جنبش بیآینده و ویرانی امر سیاست
حمید آصفی
•
منتقدین و گروههای مخالف ملی در مواجهه با اعتراضات دستکم به لحاظ اخلاقی باید در کنار مطالبات برحق معترضین بایستند و از حاکمیت بخواهند در مقابل جنبش اجتماعی تهیدستان مدارا کند. همچنین برای حل عاجل و میانمدت مسئله اقدام عملی انجام دهد. صدای این اعتراضها باید بلند شوند و خواستههای تهیدستان و حاشیهنشینان باید به صدای ملی تبدیل شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۵ بهمن ۱٣۹۶ -
۴ فوريه ۲۰۱٨
اگر اعتراضهای اخیر نتواند با سرکوب و بیتفاوتی حکومت به جایی برسد و راهی برای تغییرات ساختاری باز کند، میتواند روابط اجتماعی را بهشدت ستیزهگر کند و سبب فروپاشی نهادی شود. این امر به مفهوم فروپاشی نظام بهعنوان حافظ نظم آمرانه نیست، بلکه فروپاشی به شکل مکزیکی - پانامایی و در دورهای برزیل و بهمثابه فروپاشی اخلاق و ساختار و نهادهای اجتماعی خواهد بود. آمارها میگویند مسکن مهر پنج میلیون نفر را به حاشیهنشینی سوق داد و در تهران نیز پنج میلیون نفر در تله فقر فضایی (نبود حملونقل ارزان و مجانی) گرفتار شدهاند. نمیتوان صرفاً با دادن لقب شورش کور - بااینکه فعلاً شورش کور است- از کنار اعتراضهای اخیر گذشت.
در تجربه دو دهه اخیر دنیا مفهوم گذارها و خیزشها، تعریف دیگری با اشکال نوین پیدا کرده است. نمیتوان اعتراضها و واکنش سیاسی اعتراضی را با پارادایمهای کلاسیک فهم کرد. به همین دلیل درک شرایط و اعتراضها بهدشواری منتقدین و نیروهای مخالف را به راهبردی مشترک خواهد برد؛ بااینحال نمیتوان با بدبینی یا سکوت از کنار آن بیتفاوت گذشت و اینگونه رخدادها را نادیده گرفت.
منتقدین و گروههای مخالف ملی در مواجهه با این وقایع دستکم به لحاظ اخلاقی باید در کنار مطالبات برحق معترضین بایستند و از حاکمیت بخواهند در مقابل جنبش اجتماعی تهیدستان مدارا کند و گوش شنوا داشته باشد. همچنین برای حل عاجل و میانمدت مسئله اقدام عملی انجام دهد. صدای این اعتراضها باید بلند شوند و خواستههای تهیدستان و حاشیهنشینان باید به صدای ملی تبدیل شود. با همه اینها باید دلنگران سرنوشت ایران بود که شرایط عاشورایی و سوریهای نشود.
خطاب اصلی باید حاکمیت، بهعنوان حامل انحصار قوه قهریه باشد که اگر فهم و شعورش در حد بیشعوری اسلحه زباننفهم باشد، خود و از همه مهمتر ایران را به سقوط میکشاند. از طرفی باید با گروه مخالفی که طرفدار مداخله نظامی آمریکا و مسلحشدن مردم و تبدیل امر سیاست به نظامیگری و فعالکردن گسلهای اجتماعی با شعارهای خونین است مرزبندی جدی داشت.
اوضاع معیشتی تهیدستان، حاشیهنشینان و بهطورکلی کارگران در عرض چند سال گذشته رو به وخامت گذاشته است. بنا بر آمار نهادهای دولتی_حاکمیتی ۱۲ میلیون نفر از مردم در ایران زیر خط فقر مطلق قرار دارند. همچنین با احتساب جمعیت ۷۷ میلیون نفری ایران در سال ۱۳۹۳ تعداد ایرانیان زیر خط فقر را ۳۰ میلیون نفر اعلام کردهاند. ۶ میلیون شاغل هیچ بیمهای ندارند و بار تکفل در ایران ۲٫۵ و در استانهای محروم بیشتر از ۳ است و این به معنی کمبودن نرخ اشتغال و نبود حداقلی از دارایی است.
سیاستهای اقتصادی حاکم بر اقتصاد ایران چهار دهه است که مدعی حل مشکل فقر و بیکاری است، اما واقعیت عینی این است که این سیاستها با اجرانشدن قانون اصلاح مالیات مصوب ۱۳۸۰، حذف قانون مالیات بر مجموع درآمد به بهانه نبود زیرساخت، خصوصیسازیهای تیولداری و فرادستی اقتصاد دلالی و کسرکردن بودجه سرانه بهداشتی و آموزشی زمینه شکلگیری یک اقتصاد مافیایی را فراهم کرده است و موجب فلاکت بیشتر فرودستان، کارگران، حاشیهنشینان و فقرا شده و امتیازهای بیشتر را برای فراکسیونهای بورژوازی رانتی فراهم کرده است.
اگر اعتراضهای احتمالی آتی با سرکوب به مسیر عاشورایی و شعارهای خونین و سوریهای شدن نرود با ویرانی امر سیاسی موجب سرخوردگی، یاس، ناامیدی و افسردگی مزمن اجتماعی میشود و موجب رشد نرخ بزهکاری و سایر آسیبهای اجتماعی میشود. در ادامه با فروپاشی اجتماعی و با ناامیدی از کارکرد نهادهای اجتماعی و ارجاعندادن امور به این نهادها، آنها را بلاموضوع و ناکارآمد خواهد کرد. جامعه امروز ایران در شرایطی وخیم است و در غیاب سازمانها و نهادهای مدنی _مردمی با رویکردهای سنجیده شده، راه نجاتی ندارد.
سرکوب کردن اقشار معترض همراه با تولید نامیدی و خستگی اجتماعی و جلوگیری از هرگونه تغییر مثبت فاجعهآفرین است. نتیجهنگرفتن از اعتراضها موجب از دست رفتن اعتبار «امر سیاست» خواهد بود. در چنین شرایطی، با فروپاشی نهادی و پایان مرجعیت و مشروعیت نهادها، شاهد آغاز سقوط آزاد و فروپاشی اجتماعی خواهیم بود که دیری است شروع شده است. اگر مطالبات واقعی این اقشار معترض توسط حاکمیت سیاسی پاسخی نگیرد، اعتراضها در آیندهای نهچندان دور بهطور گسترده بروز خواهد کرد؛ اما اگر اعتراضها بدون دستاورد سرکوب شود و دعوت گروههای برانداز نیز بیپاسخ بماند و حمله نظامی صورت نگیرد، مسیر فروپاشی اجتماعی با سرعت زیاد طی خواهد شد.
حرکتهای اعتراضی رخ داده فارغ از بیسر بودن، بدون سازمانبودن و نیز خشونتهای رخ داده و بدون هدف معین، همچنین اتهامات حاکمیت ولایی که این اعتراضها را به آمریکا و اسرائیل و عربستان وصل کرد -البته بیشتر برای تشفی خاطر خود و هواداران نظام آن اتهامات را مطرح میکند- نشان داد که مردم همچنان امر سیاست را بهعنوان مرجع قبول دارند و این امر نشان از پویایی اجتماعی و سیاسی مردم دارد. این پویایی ریشه در انقلاب ۵۷ دارد. هر جامعهای که انقلاب بزرگی در آن رخ دهد تا دههها و ای بسا سدهها درگیر جنبشهای اعتراضی میشود و این موضوع وارد ژنتیک کنش آن جامعه میشود؛ مانند کشور فرانسه که بعد از دویست سال از انقلاب کبیر هنوز اسیر جنبشهای خیابانی است؛ اما اگر مردم از به خیابان رفتنهای اعتراضی و خواست تغییر ناامید شوند، چه شیوه و مسیر دیگری را در پیش خواهند گرفت؟ گریز از سیاست و فروپاشی نهادی! اگر اعتراضها، سرکوب شده یا در روندی فرسایشی بلاموضوع و فاقد دستاورد شوند، وارد مرحله فاجعه میشویم. سرکوب یا خستهکردن و ایجاد ناامیدی موجب ویرانی خواهد شد.
فروپاشی نهادی این است که بیاعتماد مردم به دولت، نارضایتی از دستگاه قضایی، حس بیآیندگی و مانند اینها، سبب تشدید بحران اجتماعی، روانی، فقر، بزههای اجتماعی و ناکارآمدی نهادها میشود و مردم بهتدریج از مراجعه به نهادها برای تأمین خواستههای خود روی میگردانند.
بیحاصل بودن تلاش سیاسی مردم برای ایجاد تغییر، به ناامیدی و خشمی بزرگ دامن خواهد زد و زمینه ظهور فاشیسم و فداکردن همهچیز در پیش پای چهرهای مقتدر میانجامد. احتمال دیگر این است که با عبور از سیاست، مردم معترض وظیفه تمشیت زندگی خود را به شیوههای ناهنجار بر عهده میگیرند و رفتارهای انزواطلبانه و پرخاشگرانه انجام دهند. پرخاشگری این بار بجای اعتراض به حاکمیت، به میان مردم کشیده میشود و از نهادهای رسمی فاصله میگیرند و افراد خود را واضع و حافظ نظم مییابند. داگلاس نورس میگوید دولت سازمان سازمانهاست و امر توسعه بدون دولت سازمانگر میسر نمیشود. وای به احوال کشوری که مردمش از نهادهای مرجع خود عبور کرده و قادر به ایجاد نهادهای نوین نشود.
منبع: تلگرام نویسنده
|