چوب هرنخل که منبرنشود.
"داستانک"
مسعود نقره کار
•
اتاق را گذاشته اند روی سرشان. همهمه و حرف تُوی دودِ سیگارپیچیده می شود. بعضی ها با خودشان حرف می زنند.
" چوب هرنخل که منبرنشود، دارکنیم"
الان دیگه زمانه، زمانهی این حرفا نیس" "
" خیلی جاهام نخل پیدا نمیشه"
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۱ خرداد ۱٣۹۶ -
۱ ژوئن ۲۰۱۷
اتاق را گذاشته اند روی سرشان. همهمه و حرف تُوی دودِ سیگارپیچیده می شود. بعضی ها با خودشان حرف می زنند.
" چوب هرنخل که منبرنشود، دارکنیم"
الان دیگه زمانه، زمانهی این حرفا نیس" "
" خیلی جاهام نخل پیدا نمیشه"
" تودیگه چی میگی با اون پیرهنِ ننه حسنیِ فتحعلی شاهی"
" قرارمون این بود حرف سیاسی زده نشه، فتحعلی شاه متعلی شاه نداریم"
" امری محال یا سالبه به انتفاء موضوع ست"
" ای بابا، مثه ویروسه ایدزمی مونه، دوا درمون نداره"
" باشیر اندرون شد و با جان بدر رود"
" زدی ضربتی، ضربتی نوش کن"
" به جای این دُرافشانی ها لای اون پنجره رو وا کن تا ماهی دودی نشدیم"
" چه جوریه ؟ این ریزقوله های قزمیت ول نمی کنن، آی شیرعلی خانا، شاه بخشیده، شمام ببخشین."
"خودتواذیت نکن، نمی فهمن، زآب خُرد ماهی خُرد خیزد/ نهنگ آن به که با دریا ستیزد."
" ماله سعدیه یا مولوی"
" هیچ کدوم، ماله ایستگاه خراباته"
" تو برآنی که مرا پشتی نیست/ من بر آنم که دماوندم هست"
" می دونستین عقل درعربی یعنی بندِ شتر، که شتره راهِ دورنره یا گم و گور نشه ؟ آخه همهی زندگی شون بود و یه شتر"
" من یکی اهلِ خِرَدم، یعنی سنگ خارا، یعنی زن، هردوتاش ازعقلِ شتری باحال تَرَن"
" آقای خردورز، لای پنجره رو واکن یه ذره بادِ باغ بیاد تُو اتاق"
" من نگویم که مرا ازقفس آزاد کنید/ قفس ام برده به باغی ودلم شاد کنید."
" مگه قرارنشدحرفِ سیاسی نزنیم؟"
همهمه و حرف تُوی دودِ سیگارپیچیده می شود. کسی اما با خودش حرف نمی زند.
|