سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

فدائیان (اکثریت) در چنبره حمله گازانبری
چرا آقای مهدی فتاپور نمی تواند بفهمد؟


محسن مقصودی


• مشکل سازمان فدائیان (اکثریت) اما، اینست که سیاستمدار ندارد. سازمانی که به اعتراف سعید امامی سیصد هزار عضو و فعال و هوادار داشته است و می توان بجرئت گفت که بخش اعظم این افراد هنوز باورمند به آرمان های بزرگ و انسانی فدائیان هستند، فاقد سیاست مداران بانفوذ و قدرتمندی است که بتوانند توانایی های بالقوه فدائیان را به ظهور برسانند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٨ اسفند ۱٣٨۵ -  ۱۹ مارس ۲۰۰۷


مبارز پر سابقه و برادر بزرگترم آقای فتاپور در مقاله ای که با عنوان (مونیسم درسیاست) انتشار داده است می نویسد: " ...نمی توانم بفهمم که چگونه کسانی که به کار سیاسی و متشکل کردن مردم که نیازمند کار سیاسی مداوم است معتقدند، درشرایطی که نیروهای سکولار و تشکل های مدنی فاقد توانی
هستند که بتوانند در برابر نیروهای حاکم مستقلا از خود دفاع کنند، حذف یا تضعیف این نیروها را که در نتیجه آن، فعالان مستقیما در برابر نیروهای سرکوب قرار خواهند گرفت، خواهان باشند."
مسئله ای که فتاپور عنوان می کند بهیچ وجه پیچیده نیست ، پاسخ روشن است : اشخاصی که فتاپوردر نظر دارد واقعا می خواهند نیروهای سکولار و تشکل های مدنی فعال حذف و تضعیف شوند! بهمین سادگی! چرا آقای فتاپور نمی تواند بفهمد؟ زیرا باور نمی کند که همرزمان دیروز، رقیبان امروزند و کسانی که دیروز با وی برای آرمان و برنامه سیاسی مشخصی هم راه و هم پیمان بودند، امروز به این برنامه سیاسی پشت کرده اند و آشکارا آرمان های فدائیان را به سخره می گیرند. مگر موضوع جدیدی است که ادعا کنیم، دولت ماهیت طبقاتی ندارد و تنها دستگاه خدمتگزاری است. دولت میرحسین موسوی در بیست سال پیش، دولت خدمتگزراش را تشکیل داد و امروزهم در شورای مصلحت نظام به خدمت گزاری مشغول است. هر روزه کوهی ازاین "تئوری" ها ازسوی خادمان سرمایه مثل هرکالای دیگری تولید و روانه ی بازار می شود. این مطلب جدیدی نیست، مطلب جدید آن است که بغل گوش آقای فتاپور کسی در نشریه کار بنویسد که "سوسیالیسم چیز خوبی نیست"! و یا رفیقی قدیمی "مانیفست" منتشر کند و مدعی شود اگر همراه من نمی شوید که "فاشیسم مذهبی" را اصلاح کنیم ، یا نادانید و یا باید با افراطی های رژیم گذشته متحد شوید!
مهدی فتاپور روزی در شهر کلن در طی یک سخنرانی با صدای بلند می گفت که ما می بایست به اعدام پرویز نیکخواه، از کسانی که از حزب توده ایران بریده و در خدمت دستگاه شاه قرار گرفته بود، اعتراض می کردیم واین اعدام را محکوم می نمودیم. البته از منظر امروز ما می بایست هر حکم اعدامی را محکوم کنیم. هیچ جرمی حکمش اعدام نیست حتی خیانت و همکاری با ماموران وزارت اطلاعات. حتی آتش گشودن به روی مردم معترض. حتی زندانبانی که زندانیش را شکنجه می دهد، به شلاق می بندد سپس وی را مورد تجاوز جنسی قرار می دهد. و درآخر خون زندانی را می گیرد و پیکر نیم جانش را به دارمی کشد! او هم نباید اعدام شود. حکم اعدام باید برای همیشه لغو شود. ولی خیانت، خیانت است. "ببخش و فراموش نکن" ندارد. زمانی که فتاپورازنیکخواه می گفت، فکرمی کردم آیا وی می خواهد خیانت نیکخواه را در همکاری با دشمن "ببخشد و یا فراموش کند"؟ آیا این سخنان برای عادی کردن بریدگی و واخوردگی و همکاری با رژیم است؟ و یا تعریف جدیدی از دمکراسی و "پست مدرنیسم"؟
چرا باید فتاپور نفهمد وقتی یک نفر آشکارا فریاد می زند که خط مشی همکاری با ماموران امنیتی و کارمندان، حقوق بگیران و کارگزاران رژیم را برگزیده است، چه می خواهد بکند؟ و چرا باید چنین شخصی به عضویت "شورای مرکزی" سازمان فدائیان (اکثریت) "انتخاب" شود؟ با رای چه کسانی؟ کسانی که هنوز نفهمیده اند دشمن در خانه شان رخنه کرده است؟ و یا نمی خواهند بفهمند.
کسی که امروز "مانیفست" می نویسد و آشکارا می گوید شما نیروهای طرفدار (برکناری) ازهر طیف بروید با هم کار کنید، درنهان این فکر را می خواهد جا بیاندازد که ما هم که طرفدار "اصلاحات" هستیم می توانیم و اگر "نادان" نباشیم باید باهم کار کنیم. ازهمکاری با رفسنجانی تا جناح های عاقل و هشیار وزارت اطلاعات رژیم که معتقدند نمی توان بدون اصلاحات به حاکمیت جمهوری اسلامی ادامه داد!
سیاست در واقع مجموعه ای از راهبردهای معین درعرصه های اقتصادی و اجتماعی است که با تکیه بر قدرت دولتی به جامعه اعمال می شود. مجموعه راهبردها توسط ده ها و صدها نفر از کارکنان علمی و صاحب نظران در عرصه های گوناگون بر اساس خواست ها ومنافع این گروه و یا آن طبقه اجتماعی تدوین می شوند. کارسیاست مدار تفهیم این راهبردها ویا برنامه سیاسی به عموم جامعه و گردآوردن آنچنان اراده پرتوان و واحدی است که بتواند با به کف آوردن قدرت دولتی، برنامه سیاسی را در جامعه پیاده کند. کسی سیاستمدار است که می تواند تعداد کثیری از مردم را در راستای برنامه سیاسیش بسیج کند و درمحل هایی که امکان رای گیری وجود دارد، رای آنها را کسب نماید.از آنجایی که تبلیغ وتفهیم برنامه سیاسی و جلب آرای مردم کاری بس دشوار و پیچیده است احتیاج به سازمانی می باشد که مجموعه ای از سیاستمداران درهمکاری و همآهنگی با هم ازعهده جلب آرای مردم برآیند. این نهاد حزب یا سازمان نام دارد. این مجموعه راهبردها و یا برنامه های سیاسی سازمان های مختلف در مواردی داری نقاط اشتراک هستند که در این موارد سیاست مداران می توانند در کنار هم قرار گیرند و اراده بزرگتری را برای رسیدن به خواست مشترک گروه ها و طبقات وسیع تر اجتماعی سازماندهی کنند.
سازمان فدائیان "اکثریت" دارای برنامه و خط مشی سیاسی مدونی است که معتقدم حداقل خواست های مردم زحمتکش شهر و روستا را در خود متبلور کرده، راهکارهای اساسی را برای پیشرفت، ترقی و عدالت در جامعه، مشخص کرده است. برنامه سازمان براساس تجربه سالیان دراز مبارزه آن و دیگر احزاب و سازمان ها مدافع منافع زحمتکشان در ایران و جهان، کارعلمی، شناخت نیازها و منافع زحمتکشان و عموم مردم ایران تدوین شده، مورد تصویب ارگان عالی سازمان قرار گرفته است. این خط مشی وحی مطلق نیست و بی شک در طی زمان و بر اساس شواهد جدید مورد بازبینی قرار خواهد گرفت.
مشکل سازمان فدائیان (اکثریت) اما، اینست که سیاستمدار ندارد. سازمانی که به اعتراف سعید امامی سیصد هزار عضو و فعال و هوادار داشته است و می توان بجرئت گفت که بخش اعظم این افراد هنوز باورمند به آرمان های بزرگ و انسانی فدائیان هستند، فاقد سیاست مداران بانفوذ و قدرتمندی است که بتوانند به پشتوانه خط مشی سازمان، در سطح ایران و بین الملل به تفهیم خواست های زحمتکشان ایران دست بزنند و توانایی های بالقوه فدائیان را به ظهور برسانند. این مشکل حتی در بعضی مواقع خود را بصورت طنز و لطیفه هم نشان می دهد، آنجا که فردی با عنوان عضویت در رهبری سازمان در جلسه ای سخنرانی می کند و در همان دقیقه اول می گوید که من نظرات خودم را می گویم و این نظر سازمان ما لزوما نیست!! معلوم نیست برای چی او از عنوان سازمانی استفاده می کند؟ وی که ازدقیقه نخست سخنرانی بجای جلب حضار به خط مشی سازمان، خود از آن فاصله می گیرد و بجای گردآوری نیرو برای به کرسی نشاندن برنامه مصوب، به پراکندگی شنوندگانش دامن می زند سیاستمدار سازمان نیست. در بهترین حالت صاحبنظر سیاسی و در بدترین حالت سیاست باز خودخواهی است که دچار خودبزرگ بینی شده است وخود را بالاتر از سازمانش قرار می دهد. جالب اینکه او خود را مدرن و مخالف سانترالیسم دمکراتیک ومعتقد به دمکراسی بی حد و مرزحزبی و... هم می داند! آیا کسی در این اروپای مدرن و با احزاب مدرنش دیده که رهبر سیاسی یک حزب، مخالف برنامه سیاسی حزبش باشد و بدون اینکه استعفا بدهد مخالفت خود را همه جا جار بزند؟ یا شاید احزاب اروپایی هنوز به مدرنیسم ما ایرانی ها نرسیده اند و ما معماران پیشتاز احزاب مدرن و امروزی در جهانیم؟      
آیا کسی که ناگهان سرش را از کتابچه خاطراتش بیرون می آورد و یکباره یادش می افتد که مشروطه طلبان و جمهوری خواهان، نیروهای هم سنگ هستند و به فاشیست های سلطنت طلب و منفور مشروطه خواهان، که هنوز در حسرتند که چرا جرالد فورد بجای جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا نشد تا انقلاب بهمن را در نطفه خفه کند، دوست عزیزخطاب می کند، سیاستمدار سازمان است؟
آیا کسی که هرجا صحبت از برقراری رابطه آمریکا با ایران می شود، سروکله اش پیدا می شود و شب ها خواب رقص در مجلس پیوند دیپلمات های رژیم و امریکا را می بیند ومی خواهد این پیوند را جشن آزادی زحمت کشان ایران قلمداد کند و همزبان لابی ایست های رژیم در آمریکا شده است، سیاستمدار فدائیان است؟
نه این سیاست بازان وسیاست پیشگان رژیم جمهوری اسلامی را به واهمه می اندازند ونه این افراد در بازکردن راه "اصلاحات" و تعمیق این اصلاحات نقشی دارند. همانا پیوند خط مشی سازمان با آن صدها هزار انسان که در ایران حضور دارند و سعید امامی به آن اشاره کرده است، هست که رژیم را در همه عرصه ها مجبور به عقب نشینی و کوتاه آمدن در مقابل مردم معترض و سازمان یافته می کند. بهمین خاطرشاهد حمله ای گاز انبری به فدائیان (اکثریت) هستیم.
از یک سو جانشینان سعید امامی در وزارت اطلاعات بخوبی از نقش فدائیان درشکل گیری اپوزیسیون جمهوری خواه آگاهند وبا پرهیز از مقابله مستقیم با فدائیان ـ چرا که این را ه در شرایط نارضایتی عمیق توده ها می تواند به تقویت جمهوری خواهان منجر شود ـ سیاست "اسب تراوا" را درپی گرفته اند و از سوی دیگر ورشکستگان سیاسی رژیم پیشین به امید آنکه بتوانند با بزرگ کردن فاصله ها در صفوف فدائیان و شلوغ کاری هم نمدی برای خود دست و پا کنند و هم از تقویت جبهه جمهوری خواهی بکاهند.
آقای فتاپور در سخنان اخیرش درجلسه ای در شهر کلن گفت، مهمترین چیزی که دردوم خرداد یپش آمد این بود که امید مردم برای دگرگونی درجامعه پایان یافته است... از ۴ سال پیش تا امروز اقشار مدرن ناامید هستند. این تحلیل تا آنجایی درست است که به نا امیدی از "اصلاح طلبان" حکومتی برمی گردد چرا که مردم از مبارزات روزمره خود ناامید نیستند و شاهد مثال آن هم ده ها اعتراض بزرگ و کوچکی است که در همین زمان کوتاه در ایران اتفاق افتاده است. اعتراضات دانشجویان، زنان و معلمان و کارگران که بسیار بارز هستند. حتی وقتی هزاران نفر از مردم گردآوری شده بمناسبت سفر احمدی نژاد به شهرهای کشور فریاد می زنند: بیکاری بیکاری!! و یا گرانی گرانی!! مگر اعتراض عمیق مردم به جان آمده را بازتاب نمی دهند. مگر چقدر فاصله مانده تا همین مردم فریاد بزنند: آزادی آزادی!! آیا راه درازی مانده است که اقشار مدرنی که امروز فریاد میزنند: عامل تبعیض و فساد/ محمود احمدی نژاد، فریاد برآورند که آزادی، برابری / جمهوری ایرانی! و یا آزادی انتخابات / تحریم انتصابات!
شاید جانشینان سعید امامی بهتر از هر کس دیگر بدانند که با افول بخت "اصلاح طلبان" حکومتی، بخت جمهوری خواهان که در اتحاد بزرگی متشکل شده باشند با توشه سه دهه مبارزه برای آزادی، صلح و دمکراسی برای پس زدن رژیم استبدادی ولایت فقیه و فاشیسم مذهبی بسیار بلند است. بهمین دلیل تاکتیک "اسب تراوا" را در پیش گرفته اند. با پیروی از این شیوه خرابکاری می توان حتی زندانی سیاسی ای را که محکوم به اعدام است ولی در عین حال عامل و حامل نظریاتی است که می تواند شکافی درصفوف اپوزیسیون بیافکند از زندان آزاد کرد و گذاشت او "بطور طبیعی" آنچه که باید را دانسته و یا ندانسته انجام دهد. یعنی تفرقه افکنی و شکاف اندازی و پشبرد سیاست های رژیم در موارد مشخص! هرچه فرد "خوش سابقه تر، مبارزتر و با سوادتر" هم باشد، بهتر است. از احترام بیشتری برخوردار است و این جماعت "بی رهبر" بیشتر دورش را می گیرند. یا به پیروی از تاکتیک "اسب تراوا". می بینند در بین جمهوری خواهان چه کسی "خارج" ساز می زند وبا تئوری سازی های کم مایه از جمله تقسیم جمهوری خواهان به "اصلاح طلب" و "برکناری طلب" می خواهد جمهوری خواهان را دوشقه کند، زود کارگزاران رژیم دور و برش را می گیرند و بلندگو در اختیارش می گزارند. اینکه وی "نیت پاکی" دارد اتفاقا نقش مخرب تری در نتیجه بازی می کند: راه جهنم را نیز با "نیت پاک" (اتوبان) کرده اند!! نمایش انتخابات قلابی اخیر مجلس خبرگان و شوراها ی رژیم بخوبی از "نفوذ" این طرفداران راه "اصلاحات حکومتی" خبر داد و آن شکست مطلق این خط مشی بود. تعداد شرکت کنندگان در رای گیری مجلس خبرگان، بیش از شرکت کنندگان در رای گیری شوراها اعلام شد و این درست خلاف نظر و پیش بینی طرفداران "اصلاح طلبان" حکومتی بود. اکثریت مردم اصولا این نمایش را تحریم کردند.
آنچه بی شک به فدائیان یاری خواهد رساند که از این چنبره نیز همچون گذشته سربلند بیرون بیایند پیوند بیشتر با جنبش آزادی و برابری در داخل کشوراست. آن صدها هزارهوادار که درکوره آتش ایران هستند، مبارزه فدائیان را رقم می زنند. آیا آقای فتاپور می تواند بفهمد؟
   
mmagsoudi@aol.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست