سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مصطفی شعاعیان و نامه هایش به چریک های فدایی خلق


محمود طوقی


• حمید اشرف شعاعیان را به مشهد فرستاد تا با کمک حمید مومنی طرح یک نشریه ای تئوریک را بریزند. اما این طرح به یک دلیل عملی نشد اصرار شعاعیان برای اعلام نظر سازمان نسبت به کتاب انقلاب. شرطی که پذیرش آن در حوصله و توان یک سازمان چریکی در حال جنگ برای مرگ و زندگی نبود. با این همه حمید پذیرفت و حمید مومنی کادر تئوریک سازمان با نام مستعار مجید مامور به این کار شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۲ فروردين ۱٣۹۷ -  ۱ آوريل ۲۰۱٨



قبل از آن که خم بشویم روی هشت نامه ای که شعاعیان به سازمان چریک های فدایی خلق ایران می نویسد، به اختصار ببینیم مصطفی شعاعیان که بود؛۱
در جنوب تهران بدنیا آمد،در سال ۱۳۱۵ ،در خانواده ای فقیر و در محله ای به نام آب انبار مُعیر.پدرش از دوستداران نهضت جنگل بود که رد پای این نزدیکی را در کتاب«نگاهی به روابط شوروی و نهضت انقلابی جنگل »می توان دید.۲
کودک بود که پدرش را از دست داد،اما تحصیل را رها نکرد و توانست با کار شبانه خودرا به هنرستان صنعتی برساند.
در سال ۱۳۳۷ در رشته مهندسی جوشکاری به هنرستان عالی فنی تهران رفت که بعد ها دانشکده علم و صنعت شد و در سال۱۳۴۱ فارغ التحصیل شد .
بورسی برای تحصیل در آمریکا به او تعلق گرفت که با کار شکنی مسئولین از خیر آن گذشت و برای تدریس راهی محمدیه کاشان شد.
در سال ۱۳۴۵ به تهران باز گشت و در هنرستان صنعتی هفت چنار مشغول تدریس شد .

زندگی سیاسی شعاعیان
در زمان دولت سپهبد رزم آرا به سیاست کشیده شد،آن هم حزب پان ایرانیست جناح مهرداد که بخش روشنفکری حزب بود .
در آن روزگار حزب پان ایرانیست به سه جناح تقسیم می شد:
۱-حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر
۲-حزب پان ایرانیست به رهبری پزشگپور
۳-سازمان پان ایرانیست به رهبری مهرداد
جناح فروهر و مهرداد در بین دانشجویان و دانش آموزان هوادارانی داشتند که در جریان ملی شدن نفت از هواداران دکتر مصدق بودند.
بعد از قیام ملی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ که به علت استعفای دکتر مصدق صورت گرفت و شاه و قوام سیلی سختی از ملت خوردند،شعاعیان از پان ایرانیست ها فاصله گرفت و بعد از کودتای ۳۲ ، گرایشات مارکسیستی یافت.

آشنایی با محمود توکلی
در هنرستان عالی فنی تهران (۴۱-۱۳۳۷)با محمود توکلی آشنا شد . توکلی در آنجا روان شناسی اجتماعی درس می داد.

محمود توکلی که بود۳

محمود توکلی در سال۱۳۰۶ در روستای لارستان از توابع رودبار بدنیا امد. بعد به دبیرستان نظام رفت و در سال ۱۳۱۸ وارد دانشکده افسری شد .
پس از تشکیل حزب توده در مهر ۱۳۲۰ به حزب پیوست، و بعد از جریان به قدرت رسیدن فرقه دموکرات آذربایجان در سال ۱۳۲۴ به فرقه پیوست و به عضویت ارتش فرقه در آمد.
بعد از شکست نا بهنگام و تلخ فرقه به کردستان رفت و با سرکوب کرد های طرف دار قاضی محمد به همراه عده ای دیگر از افسران به عراق عقب نشست. در عراق دستگیر شدو مدت ۳ سال در زندان عراق بود و بعد به ایران تحویل داده شد و در سال ۱۳۲۹ محاکمه شد .در محاکمه حمله سختی به انگلیس کرد .و بعد از آزادی بار دیگر به حزب توده پیوست و در سال۱۳۳۰ بخاطر نظریاتش که مخالف رهبری حزب بود از حزب اخراج شد .
پس از کودتا از ناراضیان حزب توده محفلی درست کرد. و از آنجا که دکترای ادبیات و فلسفه داشت به کار تدریس نیز مشغول بود و در همین زمان هاست که شعاعیان با او آشنا می شود.
در سال ۱۳۴۰« توکلی چه باید کرد » را نوشت .عده ای براین باورند که شعاعیان در نوشتن این جزوه با او همراه بوده است .این جزوه در سال ۱۳۴۱ بدون نام مولف منتشر شد .توکلی در این جزوه مسئله دو امپریالیسم و دو پایگاه را مطرح کرد .
این تز بر این مبنا استوار بود که امپریالیسم مسلط در ایران انگلیس است که پایگاه او فئودالیسم است و امپریالیسم مغلوب آمریکاست که پایگاه او سرمایه داری وابسته است .
بین دو امپریالیسم و پایگاه های آن تضاد و اختلاف وجود دارد . ما باید از این تضاد به نفع ملت بهره برداری کنیم .و طرف بخش مترقی تر که امپریالیسم آمریکا و سرمایه داری وابسته است را بگیریم.
به خاطر این تحلیل گروه که خودرا مارکسسیت می نامید به مارکسیست های آمریکایی معروف شد .
محمود توکلی بعدا نقدی بر حزب توده نوشت :«نقد دیدگاه های حزب و نقش آن در نهضت ملی شدن نفت»، و یک نسخه آن را به سفارت شوروی دادبدان امید که شوروی بفهمد طرف حزب را گرفتن خطاست . اما شوروی این تحلیل را به حزب توده داد .و حزب توکلی را در رادیو پیک مورد حمله قرار داد.

شعاعیان در فاصله سال های ۴۲-۱۳۳۹

با بحران سیاسی -اقتصادی رژیم کودتاو فشار آمریکا برای اصلاح امور اداری و اقتصادی کشور فضای بسته کشور باز شد و جبهه ملی دوم بوجود آمد .
حزب توده آن چنان متلاشی شده بود که امکان عرض اندام آن نبود . ضمن آن که در صورت احیائ نیز نمی توانست با استقبال چندانی در میان جناح چپ جنبش روبه رو بشود .
عملکرد حزب در کودتا بخت حزب را برای اقبال عمومی به چیزی نزدیک به صفررسانده بود .پس محافل چپ همگی به جبهه ملی دوم پیوستندو جناح چپ جبهه ملی دوم را تشکیل دادند .
در راس این جناح بیژن جزنی و مصطفی شعاعیان بودند.
نقش شعاعیان را در جبهه ملی دوم تا حدودی می توان از جزوه تزی برای تحرک فهمید . در مقدمه این جزوه شعاعیان خبر می دهدکه ملاقاتی با یکی از سران نهضت آزادی داشته است و او از سوی نهضت رهنمود های او را برای تحرک جنبش پذیرفته است و توصیه کرده است این رهنمود ها مکتوب شود تا به سران نهضت آزادی که در زندان بودند برسد .
جز این شعاعیان خبر می دهد که او از سوی بازرگان نامه ای به دکتر مصدق که در آن روزگار در تبعید احمد آباد بود نوشته است و این خود نشانه نزدیکی شعاعیان با سران نهضت آزادی و نقش و جایگاه اودر جبهه ملی دوم است .
شعاعیان با دکتر مصدق هم بی ارتباط نبود . طی نامه ای تزش را برای حک و اصلاح و تایید برای دکتر مصدق می فرستد و مصدق طی نامه ای تز او را تایید می کند .
در این زمان شعاعیان با روحانیت نیز از طریق سران نهضت مرتبط است و جزوه تزی برای تحرک را برای آیت الله میلانی و خمینی و شریعتمداری می فرستدتا ان ها را با خود همراه کند.

شعاعیان و جامعه سوسیالیست ها

در رابطه با فعالیت شعاعیان در جامعه سوسیالیست ها دو سند از ساواک موجود است .۴ که مربوط است به سال های ۴۹-۴۸ ،از حضور شعاعیان در جامعه و چاپ دو کتاب از او خبر می دهد.
یکی دو روایت حاکی از آن است که شعاعیان عضو جامعه سوسیالیست ها بوده است . خبر گزاری ایرنا ۱۶ مرداد۸۷در مقاله کالبد شکافی روشنفکران چپ از جدا شدن مصطفی شعاعیان و بهزاد نبوی و ارسلان پوریا از جامعه سوسیالیست ها خبر می دهد.اما به ضرس قاطع نمی توان گفت که شعاعیان عضو جامعه بوده است . نه خود مهر تایید می گذاردونه جامعه به شکل رسمی این عضویت را تایید می کند . اما آنچه مسلم است ،شعاعیان با جامعه روابطی نزدیک داشته است . روابطی که منجر به نوشتن کتاب با کادر های جامعه شده است .و یا این که جامعه خودرا ملزم دیده است برای چاپ کتاب شعاعیان پول جمع کند .
شعاعیان از دو سوی با جامعه خویشی داشت :
-حمایت از دکتر مصدق
-بعد استقلال طلبانه ملکی ازشوروی
شعاعیان نقد حزب توده را مدیون ملکی نیست ، درک او نسبت به حزب توده برمی گردد به محمود توکلی ونقد او از حزب توده، نقدی که شعاعیان از تشریح حزب توده با شمشیر مارکسیسم یاد می کند .
در دیگر زمینه ها شعاعیان با جامعه هم خون و هم گروه نبود. در کتاب «انقلاب »و در« چند بررسی شتابزده» ۵شعاعیان مرز بندی خود را با جامعه و ملکی اشکار می کندو نشان می دهد که او در کجا با ملکی و جامعه همراه است و از کجا از آن ها جدا می شود.
به جرئت می توان گفت :نقد شعاعیان از ملکی تا به امروز بدون خدشه باقی مانده است .در حالی که جزنی با آن همه توانمندی های تئوریکش در تحلیل ملکی نمی تواند از زیر بار تبلیغات مرگبار حزب توده بیرون بیاید و انشعاب ملکی را انشعابی به راست ارزیابی می کند.۶
شعاعیان در نامه هایش به چریک ها به درستی بر مواضع اصولی ملکی و مرزبندی او با وابستگی به شوروی انگشت می گذارد و دفاع ملکی از نهضت ملی شدن نفت و دکتر مصدق را از مواضع درخشان ملکی می داند که به راستی هم چنین بود و
ملکی اگر درتمامی عمرش به خطا بود در دو موضع درست عمل کرد :
-نقد وابستگی حزب توده به شوروی
-وحمایت از ملی شدن نفت و شخص دکتر مصدق

جمع بندی کنیم
شعاعیان از پان ایرانیست ها آغاز می کند و به مارکسیسم می رسد . اما این مارکسیسم ربطی به گرایش روسی- ایرانی اش که حزب توده باشد ندارد. محمود توکلی و گروه مارکسیست ها شعاعیان را با مارکسیسمی متفاوت آشنا می کنند . نقد او از حزب توده میراث همین دوره است .
در فاصله سال های ۴۳-۳۹ شعاعیان در جبهه ملی فعالیت می کندو او بیش از پیش به نهضت ملی و شخص دکتر مصدق نزدیک می شود واین بعد ها خودرا در وجه دلبستگی های ملی او به ویژه د رکتاب «جنگل» نشان می دهد.
نزدیکی بعدی او با سوسیالیسم ملی ملکی و اندیشه های سوسیال دموکراسی اروپا و نقد تروتسکی از انقلاب اکتبر بعد ها منبع الهام او در نقد استالینیسم و لنینیسم می شود .
این منابع فکری شعاعیان را آماده می کند تا به اندیشمندی مسقل و متکی به خود تبدیل شود.

جبهه دموکراتیک ملی

در سال ۱۳۴۷ شعاعیات به همراه بهزاد نبوی و محمد رضا شریفی و مهندس رضا عسگریه گروهی را تشکیل داد که نام و نشان نداشت .۷
نبوی از مسئولین دانشجویی جبهه ملی بود که در جبهه ملی دوم با شعاعیان آشنا شد و گرایش ملی-مذهبی داشت .و بعد از اتمام تحصیلات با مهندس هرندیان شرکت الکترونیک مایکو را تاسیس کرد .
گروه در تدارک عملیاتی بزرگ بود که از انفجار کوره بلند ذوب آهن شروع می شدو به انفجار اتوبوس های شرکت واحد و تاسیسات آب تهران می رسید.برنامه گسترده و برزگی که در کردار هرگز گروه امکان پیاده کردن آن را نداشت.۸
طرح ذوب آهن به علت خیانت مهندس رضا عسگریه و تسلیم شدنش به پلیس لو رفت و شعاعیان در سال ۵۱ متواری و مخفی شد . بهزاد نبوی و عده دیگری دستگیر شدند.
شعاعیان خود این گونه کار گروه را ارزیابی می کند:
«برنامه یی که ما به مانند نخستین طرح عملیاتی برای آغاز پیکار مسلحانه برگزیده بودیم چنان طرح گسترده و بزرگی بود که در کردار هرگز نمی توانستیم آن را پیاده کنیم . راستی که مادر دیالکتیک اندک به انبوه خطا نمی کردیم ،تنها آن اندکی که ما چونان نطفه انبوه بدان چشم داشتیم خود یک انبوه راستین بود .نباید از ریشخند خود نیز پرهیز کرد و نگفت که طرحی که گزیده بودیم کمابیش طرح یک نیمچه کودتایی بود . ما می خواستیم نخست چنان سازمان پیچیده یی را سامان دهیم که بتواند در یک لحظه جانبخش آسمانی ،چاه های نفت،پالایشگاه،خطوط آهن،دخانیات،لوله های گاز را درهم بکوبد.تا بدین سان چندی دشمن را زمین گیر کنیم …گفتنی است که کوشش هایی در این زمینه شد ،با همه شور انگیزی های رمانتیک شان،به هر رو به نا کامی کشیده شدند.۹
گفته می شود کرامت الله دانشیان با شعاعیان بود . و برای رخنه در جنوب از سوی گروه به مسجد سلیمان رفت .اما در آنجا بعلت دفاع از حقوق مردم با ژاندارمری درگیر و دستگیر شد و ارتباطش با گروه قطع شد .

تشکیل جبهه دموکراتیک خلق
شعاعیان بعد از مخفی شدن با نادر شایگان آشنا شد که محفلی را زیر جمع خود داشت .شایگان بر خلاف نظر عده ای به نفی لنینیسم نرسیده بود .۱۰بلکه مشی مسلحانه را از دیدلنینیسم رد می کرد.۱۱
شایگان با مطالعه «انقلاب»نظر شعاعیان را چه درمورد نقد لنینیسم وچه درمورد مشی مسلحانه پذیرفت و به شعاعیان نزدیک شد .
نادر شایگان که بود
نام نادر شایگان با ۳ برادر و مادرش گره خورده است. ۵ ساله بود که مادرش را از دست دادو پدرش که کارگری توده ای بود با فاطمه سعیدی ازدواج کرد .
از پدر نادر اطلاعات دقیقی در دست نیست.تنها می دانیم که حاصل ازدواجش با فاطمه سعیدی سه پسر بود:ابوالحسن،ناصر و ارژنگ.و دیگر این که در رابطه با فعالیت های حزبی اش مدتی زندانی بود .۱۲و سرپرستی زن و بچه هایش به عهده نادر بود .
در سال۴۷ نادر دانشجوی نقشه برداری بود و با عبدالله اندوری که هم اتاقش بود فعالیت سیاسی می کردند. نادر در سال ۵۰ جهانبخش پایدار را نیز به محفل خود افزود . پایدار در سال۵۴ در رابطه با چریک های فدایی خلق در مشهد به شهادت رسید .
شایگان در سال ۵۱ از سوی پلیس شناسایی شد، پس بناچار مخفی شدو این ربطی به شعاعیان نداشت .چرا که بعد از مخفی شدن با شعاعیان تماس گرفت .۱۳
در سال ۵۱ مرضیه احمدی اسکویی و صبا بیژن زاده به گروه شایگان پیوستند.

مرضیه احمدی اسکویی که بود

در سال ۱۳۲۴ در اسکو بدنیا آمد. در کودکی با پدرش درکار مزرعه همراه بود . بعد از اتمام دوره اول دبیرستان وارد دانشسرای مقدماتی تبریز شدو بعد از دوسال معلم دبستان های اسکو شد .بعد به دانشگاه تبریز رفت . اما یک سال بعد آنجا را رها کرد و وارد دانشسرای عالی سپاه دانش شد. در این دوران به مارکسیسم گرایش پیدا کرد .
در اعتصابات دانشجویی سال۴۹ رهبری اعتصابات را برعهده داشت و به همین خاطر در خرداد۵۰ دستگیر وزندانی شد. و بعد از مدتی آزاد شد.۱۴
در سال ۴۹ با شعاعیان آشنا شد . شعاعیان خود این آشنایی را چنین روایت می کند:
«ما برنامه هایی داشتیم که مسئله نفت و چاه های آن رکن مهمی از آن را تشکیل می داد. در همین راه بود که به فکر رخنه در خوزستان افتادیم. پس می کوشیدیم در میان سپاهیان انقلاب سفید رخنه کنیم .تا بتوانیم با فرستادن آن ها به خوزستان شبکه بندی خودرا سامان دهیم . این بود که به مجله جهان نو مقالاتی دادم و دیری نگذشت که از سوی دانشکده سپاه دانش ماما زن از باقر پرهام برای سخنرانی دعوت شد. طبعامن نیز بهمراه او براه افتادم ».۱۵
در همین جا بود که شعاعیان مرضیه احمدی را عضو گیری کرد .این ارتباط مدتی قطع شدو در سال۵۲ بار دیگر برقرار شد .مرضیه احمدی بعد از اتمام تحصیلات به اسکو تبعید شد و به همین خاطر دوستش صدیقه صرافت را به گروه وصل کرد .
اسکویی برای گذراندن دوره فوق لیسانس مدتی بعد به تهران آمد و به گروه وصل شد .

ضربه خوردن گروه

گروه در دوران تدارک و آمادگی است که ضربه می خورد .ضربه با دستگیری سمپات های عبدالله اندوری آغاز می شود .۱۶
ساواک پی به ارتباط عبدالله اندوری و شایگان مبیبرد.
اندوری در ۳ خرداد۵۲ دستگیر می شود . و شایگان و حسن رومینا و نادر عطایی در همین روز به شهادت می رسند .
صدیقه صرافت و بیژن فرهنگ آزاد د ر ۶ خرداددستگیر می شوند.
در بعضی از منابع این اسامی بعنوان اعضا این گروه امده است:۱۷
۱-اسماعیل فتاحی۲-محمود اردهالی۳-حسن اردهالی۴-عباس فضیلت کلام۵-انوشه فضیلت کلام۶-صبا بیژن زاده۷-نادر شایگان۸-احمد حیدریان۹-مرضیه اسکویی۱۰-رحمت الهامی۱۱-ولی الله جعفریان.

وحدت با چریک های فدایی خلق

مسئله وحدت با چریک ها قبل از متلاشی شدن گروه مطرح بود و دو نظر وجود داشت:
۱-نادر شایگان یکی شدن را منوط می دانست به وحدت ایدئولوژیک
۲-شعاعیان وحدت ایدئولوژیک را ملاک نمی دانست و معتقد بود که در پروسه عمل باید به آن رسید.
در بین چریک ها هم دو نظر بود :
-یگانگی ایدئولوژیک
-پذیرش مبارزه مسلحانه
کتاب انقلاب شعاعیان قبلا از طریق مجاهدین به دست چریک ها رسیده بود . و چریک ها با نظر شعاعیان آشنا بودند اما حمید اشرف نظر بنیان گذاران سازمان را داشت.۱۸
چریک های نخستین ضمن باور به مارکسیسم-لنینیسم با اعلام نکردن سازمان و ملاک ایدئولوژی بر این باور بودند که چریک ها باید جبهه ای از مخالفین رژیم باشند. و درب سازمان به روی باورمندان به مبارزه مسلحانه باید باز باشد.شعاعیان به این امر واقف بود و برای نزدیکی با چریک ها پیشقدم شد .
حمید اشرف رهبر افسانه ای چریک ها از آمدن آن ها استقبال کرد و شرط شعاعیان را که آزادی او برای بحث روی کتاب «انقلاب »باشد را پذیرفت.
شعاعیان و معصومه سعیدی و ناصر و ارژنگ به مشهد منتقل شدند و ابوالحسن که قبلا از طریق مجاهدین به یکی از خانه های تیمی چریک ها منتقل شده بود در تهران ماند .
دوران فدایی بودن شعاعیان داستان پر آب چشمی است که در بازخوانی نامه های او به چریک ها خواهد آمد.

نامه اول

چند نکته
۱-در این نامه از مهری نام برده می شود که نام مستعار کسی است که در پی جویی ها همچنان نا شناخته ماند .
۲-این نامه به سه بخش تقسیم می شود:
-بخش اول که جنبه آموزشی داردو راجع به ویژه گی های اپورتونیسم است
-بخش دوم مربوط است به سرگذشت فعالیت چند ماهه شعاعیان با چریک ها
-بخش سوم نیز بیشتر از آنکه فردی باشد ،عام و آموزشی است
۳- یکی از ویژه گی های شعاعیان جنبه آموزشی نوشته های اوست . شعاعیان اصل را بر این می گیرد که خواننده هیچ نمی داند ،پس از ابتدا شروع می کند تا مطلب روشن شود. هر چند بعد ها در نزد عده ای این ضعف شعاعیان تلقی شد و او به پرگویی متهم شداما شعاعیان رو به آینده داشت و فکر می کرد روزی کسانی این نوشته ها را می خوانند که نسبت به موضوع حضور ذهن و معرفت کامل را ندارند .
۴- یکی از کمبود های این نامه ها نبود پاسخ چریک هاست . ایکاش حمید اشرف این سنت حسنه را گذاشته بود. و با پاسخ مکتوب به نامه ها روشن می شد که بُن اختلافات کجابود.
۵-تاریخ نوشتن نامه ۸ اردیبهشت ۱۳۵۳ است.
از بخش نخست نامه که جنبه آموزشی دارد می گذریم و خودرا می رسانیم به اتفاقاتی که در جریان پیوستن شعاعیان به چریک ها روی داد.

حمید اشرف چه کرد

حمید شعاعیان را به مشهد فرستاد تا با کمک حمید مومنی طرح یک نشریه ای تئوریک را بریزند.اما این طرح به یک دلیل عملی نشد اصرار شعاعیان برای اعلام نظر سازمان نسبت به کتاب انقلاب.
هر چند شرط پیوستن شعاعیان به چریک ها این بود و حمید اشرف در روز نخست پذیرفته بود اما در حوصله و توان یک سازمان چریکی در حال جنگ برای مرگ و زندگی نبود . با این همه حمید پذیرفت و حمید مومنی کادر تئوریک سازمان با نام مستعار مجید مامور به این کار شد .

لنینیسم اندیشه ای چیره

در آن روزگار لنینیسم اندیشه ای چیره بر جنبش کمونیستی بود و عده ای براین باور بودند که مخالف لنینیسم مارکسیست نیست.۱۹
پس از همان آغاز کار همانطور که شعاعیان می گوید حمید مومنی با او با زاویه برخورد می کند . و این علت داشت . حمید مومنی انقلاب را خوانده بود و شعاعیان را آنتی لنینیست می دانست و در آن روزگار این یعنی ارتداد. از یادنبریم که حزب توده از سال ۴۹ به بعد مدام چریک ها را از زاویه لنینیسم زیر ضرب می برد و مدام فاکت می آورد که مبارزه مسلحانه مخالف لنینیسم است .
به هر رو با این که حمیداشرف تا به آخر به لنینیسم باور داشت اما به اصولیت کار وفادار بود. شعاعیان در مورد حسن نیت اشرف می نویسد:«همین جا باید افزود که هنوز رفیق فریدون [حمید اشرف] در حکم پارتی من بود.»۲۰

حمید اشرف چه باید می کرد

در یک حالت آرمانی انتظار ما از اشرف این بود :
۱- اجازه می داد انقلاب با آرم یا بدون آرم سازمان منتشر می شد .و سنت تحمل چند صدایی در جنبش چپ گذاشته می شد .و همانطور که به شعاعیان می گوید انقلاب همراه با نقد انقلاب منتشر می شد.
اما مسئله فوریت کار مطرح بود . اشرف به شعاعیان می گوید :«مسائل ما مسائل دیگری است.» ۲۱این حرف اشرف دو ریشه داشت :
-نخست :مسئله اصلی مسئله مرگ و زندگی جنبش بود.
- دوم:از نظر چریک ها مسئله عام مارکسیسم مطرح شده بود. و وظیفه سازمان پیشتاز پیاده کردن مسائل عام در شرایط خاص بود.
شعاعیان می پذیرد و کوتاه می آید و به اشرف می گوید:«گیرم که چنین باشد.. آیا برای ویتنام فوریت ندارد.»و اشرف می گوید:«چرا داردو اضافه می کند :ما کسی را داریم که انقلاب را به زبانی دیگر ترجمه کند.»و شعاعیان می پذیرد .
۲-اشرف او را به تشکیلات خارج کشور منتقل می کرد .تا شعاعیان بتواند با آشنایی بیشتر با نظرات متفاوت در جنبش کمونیستی به باز بینی نظرات خود بپردازد .
اما نباید از یاد برد که در آن روزگار سازمان زیر ضربات مرگبار ساواک به فردای خود امیدی نداشت .چه برسد به آن که بفکر فردای جنبش انقلابی باشد و بخواهد نیروهایی را برای خود در پشت جبهه ذخیره کند.

چریک تنها

بعد از دستگیری فاطمه سعیدی، مشهد دیگر برای برادران شایگان امن نبود پس شعاعیان بچه ها را به حمید داد تا درجای امنی نگهداری کند.با رفتن بچه ها و دستگیری فاطمه سعیدی شعاعیان تنها شد . اما یک اتفاق دیگر درحال افتادن بود که تنهایی اورا مضاعف می کرد .و آن رفتن حمید اشرف به جبهه مخالف او بود .
حمید از همه سو تحت فشار بود اما در پی آن بود که راهی پیدا کند تا شعاعیان را در سازمان نگه دارد . سازماندهی تیم بررسی کننده کتاب انقلاب تنها با پایمردی حمید روی اصولیت هایش ممکن بود. اما تعجیل شعاعیان روی کتاب «انقلاب» و دست بسته بودن جنبش، سازمان را بسوی سازمان شدن راند و این ممکن نبود الا جز آن که اعلام شود هویت سازمان مارکسیسم لنینیسم است و این اعلام به معنای خداحافظی حمید اشرف با شعاعیان بود .
لنینیسم اندیشه چیره بر جنبش کمونیستی ایران بود و برای اشرف جز این می توانست به انشعاب در سازمان منجر شود .
حمید مومنی در نقدی که بر کتاب انقلاب می نویسد و بعد از نامه اول به شعاعیان می دهد هیچ نقدی را بر لنینیسم نمی پذیرد.

نامه دوم

این نامه در تاریخ ۳۱ تیر ۵۳ نوشته می شود .نامه اول ۲۳ خرداد بدست حمید اشرف می رسد .و دراین فاصله سه ملاقات بین اشرف و شعاعیان صورت می گیرد .از سوی چریک ها هنوز قطع رابطه مطرح نیست. اما شعاعیان زمان تعیین می کند و پایان این زمان را به منزله قطع رابطه می داند .
درآخرین ملاقات حمید به او می گوید:« نقد انقلاب تمام شده است و بزودی نوشته هاو نقد به دست او می رسد.»

نامه سوم

در این نامه شعاعیان بلاتکلیفی خودرا به منزله قطع رابطه می داند و اعلام می کند که او خودرا دیگر وابسته به چریک ها نمی داندو خود مستقلا تصمیم خواهد گرفت که چه بکند.
در ضمن خبر می دهد که هنور پاسخ مومنی و دیگر نوشته هایش به دست او نرسیده است. این نامه ۲۰ مرداد۵۳ نوشته شده است.و این هنگامی است که چریک ها توسط مجاهدین با او قرار می گذارند اما شعاعیان اجرای قرار را نمی پذیرد.

نامه چهارم

این نامه در تاریخ ۲۲ شهریور۵۳ نوشته شده است و مخاطبش ناصر و ارژنگ شایگان است .
در این دوران جوی بر علیه مصطفی در درون چریک ها ایجاد شده است . فاصله ها بیشتر شده است . و نقد «انقلاب» تبدیل شده است به نقد شعاعیان.
مرضیه احمدی اسکویی و مهری بر علیه شعاعیان مطالبی به چریک ها داده اند و دانه و جوانه (ناصر و ارژنگ شایگان)قصه هایی را که قبلا می نوشتند را کار مصطفی دانسته اند و نویسندگی خودرا انکار کرده اند.

اصولیت کار

نوشتن آنکت هایی در مورد اعضا سازمان کاری غیر معمول در سازمان های مخفی نبوده است این تک نویسی ها به شناخت هرچه بیشتر رهبری از اعضا کمک می کند.این کار ربطی به پرونده سازی دوران استالین ندارد.
اما بنظر می رسد درمورد شعاعیان نوعی پرونده سازی بوده است . ناگفته پیداست که از لحن شعاعیان می توان فهمید حمید اشرف دراین کار دخالتی نداشته است و بیشتر راوی بوده است و اما به هر حال کار از اصولیت برخوردار نبوده است، غیر اصولی هم بوده است.. ریشه آن همانطور که شعاعیان در نامه اولش توضیح می دهد ،نظریات او در کتاب «انقلاب » بوده است .
اما چرا اشرف با این کار زشت مقابله نکرد؟ وایکاش کرده بود تا این سنت که سنتی استالینینی در سطح جهان و نوع توده ایش در داخل بود از جنبش رخت بر می بست. شعاعیان در پایان این نامه یاد آور می شودکه «نابود کردن ضد انقلاب جهانی جدا از بی آبرو کردن و از پای در آوردن هر گونه پلیدی و تباهی اپورتونیستی غیر ممکن است»

نامه پنجم

مخاطب این نامه صبا بیژن زاده است و در تاریخ ۳۱ شهریور ۵۳ نوشته شده است .

نامه ششم

این نامه اواخر سال ۵۳ نوشته شده است و نامه خداحافظی تام وتمام شعاعیان با چریک هاست.
در تاریخ ۱۸ شهریود ۵۳ «حمید اشرف با شعاعیان ملاقات می کند و می گوید:ماموریت دارد که تصمیمات سازمان را به او ابلاغ کند.» شعاعیان از حمید می خواهد که صحبت ها و نظرات مکتوب باشد و حمید نمی پذیرد و «وقت و ضرورت»را دلیل آن می داند.
حمید به شعاعیان می گوید: «نامه را عده ای از رفقا خواندند و نظر آنها این بود که ما نمی توانیم با هم در یک سازمان جای گیریم.» اما روشن نمی کند که این رفقا چه کسانی هستند.
حمید ضمن قطع رابطه انتقادهایی را ضمیمه این اخراج می کند که عمدتاٌ توسط تک نویسی های اسکویی و صبا بیژن زاده و برادران شایگان جمع بندی شده بود .و در واقع پوشش و بهانه ای برای این جدایی بود، این درست زمانی است که حمید مومنی نقد خودش را بر انقلاب نوشته است :"شورش نه ،قدم های سنجیده در راه انقلاب".
ناگفته پیداست که شعاعیان در برابر انتقاد هایی که به او شده بود جواب هایی داشت . اما وقتی تمامی این انتقاد ها را نگاه می کنیم می بینیم که نمی تواند علتی برای این جدایی باشد.بلکه بهانه هایی برای علت بزرگتری بود .آن علت نظریات شعاعیان در کتاب «انقلاب» بود .
شاید اگر شعاعیان حوصله بیشتری به خرج می داد و به رهبری چریک ها فشار نمی آورد تا هرچه زودتر نظر خودرا نسبت به «انقلاب» روشن کنند و فرصت می داد تا برای بحث حول و حوش «انقلاب» زمان و فضای مناسب تری ایجاد شود این جدایی پیش نمی آمد. اما بنظر می رسدکه شعاعیان با آن که خود می دانست حل مسئله انقلاب نیازمند زمان است کمی عجله می کرد و فشار او به چریک ها باعث شد که نظر حمید اشرف در اقلیت قرار بگیرد .
اما وقتی کار به جدایی رسید این برخورد زیبنده چریک ها نبود .باید آن گونه جدا می شدند که در خور بزرگی هر دو طرف بود .حق شعاعیان نبود که به او اتهام اپورتونیسم بودن ،ترسو و راحت طلب بودن زده شود . شعاعیان اگر بالاتر از حمید اشرف نبود کمتر از او هم نبود .این را از نظر خصلت های انقلابی می گویم .به اندیشه های نظری شعاعیان کاری ندارم که از آن نظر تنها جزنی است که با او قابل قیاس است.
یک سنت بد
این سنت بد که هرکه با مانیست آلوده به انواع پلیدی های اپورتونیستی و طبقاتی است چیزی است که از حزب توده به جنبش چپ به ارث رسیده است .

سازمان شدن چریک ها

به دنبال نامه اول شعاعیان به چریک ها و درخواست او برای چاپ مستقل و یا با آرم چریک ها برای کتاب «انقلاب»، چریک ها دچار مخمصه ای تشکیلاتی شدند.
بنیان گذاران چریک ها نام سازمان برخود ننهادند بدان علت که چریک بود ن و فدایی بودن شرط لازم و کافی برای پیوستن به آن هابود.
شکی نیست که اینان همگی مارکسیست بودند . هر چند موضع متفاوتی نسبت به شوروی و حزب توده داشتند .اما در پی آن بودند که جبهه ای عمل کنند. شعاعیان در کتاب «چند نگاه شتاب زده» به نکته درستی اشاره می کند :«چریک های فدایی خلق با این که نام خودرا چنان بر گزیده اند که همه نیرو ها و عناصر انقلابی و ضد استعماری-ارتجاع می توانند در صورت گزینش اسلحه در آن جا گیرندبا این همه دست عناصری را می فشارند که به نظرشان مارکسیست می آید.
چریک ها تا آن روز با مشکلی چون شعاعیان برخورد نداشتند البته با موضع شعاعیان قبل از پیوستن او به سازمان آشنا بودند و ان ها را گروهی اپورتونیستی ارزیابی می کردند اما موضع اشرف این نبود . حمید خود به مصطفی چنین می گوید:
«ولی من معتقدم که نه این طور نیست و استدلالم این بود که خب هر کس به نوعی به جنبش می پیوندد… به هر حال رفقا نپذیرفتند و گذشت بعد ها که مقاله نیم نگاهی در دل جبهه انقلاب رهایی بخش را نوشتید و به دست ما هم رسید قرار شد که بالاخره با شما تماس بگیرم . گرفتم»۲۲
اما اشرف روی هم رفته پراگماتیست بود و ایدئولوژیک نمی اندیشید اما نظر دیگری در رهبری بود آن نظر ،نظری مرامی بود .
با اعلام سازمان بودن چریک ها یگانگی ایدئولوژی شرط ورود به سازمان شد .
هر چند شعاعیان این را نمی پذیرد و ایدئولوژیک بودن را خاص حزب می داند و این را از سوی چریک ها غلط می داند.
این تحول هم راه ورورد عناصر غیر مارکسیست را بست و هم انتقاد بر لنینیسم را غیر ممکن ساخت .

نامه هفتم

این نامه در مهر ۵۳ نوشته شده است . درست یک ماه بعد از جدایی او از چریک ها .شعاعیان در این نامه خود را دوست چریک ها می داندو انتقاد خودرا از زاویه دوستی مطرح می کندنه دشمنی و ستیز .و برایش شکی نیست که چریک ها پیشگام برنده ترین گونه پیکار در این سرزمین اند.

دست کم عثمان را بار دیگر نکشیم

شعاعیان در این نامه خودرا دوست چریک ها می داند .دیگر رفیق آن هانیست که معنای هم مرام و هم تشکیلات را دارد، اما دوست آن هاست.
جدا از آن که او در این نامه چه انتقاداتی به نظریات چریک ها داردو این که آیا این انتقادات درست است یا نه او یک بحث اصولی را پیش می برد.
- نخست آن که جایگاه خودرا روشن می کند. برای یک بحث اصولی و جاندار منتقد باید شناسنامه ای روشن داشته باشد . نمی شود رفت در تاریکی و سنگ انداخت. دوم آن که برای منتقد شونده باید روشن کرد که هدف اصلاح اوست و یا حداقل منتقد چنین تصوری دارد .
شعاعیان نقد را منحصر به دوست می داند. نقد دشمن از بین بردن اوست نه اصلاح او .
-دوم آن که می پذیرد چریک ها به عنوان مبتکر برنده ترین پیکار جایگاه ویژه ای در انقلاب دارند به همین خاطر باید کمی ها و کاستی های آن ها را نمایاندو این نه بمعنای تضعیف آن ها که به معنای قدرتمند تر کردن آن هاست .
سوم آن که او می پذیرد انتقادات او وحی منزل نیست. پس در یک بحث متقابل در صورت خطا بودن انتقاد با رویی گشاده می پذیرد.
پس دو کتاب مهم چریک ها را بازخوانی می کند:-هم استراتژی و هم تاکتیک مسعود احمدزاده را وهم آنچه یک انقلابی باید بداند صفایی فراهانی را .۲۳
ودر آخر آرزو می کند «روزی نه چندان دور »اخلاق انقلابی و کمونیستی با جهش جرقه راستین انقلاب ،که تمام افتخار آن از آن چریک های فدایی خلق است سراپای میراث کهنه و پلید دوران های گذشته را بشوید.۲۴

نقد شعاعیان

شعاعیان چهار کتاب از چریک ها را بررسی می کند .با دو کتاب پویان (رد تئوری بقا و مبارزه مسلحانه)و کتاب علیرضا نابدل(آذربایجان و مسئله ملی)موافقت خودرا اعلام می کند اما نسبت به کتاب مسعود و فراهانی انتقاداتی دارد .
انتقادات شعاعیان حول چند محور می گردد:
-اهمیت تئوری
-تحلیل حاکمیت
-رسالت تاریخی طبقه کارگر
-روشن نبودن تشکیل حزب

نخست ببینیم پرسش های شعاعیان چیست
-احمد زاده از کم شدن اهمیت تئوری در جنبش کمونیستی خبر می دهد. مگر مبارزه سیاسی عملی بدون تئوری هم ممکن است.؟
-ایا براستی محتوای انقلاب تام و تمام روشن است و دیگر ما کاری به شناخت نیرو های انقلاب و ضد انقلاب نداریم.
-شیوه مسلط تولید چیست و طبقات حاکم نماینده کدام طبقه اندو قدرت سیاسی در دست کیست و رابطه این قدرت با امپریالیسم چیست .
-احمد زاده در یکجا می گوید روبنای سیاسی جامعه بورژایی است .اما از طرف دیگر شاهد استثمار فئودالی هستیم
آیا انقلاب سفید شیوه تولید را عوض کرده است یا نه .آیا روبنا عوض شده است بالاخره حاکمیت در دست کیست بورژازی یا فئودالیسم.
احمد زاده تحلیل روشنی نسبت به این موارد ندارد

مسعود احمد زاده هروی که بود

در مشهد بدنیا آمد .پدرش طاهر احمد زاده بودکه بعد از کودتا به نهضت ملی پیوسته بود.
مسعود در دوران دبیرستان باشگاه دانش آموزان مسلمان را تشکیل دادو به جبهه ملی پیوست.مدتی در کانون نشر حقایق اسلامی که توسط پدر دکتر شریعتی اداره می شد شرکت داشت. در سال ۱۳۴۰ به دانشگاه آریامهر رفت تا ریاضی بخواند و در سال‍۱۳۴۶ گروه مطالعاتی تشکیل داد و در سال ۴۹ هم استراتژی و هم تاکتیک رانوشت .

هم استراتژی و هم تاکتیک

در سال ۴۹ دو حادثه مهم برای جنبش انقلابی بوقوع پیوست. نخست حادثه سیاهکل و دوم نوشتن کتاب مبارزه مسلحانه ،هم استراتژی و هم تاکتیک بود .
در دهه۴۰ چند سئوال مهم پیش پای جنبش بود:
۱-چگونه باید سد اختناق را شکست
۲- چگونه باید توده و طبقه را به مبارزه کشاند.
جنبش در وضعیت بدی بود ؛
-استیلای رژیم
پراکندگی پیشاهنگ و توده
-استیلای مزمن اپورتونیسم
در چنین شرایطی دو وظیفه مبرم پیش پای جنبش بود:
-یافتن شیوه مبارزه
-یافتن شکل سازمانی مناسب این دوران
گروه احمد زاده-پویان در چنین شرایطی تصمیم گرفت راه چین را برود. تشکیل حزب کمونیست و بعد جنگ توده ای طولانی مدت .
پس گروه هایی جهت کار و مطالعه به مناطق روستایی و محیط های کارگری فرستاده شدند.
بررسی ها به دونتیجه منجر شد:
۱- بی اعتمادی توده و طبقه به پیشاهنگ
۲-ناامیدی توده وطبقه از تغییر وضع موجود
پس تشکیل حزب از دستور کار گروه خارج شد.و گروه به این نتیجه رسید دنبال راهی نو باشد. این جست و جو همزمان بود با تجربه های نوین انقلابی در کره و چین و هندو چین و الجزایر .
پس گروه به مبارزه مسلحانه پیشتاز رسید.
اما سه درک در این زمینه بود :
-۱-نقش دفاعی برای سلاح قائل بود
۲-نقش تبلیغی برای سلاح قائل بود
۳- نقش ضربه زدن به کلیت رژیم قایل بود
عمل از تئوری پیش افتاده بود .پس نیاز بود تئوری مبارزه مسلحانه تدوین شود . در چنین شرایطی نوشتن کتاب مستطاب آغاز شد .

شکست سیاهکل
قبل از ان که خم شویم روی نقد شعاعیان به سیاهکل ببینیم جمع بندی مسعود چیست.
دلایل شکست سیاهکل:
-عدم توجه به تحرک لازم
-عدم رعایت بی اطمینانی مطلق
-کم بها دادن به بسیج همه جانبه دشمن
شکست یک تصادف بود ،تصادفی کاملا اجتناب پذیر ،با این همه علی رغم شکست گروه،امید و شور بسیار به خلق و انقلاب داد.

نقد شعاعیان
شکست گروه یک اشتباه تاکتیکی بود. تصادف در این شکست مصداق ندارد. گروه باید پیشاپیش حدس می زد که رژیم حساسیت بسیار بالایی نشان خواهد دادو پیش بینی های لازم را انجام می داد .نقد شعاعیان درست است .

تحلیل حاکمیت
گروه احمد زاده اصلاحات ارضی را بعنوان یک تغییر پذیرفت و بر این باور بود که روستا دیگر نمی تواند پایگاه انقلاب باشد پس پرولتاریا و شهر اهمیت بیشتر ی دارند و باید بطرف تشکیل حزب رفت .

گروه در ابتدا باید به این سئوال پاسخ می داد که هدف انقلاب ارضی از سوی رژیم چه بود؟
بسط سلطه اقتصادی سیاسی فرهنگی سرمایه داری بوروکراتیک وابسته. از بین بردن زمینه های انقلاب در روستا انگیزه اصلی رژیم نبود.
رفرم تضاد قبلی را کاهش داد اما تضاد جدیدی را در روستا ایجاد کرد تضاد بین خرده مالکی و مالکین بزرگ.
تضاد خلق و امپریالیسم
در شهر نیز رفرم با سرکوب توده های شهری ،بورژایی و خرده بورژایی و کاسبکار و پرولتاریا شروع شد .
سلطه جابرانه سرمایه داری وابسته با از بین بردن تدریجی بورژازی ملی از طریق انحصارات امپریالیستی ،تضادپرولتاریا با بورژازی ملی را به تضاد همه آن ها با سرمایه داری وابسته و بوروکراتیک و سلطه امپریالیستی قرار داد.
و همه این ها به معنای سلطه امپریالیسم و عمده شدن تضاد خلق و امپریالیسم است .

ضرورت حزب ،مشخص یا کلی
گروه در بررسی هایش به دو سئوال می رسد:
۱-آیا راه انقلاب ایجاد کانون های چریکی است
۲-آیا بدون حزب می توان دست به انقلاب زد

خطای تئوریک
گروه در ابتدا تز های دبره و تجربه کوبا را رد کرد بی آن که تجزیه و تحلیلی از شرایط میهن و درک عمیقی از عناصر انقلاب کوبا داشته باشد.
علت این خطا پذیرش سطحی یک رشته فرمول های تئوریک مبتنی بر تجربه های انقلابی پیشین بود . به زبان دیگر گروه تز های دبره را مخالف لنینیسم دید .

تشکیل حزب
پس تشکیل حزب در دستور کار قرار گرفت . چه باید کرد :
۱- تربیت کادر های آینده
۲-آماده کردن زمینه حزب در میان مردم

تفاوت شرایط ایران و روسیه

در روسیه ضرورت تشکیل حزب از درون جریان عملی مبارزه بیرون آمد.ملات کار وجود داشت؛
-کادر ها و اعضا گروه ها
-مبارزه سیاسی-اقتصادی توده
پراکندگی و خرده کاری ضرورت حزب را در دستور کار قرار می داد. اما در ایران پیشاهنگ به ضرورت تشکیل حزب رسیده بود ولی:
-جنبش های خود بخودی نبود
-پیشرو در زندگی مبارزاتی توده ها نقشی نداشت
-بین گروه های مارکسیست هم ارتباطی نبود .
پس گروه به این نتیجه رسد که عمل مسلحانه می تواند پیشرو را در مبارزه توده ها شرکت دهد و خود شرط تشکیل حزب باشد .

برسی دوباره انقلاب در انقلاب دبره

گروه در ابتدا دبره را از زاویه لنینیسم رد کرد با این استدلال که :
-دبره نقش حزب را رد می کند
-تئوری را دست کم می گیرد
-نقش رهبری کننده امر سیاسی را بر امر نظامی را نادیده می گیرد
-امر نظامی را بر امر سیاسی مقدم می داند
در بررسی مجدد درک متفاوتی از دبره شد ؛این که حزب شکل خاصی از سازمان پیشاهنگ است . این شکل می تواند تغییر کند و این بمعنای نفی حزب نیست .
پیشاهنگ لزوما حزب نیست . می توان انقلاب را بدون حزب ،با سازمان خاص پیشاهنگ آغاز کرد .
در اینجا دو مسئله مطرح بود:
۱- مرزبندی با احزاب سنتی
۲-حزب به شکل عام
گروه حزب توده را کاریکاتوری زشت از حزب طبقه کارگر می دانست . و به این نتیجه رسد که بین محتوی حزب و شکل حزب باید فرق گذاشت . احزاب سنتی شکل حزب را دارند اما محتوی حزب را ندارند ومحتوی حزب باید کارگری باشد ولی شکل آن تابع سخت گیری دیالکتیک زمینی است .

رابطه تئوری و پراتیک
گروه بر این اصل واقف بود که بدون تئوری انقلابی ،هیچ جنبش انقلابی وجود ندارد، اما آن چه مهم است دیالکتیک تئوری انقلابی و جنبش انقلابی است . و در تحلیل نهایی این عمل انقلابی است که قادر به کشف شرایط عینی هر کشور و تصحیح و تکمیل تئوری انقلاب است.

درکی غلط از تئوری
احمد زاده در اینجا مرزبندی می کند با اپورتونیست های بی عمل که جنبش را دعوت می کردند که تئوری انقلاب و شناخت همه جانبه روابط عینی نیازمند دوره ای طولانی از مطالعه و مبارزه ایدئولوژیک است و می گفتند مگر می شود لنین نداشت وانقلاب کرد .

سه نوع مبارزه
مسعود در اینجا رجوع می کند به تاریخ و سه نوع مبارزه را پی می گیرد:
-ایدئولوژیک
-اقتصادی
-سیاسی
و نتیجه می گیرد که مبارزه ایدئولوژیک و اقتصادی امروز در سایه مبارزه سیاسی قرار گرفته است وبا نگاهی به اسناد جنبش کمونیستی خبر از کم شدن اهمیت تئوری نسبت به مبارزه سیاسی می دهد.
و می پرسد چرا ما امروز با آثاری مثل کاپیتال و آنتی دورینگ مواجه نیستیم و پاسخ می دهد عمل انقلابی در امروز نه نیاز و نه فرصت پرداختن به تئوری ناب را ندارد .امروز جنبش نیاز به پراتیسین دارد نه تئوریسین.

انتقاد شعاعیان
شعاعیان کم توجهی مسعود به تئوری ناب را خطرناک می داند .و معتقد است که امروز جنبش بیش از هر زمان دیگر به تئوری ناب نیاز دارد .
آیا حرف شعاعیان غلط بود . هرگز .
اگر حرف مسعود هم درست بود پس خطا در کجاست ؟
مسعود ابتدا از اهمیت تئوری می گوید و جنبش انقلابی را بدون تئوری انقلابی نا ممکن می داند اما برای تئوری ارزشی آکادمیک قائل نیست .و می گوید:«ما با جمع بندی تجربیات گذشته جنبش انقلابی دست به عمل می زنیم .در عمل می فهمیم که آیا درک ما از تئوری تا چه حد به صواب بوده است و در رفت و بر گشت تئوری-پراتیک خودمان راتصحیح می کنیم .»
اما در همین جا لازم می بیند به اپورتونیسم بی عمل که خودرا درپشت تئوری ناب پنهان می کند بگوید:«مارکسیسم مراحل تدوین تئوری ناب خودرا پشت سرگذاشته است و دیگر نیازی نیست که ما از نقد ایدئالیسم فلسفی و اقتصاد بازار شروع کنیم تا به مارکس برسیم»
مارکسیسم نه پند و نصیحت های ارزنده ونه سخنان فلسفی بلکه به عنوان یک آلترناتیو و یک برنامه باید ارائه شود. توده و طبقه نمی پرسد چرا باید مبارزه کند می پرسد: باید چگونه مبارزه کند.

تسلط سیاست بر اقتصاد

مبارزه اقتصادی برای پیشاهنگ پله ای است برای کشاندن توده و طبقه به مبارزه سیاسی. اما در شرایط خفقان هر مبارزه اقتصادی در نخستین گام رنگ سیاسی می گیرد . مسعود این پروسه را تفوق سیاست بر اقتصاد می داند.و می گوید :«دشواری کار نه در تهیه برنامه انقلاب بلکه در تعیین طرق و وسائل قرار دارد که باید بکار گرفته شود تا انقلاب را به پیروزی برساند ».

انتقاد شعاعیان
شعاعیان می پرسدآیا جنبش در تعیین:
-برنامه
-اهداف
-شناخت نیرو ها
بحد کافی اشباع شده و دیگر هیچ کم و کسری ندارد..مشکل تنها و تنها از «طرق و وسائل است»که باید انقلاب را به پیروزی برساند.
در این جا حق با شعاعیان است. اما مسعود به حل مسائل مبرم جنبش نظر دارد. درسال۱۳۵۰ گره کور جنبش همان«طرق ووسایل » بودکه باید جنبش بدان مسلح می شد تا به جلو برود و گرنه کاری بسیار باید روی نیرو های موجود در جامعه می شد.
این ها مطالبی نبود که از ذهن مسعود دور مانده باشد و شعاعیان هم وقتی به درستی به آن اشاره می کند . روی دیگر سکه را می بیند.

انتقادات شعاعیان به فراهانی
فرمانده فراهانی که بود

علی اکبر صفایی فراهانی در سال ۱۳۱۸ در تهران بدنیا آمد.در هنرستان صنعتی تهران با سعید کلانتری آشنا شد و بهمراه او گروه کوه کاوه را درست کرد .در همین دوران به مارکسیسم گرایش پیدا کرد واز فعالین مبارزات صنفی دانش آموزی شد .
از سال۱۳۳۹ با جزنی آشنا شد .
در هنرستان صنعتی نارمک با اسکندر صادقی نژاد آشنا شد .در سال۴۲ که گروه جزنی در تدارک مبارزه مسلحانه بود بهمراه کلانتری مسئول گروه کوه بود. کار این گروه شناسایی مناطق کوهستانی ،غار ها جنگل ها و پناهگاه ها بود .
در سال۴۶ بعد از دستگیری جزنی مخفی شدو کمی بعد به همراه صفاری آشتیانی به عراق رفت. در عراق دستگیر شد و اگر کودتای قاسم صورت نگرفته بود قرار بود به ساواک تحویل داده شوند.
بعد به فلسطین رفت ودر جبهه خلق با نام ابوالعباس یکی از فرماندهان جبهه شد در سال ۴۸ به ایران آمد تا بازمانده گان گروه جزنی را سازماندهی کند اما این کار توسط غفور حسن پور و حمید اشرف صورت گرفته بود .
پس به فلسطین برگشت و با سلاح به همراه صفاری آشتیانی به ایران آمد و در ۱۵ شهریور ۴۹ عازم جنگل های شمال برای شناسایی و دبه زنی شد .
در همین زمان با گروه مسعود احمد زاده-پویان در حال یکی شدن بودند.

آنچه یک انقلابی باید بداند

این رساله در سال ۱۳۴۹ نوشته شد .این رساله نخستین پلاتفرم و منسجم ترین پلاتفرم جنبش چریکی است. برنامه ای که به تمامی زوایای جنبش پاسخ می دهد.
با این همه این برنامه جای چون و چرای بسیار دارد. نخستین انتقادی که به آن کرفته می شود دادن رسالت طبقه کارگر به «نسل جوان » است. منتقدین فراهانی این نگاه را مارکسیستی نمی دانند .
گرچه مرادصفایی از نسل جوان همان روشنفکران انقلابی است ووقتی او صحبت از روشنفکران متعهد و انقلابی می کند منظورش روشنفکران طبقه کارگر است که آن ها لایه ای از طبقه کارگرند. اما مشخص نکردن تعاریف می تواند موجب گمراهی هایی شود .
ایراد دیگری که به این رساله گرفته می شود کم بها دادن به نقش خرده بورژازی ،مبارزاتش و سازمان های اوست.

نکته ای بحث برانگیز
فراهانی از رسالت تاریخی نسل جوان می گوید:
«رسالت تاریخی نسل جوان این است که برای پایان دادن به بیدادگری قرون بپاخیزد و جامعه ای ترقی وپیشرو بوجود بیاورد »
و شعاعیان می پرسدپس رسالت تاریخی طبقه کارگر کجا می رود و اینجا حق با شعاعیان است.

نامه هشتم
این نامه در نیمه اول بهمن نوشته شده است .وشعاعیان در ۱۶ بهمن به شهادت می رسد .این نامه به نوعی وصیت نامه سیاسی او هم هست و با هشداری به چریک ها شروع می شود :
۱-سازمان چریک ها باید درک کند که سازمان پیشگام جنبش انقلابی اکنون ایران است
۲-درک کند که نظریاتش در جامعه مادیت می یابد
۳-درک کند که سکوت فعلی پیرامون نظریاتش به معنای مارکسیستی بودن این نظریات نیست
۴- درک کند که ذخایر اعتباری هر سازمانی پایان پذیر است
۵- درک کند که خرج کردن اعتبارات گذشته سراشیب انحطاط است
۶- درک کند که کیفیت تئوری چریک ها رو به فرود است
دو نکته درست
شعاعیان روی دونکته درست انگشت می گذارد :
-پیشگامی در انقلاب ضرورتا به معنای آن نیست که رهایی نهایی خلق را همین سازمان رهبری می کند
۲-گشایش هر سنگری پیروزی انقلاب و سیر قهقرایی در هرسازمان انقلابی به معنای شکست جبهه انقلاب است

تحولاتی غم انگیز
شعاعیان از تحولاتی غم انگیر در سارمان فدایی خبر می دهد .راستی این تحولات چه بود؟

ترور عباس شهریاری :
زمینه بحث با حزب توده
چریک ها در سال ۵۴ طی عملیاتی بنام خسرو روزبه به زندگی سراسر ننگ عباسعلی اسلامی معروف به شهریاری پایان دادند.
بدنبال این عملیات رهبری حزب توده تلاش کرد با چریک ها باب گفتگو را باز کند پس چریک ها مجبور شدند طی بیانیه ای مواضع خودرا نسبت به حزب توده اعلام کنند. این مواضع منشا نامه هشتم شعاعیان است.

ملاک حزب طبقه کارگر بودن چیست

نخست ببینیم ارزیابی چریک ها از حزب توده چیست و بعد بررسی کنیم ملاک هایی را که یک حزب را حزب طبقه کارگر می کند :
«تا قبل از کودتا حزب توده حزب طبقه کارگر بود….که همواره عده ای از روشنفکران خرده بورژازی رهبری آن را به تصرف در آورده بودند وخط مشی آن را به انحرافات اپورتونیستی کشانده بودند…..اوضاع داخلی و بین المللی ایران فرصت نداد که حزب توده مورد تصفیه قرار بگیرد و حرکت امواج پرولتری ایدئولوژی و خط مشی های خرده بورژازی را نابود کرده و عده ای اصلاح ناپذیر را از حزب بیرون بریزد»۲۵
شعاعیان به درستی نظریات چریک هارا این گونه جمع بندی می کند:
۱-رهبری حزب همواره در دست خرده بورژازی بود
۲-خط مشی حزب همواره اپورتونیستی بود
۳-اوضاع داخلی و بین المللی اجازه نداد حزب خودرا پاکسازی کند
۴-ولی این حزب حزب طبقه کارگر بود
سئوالی که شعاعیان مطرح می کند ، وآن هم به درستی، این بود که ملاک شناسایی یک حزب چیست؟
و پاسخ می دهد، مهم ترین محک ایدئولوژی حاکم بر آن حزب است .
سئوال:آیا صرف ادعای یک حزب مبنی بر مارکسیست بودن کافی است؟ هرگز
سئوال: راه اثبات چیست؟خط مشی که دنبال می کند.
سئوال:میدان عمل این خط مشی کجاست؟پاسخ می دهد پهنه مبارزه طبقاتی است.
باید دید حزب در فراگرد مبارزات طبقاتی عملا چه سنگری را گرفته است.پس باید به پراتیک اجتماعی حزب رجوع کرد.
برای پی بردن به ماهیت یک حزب لازم است که از لحاظ عینی عملکرد حزب را بررسی کنیم تا در یابیم حزب دارای چه مرامی بوده است که بر بنیاد آن چنین خط مشی را در پیش گرفته است .
شعاعیان می پرسد:«شما می گوئیدخط مشی حزب اپورتونیستی بوده است .رهبری آن هم همواره در دست عده ای خرده بورژا بوده است ،دیگر کارگری بودن آن چه معنایی دارد.» و باز می پرسد«اگر نظر قبلی چریک ها این بوده است که حزب توده در حیات خود حتی لحظه ای هم نتوانسته بود نمونه ای از یک حزب کمونیست باشد»۲۶
«چه اتفاقی افتاده است که تا ۲۸ مرداد سال۱۳۳۲ حزب طبقه کارگر شده است .اگر این نظر عوض شده است آیا نبایستی آشکارا از خود انتقاد کرد و این تغییر را به توده گفت.»

شرط لازم و کافی

به واقع این نظر جزنی بود،که رابطه ارگانیک با طبقه کارگر و حضور بی شمار کارگر را درحزب دلیل حزبیت حزب می گرفت. که البته این گونه نیست . و اگر این دو شرط لازم باشند شرط کافی هم نیاز دارد .نمونه آن احزاب بورژایی انگلیس و اروپا که تعداد زیادی کارگر در حزب حضور دارند و هم حزب رابطه ای ارگانیک با طبقه کارگر دارند اما آن ها حزب کمونیست و حزب طبقه کارکر نیستند .در واقع مشی کارگری شرط لازمی است که در نزد جزنی مغفول می ماند.

یک بحث تاریخی یا ریشه یک انحراف
چریک ها در پاسخ به پیام کمیته مرکزی حزب توده با مقایسه حزب توده با حزب کمونیست چین می نویسند:
«اوضاع داخلی و بین المللی ایران فرصت آن را ندادکه حزب توده در جریان مبارزات انقلابی خلق و رشد سیاسی توده هامورد تصفیه قرار بگیرد.»
شعاعیان به درستی درک غلط از اپورتونیسم را در تفکر چریک ها می بیند و گوید:
«قرینه سازی شیوه استدلال مارکسیست ها نیست. مارکسیسم خود ازواقعیت آغاز به معرفت و استدلال می کند»اگر حزب کمونیست چین توانست با استفاده از شرایط خودرا تصفیه کند به خاطر آن بود که به گوهر کارگری بود .منتهی اپورتونیسم بعنوان یک بیماری گریبان او را گرفته بود .اما در حزب توده ،اپورتونیسم گوهر ونهاد حزب است:
«مسئله حزب توده مسئله بیرون ریختن عده ای اپورتونیست اصلاح ناپذیر نبود . در این شکی نیست که حزب توده هم از عناصرخلق، عناصری که صمیمانه به توده دل می سوزاندندتشکیل شده بود .
اما حزب توده حزب اپورتونیست ها و صد رنگان بود .یارگیری حزب از عناصر خلق عملی اپورتونیستی و مزورانه بود.»۲۷

تفکر توده ای ؛مرده ریگ حزب توده
شعاعیان در ادامه بحث لازم می بیند به یک نکته اشاره کند:«یکی گرفتن تشکیلات حزب توده با تفکرات توده ای »و از آن به عنوان خطایی سخت بنیادی یاد می کند؛
«طرز تفکری که حزب توده به جای گذاشته به مثابه یک جریان فکری صد پله و هزار وپله مهلک تر و صد بار و هزار بار جان سخت تر از قدرت سازمانی حزب توده است»

چریک ها و خلیل ملکی
چریک ها در بیانه شان از ملکی این گونه یاد می کنند:
«ظهور یک اپوزیسیون روشنفکری راست در داخل حزب(دارو دسته رویزیونیستی خلیل ملکی و شرکا)و انشعاب آن نیز به رهبران خرده بورژازی حزب توده کمک کرد تا توده های حزبی را علیه آن ها متشکل کنندو ماهرانه و نیرنگ بازانه ماهیت خودرا زیر لفا فه مبارزه با این جناح اپورتونیست از توده های حزبی بپوشاند:۲۸
در این پاراگراف چهار اتهام برای انشعاب تراشیده می شود:
-روشنفکر
-راست
-ریویزیونیست
-اپورتونیست
اما ببینیم ریشه این موضع گیری کجاست .
بیژن جزنی در تاریخ سی ساله چنین می نویسد:
«در سال ۱۳۲۶ اختلافات داخلی حزب توده بالا گرفت .ملکی و انور خامه ای روی عقاید خود پا فشاری می کردند. پس از شکست فرقه اعتراض ها بلند تر شد ….در راس انشعاب ملکی و خامه ای قرار داشتند….پس از جدایی ملکی بتدریج از مارکسیسم روی برگرداند….به دشمن شوروی و حزب توده تبدیل شد و مارکسیسم را تخطئه کرد …ماهیت انشعاب گرایش به راست بود»۲۹
اما نگاه شعاعیان نسبت به انشعاب این گونه نیست:
«انشعابیون در برابر خط مشی دنباله روانه حزب، خط مشی استقلال داخل حزب را نشاندند.در برابر تکیه به عامل خارجی، تکیه به عامل داخلی یعنی خلق را قرار دادند. در برابر بی پروایی حزب توده نسبت به منافع ملی توجه به منافع ملی را گذاشتند»۳۰

هشدار پایانی
شعاعیان در آخرین بخش نامه اش هشدار مهمی به چریک ها می دهد:
«سازمان چریک های فدایی خلق با مزاجی پذیرا در چنین فضای مرسوم شورویستی نفس می کشد .ای کاش چنین نبود و دست کم زین پس چنین نباشد»


—————————————————————————————————————————-
۱-خسرو شاکری -زندگی شعاعیان
۲-این کتاب در سال ۱۳۴۱ نوشته شد اما هنگام پخش توسط ساواک توقیف شد و در سال ۱۳۵۶ توسط انتشارات مزدک در خارج از کشور چاپ شد.
۳-انوش صالحی-روزنامه اعتماد-۸۶/۲/۲۷
۴-سند ۱۳۱-۱۲۱ مرکز اسناد انقلاب اسلامی
۵-انقلاب و چند نگاه شتاب زده دو کتاب از نوشته های شعاعیان هستند
۶-بیژن جزنی-تاریخ سی ساله
۷-بهزاد نبوی-سایت بازتاب ۱۴ بهمن ۸۳
۸-شعاعیان -کتاب انقلاب ص۲۱۴
۹-شعاعیان -کتاب انقلاب ص۲۱۴
۱۰-پیمان وهاب زاده-مقدمه یی بر کتاب ۸ نامه به چریک های فدایی خلق
۱۱-شعاعیان -کتاب انقلاب
۱۲-فاطمه سعیدی-پیام فدایی-اردیبهشت۸۵
۱۳-هوشنگ ماهرویان-نشریه بخارا -اسفند۸۶ :وقتی شعاعیان با نادر آشنا می شودو به خانه او می رود می گوید:چرا تنها خودت،کل خانه به مبارزه به پیوندید.
۱۴-مرضیه احمدی اسکویی-خاطرات یک رفیق
۱۵- شعاعیان-کتاب انقلاب
۱۶-خسرو شاکری-مقدمه کتاب انقلاب
۱۷-اخگر-کالبد شکافی روشنفکران چپ
۱۸-بنیان گذاران سازمان همانطور که فرج سرکوهی در کتاب یاس و داس می گوید و بدرستی هم می گوید:مسعود احمد زاده و امیر پرویزپویان و اسدالله مفتاحی بودند .و بیژن جزنی نقشی در این رابطه نداشت . مسعود احمد زاده در کتاب مستطاب هم استراتژی و هم تاکتیک به اختصاراز گروه نه چندان معروفی حرف می زند که می خواستند کاری بکنند اما موفق نشدند .جزنی بعد از جریان سیاهکل دست به تدوین نظریاتش زد .واز سال ۵۴ ببعد با آوردن دست نوشته هایش توسط بهروز ارمغانی در سازمان معروف شد . و بعد از شهادت شورای عالی سازمان خط او توانست به خط غالب در سازمان چریک ها تبدیل شود.که این امر سازمان را عاقبت بخیر هم نکرد . که داستان دیگری دارد.
بین جزنی و مسعود تفاوت های زیادی بود :
-مسعود حزب توده را کاریکاتوری از یک حزب کمونیست می دانست .اما بیژن تا سال۳۲ حزب توده را حزب طبقه کارگر می دانست.
-مسعود اهمیت زیادی برای اصلاحات ارضی قائل نبود . اما جزنی ان را تغییر فئودالیسم به بورژازی می دانست.
-مسعود شاه را دست نشانه امپریالیسم می دانست . در حالی که بیژن برای شاه استقلال نسبی قائل بود
-مسعود شوروی را کشوری سوسیالیستی نمی دانست . بیژن می دانست اما با انحرافات رویزیونیستی.
-مسعود شرایط انقلابی را آماده می دید اما موقعیت انقلابی را نه . بیژن این دو را یکی می گرفت و شرایط انقلابی را آماده نمی دید .در سال ۵۸ اشرف دهقانی و حرمتی پور با انتشار کتابی در همین زمینه از نظر مسعود دفاع کردند و نظر جزنی را رد کردند .
۱۹- حزب طوفان
۲۰-شعاعیان -نامه اول
۲۱-کلیه مطالبی که در گیومه ها می آید نقل از نامه هاست
۲۲-مصطفی شعاعیان -چند نگاه شتابزده-نگاه چهارم
۲۳-میهن قریشی همسر جزنی در مصاحبه با نشریه ارش مدعی است این کتاب را بیژن نوشته است تا اتوریته صفایی در گروه بالا برود. این حرف جای چون و چرای بسیار دارد.
۲۴-شعاعیان -نامه ششم
۲۵-بیانیه چریک های فدایی
۲۶-مسعود احمد زاده-هم استراتژی وهم تاکتیک
۲۷-شعاعیان
۲۸-ص۷۶ بیانیه
۲۹-بیژن جزنی -تاریخ سی ساله
۳۰-شعاعیان -نامه هشتم


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست