سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دلپیچه ی سیاست در آمریکا و منافع ملی مردم ایران


مارال سعید


• چاره چیست؟! عقل سلیم حکم می کند به طرُق ممکن این بچه ی سرتق را به سرعقل آورند. اما چگونه؟ چگونه میتوان حکومت ایران را راضی ساخت که شرکتهای آمریکائی نیز بتوانند در پروژه های مختلف ایران شرکت داشته باشند؟ چگونه میتوان اروپائیها را راضی کرد که هریک از سهم خود درصدی کمتر بگیرند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱ مهر ۱٣۹۶ -  ۲٣ سپتامبر ۲۰۱۷


از هشت ماه پیش که تفکر دلالی بر کاخ سفید فایق آمد، سیاست در ایالات متحده دچار دلپیچه شد. دویست و اندی روز است صاحبان این تفکر، فعالیت و بده بستان در عرصه ی بین الملل و فعل و انفعالات در بنگاهای حق العملکار را یکسان می بینند. آنها در صددند با همان فرهنگ واسطه گری، در عرصه ی جهانی ظاهر شوند و چون با سیاست و روابط بین الملل غریبه اند به راحتی و عریان، مَنویات خود را عوامانه بر زبان میرانند و بر اساس تنها آموخته ی خویش؛ فقط به سود دوطرفه می اندیشند.   
نو مستأجران کاخ سفید متأسفانه با افکار بعداز جنگ دوم جهانی در اتاقهای این کاخ جاگیر گشته اند و می انگارند همچنان این ایالات متحده است که باید سیاست را به دنیا دیکته کند. آنها نیاموخته اند؛ دیریست جهان پای به دوران چند قطبی نهاده است و در این دنیای چند قطبی هر کس به اندازه ی وزنش باید مطالبه داشته باشد و ایالات متحده اگرچه همچنان قدر قدرت است اما فاقد وزن سابق است. آنها بیهوده می کوشند، یا نمی دانند یا خود را به نادانی می زنند و توجه نمی کنند که دیگر شاهین وزن کشی صرفا ً بر روی زرادخانه ی نظامی نمی ایستد. بدهی نجومی بیست بیلیون دلاری، کسری موازنه بازرگانی چند صد میلیون دلاری و افزایش روزافزون ناهنجاریهای اجتماعی، به آنها گوشزد می کند سرنوشت شومی در پیش است. اگرچه صنایع نظامی همچنان حرف اول را میزند و نیروهای نظامی بزرگترین مأمن اردوی بیکاران در آن کشور هستند اما پنهان نتوان کرد؛ همین سیستم زانوانش زیر بار بودجه نظامی می لرزد و دیگر نمی تواند به تنهایی بار زرادخانه ی عظیم نظامی ناتو را نیز بر دوش کشد. از این جهت به دیگران فشار می آورد که سهم بیشتری از هزینه ها را بر عهده گیرند. غافل از آنکه دیگران نیز آموخته ی کار گشته اند و خواهند گفت:سهم بیشتر از هزینه ها در مقابل سهم بیشتر از کیکهای بدست آمده. اما از آنجا که کاخ نشینان کنونی واشنگتن اهل بازی عاقلانه نیستند و از تئوری بازی پیروی نمی کنند، اینجا و آنجا سعی در بهمزدن بازی دارند.
دولتمردان سابق مستقر در کاخ سفید بر اساس تحلیلی مشخص از شرایط کنونی جهان، دیگر قدرتهای مطرح جهانی و توان و موقعیت ایالات متحده به یک نتیجه منطقی رسیدند و سعی نمودند برای کاهش عوارض مترتب از این شرایط، پروسه جمع آوری دست و پای خویش از مراکز بحرانی جهان را آغاز نمایند و دست به اقداماتی در افغانستان، عراق، سوریه و مناقشه ی هسته ای با ایران زدند. البته یک چیز را به اشتباه در تحلیل خویش منظور کردند؛ آنها می انگاشتند در دور آتی انتخابات ریاست جمهوری، حزب متبوعشان پیروز میدان خواهد بود و لذا این پروسه را همچنان ادامه خواهد داد. خب دیدیم که در میان بهت و حیرت جهانی، پدیده ای بنام دونالد ترامپ پیروز میدان انتخابات شد و اینک همو سعی دارد آن پروسه را به نقطه ی صفر بازگرداند. از آن جمله قرارداد معروف به "برجام" را که حاصل بیست و دو ماه رایزنی میان ایران و گروه ۱+۵ است. قراردادی که در زمان انعقاد خود بدرستی از سوی تمامی طرفهای درگیر بعنوان بزرگترین دستآورد دیپلماسی در جهان اعلام گردید.
همانگونه که پیش بینی شده بود "بازی برجام" در ۲۶ دی ۱۳۹۴ آغاز گشت و بازیکنان هر کدام بر اساس استراتژی خود، بازی را آغاز کردند. بازی مرحله به مرحله پیش میرفت و پی آمدها نه صددرصد ولی مورد قبول همه ی طرفها بدست می آمد، بازی به مرحله ی تقسیم کیک و سهمبَری از آن نزدیک میشد که ناگهان فعل و انفعالات انتخاباتی در ایالات متحده، معادلات را بهم زد و کسی به کاخ سفید راه یافت که علنا ً و رسما ً اعلام می داشت: نه می خواهد و نه می تواند به تعهدات دولت پیشین در قبال "برجام" پایبند بماند، آنهم به یک دلیل ساده و آن اینکه سرلوحه ی کار خود را "آمریکا اول" قرار داده است. این تفکر، بیانگر آنست که؛ من جلو، بقیه پشت سر من و بزرگترین برش از هر کیک، سهم من. غافل از آنکه در عرصه ی سیاست بین الملل دیگر پوپولیسمی که آنها را به کاخ سفید رساند عمل نمی نماید. در این عرصه دیگرانی هم نقش دارند و براساس منافع ملی خود عمل می نمایند و سیاست در عرصه ی بین الملل دارای یک پیشینه است که بر اساس آنچه گذشته اینک تصمیم گرفته می شود نه آنکه فی البداهه بنشینند و بدون در نظرداشت آنچه تاکنون بر جهان گذشته درباره ی مسائل جهان تصمیم بگیرند.
به هر تقدیر آنچه در بالا از منظر غیرکارشناسانه ی این قلم گذشت وضعیتی ست که جهان در حال حاضر و بر سر یکی از بازیها دست بگریبان آن است. وضعیتی که دیگران نمی توانند صرفا ً بنشینند و اخطار قانونی بدهند. از یکسو هرکدام منافعی دارند که لازمه اش ادامه ی "بازی برجام" است، از دیگر سو در سطح جهان همچنان به این بچه ی سرتق که می خواهد بازی را بهم بزند نیز نیاز دارند.
چاره چیست؟! عقل سلیم حکم می کند به طرُق ممکن این بچه ی سرتق را به سرعقل آورند. اما چگونه؟ چگونه میتوان حکومت ایران را راضی ساخت که شرکتهای آمریکائی نیز بتوانند در پروژه های مختلف ایران شرکت داشته باشند؟ چگونه میتوان اروپائیها را راضی کرد که هریک از سهم خود درصدی کمتر بگیرند؟
سوآلاتی سخت که طرفهای بازی چندان مایل به پاسخ بدان نیستند!
فارغ از آنکه پی آمدهای شرایط جدید در ادامه ی "بازی برجام" چه باشد یک نکته از زاویه ی منافع ملی مردم ایران برجسته است. نکته ای که مردم ما را می آزارد و منافع آنها را به باد میدهد. و آن عدم رابطه سیاسی با ایالات متحده آمریکاست که مادر بحرانهای ۴۰ ساله ی اخیر ایران بوده است. در اینجا بحث عادلانه بودن یا نبودن شرایط حاکم بر روابط کشورهای جهان نیست! بحث بر سر آنست که در شرایط موجود جهان چگونه میتوان حداکثر منافع ملی مردم ایران را استیفاء نمود؟ چگونه میتوان از یک جنگ دیگر جلو گرفت؟
سوآلاتی سخت که این قلم پاسخ مطلوب را در قاموس نظام جمهوری اسلامی حاکم بر ایران نمی بیند. و از آنسو باید باور داشت که ادا اطوارهای کاخ سفید نه قانونیست، نه بشردوستانه ست و نه نشان از سلامت دارد. لیک چاره در مقابل زنگی مست، مستی نیست. باید کوشید حساسیت افکار عمومی جهان را نسبت به برهم زدن "برجام" برانگیخت تا بتوان از این طریق بازدارنده ماشین جنگی شد که با برهم خوردن "برجام" براه خواهد افتاد.
ما وام دار فرزندانمان هستیم. بکوشیم ایرانی آباد و آزاد برایشان به ارث بگذاریم.  


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست