سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کند و کاوی در پیام های سیاسی یک قتل!


احمد مجد


• علی مطهری که در تابستان گذشته و در پی انتشار سند گفتگوی منتظری با هیأت قتل عام۶۷ گفته بود قتل عام کنندگان توضیح بدهند و عذرخواهی کنند و از مردم و خانواده قربانیان خواسته بود آن جنایت را فراموش نکنند اما ببخشند؛ اینک بدون کمترین مسئولیت و موضع قضایی، در موضع قاضی حکم اعدام کسی را صادر کرد که محاکمه نشده بود و قاتلان و زورگویان این صحنه را شایسته ۳ تشویق دانست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ مرداد ۱٣۹۶ -  ۲۴ ژوئيه ۲۰۱۷


یک هفته پیش در روز شنبه ۲۴تیرماه، در ایستگاه زیرزمینی مترو شهرری، یک شهروند جوان ورزشکار و خوشنام آن منطقه، به نام اصغر نحوی پور فریدنی، به رفتار سرکوبگرانه آخوندی به نام ذوالفقاری که سالها در شهرری مقام قضایی داشته و در آن صحنه بر سر حجاب به یک خانم رهگذر توهین می کرده، تاب نیاورده، اعتراض کرد.
با پاسخهای موهن و زورگویی آخوند ذوالفقاری، اعتراض اصغر بالاتر گرفت و به درگیری لفظی و سپس فیزیکی انجامید. اصغر در برابر آخوند و دو همراهش که پیاپی به او یورش می بردند و لباس وی را دریده بودند، از یک دستفروش در داخل مترو، کاتری گرفت و در دفاع از خود، آخوند را زخمی کرد، لباس آخوندیش را درید و عمامه اش را برگرفت و در حالی که آن را بر زمین می کشید، فریاد می زد، «ما آخوند نمی خواهیم» و «جانم فدای ایران»!
تیم مسلح نیروی انتظامی تا به صحنه رسید، بدون آن که با حمله و تعرضی از سوی اصغر روبه رو باشد و بدون کمترین هشدار و اخطاری، در حالی که اصغر به وی نزدیک می شد از فاصله کمتر از دومتری با تفنگ خودکار کلاشنیکف به وی شلیک کرد. تیر به سفیدران اصغر خورد (پارگی کشنده وریدی). اصغر که بر زمین افتاده بود، یکسره می گفت: «جانم فدای ایران»! در اثر دیرکرد مأموران در جابه جایی زخمی، اصغر در راه بیمارستان با همین شعار جان باخت.
جدا از ریزه کاریها، روایت یادشده، با فیلمهایی که عابران و مسافران مترو با تلفنهای همراه گرفته اند و گفتگوی گواهان صحنه با خبرنگاران رسمی و نوشته های گواهان صحنه در شبکه های اجتماعی، همخوانی دارد.
این رویداد مهمترین خبر اجتماعی هفته گذشته ایران بود و به رغم تلاشهای رژیم برای سرپوش گذاشتن بر آن، در درون و بیرون رژیم، واکنشهای سیاسی ژرف و گسترده یی برانگیخت و برجسته ترین موضوع سیاسی هفته در داخل ایران شد. از همین رو، درسها و پیامهایی دارد که همه ارگانها و جناحهای حکومت را به آزمایش کشید، یک موضوع آموزنده سیاسی و پرداختنی است.

سیاست و رفتار رسمی حکومت

در واکنش به گسترش اجتماعی خبر، رسانه رسمی حکومت (موسوم به رسانه ملی) ادعا کرد که آخوند ذوالفقاری در یورش ناگهانی یکی از اوباش و ... زخمی شده است. خود ذوالفقاری در گفتگوی تلویزیونی اقدام به امر به معروف (مزاحمت برای زنان) را رد کرد و مدعی شد، فردی ناگهانی و از پشت به او یورش برده و او ناگزیر به کیوسکی پناه برده است.
شماری از آخوندها و کارگزاران رژیم و ازجمله فرمانده نیروی انتظامی تهران به دیدار ذوالفقاری در بیمارستان رفتند و عکسها و ادعاهای همانندی را منتشر کردند.
همزمان دستگاه امنیتی و انتظامی رژیم از برگزاری هرگونه مراسم محلی برای اصغر جلوگیری کرد و حتی حجله هایی که با عکس اصغر در کوچه های شهرری برپا شده بود را برچیدند. پیکرش را برای به خاکسپاری به خانواده اش ندادند. اما سرانجام روز سوم به خاکسپاری او در بهشت زهرا انجام شد.
پس از یک هفته، ارگانهای قضایی یا انتظامی کشور و پایتخت و حتی مقامها و ارگانهای محلی گزارش و خبررسانی روشنی نکرده اند.
گفته های یک مشاور فرماندار شهرری(منتشر شده در سایت حکومتی انصاف نیوز) گویای آن است که میخواهند وانمود کنند، آخوند ذوالفقاری در کار «امر به معروف» نبوده و مشاور فرماندار شهرری که وعده می دهد، همه فیلمها را منتشر خواهند کرد، مدعی است در فیلمها چیزی از تلاش ذوالفقاری در زمینه امر به معروف و نهی از منکر(اسم مستعار سرکوب زنان) ندیده است. بیان دوپهلوی این کارگزار رژیم هم گویای فشار اجتماعی است که رژیم را وادار می کند وعده روشنگری بدهد و هم نشاندهنده زمینه سازی برای دستکاری در فیلمهای رسمی.
واکنش گسترده اجتماعی با توجه به مضمون درگیری که از جلوه های روزانه ارگانهای رژیم است، این رویداد را از قتل و جنایت معمول نیروی انتظامی فراتر برده و یک مسأله سیاسی_اجتماعی کرده است.

جلوه «پهلوان اصغر» محبوب ستمدیدگان

آوازه اجتماعی و نام نیک اصغر نحوی پور، چنان کارا و برنده بود که نگذاشت موضوع را به یورش یک چاقوکش یا قمه کش و درگیریهای جاری اوباش فروبکاهند و شخصیت اجتماعی او به ویژه در فضای اجتماعی شتاب و کیفیتی شگفت آور به این رویداد بخشید.
در بسیاری پیامها و نوشته ها یا واکنشها در شبکه اجتماعی او را «پهلوان اصغر» خواندند و ایستادگی و پایداریش در برابر زورگویی و تعدی یک آخوند را ستودند.
نام پهلوان خوشنام مردمی معاصر ایران، غلامرضا تختی که یاوری ستمدیدگان و دستگیری فرودستان او را در ذهنها و قلبهای جامعه ایران جاودانه کرده، در حافظه تاریخی جامعه دوباره طنین انداخت و نشان داد که جامعه سرکوب شده و خفقان زده، به چنین عناصر و پیامهایی برای درهم شکستن شاخ غول استبداد مذهبی و باز کردن این فضا تا چه پایه نیازمند است.
اصغر نحوی پور، در برابر ستم یک آخوند به شهروند زن بی پناه و بی دفاع، ایستاد و در برابر مزدوران مسلحی که برای آتش گشودن افسارگسیخته به مردم آموزش دیده اند، مظلومانه به خاک افتاد.
در این یک هفته گستره اجتماعی و سیاسی پیام اصغر نحوی پور به آن جا کشید که آخوند مصباحی مقدم، سخنگوی جامه روحانیت که یکی از با نفوذترین دو ارگان آخوندی در این رژیم است، گفت: با توجه به اتفاق ناگواری که برای یک روحانی در شهرری رخ داد، هرگونه اقدام خشونت‌آمیز نسبت به شهروندان عادی و روحانیون از نظر ما محکوم است و باید جلو پیدایش و بروز این خشونت‌ها گرفته و ریشه آن خشکانده شود ... این مسائل خشونت آمیز شایسته ملت و کشور ما نیست، متاسفانه حادثه مشابهی در جای دیگر نسبت به شخص روحانی دیگری رخ داده و این مسائل غیرقابل تحمل است و باید مورد واکاوی قرار گیرد و ریشه آن خشکانده شود»(خبرآنلاین، خبرگزاریهای مهر و ایلنا ۲٨تیر).
موضع سخنگوی جامعه روحانیت رژیم در حالی است که رفتار آخوند ذوالفقاری از بارزترین جلوه های رهنمود شخص ولی فقیه به پیروانش با تیترهای «آتش به اختیار» و «کار تمیز فرهنگی» در هفته های گذشته بوده و رهنمودهای ولی فقیه از سوی جامعه چنین پاسخی یافت.
این مقام دستگاه آخوندی هم چنین در یک محفل خصوصی تعدادی از آخوندها و بازاریان تهران هم چنین حرفهایی زده که ما را هر توضیح و تفسیر و تحلیل سیاسی بی نیاز می سازد:
«در شرایط بسیار حساسی به سر می بریم، مردم ایران طغیان کرده اند و باید کاملا مراقب باشیم، زیرا شواهد اینگونه نشان می دهد که در ایران آخوندکشی آغاز شده و مردم چنان نسبت به آخوندها نفرت پیدا کرده اند که اگر جلو این گستاخی ها گرفته نشود، هرکس یک آخوند را زخمی کند یا بکشد، قهرمان ملی محسوب می شود».
این که جامعه روحانیت در پی چهاردهه حاکمیت ستمگرانه، چگونه می خواهد جلو گستاخی مردم را بگیرد، خود پرسشی است که پیامدهای شلیک وحشیانه مأمور انتظامی، در صحنه نشان داد، سرکوبگریهای تاکنونی، دیگر نه کاهنده که فزاینده است و آتش خشم مردمی علیه رژیم را شعله ورتر می سازد. اگر در ادعای خود صادق باشد که رفتار سرکوبگرانه و تحمیل های خیابانی به زنان محکوم است با پیامدها و پس لرزه های کمترین آزادیها و حقوق انسانی چه خواهند کرد؟

بی پایگی اصلاح طلبی در یک رژیم اصلاح ناپذیر

یکی از ارزنده ترین پیامدهای سیاسی پایداری و ایستادگی اصغر نحوی پور، در برابر یک آخوند زورگوی زن ستیز، وادارشدن علی مطهری نایب رئیس مجلس رژیم در دفاع از آخوند ذوالفقاری و مزدور نیروی انتظامی بود. علی مطهری نوشت: «حادثه ایستگاه متروی شهرری که طی آن یک روحانی مصدوم و ضارب شرور کشته شد سه تشویق را ضروری ساخته است، یکی تشویق دو جوانی که به کمک روحانی مظلوم شتافتند و بی‌تفاوت نماندند و دیگر پلیسی که به موقع عکس‌العمل نشان داد. حتی اگر تیر به پای ضارب عربده‌کش می‌خورد و او زنده می‌ماند حکم او اعدام بود زیرا مطابق فقه اسلام کسی که با سلاح گرم یا سرد مردم را ارعاب و اخافه کند و رعب و ترس در جامعه ایجاد نماید محارب شمرده می‌شود و حکم او اعدام است. مسئولان، خوب است این سه تشویق را انجام دهند».
این چندجمله به سادگی آب پاکی را بر روی همه دعاوی و ژست و فیگورهایی ریخت که علی مطهری تلاش کرده در سالهای اخیر از خودش به نمایش بگذارد. تا جایی که می توان آن را با واکنش و موضعگیری آخوند محمد خاتمی در برابر مجازات لاجوردی جلاد در بازار تهران از سوی آن جوان مجاهد خلق سنجید که خاتمی، لاجوردی منفورترین جلاد این رژیم را شخصی «خدوم و با ایمان و فداکار» خواند.
علی مطهری که در تابستان گذشته و در پی انتشار سند گفتگوی منتظری با هیأت قتل عام۶۷ گفته بود قتل عام کنندگان توضیح بدهند و عذرخواهی کنند و از مردم و خانواده قربانیان خواسته بود آن جنایت را فراموش نکنند اما ببخشند؛ اینک بدون کمترین مسئولیت و موضع قضایی، در موضع قاضی حکم اعدام کسی را صادر کرد که محاکمه نشده بود و قاتلان و زورگویان این صحنه را شایسته ٣تشویق دانست.
این موضعگیری علی مطهری، باردیگر بر آتش خشم مردمی و اجتماعی بنزین ریخت و نشان داد که در این رژیم بر سر سرکوب مردم و جنایتهایی که به بقای رژیم راه می برند هیچ تفاوتی بین دسته های گوناگون آن نیست. برخی در میان اصلاح طلبان حکومتی که همین ژست و فیگورهای نوع مطهری را، دست افزار کسب و کار و گستردن خوان یغمای ارتزاق سیاسی و اجتماعی خود می بینند، تلاش کردند نفرت اجتماعی و سیاسی از این حرفها را کاهش دهند.
ازجمله فردی که «دکتر کیانوش راد» نامیده شده و از سران چیزی به نام «حزب اتحاد ملت ایران»، همان تابلو دکان سیاسی نیم بند آخوند مهدی کروبی در درون رژیم است، ازجمله چنین پرسید:
«نمایندگان مجلس چه می‌کنند؟ قوه قضائیه کجاست؟ صداوسیما به کجا می‌رود؟ آیا مردم نباید نگران بی‌دقتی و رفتار عجولانه و عصبی ضابطین قانون باشند؟ آیا نیروی انتظامی نباید توضیحی قانع‌کننده به مردم ارائه و مردم را توجیه کند؟ چرا مسئولان نسبت به چنین حوادثی این‌قدر راحت عبور می‌کنند؟»
این پرسشها و به خصوص امری که در رژیم سازمانیافته اجرا می شود را «بی دقتی و عجولانه و عصبی» نامیدن، گرهی نگشود؛ بلکه بیشتر گویای آن شد که سراپای این رژیم با تمام جناحها و گرایشهایش تا چه اندازه از پاسخگویی به مسائلی که به آزادیها و حقوق مردم پیوند می یابد، ناتوانند.
حتی واردشدن خوشنامترین هواداران جریان اصلاح طلب حکومتی هم، به نفرت اجتماعی از موضعگیری علی مطهری افزود. ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگاری که در این رژیم ستم ها دیده و اجحافهایی از سر گذرانده حرفهای مطهری را «موضع شتابزده که بدون محاکمه، حکم اعدام صادر کرد» نامید و به همان پرسشهای کیانوش راد احاله داد.
رویکرد کیانوش راد و بنی یعقوب، نه همچون افراد و اشخاص، بلکه چنان که هست به مثابه یک جریان سیاسی، کدام کودکی را می فریبد تا به این سطح برخورد بسنده کند؟ روزنامه نگاری که به محاکمه در این رژیم فرامی خواند، خودش با حکم ناحق و ناعادلانه و بی پایه و غیرقانونی قضاییه همین رژیم ماهها در زندان به سر برده است. او می داند و دیده است که صدها و هزاران روزنامه نگار و فعال سیاسی و مدنی دیگر با احکام همین قضاییه اما بیگناه و ستمگرانه در زندانها هستند. بهتر از بسیاری دیگر می داند و می بیند که همان میرحسین موسوی و مهدی کروبی که از بالاترین کارگزاران این رژیم بوده اند، بدون محاکمه و بدون پرونده و اتهام قضایی سالها در اسارت خانگی اند. اکنون چگونه قتل یک جوان بیگناه را و به کدام دادگاه ارجاع می دهد؟
رویداد مترو شهرری که سرآغازش (زورگویی آخوند و پاسدار به زنان) هر روز و هر لحظه در هر جای ایران رخ می دهد؛ سرانجامش هرگاه با ایستادگی و پایداری در برابر رژیم همراه شود، شکنندگی رژیم با تمام ارگانها و نهادها و جناحهایش را آشکار کرده و گویای آن است که سخن گفتن از اصلاح و تغییر این رژیم از درون خودش تا چه اندازه بیهوده است.

ریشه این رویداد و پیام سیاسی آن چه بود؟

چرا این رویداد چنین پیامدهایی دارد و چرا چنان پیامهایی به جا می گذارد؟
این رویداد را نمی توان و نمی باید از رفتار عمومی و سیاست و استراتژی و تاکتیکهای رژیم در رویارویی با مردم و مخالفانش جدا کرد. درگیرشدن در ریزه کاری های حقوقی یا مراحل ضروری برای شلیک از سوی یک مأمور پلیس، اگرچه بسیار ضروری، اما در این رژیم و بر سر سرشت سرکوبگر و زن ستیز این رژیم جایی ندارند و به جایی رهنمون نمی شوند.
این قتل مشخص، تنها یکی از جلوه های سیاست و رفتار تعریف شده، برنامه ریزی شده و هدایت شده یا به قول خودشان مهندسی شده سرکوب عمومی است. همه چیز را سازمان داده اند و ترویج می کنند تا سرکوب و به تسلیم و سکوت کشاندن مردم را پیش ببرند. به دیگر سخن در بستر این سیاست و استراتژی هیچ حرکت و تاکتیکی را نخواهید یافت که در خدمت آن هدف و استراتژی نباشد.
حضور و نقش یکایک کارگزاران و افراد جناحهای رژیم از خرد و کلان در این رویداد، جز به معنی ایفای یک نقش سرکوبگرانه و نابودگرانه یا سرپوش گذاشتن بر آن کارکرد دیگری ندارد.
پرداختن رژیم به این که گویا اصغر نحوی پور فردی از اوباش بوده، جلوه یی است از دربردن همین سیاست و استراتژی از ضرب اجتماعی و سیاسی. اصلاح طلبان حکومتی و حاشیه نشینان رژیم که از «بی‌دقتی و رفتار عجولانه و عصبی» سخن می گویند، هدفشان فروکاستن سرکوب عمومی سازمانیافته (کارکرد تمامیت رژیم) به یک قتل مجرد و مشخص است.
این در حالی است که حتی از نظر حقوقی صرف، یک قاضی برای داوری درباره یک جنایت مشخص نمی تواند به ریشه های آن و دلایلی که به آن انجامیده، نپردازد. یا به دیگر سخن ریشه آن را از تنه و ساقه و برگ و میوه اش جدا کند. در یک دادگاه عادلانه بر پایه بر قوانین علمی، می توان همه ساز وکارهایی که اگاهانه و سازمانیافته به این جنایت مشخص راه برده اند را به گونه یی مستند نشان داد.
در دادگاه تاریخی نورنبرگ که برای دادرسی سران رژیم نازی هیتلری برپا شده بود، هیچ فرد یا اتهامی را بدون فهم سیاست عمومی نازیسم و استراتژی و اندیشه یی که سازمانیافته به جنایت می پرداخت بررسی نکردند. هیچ کس را متهم و محکوم نکردند، به این دلیل که سرشت فردی او جنایتکار است. هیچ یک از سران رژیم نازی متهم و محکوم نشدند که جنایت و کشتار سرشت آنهاست. اگر چنین بود، چگونه می شد آنها را مسئول چیزهایی شمرد که خود ایجادش نکرده اند؟
خدمت به رژیم نازی و سیاست ضدانسانی و درجات این خدمت، موضوع اتهام و گویای میزان محکومیتهای آن متهمان بود. در این جا نیز آخوند ذوالفقاری و پلیس ضارب به اصغر نحوی پور و علی مطهری و کارگزاران فرمانداری شهرری، هر یک با برنامه ریزی مشخص و به طور مهندسی شده، با نقشهای مشخصی که بر عهده داشته اند، در این قتل شریکند!
درس سیاسی که بار دیگر در پرتو این رویداد و پیامدهایش می توان آموخت، رویارویی با ترفندها و شگردهای اصلاح طلبی و تلاشهای این سیاست و جریان سیاسی-طبقاتی برای سرپانگهداشتن یک رژیم سرکوبگر ضدمردمی است.
یک اصلاح طلب واقعی کسی نیست که از همین رژیم و در درون همین رژیم خواهان «رسیدگی و توجه و دقت و شکیبایی» قاتلانی شود که برای این قتل یا آن قتل تربیت شده و سازمان داده شده اند.
اصلاح طلب واقعی کسی نیست که بگوید قتل عام۶۷ را ببخشید اما فراموش نکنید! علی مطهری که این هفته حکم اعدام اصغر نحوی پور را صادر کرد، سال گذشته بدون عبور از هیچ دادگاهی حکم عفو رئیسی و پورمحمدی و نیری و دیگران را صادر کرده بود.
بخشیدن و فراموش نکردن، یعنی به قاتلان کاری نداشته باشید ولی تا دلتان بخواهد، می توانید برای قربانیان همیشه تاریخ عزاداری کنید و بر سر و سینه تان بزنید!
اطلاح طلب واقعی کسی است که هم بر سر قتل عام۶۷ یک دادگاه بین المللی را فرابخواند و هم بر سر این قتل مشخص خواستار بررسی یک کمیته راستی آزمایی بین المللی این رویدداد شود.
آیا بی سبب است که اصلاح طلبان حکومتی در برابر نمایش تهوع آور حضور سفیران خارجی در زندان اوین و صحنه سازی که آنها نتوانستند با هیچ زندانی حتی مأموران و کارگزاران پیشین همین رژیم که زندانی هستند گفتگو کنند، سکوت کردند و چیزی نگفتند؟
سکوتشان بی سبب نیست. دعوی اصلاح طلبی در یک رژیم اصلاح ناپذیر، با هر خاستگاهی که صورت بگیرد، خواه و ناخواه در خدمت بقای این رژیم و دوام همان روشها و سیاستها قرار می گیرد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست