجه افکار عمومی به موضوع مهاجرت افزوده اند،‌ آرای «آلترناتیو برای آلمان» در انتخابات فدرال و ایالتی افزایش یافته است. به نظر می رسد رأی دهندگان به این حزب، به خود می گویند حال که مهاجرت مسئله ای این قدر مهم شده است، بهتر است به حزبی رأی بدهیم که اصل برنامه علیه مهاجران را دارد نه کپی آن را. این در حالی است که از سال ۲۰۱۵ بدین سو، شمار مهاجران به آلمان بسیار کاهش یافته است و قاعدتا امر مهاجرت باید در سیاست آلمان نقش هر چه کمتری ایفا کند. اما نژادپرستان توانسته اند امر مهاجرت را به موضوع دائمی سیاست این کشور تبدیل کنند،‌ موضوعی که صرفنظر از آمار واقعی مهاجرت، همیشه داغ است. دیگر حمله نژادپرستان تنها متوجه پناهجویان جدید نیست. هر کس ظاهر غیراروپایی دارد آماج نفرت نژادپرستان است.

این واقعیات، موضوع هیچ یک از اسناد جنبش نوظهور «برخیز» و اظهارات مبتکر آن، خانم واگنکنشت، نیست. مبارزه خستگی ناپذیر اکثریت اعضای حزب چپ در دفاع از حق پناهندگی نیز در موضعگیری های «برخیز» جایی ندارد. به عنوان نمونه،‌ پس از یک هفته تعرض فیزیکی نئونازی ها به افراد دارای ظاهر غیر ژرمن در شهر کمنیتس، ۶۵ هزار نفر، یعنی حدود ده برابر شرکت کنندگان در راهپیمایی های نازی ها،‌ در این شهر گرد آمدند تا در یک کنسرت غیرانتفاعی گروه های موسیقی علیه نژادپرستی شرکت کنند. در سایت جنبش «برخیز» هیچ اشاره و خبری در این مورد وجود ندارد، در حالی که تظاهرات ۶۵ هزار نفر،‌ اکثرا جوان و نوجوان، در یک روز کاری، همه را غافلگیر کرد. این گونه حرکات است که تا کنون مانع پیشروی باز هم بیشتر راست افراطی شده است. راست افراطی در آلمان از حمایت آشکار و پنهان اکثر نیروهای پلیس و سازمانهای امنیتی برخوردار است. رئیس سازمان امنیت داخلی آلمان در اظهاراتی که اکنون برای او دردسرساز شده است،‌ ادعا کرد فیلم نشان دهنده تعرض فیزیکی نازی ها به دو جوان افغان در کمنیتس، جعلی است. نه واگنکنشت و نه جنبش «برخیز» او از خواست برکناری رئیس سازمان امنیت به خاطر دروغ بسیار غیرمتعارف و مغایر با وظایف این مقام امنیتی حمایت نکرده اند. این در حالی است که علاوه بر حزب چپ، حزب سبزها و حتی برخی رهبران حزب سوسیال دمکرات خواهان برکناری مقام امنیتی نامبرده شده اند.

موضعگیری های واگنکنشت (یا موارد سکوت او)‌ و جریان «برخیز» در مسائلی که مربوط به مهاجران می شود، تصادفی نیست. واگنکنشت برای مخاطبان چپ، این موضعگیری ها را با این جمله توجیه می کند که «مرزهای باز، یک سیاست چپ نیست». او می افزاید مرزهای باز یعنی باز گذاشتن دست سرمایه داران برای استفاده بدون مرز از نیروی کار هر چه ارزان تر. در نتیجه، به نظر اکثر حامیان «برخیز»، باید مرزهای ملی را به روی کارگران مهاجر بست.

نیروهای چپ مخالف و منتقد «برخیز»، منکر سوء استفاده سرمایه داران از مهاجران برای ایجاد لشکر نیروی کار ارزان نیستند، اما می گویند پاسخ چپ به این سوء استفاده،‌ نمی تواند سیاست مقابله با مهاجران باشد. این منتقدان، به سنتی استناد می کنند که بسیار دیرینه است و به زمان کارل مارکس بر می گردد. در نیمه دوم قرن نوزدهم نیز معضل مشابهی در انگلستان، تبعیدگاه مارکس،‌ وجود داشت. بر اثر چیره شدن شیوه تولید سرمایه داری بر کشاورزی ایرلند، صدها هزار ایرلندی به انگلیس مهاجرت کردند و در کارخانه های انگلیس مشغول کار شدند. مارکس در کاپیتال، مطالعه مفصلی در مورد وجود نیروی کار مازاد بر اثر تحولات بخش کشاورزی به عنوان یکی از شرایط بنیادین مناسبات سرمایه داری انجام داده است. مارکس و همفکرانش (ضمن دفاع از حق استقلال ایرلند) همواره خواهان آن بودند که کارگران انگلیسی و ایرلندی با هم و در تشکلهای مشترک برای افزایش دستمزد، کاهش ساعات کار، منع کار کودکان و سایر خواستهای جنبش کارگری مبارزه کنند. مارکس از گرایشهای موجود در میان کارگران انگلیسی برای به حاشیه راندن و بیرون کردن ایرلندی ها انتقاد می کرد.

صد و پنجاه سال بعد، آنچه مارکس در تنها کشور صنعتی آن زمان مورد مطالعه قرار داد، در مقیاس جهانی روی می دهد. پاسخ نیروهایی مانند «برخیز» به آنچه مهاجرت برای کار می نامند، کاملا مشابه گرایشهای ضد ایرلندی در میان کارگران قرن نوزده انگلیس است. هسته اصلی خواستهای «برخیز»‌ چیزی نیست جز آن که چپ بکوشد در حصاری خلل ناپذیر به نام دولت ملی، شرایط را کمابیش عادلانه تر کند. این خواست، به ویژه در آلمان، سنتی بسیار خطرناک دارد. نام کامل حزب نازی،‌ «حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران (یا کارگری) آلمان» بود. این روزها نیز خیابانهای شهرهای شرق آلمان شاهد تظاهرات نازی ها است که شعار می دهند «ناسیونال! سوسیالیسم! اکنون، اکنون، اکنون!» پیش از تظاهرات ۶۵ هزارنفری ضدنازی ها در کمنیتس، که به شعف رهبران راست افراطی به خاطر تظاهرات نژادپرستان پایان داد، الکساندر گاولند از رهبران «آلترناتیو برای آلمان» در مورد تظاهرات نژادپرستانه از واژه «انقلاب» استفاده کرد. راست افراطی در آلمان در صد سال اخیر همواره ژستهای انقلابی گرفته است. هیتلر می گفت با یک «انقلاب» به قدرت رسیده است. «سوسیالیسم» ملی در آلمان چیزی نیست جز بازگشت به همان سنت «انقلابی» نازی ها.

تأکید جنبش «برخیز» بر یک راه حل «ملی» برای دستیابی به عدالت اجتماعی در درون مرزهای آلمان، سوء ظن اکثر اعضای حزب چپ را برانگیخته است. واگنکنشت در کنگره امسال حزب چپ به خاطر مواضعش علیه «مهاجرت برای کار» مورد انتقاد شدید اکثریت نمایندگان قرار گرفت. در یکی از کنگره های پیشین حزب چپ نیز رادیکالترین مخالفان واگنکنشت به خاطر مواضع او در مورد مهاجرت،‌ یک کیک خامه ای به صورت او زدند.

در فراخوان اولیه جنبش «برخیز» آمده است که این جنبش می خواهد با الهام گرفتن از جنبش انتخاباتی برنی سندرز در آمریکا و گردش به چپ حزب کارگر بریتانیا از هنگام انتخاب جرمی کوربین به رهبری حزب،‌ نیروی فشار چپ را در آلمان تقویت کند. این در حالی است که هم برنی سندرز و هم اکثریت حزب کارگر بریتانیا، مرزبندی قاطعی با مخالفان «مهاجرت برای کار»‌ دارند. بر خلاف جنبش «برخیز»،‌ طرح سیاسی برنی سندرز و جریان غالب کنونی در حزب کارگر بریتانیا، نه نزدیکی به نیروهای میانه، که اتخاذ مواضع رادیکال برای بازسازی نیروی اجتماعی چپ است. به ویژه برنی سندرز در دفاع از مهاجران لاتین تبار، مواضع قاطعی دارد.

انتقاد سایر رهبران حزب چپ آلمان از تکروی واگنکنشت، بر این استدلال استوار است که خانم واگنکنشت می بایست برای کسب اکثریت آرا در حزب خود می کوشید نه این که با حفظ مقامش در حزب، جریانی موازی با حزب تشکیل دهد. طبق اساسنامه حزب چپ، رقابت انتخاباتی با حزب دلیلی کافی برای اخراج از حزب است. از این رو،‌ واگنکنشت تا کنون تأکید کرده است که جنبش «برخیز»، حزب نیست،‌ بلکه تلاشی است جهت سوق دادن سه حزب چپ، سوسیال دمکرات و سبز به سوی سیاستی متفاوت از سیاستهای حاکم. با این حال، حمایت اسکار لافونتن،‌ همسر واگنکنشت، از جنبش «برخیز»، بر این نگرانی می افزاید که این جنبش تا چه زمانی به تعهد خود مبنی بر عدم رقابت با حزب چپ پایبند است. حضور لافونتن در جنبش «برخیز» یادآور سابقه یک انشعاب در حزب سوسیال دمکرات است. لافونتن در سال ۱۹۹۹، در حالی که وزیر دارایی کابینه گرهارد شرودر صدراعظم دولت ائتلافی سوسیال دمکراتها و سبزها بود،‌ ناگهان از دولت استعفا داد. چندی بعد وی از حزب سوسیال دمکرات خارج شد و به همراه سایر سوسیال دمکراتهای ناراضی، در غرب آلمان یک نیروی سیاسی منتقد دولت شرودر تشکیل داد. این گروه بعدها با حزب سوسیالیسم دمکراتیک که در شرق آلمان نیرومند بود، وحدت کرد. ثمره این وحدت، حزب چپ است. اکنون برخی از خود می پرسند آیا حزب چپ با همان شیوه ای که بیست سال پیش به انشعاب در حزب سوسیال دمکرات انجامید، دچار تفرقه و جدایی نخواهد شد؟


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست