سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

انقلاب اسلامی نه آزادیخواهانه بود و نه عدالتجویانه!


علی کشگر


• بیائید اینبار گذشته خود را «زود فراموش نکنیم» و در بازنگری از گذشته خود و تعریف نو از خود شهامت نشان داده و فریاد برآوریم که: نیروهای شرکت کننده در انقلاب در تمامیتش نه آزادی می خواست و نه آزادیخواه بود. نه عدالت می خواست و نه عدالتخواه بود. دانسته و ندانسته چیزی را می خواست که بر مسند قدرت نشاند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۵ بهمن ۱٣٨۵ -  ۱۴ فوريه ۲۰۰۷


به مناسبت سالگرد انقلاب اسلامی مطالب زیادی از سوی نیروهای مختلف در سایت های فارسی زبان درج گردید. بعضی در تائید و بعضی در رد انقلاب. اما در این میان از کنار مطلبی که از سوی سایت اخبار روز با عنوان «حق انقلاب!» در این سامانه درج شده است، از آنجا که نسبتی غیرواقعی به مضمون مطالبات انقلاب اسلامی می دهد، نمی توان به راحتی عبور کرد.

در این تحلیل، انقلاب اسلامی در پاسخ به «نیاز تاریخی» جامعه ایران به «آزادی و عدالت» مورد ارزیابی قرار گرفته، بدون اینکه نویسنده مقاله کوچکترین اشاره ای به درک آنزمان جامعه فکری ایرانی از «آزادی و عدالت» داشته باشد.

متاسفانه تا چند دهه پیش نقش اندیشه و اهمیت آن در بررسی رویدادها و حوادث مهم تاریخی در میان جامعه فکری میهنمان از جایگاه شایسته و لازم برخوردار نبود و جامعه روشنفکری ـ سیاسی ایران در توضیح حوادث و پدیده های مهم اجتماعی بیشتر تصویر برداری و شرح وقایع و در پاسخ گویی به چرائی رویدادها یا در حوزه مشیت الهی سیر و سلوک داشت و یا با ابزار ماتریالیسم تاریخی و جبر تاریخ ـ حدالاقل در میان نیروهای چپ ـ به علل پیدایش پدیده ها پاسخ می داد.

برای پاسخ به چرائی انقلاب اسلامی اگر می خواهیم در سطح باقی نمانیم و دیدی استراتژیک به انقلاب داشته باشیم باید از ظواهر قضایا فراتر رفته، بنیان ها، ساختار ذهنی و اندیشه مسلط بر نیروهای اصلی شرکت کننده در انقلاب، یعنی چپ ها، مذهبی ها و نیروهای موسوم به ملی را مورد ارزیابی قرار دهیم. باید روشن نمائیم در سالهای قبل از انقلاب و کوران انقلاب اندیشه حاکم در اذهان این نیروها در شرح و بسط کدام ارزشها بوده و جوهر و بنیان آن اندیشه ها و گفتمان ها در خدمت چه اهدافی قرار داشتند.

از همین رو دراین نوشته کوتاه سعی می کنم بطور فشرده و تیتروار جایگاه مفاهیم «آزادی و عدالت» از منظر و دیدگاه نیروهای اصلی شرکت کننده در انقلاب را برای روشن شدن اینکه انقلاب بر بستر کدام حوزه فکری ـ فرهنگی شکل گرفت بیان کنم.

الف ـ مفهوم «آزادی و عدالت» در اندیشه نیروهای چپ:

نزد نیروهای تعیین کننده چپ آنزمان میهنمان گام برداشتن در جهت ضرورت تاریخ، به معنای «آزادی و عدالت» بود. اما ضرورت تاریخ برای ما چپ ها در بحبوبه سالهای انقلاب چه بود؟

ما با اعتقاد به ماتریالیسم دیالکتیک ـ که کاشف «عام ترین قوانین حاکم بر طبیعت، جامعه و تاریخ» بود ـ و با اعتقاد به صورتبندیهای اجتماعی ـ اقتصادی و با اعتقاد به جبر تاریخ، «اردوگاه سوسیالیسم واقعاٌ موجود» را در راس دوران، طبقه کارگر شوروی آنزمان را نیروی بالنده و پیشرو دوران و حزب کمونیست شوروی را موتور محرکه تاریخ و تکامل دهنده جوامع بشری ارزیابی و این اردوگاه را بزرگترین حامی مبارزات آزادیبخش در جهان قلمداد و تمامی همّ و غم خود را در خدمت به آن قرار داده و در عرصه جهانی ضرورت تاریخی و «نیاز تاریخی» را حفظ و استواری هرچه بیشتر این نظام سیاسی ـ اجتماعی و گام برداشتن در جهت منافع آن اردوگاه تا قربانی کردن منافع ملی کشور خود پیش پای آن می فهمیدیم.

در عرصه ملی ـ چپ ها جهان وطنی می اندیشند و به منافع ملی چندان باورمند نبودند ـ در صورت توان آمال و ارزویمان استقرار «دیکتاتوری پرولتاریا»، «جمهوری دمکراتیک خلق» و... و در نبود توان لازم برای کسب قدرت سیاسی با تن دادن به «راه رشد غیر سرمایه داری» و حمایت از نیروهای بینابینی در پی آزاد کردن ایران از حلقه «امپریالیسم جهانی» و در پیوستن آن به اردوگاه سوسیالیسم تلاش می کردیم.

مفاهیمی چون آزادی، حقوق فردی، حق شهروندی و حقوق بشر را ساخته و پرداخته «امپریالیسم جهانی» برای فریب «توده های زحمتکش جهان» تعریف می کردیم. عدالت را نه مفهومی در چهارچوب حکومت قانون، جامعه ای آزاد و آباد که باید ایجاد گردد تا در آن نظام اجتماعی ـ سیاسی ایجاد شده، آزادی، حقوق فردی، حق شهروندی و حقوق بشر و مالکیت خصوصی قانونمند شوند، بلکه تقسیم «فرصتها و امکانات موجود» و به بیان عوام «تقسیم پول نفت» را عین عدالت می پنداشتیم.

اگر می خواهیم بحث را به سطح عوام پائین نکشیم و در یک بازنگری به گذشته، خود را از نو تعریف کنیم، باید با صدای بلند و رسا اعلام داریم، مفاهیمی چون «آزادی، حقوق فردی، حق شهروندی و حقوق بشر و عدالت بعنوان ارزش های والای انسانی و ارزشهای جوامع مدرن و مترقی در غرب که امروز رسیدن به تمامی آنها و قانونمند کردن آنها در میهن امید و آرزوی هر نیروی دمکرات ایرانی است در دوران بیست ساله قبل از انقلاب و بحبوبه انقلاب حتی بصورت حاشیه هم در ادبیات نیروهای چپ ایران قابل رویت نبود.

ب ـ دیگاه نیروهای مذهبی به «آزادی و عدالت»:

برای روشن شدن درک این نیروی اجتماعی از مفاهیم «آزادی و عدالت» کافی است به عملکرد ۲٨ ساله حکومت اسلامی نگاهی بیاندازیم تا به ماهیت آزاد و عدالت پرور آن دستیابیم.
از دیدگاه این نیرو اجتماعی «کرامت و ارزش و آزادی انسان در تسلیم او در برابر خداوند خالق معنا و مفهوم می یابد» و اصولا از دیدگاه آنان «انسان در برابر خدا بنده ای بیش نیست و در مقام انسانی خود موجودی است پست و نادان» و از همین روست که «خداوند نماینده خود یعنی ولی فقیه را در غیبت ولی عصر جهت راهنمائی و راهگشایی بندگانش به سمت او از طریق اجتهاد براساس کتاب آسمانی و سنت معصومین مامور کرده است.». کافی است به اصل ۲ و ۵ و ۵۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی مراجعه کنیم تا عینا این جملات را در آن مشاهده نمائیم.
عدالت در جهان بینی و نظام فکری مسلمانان یعنی قرار گرفتن «هر کس در جای خودش». این عبارت ظاهرا «درست» و «پسندیده» که قرنهاست ساختار ذهنی ما ایرانیان را شکل داده وشاید بارها و بارها روزانه آن را با زبان عامیانه با مورد و بی مورد بکار می گیریم چیزی جز صحه گذاشتن بر نابرابری حقوقی انسانها نیست. یعنی اگر در نظام فکری جهان اسلام مسلمان با غیر مسلمان برابر نیست و اگر زن با مرد برابر نیست و.... این عین عدالت است. و بر هم زدن این نابرابری عین ظلم. لاجرم عدالت در این نظام فکری در نابرابری است، امری که ۲٨ سال جامعه ایرانی با روح روان خود آنرا لمس کرده و شاهد آن است.

پ ـ دریافت نیروهای موسوم به ملی از «آزادی و عدالت» در سالهای انقلاب:

در رابطه با نیروهای موسوم به ملی که خود را حاملین اندیشه لیبرال و سوسیال لیبرال ایران می پندارند، کافی است به عین «بشارت نامه جبهه ملی ایران» که به مناسبت ورود خمینی به تهران در ۴ بهمن ۱٣۵۷ در روزنامه کیهان چاپ گردیده مراجعه کنیم تا فاصله ادعا با عمل روشن گردد.

«بشارت نامه ی جبهه ملی ایران»
خمینی می آید، مردی که غریو شادی جهان آزادیخواهی را به عرش رسانده است و پشت دنیای ظلم و استبداد را به خاک، مردی که ندای مبارک رهایی ست و بانگ خوش آهنگ استقلال، مردی که نشانه آزادی انسان با ایمان علیه فساد است و باطل و خفقان.
خمینی می آید، مردی که وجودش تجسم آرمانهای یک ملت تاریخی ست و تجسم آرزوهای همه ملل درهم کوفته جهان، مردی که هستی اش قانون آزادی ست و قانون دادخواهی و نافی همه قانونهای ضد مردمی، و حرکتش حرکت همه قانونهای نو، به سود ملتهای ستمدیده از استبداد و زور و قلدری.
خمینی می آید، مردی که به یمن همّتش و به جلال استقامتش و به شوکت حق پرستی اش، کاری گشوده شده نه در حد باور جهانیان و نه چنان که به آسانی بیان توان کرد.
اینک مردی می آید مردآسا، که قطره قطره خون درد کشیدگان وطن در تن او جاری است و چکه چکه خون شهیدان از قلب او فرو چکیده است. مردی که خاطره ی رنج یک ملت است و مژده ی رهایی همه ملت ها از رنج، به یک قدیس، به یک معجزه، به یک دست از آستین غیب درآمده بلکه انسان راستین عصر حاضر و ابرمرد زنده ی تاریخ می آید. مردی که همه، عزم راسخ است و همه اراده ی پولادین. مردی چنین دوباره نمی آید. در تمام طول حیات انسان تنها همین یک بار است که خورشید از غرب به شرق می آید. خورشیدی که امانت شرق است در نزد غرب.
حق این است که اینک، صدای هلهله ی ملتی را به گوش جهانی برسانیم و این بزرگ را چنان که باید و شاید عزیز بداریم و تمام وجود خویشش را نگریستن کنیم و با این نگاه او را چنان بیابیم که از چشم زخم دشمنان به دور بماند.
خمینی که به خاطر ذات رهایی انسان می جنگد و به خاطر بازآفرینی معرفت و معنویت بشر به میدان آمده است سپاس نمی خواهد، تقدیر و تشویق نمی طلبد، ما تنها به خاطر رضای دل خویش عزیزش می داریم، به خاطر رضایت تاریخ، و به خاطر آن که مردانی این چنین، اگر باز پدید آیند، بدانند که با چه شوکتی می آیند و مردانی آن چنان که رفته اند، بدانند با چه خفتی می روند.
حفاظت و حراست جان خمینی به همت سربازان وطن به معنای تجدید میثاق مقدس میان سپاهیان میهن است و همه ی خانواده های ایشان، میثاق اجزای ملتی که به ضرب شلاق استعمار و استبداد اسیر پراکندگی شده بودند. بیابیم، خمینی را از فاصله ای که سلامتش را نیازارد ببینیم، تصویرش را در قلب خود حک کنیم و در تمام لحظه هایی که احساس ناتوانی و ناپایداری می کنیم، شهامتش را، قدرتش را، استواری و سرسختی اش را و عملکرد شهامتش را به یاد بیاوریم و به نیروی انسان با تقوا ایمان بیاوریم.
با نظمی که اعجاب و تحسین همگان را برانگیزد و نشانی از فرهنگ متعالی ما باشد از ایشان استقبال کنیم.
سه شنبه سوم بهمن ۱٣۵۷ جبهه ی ملی ایران

با توجه به تیترهای بر شمرده در فوق، جمهوری اسلامی مولود گفتمان دوران بیست ساله قبل از انقلاب اسلامی بود. دورانی که در بهترین حالت می توان چنین نتیجه گرفت که آثار روشنفکرانش تبلوری بود از ذهنیت عقب مانده ترین اقشار و روستائیان شهرنشینی که در امیدها و آرزوهای خود بازگشت به دوران عصراولیه اسلامی و یا کمون های اشتراکی اولیه را دنبال می کردند. از گفتمانی که مفردات اصلی آن بر محور غرب ستیزی، تجدد ستیزی، بیگانه ستیزی و... شکل گرفته، انتظار پاسخ گوئی به «نیاز تاریخی» یعنی «آزادی و عدالت» در مفهوم مدرن آن و آنچه که امروز ما در دنیای غرب شاهد آن هستیم انتظاری بیهود و خود فریبی بیش نبود.
بیائید اینبار گذشته خود را «زود فراموش نکنیم» و در بازنگری از گذشته خود و تعریف نو از خود شهامت نشان داده و فریاد برآوریم که: نیروهای شرکت کننده در انقلاب در تمامیتش نه آزادی می خواست و نه آزادیخواه بود. نه عدالت می خواست و نه عدالتخواه بود. دانسته و ندانسته چیزی را می خواست که بر مسند قدرت نشاند.

۱٣ ژانویه ۲۰۰۷


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست