سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ما مسئولیم و به مسئولیت خویش آگاه - مارال سعید


مارال سعید



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۷ اسفند ۱٣۹۶ -  ۱٨ مارس ۲۰۱٨


در خبرها آمده است به تاریخ ۱۲ - ۱۰ فروردین ۱۳۹۷ بعضی از فدائیان میروند تا آخرین گامها را برای همگرائی بردارند. امری که به گمانم تحقق آن نخستین همپیوندی در تاریخ سیاسی ایرانست که در آن جداماندگان یک جریان سیاسی دوباره به هم می پیوندند.
کم و بیش ده سالی از آن روزها که تعدادی از جناح چپ سازمان فدائیان اکثریت با نیّتی "خیر" به سمت رفقایی از مرکزیت سازمان اتحاد فدائی رفتند تا بلکه با کمک هم از درغلطیدن سازمان متبوعشان به "راست" جلو گیرند، گذشته است. همان زمان ناگفته پیدا بود که این رفقا خود در مقابل رفقای سابق "راست و ..." تلقّی می شدند لذا چندان نمی توانستند انتظار روی گشاده داشته باشند.
از همان گامهای اول این همپیوندی، بخش بزرگی از اعضای سازمان اتحاد فدائی، رسماً مخالفت خود با ایده ی همپیوندی را اعلام داشتند. اما از آنجا که در رهبری دست بالا را نداشتند چاره دگر کردند؛ چون نمی توان از ادامه کار جلوگرفت پس سعی در چرخاندن فرمان به سمت افکار و انگاره های خویش کنیم. با این تدبیر، دوستانی را که تحت نام "سوسیالیستهای چپ" می شناختند به میدان فراخواندند. همان دوستانی که به وضوح از مواضع چپ ایدئولوژیک می آمدند و همچنان پرچمدار همان نگاه، به جامعه و حزب و مبارزه بودند.
رفقای اولیه، موضوع همپیوندی مُجَدَّد را همچون آشتی کنان خانوادگی می انگاشتند و در میان خود حتی قول و قرارهایی نیز گذارده بودند. ساده نگر و ساده اندیشانه، بی اما و اگر، با گسترش دایره ی "وحدت" سریعا ً موافقت نمودند. از آنجا که این رفقا امر "وحدت" را نه یک امر سیاسی – حقوقی که یک آشتی کنان خانوادگی می دیدند، لذا در راه جشن در خانه ی کدخدا، دیگر دوستان و رفقای پراکنده و در راه مانده را نیز به جشن دعوت کردند. اما هرچه دایره گسترش یافت و مباحث جدی تر شد، تازه دریافتند؛ موضوع نمی تواند به این سادگیها باشد. اما آنها عزم جزم کرده بودند موضوع "وحدت" را به هر طریق ممکن به سر منزل مقصود برسانند.
در طول راه، موضوع شکل و شمایل دیگر به خود گرفت. رفته رفته این رفقا دریافتند که دیگر دورانِ حل مسائل به روش کدخدامَنِشی گذشته است. و گذشته است آن زمان که یک جمع کوچک خیرخواه! تصمیم بگیرد و دیگران احسنت گویان بر آن گردن نهند. به هر تقدیر؛ همه گی رفقا تحولات عظیمی را از سر گذرانده اند و در سالهای زندگی در اروپا و آمریکا دریافته اند؛ عضویت در یک سازمان سیاسی بدون داشتن حق و حقوق، دورانش سپری گشته (اگرچه در چین هنوز چنین است). لیک عناد سنّت لنینی همچنان نقش بازی میکرد (میکند). بدین سیاق، طناب کشیها متداوما ً ادامه یافت و در کشاکش شکل دادن به یک هویّت جدید، دریافتند جمله رشته ها پنبه گشته است. تَنِش در اتحاد فدائی بالا گرفت، دُردانه های ایدئولوژیک نیز عرصه بر خویش تنگ دیدند. نتیجه آنکه از پس صرف سالها وقت و نیرو، "وحدت" سه جریان و کنشگران آزاد به "وحدت" یک جریان و تعدادی کنشگر انجامید.
اما از آنجا که کار حیثیتی گشته بود (هست)، مشتاقان "وحدت" نمی توانستند (نمی خواستند) پا پس بکشند لذا تدبیر و چاره درآن دیدند تا لباسی از دمکراسی بر تن رفتار خویش (ذرع نکرده پاره کردن) بپوشانند. باقیمانده ها را لباس سازمانی پوشانیدند تا لفظ "سه جریان" حفظ شود. لیک بدلیل باقیماندن رسوباتی از رسم و رسومات گذشته در رَوش و مَنِش، هربار بخشی از حقوق و روابط حقوقی مغفول می ماند (می مانَد).
جای تاکید دارد؛ به سال ۱۳۶۵ سازمان فدائیان اکثریت در اولین کنگره خود، تصمیم به قطع ارتباط تشکیلاتی با رفقای درون کشور گرفت. از آن زمان در دید رفقای خارج کشور، تمامی سازمان آن چیزی بود (هست) که در خارج از کشور است. و تا همین اواخر نیز چنین می انگاشتند، تا اینکه رفته رفته سروکله ی رفقای داخل کشور پیدا شد و از خانه ی پدری طلب سهم کردند! رفقای پیگیر امر "وحدت" هرچه را خوانده بودند الّا این یکی. کاری که اسماً و رسماً بدون نظر رفقای داخل کشور آغاز و پیش برده شده بود، حال با یک امّای بزرگ روبرو بود. شک نکنیم که ما در دوران جمهوری اسلامی و زیر سایه حزب توده ایران رشد و بالیده ایم و اگر نه همچون خمینی هفت ولی بالاخره چند خطی داریم. این شد که دوباره ماشین دمکراتیک سازی سازمانی به لطایف الحیل به حرکت درآمد (درآمده) تا بتواند قایق وحدت را به سلامت از این سد حقوقی بگذراند و به ساحل نجات برساند.
بواقع وقتی به عقب می نگری و فدائیان را در یک انفعال مُزمن می بینی، درخواهی یافت که در دورانی که گروه گروه گوریده در افکار خویش، هر روز ترک مسئولیت و عضویت می کنند، به گوشه ای می خزند و نسبت به امر سیاست تمایلی نشان نمی دهند، نمیتوان از چند پهلوان و میدان خالی، بیش از "ذرع نکرده پاره کردن" انتظاری دیگر داشت.
در چنین فضا و در بهترین حالت، رفقایی که برای همپیوندی پا پیش نهادند؛ هم خیرخواه بودند، هم ساده اندیش. اما اشکال کار در آن بود (هست) که سعی می نموده (می نمایند) امر "وحدت" را که بواقع برای بخشی از رفقا امری حیثیتی است با ته مانده هایی از تفکرات گذشته و به هر شکل ممکن، آنهم با روشهای کدخدامنشانه پیش ببرند و به سرانجام برسانند.
رفقا را باور نیست که فصل عاشقی دی شد. سیاست و سیاست ورزی عرصه ی علم و آگاهی ی روزآمد و حقوق مُستَتِر و جاری در بَطن و مَتن شد. هنوز بعضا ً نتوانسته اند از شَهد رُمانتیسم انقلابی، خویشتن خویش برهانند و در چارچوبه ی یک تشکیلات دمکراتیکِ برنامه محور و حقوق مدار فعالیت کنند. در چنین فضای مه آلود، گر معترضه ای می شنوند چنانکه در جلسه ی بهمن ماه در شهر کلن آلمان شنیدند، عاشقانه بانگ بَر میآورند: ... این حرفها کدامست رفیق، ما همه ی عشقمان اینست تا فدائی وار در کنار هم فعالیت داشته باشیم!
جملاتی از این دست ریشه در عشقی عمیق دارد، عشقی که ضرورت پایداری و تداوم بوده است، لیک در عرصه ی سیاست و سیاست ورزی مدرن، بسیار رقیق و اندک، و گاهاً خطرناک! است.
چرا خطرناک؟!
اینگونه سخن گفتن اگرچه نشان از گرمی و رفاقت دارد لیک ناهمخوان با چارچوبه های مدرن و حقوقی است. این فرهنگ، بازمانده ایست از دوران فئودالیسم که تا نیمه ی آخر دهه ی ۵۰ شمسی در میهن بلا زده ی ما کاربُرد داشت. اما به یقین بازتولید آن در نیمه ی دوم دهه ی ۹۰ شمسی میتواند نمایی کمیک از همان فرهنگ باشد.
بر کسی پوشیده نیست که اکثر فدائیان در طول سالهای پوست اندازی از یک نیروی ایدئولوژیک به یک نیروی غیرایدئولوژیکِ برنامه جو شدیداً از ساختارهای نامتناسب با تحولات فکریِ خود در رنج و عذاب بوده و هستند.
شاخصه ی عدم تطابق رنگارنگی تفکرات با ساختار سازمانی، همان عدم پذیرش رسمی فراکسیونهای مختلف است که نحله های فکری مختلف را با عدم جذابیت و انگیزه ی لازم در مبارزات درون سازمانی مواجه ساخته (می سازد). بی حقوقی، خود را در قالب برخوردهای حذفی و انفعالی در حوزه های مختلف به نمایش گذارده (میگذارد). به عیان پیداست؛ مطّول شدن راهی که طی شده انعکاسیست از همین بی حقوقیها و برخوردهای حذفی و انفعالی.
اینگونه گپ و گفتها، راه بر فعالیت خلاقانه و حقوق مدار می بندد. چرا که زمینه ساز مَنِش و روش دمکراتیک و حقوق مدار نیست. سدیست بر دگراندیشی و رفقایی که نظری دیگر دارند.   
روی سخن این نوشته چون گذشته با تمامی کسانیست که کارتِ رای در دست گرفته در کنگره ی "وحدت" یا "بنیانگذاری تشکل نوین" شرکت خواهند کرد. کنگره ایکه مُدَّعیست میخواهد تاریخ جنبش چپ ایران را ورق بزند و برگ نوینی بر آن بیفزاید.
علیرغم آنکه در این فضای مه آلود شواهد دلگرم کننده ی حقوقی کمتر به چشم می آید، اما میتوان با هشدارهای رفیقانه، کامیابی و کامروائی آرزو داشت!
رفقا! ما جوانسرانه از گردنه های سَعب، خونچکان گذشتیم و اینک در سالهای پختگی نبایست از یاد بِبَریم؛ در برابر هر رأیی که می دهیم مسئولیم و پاسخگو.
رفقا! از پس چهل سال سرد و گرم، از ما پذیرفته نخواهد بود؛ رفتار و گفتاری که در پس و پشتِ اولین "وحدت" چپ داشتیم.
رنگِ آرائی که به صندوقها ریخته خواهد شد بیانگر پخته گی و شخصیت سیاسی ما و میزان مسئولیت پذیری ماست. در مقابل تاریخ، ندانستن و ناآگاهی، پاسخی پذیرفته شده نیست. هیچ عقل سلیمی ادعای "رهبری سازمان تصمیم به وحدت گرفته بود" را از ما نخواهد پذیرفت.
بیائید پیش از هر تصمیم، بیندیشیم؛ ما باید به اسنادی رأی دهیم که می خواهد هویّت ما را بسازد. هویتی که متأسفانه برای هیچ یک از کلیدواژه های آن تعریف مشخصی ارائه نگردیده است.
رفقا! بیاد داشته باشیم؛ شرکت یا عدم شرکت داوطلبانه، مسئولیت و پاسخگوئی اجباریست.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست