سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مردرند


علی اصغر راشدان


• « کجائی شکوه خانومی! بازیافتت نیست که! میدونی فدائی قد و قامت صنوبرتیم؟ کشته مرده گیسای شبقتیم؟ ذلیل و زمینگیر قهقهه های شکریتم؟ باز که یکریز واسه م میگذاری طاقچه بالا؟ بیار منقل پنقل لامصب و اون زهرماری رو دیگه، کم مونده دقمرگ شم، تو اینقده لاکردار نبودی که، شکوه همه ی عالم و آدمم!...» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۶ خرداد ۱٣۹۶ -  ۲۷ می ۲۰۱۷


« کجائی شکوه خانومی! بازیافتت نیست که! میدونی فدائی قدوقامت صنوبرتیم؟ کشته مرده گیسای شبقتیم؟ذلیل وزمینگیرقهقهه های شکریتم؟ بازکه یکریزواسه م میگذاری طاقچه بالا؟ بیارمنقل پنقل لامصب واون زهرماری رو دیگه، کم مونده دقمرگ شم، تواینقده لاکردارنبودی که، شکوه همه ی عالم وآدمم!...»
« تایه کم دیرشد، افتادی توکانال هذیون، حاجی! شیشتادست ندارم که! تاسرخ شدن این زغالای خیس کوفتی، دودش چشماموکورکرد، یه دقیقه دندون روجگرمیگذاشتی، میاوردم دیگه، بفرما، تموم زغالاروعینهوگلوله آتیش سرخ کردم. اینم وافورعمل اومده ونصف لوله زهرماری عسل خالص، تمومشوحاضروآماده کرده م، توسینی گذاشته م، دودستی جلوی نهالیچه حاجی میگذارم. حالاراستاحسینی بگو، اون ده میلیونه قضیه ش به کجاکشید؟دغل بازی ودورغگوئی کنی، این آخرین منقلته، دیگه نه من ونه تو! »
« من ودغل بازی ودروغ؟ اونم واسه شکوه؟ تا همه چیزم پاک قاتی پاتی نشده وخودمو می سازم، تروخدایه کم واسه م برقص،رقص زبونزدخاص وعامت نباس فقط واسه دیگرون باشه که، یه کمم واسه خودم دست وبالی تکون بده، مثل همیشه نازوعشوه بیا! سینه چاک نازتم، شکوه همه ی عالممی تو!»
«خوبه خوبه، کم الدنگ بازی دربیار، ازتعارف بزن، برمبلغ افزا. ده میلیونه سرنوشتش چی شد، بلانسبت حاجی؟ »
« تاچنتابست میزنم، زحمتتوکامل کن، حالم یه کم جاکه بیاد، سراپاقربون صدقه ی خال گوشتی کنارچونه تم میشم...»
« کم چاچوله بازی کن! تموم زبون بازیاتوعینهوکف دستم حفظم. دیگه چی کم وکسرداری؟ »
« بیرحم روزگار، این منقل ووافوروزهرماری عسل خالص، بی چای تازه دم یه رنگ، عینهوتخم مرغ بی زرده ست، یه کم منودریاب، حال وروزموبفهم، نوکرتم، اگه اجازه بدی، همین الان وکنارهمین بساط لخت وعورت میکنم، ازفرق سرتاکف پاتوتوبوسه واشکام غرق میکنم. »
« اگه این ربونم نداشتی، کلاغ چشماتودرمیاورد، خوب چم وخم منودست آوردی، حقه بازدودوزه باز! تاچائی روآماده میکنم ومیارم، خودتوبساز، برکه گشتم، دیگه چس نفسی نباشه، بایدفقط حرف اون ده میلیونو بزنی. »
«روچشمم، هرچی توبگی، پاک گنگ ولال میشم. زودترچای پررنگ تازه دمو برسون، بعدازاین زهرماری خیلی می چسبه، غلام حلقه بگوشتم، شکوه نازدارم. »
« بفرما، اینم سینی چای، باخرمای فرداعلای بم. چن بست کشیدی؟ خو دتوحسابی ساختی؟ ازخماری دراومدی؟ هذیون نمیگی دیکه؟ »
« تونبودی، تاحالازرتم قمصورشده وده تاکفن پوسونده بودم، بیاجلوتاانگشتای سفیدکشیده تویکی یکی ماچ کنم، شکوه نازنینم، دلم میخواد سرلعنتی موبگذارم رودامنت وزاربزنم. دوتاچای تواستکانای لب طلائی کمرباریک بزیز، بیااینجا، کناربه کنارم بشین، بازوهای مرمریتوبهم تکیه بده، چائیتوبنوش، قربون اون لبای قلوه ایت بشه این سینه سوخته »
« دوتاچای میریزم، کنارتم می شینم، قرارشدخودتوکه ساختگی جفنگ نگی دیگه، دست درازیم نکن. ازده میلیون بگو، قراربودبری محضروتموم دارائیتو به اسم من کنی، همه ش قربون صدقه رفتنت چی دردی ازمن دوامیکنه؟ ازوقتیم پرستات عملی کردی، موش ازفلانت بلغورمی کشه که!...»
« چارتابست پروپیمون کشیدم، حسابی حالم جااومد....»
« حاشیه اضافی نیا حاجی! اصل مطلبو تعریف کن. »
« هیچی، یاروباعشوه ورشوه تفکیکی باغشوگرفته بود. یه باغو کرده بودده تاقطعه ی مسکونی، که سرآخرم تمومش سگ خورشد. همیشه انگورخوب نصیب شغال میشه. خودتم درجریان هستی، پیش ازاین که یه رنددیگه تمومشوقلفتی بالابکشه، رفتیم تویه بنگاه معاملاتی واسه یه قطعه ش باده میلیون تومن قولنامه وقراردادامضاکردیم. بعدشم نرفتیم سراغش که ده میلیونم ازش جریمه بگیریم. تاآخرشم خوب پیش رفتیم، هی امروزوفرداکردیم ونرفتیم بنگاه معاملاتی، همیشه طلبکارم بودیم. سرآخرادعای ده میلیون جریمه اصافی پولمونوکردیم...»
« حاشیه نیا، حاجی! حوصله موسربردی!همه ی ایناروکه میگی، میدونم. آخرش چی شد؟ »
« برنامه مون درست بود، خوب پیشرفته بودیم، طرف معامله م چیزی حالیش نبود، قانع می شدکه ده میلیون اضافی روبپردازه. »
« غذام سوخت، یه ساعت دیگه بایس زهرمارکوفت کنی، حاشیه نیا، خلاصه مطلبوبگو، لامصب! »
« انگاریارورفت واسه بنگاه چیه نازوعشوه اومدوکاراروبهش سپرد. بنگاه چی هفت خطم تموم زیروبم قضایاروحفظه، بهم گفت سرموعدنیومدی، قولنامه باطله، ده میلیوتم به طرف معامله میرسه که چن باراینجاحی وحاضربوده والانم هست. »
« حاجی مردرند، بزنه توکمرت. طرف معامله ازتوخرمردرندترازآب دراومده، چاه کن همیشه توچاهه. بکش، چشمت کور. حتماده میلیونوباددادی، خاک عالم توسرت!»
«نه تونمیری، دست به دامن طرف معامله شدم، بهش گفتم من قاچاقچی دلار، سکه وتریاک بوده م، اونقده عزوجزکردم وگفتم بچه هام سربی شوم میخوابن که دلش سوخت وبه بنگاه چیه گفت ده میلون خودموبهم پس بده ویربه یرشدیم...»


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست