سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چکامه ی فقیهِ کشور دُزد!


اسماعیل خویی


• سه قوّه دُزد و بسیج وسپاه و رهبر دُزد:
چرا به میهنِ ما کاره ای شود هر دُزد؟!

به غیرِ ارتشِ ایران، که کاره ای هم نیست،
مُسلّط اند به مردم سه چار لشگر دُزد! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ بهمن ۱٣۹۶ -  ۲۲ ژانويه ۲۰۱٨


 
سه قوّه دُزد و بسیج و سپاه ورهبر دُزد:

چرا به میهنِ ما کاره ای شود هر دُزد؟!

به غیرِ ارتشِ ایران،که کاره ای هم نیست،

مُسلّط اند به مردم سه چار لشگر دُزد!

بسیج چیست؟گروهی چماقدار و از آن

بَتَر سپاه،که سردارِ آن بُوَد سر دُزد!

به پاسداری از آن انقلابِ مردم کُش،

طبیعی است که گردد سپاه کشور دزد.

چو اقتصاد شد از آنِ خر،به حکمِ امام،

مگو چراست که در این طویله شد خر دُزد!

به دادگستری ،ار برخوری به قاضی ی شرع،

می یابی اش ،به یقین،در مقامِ داور، دُزد!

به دادگاه مَبَر شکوه ات ز دُزدی را:

که دُزدخانه بُوَد ،مِهترش چو کِهتر دُزد!

به دادگاه مخوان کس،که پاک می گردد

ز هر گناه،اگر جانی است او،گر دُزد!

چو،در روندِ جنایت،شده ست کُشته،بگو:

صدف چه گونه شکایت کند ز گوهر دُزد!

ز رهبر است فروتر رییسِ جمهوری:

رییس دُزدِ کبیر است و رهبر اکبر دُزد!

تبارِ رهبری ی ما رسد،جَداندرجدّ،

به جانی اندر جانی و دُزد اندر دُزد!

مگر نه رهبری ی کاروان زنان هم کرد؟

چه بود،اگر که نبود آخرین پیمبر دُزد؟

ز منکرانِ کلام اش چو می کند کُشتار،

نمایدت هنری دیگر این سخنور دُزد!

خداش را پسر آمد مسیح،بر به صلیب،

چو یافت با خودش او را به جان برابر دُزد:

ولی بپرس و ببین کز سوی کدام خدا

پیمبر است کس،ار جانی است او،ور دُزد!

همان طبیعتِ بی بارِ خارزارِ کویر

مگر که دُزدی را یایا نمی کند بر دُزد؟!

ز دُزد بودنِ کس بیش وکم نمی کند این

که بوده بیشتر او دزد یا که کمتر دُزد!

نشانِ آن که خدا هم شده ست بعد از شاه،

کند ز منبرِ خود تخت شیخِ افسر دُزد!

چه گونه شیخ بدزدید شهخدایی را؟

نگر که بود گروهی ش یار و یاور دزد!

همان که هست بماند به کار وبارِ خودش:

چه بر گلیم نشیند ،چه روی منبر دُزد!

به دُزدی آمد و چندان به خویش حق می داد،

که دُزد بودنِ خود را نداشت باور دُزد!

به امرِ رهبر،فیضیّه گشت دانشگاه:

شگفت نیست که گشته ست دُزد پرور دُزد!

مگر فقیه شمارد ثواب دزدی را؟

چنین که پرورد امروز شرعِ انور دُزد!

به هر اداره که پا می نهیم ،می یابیم

رییس جانی و هر کارمندِ دیگر دُزد!

مدار چشم که کاری بَرَد دُرُست از پیش

اداره ای که در آن کهتراست ومِهتر دُزد!

هر آن که راست مقامی جنایتی کرده ست:

شگفت نیست ز جانی،سپس شود گر دُزد.

روالِ کار چنین است این زمان،هر چند

فتاده است که جانی شود پسان تر دُزد.

مُقلّدان عمل از مُجتهد می آموزند:

ز انتری ست گنه،گر شده ست انتر دُزد!

مگر که ناسِ به دینِ ملوکِ خویش نی اند؟

رواست دُزدی ی پیرو،چو گشت رهبر دُزد!

بلای جانِ بلاکش بلای تنها نیست:

به خطّه ای که در آن شد هلالِ احمر دُزد!

ببین ،به سایه ی دین،خانواده ای که در آن

چو مادر است و پدر،خواهر و برادر دُزد!

گرسنگی ست که باید در آن شوند انباز:

اگر نه،با هم وبی هم،زن اندو شوهر دُزد!

حلال کن دله دُزدی به مردمِ بی چیز:

به کشوری که در آن است هر توانگر دُزد!

روا شمار که مالی دهند و جان ببرند:

چو عزرییل ،اگر بود وحشت آور دُزد!

و،تازه،رستمِ دستان مگیر مردم را:

طبیعی است که ترسند تک تک از هر دُزد!

اگر زمن شنوی ،چون که می روی درگور،

کفن مپوش:که یابی نکیر و منکر دُزد!

و دور نیست،ز نشرِ فساد،تا ببینیم

که ، در جوارِ مسلمان،شده ست کافر دُزد!

به مومنی سره گفتم که ­-«شیخ تان دُزد است!»

به خنده گفت:ـ«مگو،رحمتِ خدا بر دُزد!»

ولیک،با همه اینها،منا! مشو نومید:

چرا که هیچ کسی نیست خود به گوهر دُزد.

به مسجد ،ارچه درش بسته باد،اگر دربان

کنند بی هنری را،نمی شود در دُزد!

بدُزد مُزدش و دُزد آید از تو هر مزدور؛

بیاب کارش،تا کاره ای شود هر دُزد،

نوید باد به مامِ وطن که دل خوش دار:

نزاد هیچ کسی در جهان ز مادر دُزد!

وَ کاش دیر نپاید که،با زوالِ ستم،

مجالِ خویش ببیند رسیده بر سر دُزد!

توان،به قدرتِ فرهنگ،پرورش دادش

که تا دگر شود و باز هم دگر تر دُزد!

تواند او،به گُهر،داشت هر دگر کاری

وَ باز رفت از آن سوی کارِ دیگر دُزد!

امیدوار توانیم بود،پس،گفتم:

خوشا که هیچ کسی نیست خود به گوهر دُزد!




یکم دیماه ۱۳۹۶،
بیدرکجای لندن


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست