سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کشتار سال ۶۷ و دفورماسیونِ "حافظه جمعی و تاریخی"


مسعود نقره کار


• می توان جامعه ای نام برد که "حافظه نزدیکِ جمعی" بخش بزرگی از آن این حد آسیب پذیر و آسیب دیده و "دفورمه" (از ریخت افتاده و از شکل طبیعی خارج شده) باشد؟ آبشخور ریشه های این زشت گرائی کجاست؟ دلائل این حد لجوجانه اصرار بر خطا و تکرار خطا داشتن، چیست؟ آیا این فراموشی ای ارادی و داوطلبانه است یا اختلال در مراحل مختلف حافظه فردی و جمعی و تاریخی؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۶ شهريور ۱٣۹۶ -  ۲٨ اوت ۲۰۱۷


قوت حافظه گرراست نیاید در فکر
عمراگر صرف شود در سرتکرارچه سود؟
سعدی


فکرکردن به کشتارسال ۶۷، و رابطه این جنایت بزرگ و دیگر جنایت های حکومت اسلامی با پدیده هائی همچون "حافظه، حافظه جمعی و تاریخی" و پدیده ی "فراموشی"، پرسش هائی پیشاروی من گذاشته است. گفتم شاید بد نباشد این پرسش ها در کنار یادداشتی کوتاه و کُلی دربابِ حافظه و فراموشی، طرح شوند.
****

می پرسم: چه اتفاقی می باید افتاده باشد تا سبب شود جمعی ازکسانی که خود را "روشنفکر" و کوشنده سیاسی و فرهنگی معرفی کرده اند با افتخاربه حمایت از شکنجه گران، قاتلان دگراندیشان و روشنفکران و فعالان سیاسی و فرهنگی همان جامعه برخیزند؟
می پرسم: می توان جامعه ای نام برد که "حافظه نزدیکِ جمعی" بخش بزرگی از آن این حد آسیب پذیر و آسیب دیده و "دفورمه" (از ریخت افتاده و از شکل طبیعی خارج شده) باشد؟ چگونه می توان در نظامی ولائی به بهانه تقویت جمهوریت رای به ری شهری و دری نجف آبادی و امثالهم داد، و گردن فرازانه به کسی اقتدا کرد که مومن به نظام ولائی ست و پورمحمدی و آوائی به دادگستری برمی گزیند؟ حافظه جمعی، تاریخی و فرهنگی این" توده"ی ۵۰ میلیونیِ حافظِ "گنجینه های تاریخی و فرهنگی" چندهزار ساله، چگونه رمزگردانی و جایگزین شده است که ۱۶ میلیون اش به رئیسی قاتل رای می دهند و ۲۴ میلیون اش به روحانی ای که آگاهانه قاتل برای گسترش عدل بر عدلیه اش می نشاند؟ حافظه جمعی و تاریخی پیشکش شان! این چگونه "حافظه شنوائی"ست که چنین سریع حتی صدای آیت الله منتظری را به فراموشخانه ای گزینشی می راند؟
می پرسم: چه رخداده است که در زمانی نه چندان دور، می توان برای قربانیان آزادی و عدالت گریست، هیاهوها سرداد و قهرمان پروری ها و شهیدستائی ها کرد اما چندی بعد به قاتلان آن قهرمانان و شهیدان لبیک گفت؟ غلظت غبار فراموشی چنین کرده است یا رِقتِ انسانیت و وفاداری به کرامتِ انسانی؟
می پرسم: آبشخور ریشه های این زشت گرائی کجاست؟ دلائل این حد لجوجانه اصرار بر خطا و تکرار خطا داشتن، چیست ؟ آیا این فراموشی ای ارادی و داوطلبانه است یا اختلال درمراحل مختلف حافظه فردی وجمعی و تاریخی؟، آیا درذهن بی حافظه یا با حافظه ازریخت افتاده و دفورمه، شکنجه و کشتارمعنا و نماد و نمودی دیگربه خود می گیرد؟
می پرسم: چگونه منافع معنوی و مالی، جهت‌گیری ذهنیّت‌ها، شیوه ارزیابی رویدادها و حال نگری ها غبار فراموشی بر حافظه جمعی و خاطره ها می نشانند؟ و خاوران ها را از محرک حافظه جمعی و تاریخی بودن وا می دارند؟ این حافظه جمعی ِ دفورمه هنوز اندوخته ای به نام حس و عاطفه دارد؟
می پرسم: ریشه های کاهش تعهد به خواست های آزادیخواهانه و آزاداندیشانه، ناپایداری حافظه جمعی یا خاطره ها به دلیل گسست های تاریخی و هویتی ست یا توفان بحران هویت فردی و جمعی حافظه ها را به تاراج برده، آن حد که دیگر حافظه یا خاطره ای فردی و جمعی در این ذهن ها برجای نمانده، یا اگر هست خُردینه هائی دفورمه شده اند؟

حافظه "قدرت روح" است. کمتر پدیده ی روانی ای در حد حافظه مورد توجه و بحث عالمان و صاحب نظرانِ رشته های مختلفِ علوم انسانی و اجتماعی بوده است، پدیده ای که گفته شده "انسان هرچه دارد از برکت وجود آن دارد" و "اگر حافظه ای درکار نمی بود انسان در اسارت لحظه ها می پوسید". اگر مباحث مربوط به "علم النفس" و حافظه را درحوزه فلسفه کلاسیک و فلسفه امروزین درنظر نگیریم و فقط به برخی از رشته هائی که به شناخت، چرائی و چگونگیِ حافظه پرداخته اند اشاره شود، می باید از زیست شناسی، فیزیولوژی، عصب شناسی، روانشناسی، روانکاوی، روانپزشکی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، فرهنگ و مردم شناسی، تکنیک و فن نام آورده شود، رشته هائی که به دنبال فهم این پدیده و رازگشائی از آن بوده اند.

individual memory حافظه فردی


حافظه فردی در پیوند با روح و روان انسان قرن ها در هاله توهم و خرافه زیست تا سرانجام با طرح این نظرِیه تجربی که روح و روان و ذهن آدمی آسمانی نیست، از اسارت توهم و خرافه آزاد شد. نشان داده شده است که مغز انسان و بازتاب محرکه های محیط زندگی برمغز از راه " دروازه های دنیای پیرامون "(حس های بینایی، شنوایی، لامسه، بویایی، چشایی، حافظه حسی و.. ) و پدیده های پیچیده ی برآمده از روندهای فیزیولوژیک و بیولوژیک در پیوند با بازتاب ها گوناگون، خالق پدیده های کوناگون روان و ذهن، از جمله حافظه هستند. حافظه با رهائی از چنگال خرافه و پنداربافی های مختلف جایگاه واقعی خود را بتدریج یافت، و به عنوان پدیده ای روانی و فیزیولوژیک، پدیده ای روانشناسانه و زیست شناسانه که ساختار و کارکرد روشنی دارد، هویت یافت. نظریه های متعددی در باره چرائی و چگونگی پیدائی حافظه مطرح شده اند. نظریه "تداعی" و "بازتاب های شرطی" را بسیاری از روانشناسان در پیدائی حافظه پراهمیت دانسته اند. نظریه بازتاب های شرطی در کنار نقش تداعی برکارکرد دو پدیده "مهار و برانگیختگی" تاکید کرده است.
حافظه را "بازیابی و یادآوری زمان از دست رفته"، و بازیابی احساس و ادراک و تجربه ذخیره شده در ذهن و روان تعریف کرده اند. حافظه از بنیان های یادگیری و برخی دیگراز دیده های روانی (انگاشت و تخیل و تفکر و...) دانسته اند. تجربه ها و مهارت ها در حافظه های گوناگون جای می گیرند. زندگی ما، حیات و پیوند تجربه شده ها و تجربه شدنی هاست. بدون "قدرت تداعی" و فرایند فراگیری، جایگزینی و یادآوری که روندهای حافظه هستند، تفکر، نو شدن و تغییر افکار و رفتار ناممکن است.
سه مرحله برای پروسه حافظه قائل شده اند: فراگیری، جایگزینی و یادآوری که واژگان و تعابیر نوتر با اندک تفاوت هائی به جای آنها نشانده اند: رمزگردانی، اندوزش، پردازش و بازیابی یا فراخوانی. رمزگردانی را تبدیل ِ دریافت ها به رمزهای دیداری، شنیداری ، گفتاری و معنایی دانسته اند. اندوزش نگهداری این دریافت ها در حافظه، و پردازش و بازیابی، روند های فراخواندن دریافت ها و اطلاعات هستند. گنجایش حافظه کوتاه مدت برای اندوزش مطالب محدود و برای حافظه بلند مدت نامحدوداست.سرعت مرحله بازیابی در حافظه های گونه گون نیزمتفاوت است. رمزگردانی درحافظه کوتاه مدت به صورت رمزصوتی، دیداری و یا شنیداری و در حافظه بلند مدت بیشتر به صورت رمز معنایی است.
درمراحل مختلف حافظه، روندها و ساختارهای متعدد زیستی و روانی در مغز دخالت دارند. نقش سیناپس‏ها (پل های ارتباطی سلول های عصبی با یکدیگر) در پیدائی پدیده حافظه، تاثیربرروند تقویت، توانمندی و تسهیل حافظه، تغییرهای بیولوژیک، بیوشیمیائی و بیوالکتریک در یاخته‌ها و ویژگی مراحل مختلف حافظه و مراکز و نیمکره های درگیر در پیدائی و روندهای حافظه در مغز از طریق آزمایش ها و تکنیک های گوناگون آزمایشگاهی، رادیولوژیک، عصب شناسی و کالبد شناسی روشن شده است. درجریان خواندن مطالب یا همان مرحله رمزگردانی، بیشتر نیمکره چپ مغز دخیل است و در جریان نگهداری اطلاعات سلول های نورو گلیال و قشر مغز، و فراخوانی و یادآوری اطلاعات، بیشتر نیمکره راست مغز فعال می‌شوند. بخش هائی ازمغز در حافظه بلند مدت و بخش هائی در حافظه کوتاه مدت نقش دارند.
حافظه فردی را بیشتر پدیده‌ای اختیاری و ارادی می‌دانند که فرد به اراده خود آن را می‌کاود، بهمین علت تقویت حافظه، انتقال صحیح داده ها از حافظه کوتاه مدت به بلند مدت، چگونگی بازیابی در پرتو فرایند جستجو و یادآوری امری شدنی ست. حافظه از زوایای مختلف به انواع گوناگون تقسیم شده است: حافظه شنوایی، حافظه حرکتی، حافظه بینایی، حافظه چشایی، حافظه بویایی و لامسه، ویا حافظه کوتاه مدت، میان مدت وبلند مدت. تبدیل انواع حافظه به یکدیگر عملی ست، چرا که حافظه پدیده ای قابل دستکاری و تغییر است، دراین معنا که می توان در مراحل مختلف برآن تاثیر گذاشت و روندها را تضعیف و یا تقویت کرد. برای نمونه: حافظه کوتاه مدت رابا تکرار و تمرین می توان به حافظه ای بلند مدت تغییر داد.
خاطره و حافظه را دو مفهوم تنگاتنگ نیز دانسته اند. خاطره را بیان واژگانی و یا شفاهی و اخباری حافظه بازیافت شده، معنا کرده اند.
سیاست و مذهب، بافت و ساخت جامعه، رسانه ها و نهادهای تبلیغاتی تاثیرگذار، آموزش و تربیت بر روند شکل گیری و مراحل مختلف حافظه تاثیر گذارند.

Collective Memory حافظه جمعی


حافظه جمعی یا "قدرت روح جامعه، که درخودآگاه و ناخودآگاه جمع ذخیره شده است" را "حفظ گذشته در زمان حال یا حفظ زمان حال در گذشته" و "یادآوری گذشته ای که با جمع و گروه درمیان گذاشته و یا جمع و گروه درآن گذشته مشترک زیسته اند" و یا "رمز گردانی و ذخیره گذشته مشترکی که گروه یا ملتی را به یکدیگر پیوند می‌دهد" تعریف کرده اند. برخی آن را همسنگ با " خاطره های" جمعی دانسته اند، و دیگرانی " گنجینه یا مخزن واقعی رخدادهائی که جمع درآن سهم داشته است" معرفی کرده اند، که جمع و گروه می توانند آن را به "گنجینه ارزش‌ها و آرمان‌های جامعه " بَدَل کند. (حافظه جمعی گاهی با حافظه تاریخی همسان گرفته شده است وگاه و دیدگاه ها تفاوت هائی میان آن ها قائل شده اند. دراین یادداشت چون سخن از کشتار ۶۷ و جنایت های حکومت اسلامی درکمتر از ۴ دهه حیات این حکومت است بیشتر از اصطلاح حافظه جمعی استفاده شده است.)
حافظه جمعی، که می تواند حافظه یک گروه تا یک ملت (حافظه جمعی ملی) را در بر بگیرد، در پیوند با حافظه فردی شکل می گیرد اما ساختار این حافظه جمع جبریِ حافظه های فردیِ یک گروه یا ملت نیست. حافظه جمعی پدیده ای اکتسابی ست. برآیند حافظه های فردی، محرکه های عینی و ذهنی، الگوهای تاریخی و اجتماعی، سلطه اندیشه و افکار نیاکان بر ذهن، الگوها و یا ایده های تجربه نشده، احساس تعلق مشترک، ارزش های متفاوت و کنش ها و واکنش های حافظه فردی با عوامل گوناگون، این حافظه را شکل می دهند. به همین دلائل حافظه جمعی به کیفیت و روند پیوسته ای بَدَل می شود که بازیافت آن به سان یک جریان فکری در جمع به سرعت قابل تحقق است. چگونگی پیدائی و شکل گیری حافظه جمعی علّت‌ها و ریشه‌ های فردی و اجتماعی آن، و بازیافت آن دررابطه با زمینه های تاریخی، فرهنگی وسیاسی بحث و موضوعی به نتیجه قطعی رسیده و بسته شده نیست. حافظه جمعی و تاریخی را پدیده ای زنده و پویا دانسته اند که سبب‌‌ساز پایداری جامعه انسانی و زمینه ساز تجربه های تازه برای طرح چشم‌اندازی از آینده است.
بسط و گسترش بحث ها و نظرهای متنوع، متفاوت و گاه متناقض پیرامون حافظه جمعی بر اهمیتِ این پدیده در زندگی اجتماعی گواهی می دهد وبه همین خاطر نیز کار تحقیقی، تجربی و تطبیقی بیشتری را می طلبد. در بحث ها و ارائه نظرها، موضوع نزدیکی معنائی و مفهومی، و رابطه و مرز میان حافظه جمعی با مفاهیمی همچون حافظه فردی، حافظه تاریخی، هویت تاریخی، حافظه یا خاطره فرهنگی جایگاه خاصی داشته است. سخن از نقش و جایگاه "حافظه نوعی"، "ناخودآگاه جمعی، خُرده حافظه و خرده فرهنگ، و رابطه این دو نیز در میان بوده است. در این میانه صاحب نظرانی بودند و هستند که بین حافظه جمعی و حافظه تاریخی تفاوت قائل اند و به نقش و تاثیر راهبردی فردی و اجتماعیِ حافظه تاریخی به عنوان ذخیره رخدادهای منقطع سیاسی و فرهنگی در ذهن، باور ندارند. دیگرانی هستند که تفاوت اساسی میان حافظه جمعی و حافظه تاریخی نمی بینند. صاحب نظرانی نیز تاریخ را احوال و حوادث و رویدادهایی دانسته اند که در پیوند با حافظه جمعی مجموعه‌ای از فرایند های یادآوری و بازتولید حافظه را سبب می شود، مجموعه ای که افکار عمومی، آگاهی و شعور اجتماعی پدید می آورد، رهیافتی که با راهیابی جهت شناخت چرائی ها و روشن شدن حقیقت بدل به تجلی همبستگی و مشارکت جمعی می شود، و رخداد ها و تجارب را به حافظه مشترک جمعی و عوامل سازنده هویت جمعی و تاریخی و سرنوشت مشترک بَدَل می کند، تا آن حد که حافظه جمعی و تاریخی بخشی از ساختار ذهنی و رفتاری می شود.
هر نوع حافظه اجتماعی (جمعی، تاریخی، فرهنگی و...) در پیوند با رخداد‌ها و وقایع نمود می‌یابند و واکنش هائی را سبب می شوند، بهره وری از این واکنش ها نیازمند آموزش و درایت جمع و بستگی به ویژگی های شرایط تاریخی و اجتماعی جامعه دارد. در شرایطی مناسب جامعه با درک تاثیر و تاثرهای وارد بر خود و در روند فراگیری، جایگزینی و یادآوری آن ها را به حافظه جمعی بَدَل می کند و به یاری حافظه تاریخی و عناصر شکل دهنده هویت تاریخی و حافظه فرهگی، به آگاهی و ظرفیت عملی (استعداد) بَدَل خواهد کرد. حافظه جمعی راهنمای زندگی ای بهتر خواهد بود، اگر تحریف و دستکاری نشده بازآفریده شود و برای دستیابی به شناخت و تغییر مورد استفاده قرار گیرد، حافظه ای که این انتظار را می باید داشت که در بطن خود تناقض ها و تضادها بسیار داشته باشد. قدرت های استبدادی و مذهب، حافظه جمعی و تاریخی را دست کاری و دفورمه و قالب گیری می کنند، ضمن اینکه نقشی مهم در تقویت فراموشیِ فجایعی که به بار آورده اند، دارند. این دو قدرت در حذف و تضعیف محرکه های فرایند یادآوریِ رخدادها و تجاربی که خلاف خواست و میل، و یا به زیان شان است، گام برداشته اند. اینان حافظه جمعی و تاریخی خود خواسته می سازند، هویت سازی می کنند، و حافظه سازی‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی- دینی مورد قبول و نیازشان را با بکار گیری اهرم های مختلف، از جمله امکان های رسانه ای و تبلیغی و ترویجی، و نهادهای مختلف کنترل و تقویت می کنند. در میهنمان مذهب تشیع، به ویژه در حکومت حافظه ی مذهبی و سیاسی و فرهنگی جامعه را بر اساس خواست‌ های ایدئولوژیک و همسان سازی عقیدتی و هویتی، و هدف های اش ساخته، کنترل و هدایت کرده است. حافظه جمعی و تاریخی تضعیف شده قابلیت دستکاری دارد، به همین خاطر در تلاش اند تا با ساختن حافظه جمعی و تاریخی مورد قبول شان به زندگی مردم معنای موردنظر شان را بدهند. حافظه جمعی و تاریخی، پایدار و ناپایدار، از هجمه و دستکاری اهل حکومت و دین و دیگر نهادهای قدرت در جامعه در امان نبوده اند.
دموکراسی و نهادها و شبکه های اطلاع رسانی دموکراتیک و واقعی در کیفیت شکل گیری و فرایندهای گوناگون حافظه جمعی و تاریخی نقش دارند. دموکراسی فراهم آورنده شرایطی ست که حافظه جمعی گروه های اجتماعی مختلف، زنان، دگراندیشان سیاسی و عقیدتی، و اقلیت های دینی و قومی و نژادی پای به میدان اثرگذاری اجتماعی و سیاسی بگذارند. زندگی در محیطی دموکراتیک حافظه جمعی و تاریخی و فرهنگی را در مسیر ایفای نقش راهبردی همه گروه های اجتماعی در راستای حل مشکلات و اعتلای فردی و اجتماعی تقویت می کند.
آموزش و آگاهی پیرامون درک اهمیت رخدادها و تجربه های تاریخیِ تکراری و چگونگی بدل کردن شان به حافظه جمعی و تاریخی در برابر ترفندهائی که حافظه جمعی و تاریخی را در راستای منافع مادی و معنوی شان تغییر می دهند، پراهمیت هستند. فضیلتِ درس گیری از تجارب گذشته و تاریخی، با بازخوانی، تفسیر و نقد رخدادهای تاریخی ، حتی انتخابی و گزینشی شان ضروری ست و "دریچه های ذهن می باید روی این نوع وقایع و فجایع گشوده باشد."
حافظه جمعی و تاریخی بازیافت و بازآفرینی گذشته مشترک است، باز آفرینیِ دگرگون شده و تغییریافته بدون پیوند با زمان، مکان، واقعیت و حقیقت رخداد و واقعه ای که در گذشته به وقوع پیوسته است، تضادها و پارادوکس ها بهمراه خواهد داشت. حافظه جمعی و تاریخی با خردی نقاد می باید مورد سنجش، نقد و بازاندیشی قرار بگیرد.

فراموشی فقدان حافظه نیست، انتقال ادراک های جایگزین شده از حافظه نزدیک و عملی به حافظه دور است، حافظه ای که گفته اند "خاصیت چسبندگی" اش قوی ست. فراموشی فرایندی بازدارنده است که با مراحل مختلف حافظه رابطه ای تنگاتنگ دارد. نقص و خطا در هر یک از مراحل سه گانه حافظه سبب خواهند شد دریافت ها و داده های ذخیره و آموخته شده به خوبی بازیابی نشوند. فراموشی اتفاق های دردآور و ناگوار، و احساس های منفی‌ و نامطبوع امری ارادی ست (فروید، نیچه). گاه آنچه مورد قبول و یا مطلوب نیست نیز به بوته فراموشی گزینشی سپرده می شود. فراموشی خود خواسته و ارادی ببیشتر در رابطه با حافظه فردی عمل می کند.
"فراموشی جمعی" می تواند به دلیل گذشت زمانی طولانی از یک رخداد و واقعه و سوژه، و فقدان محرکه های یادآوری و بازآفرینی بوجود بیاید. رخدادهائی که نسلی که هنوز زنده است تجربه کرده و در حافظه دارد، می توانند قابل دستکاری و تحریف باشند اما به سختی به فراموشی سپرده می شوند. رخدادها و جریان های اجتماعی از حافظه فردی و جمعی شاهدان و ناظران آن رخدادها و جریان ها به سرعت زدوده نخواهد شد حتی اگربه گذشته و به آن ها فکر نشود، و تلاش و وانمود شود شاهد و ناظر در زمان حال سیر و سیاحت می کند. حافظه، به ویژه حافظه جمعی که تبلور کیفیتی ویژه است با خاطره پیوند و میانه نزدیکی دارد. محرکه ها می توانند کلید بازیافت و دستیابی به حافظه جمعی و خاطره ها باشند. فقدان محرکه و فقدان برقراری رابطه حسی و عاطفی با رخداد و سوژه، فراموشی و بیگانگی نسبت به آن حافظه و خاطره ی ساخته و پرداخته شده در ذهن را به وجود می آورد.
محرکه های فرایند یادآوری، در اشکال و ژانرها و انواع گونه گون، علیه فراموشی عمل خواهند کرد و سبب تقویت حافظه فردی و جمعی خواهند شد. رخدادها و تجربه های تاریخی گاه فجایعی مصیبت بار و تلخ اند که یادآوری و چالش با آن ها عذاب آور و دردناک خواهد بود، و می باید هوشیارانه از بازیابی ها و یادآوری ها استفاده شود تا به بروز و تقویت کینه و نفرت و تکرار دامن نزند. بهمین خاطر می باید یادآوری ها و بازیابی ها را به سوی شناخت چرائی ها و اوامر و عوامل اصلی، و راه های جلو گیری از تکرار رخدادهای ناگوار و فجایع سوق داد، با این هدف که تامین و اجرای عدالت، همزیستی مسالمت آمیز و دور از خشونت و قراردادهای شهروندی و بهسازی انسان و زندگی امروز و فردای‌ او ملکه فکر باشد تا حافظه جمعیِ پویا و خلاق از حافظه سازی ها و تاریخ‌نگاری های حکومتی و رسمی فاصله بگیرد.
بهسازی و تقویت حافظه به شیوه‌های مختلف می تواند بر تمامی مراحل حافظه اثر گذارد و رمزگردانی بهتر، نگهداری طولانی‌تر و بازیابی سریعتر را سبب شود. ماندگاری در حافظه و ذهن، به تکرار و عامل محرک نیاز دارد، به همین خاطر می توان مانع از بروز فرایند های بازدارنده، به ویژه درمورد رخدادهای تاریخی بود. فراموشی زمینه سازِ تکرارشدن رخداد فراموش شده خواهد شد. توانائی مغز و گنجایش حافظه به گونه ای ست که اگر دریافت ها و اطلاعات مورد استفاده قرار نگیرند نادیده گرفته می شوند اما از بین نخواهند رفت. این واکنش مانع می شود تا ظرفیت حافظه و ذهن اشباع شود، مغز انسان نیز توانایی تقویت و ذخیره سازی مسیرهای حافظه، و تحریک و حساس کردن فرایند های حافظه منفی و مثبت را داراست
با به کارگیری محرکه های متنوع و گونه گون در فرایند یادآوری، حضور ذهنی یادها، خاطره ها و رخدادها و تجربه های خوب و مطبوع، و یا تلخ و ناگوار تقویت می شوند. ستیز با قراموشی، بدون درک و فهم اهمیت یادآوردی، و تمرین و تکرار محرکه‌های فرایند یاد آوری ممکن نخواهد شد. در بازیابی و تقویت فرایند یادآوری در برابر فراموشی راه برای یافتن چرائی بروز و پیدائی یک رخداد و فاجعه، چگونگی آن، و راه جلوگیری و پیشگیری از تکرارش گشوده خواهد شد. رخدادها و فجایعی که می بایست به حافظه جمعی و تاریخی، به بخشی از افکار و آگاهی عمومی، به نگرش، ارزش و باور، و شعور اجتماعی بدل شوند. حافظه جمعی ای که آرمانی انسانی ذخیره کرده است، باید نو و پرورده شود، چرا که عامل خلاقیّت های اجتماعی و موجب انسجام جمع می‌‌شود. حفط چنین حافظه ای با نبرد علیه فراموشی متحقق خواهد شد.
قدرت های سیاسی و دینی در کنار دستبرد و دستکاری حافظه جمعی و تاریخی، در راستای تقویت فرایند فراموشیِ رخدادها، وقایع و سوژه هائی که یادآوری آن ها به زیان شان است، تلاش و عمل کرده اند. بی توجهی، انحراف و مشغول سازی اذهان و افکار برای دورشدن از آن رخدادها و وقایع ، ایجاد ارعاب و وحشت در رابطه با یادآوری آن رخدادها و وقایع، دستکاری و نابودی خاطرات و همه مظاهری که در پیوند با خاطرات و حافظه جمعی و تاریخی و فرهنگی قرار دارند، تلاش و عمل قدرت های سیاسی و دینیِ درشت و ریز، برای ایجاد فراموشی ست.
"شبه تاریخ" های حکومتی برآنند تا بقبولانند که حافظه تاریخی و جمعی می تواند پیوسته دستخوش دگرگونی و تحریف، و سپس بازسازی شود، بی آنکه به فراموشی سپرده شود.
مبارزه علیه فراموشی ای که قدرت های سیاسی و دینی با تحریف و وارونه سازیِ تاریخ و قلبِ واقعیت و حقیقت پیوند زده اند، در کنار هبستگی عمیق‌ درعرصه های مشترک، رو به سوی تحقق عقلانیت جمعی و تاریخی خواهد داشت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست