سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سلسله بحث های چپ های آلمان - بخش آخر
چپ جدید باید سوسیالیستی باشد


هانس مودروف - مترجم: ناهید جعفرپور


• استفاده از نام "چپ" به تنهائی بیانگر هیچگونه پایگاه اجتماعی تعیین کننده ای نیست. تنها وتنها چپ سوسیالیست می تواند این پایگاه و مقام را در اجتماع بیابد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۹ بهمن ۱٣٨۵ -  ۲۹ ژانويه ۲۰۰۷


چند مسئله اساسی در باره شکل گیری حزب

بیش از یکسال است که فراکسیون چپ با ۵٣ نماینده به مجلس آلمان راه یافته است. از آنجا که پشت این ۵٣ نماینده دو حزب قرار گرفته است لذا دو نفر سخنگوئی و ریاست این ۵٣ نماینده در مجلس را بعهده دارند.
در برخی از موارد روند شکل گیری حزب چپ از طریق یک سری از موانع و مطالبات حقوقی متوقف می شود که ما باید به لحاظ منافع شخصیمان هم که شده به آنها دقت نمائیم. البته توجه و دقت به شروط حقوقی ضروری مسئله ای عادی است. باید توجه نمود که روند واقعی شکل گیری حزب چپ بسیار پیچیده است و هنوز در پیش پای ما مشکلات و دست و پنجه نرم کردن های دشواری قرار گرفته است.
حزب سوسیالیسم دمکراتیک "پ د اس" تصمیم گرفت که نام خود را تغییر دهد و خود را "حزب چپ" نامید. اگر کسی از اعضا هنوز می خواست که این حزب "پ د اس" بماند می توانست آن نام را ضمیمه حزب چپ کند اما لزومی هم نداشت چون در این فاصله تنها حزب چپ وجود دارد و هر آنچه به دنبال آن بود گم شد.
در روند شکل گیری حزب چپ، حضورحزب متحد یعنی "و آ اس گ" برای اینکه متحدا در انتخابات ظاهرشوند بسیار مهم بود و در حقیقت هم موفقیت ٨،۷% نتیجه این حضور مشترک دو حزب بود. تصمیم اخیر(تشکیل حزب چپ آلمان) را می توان بعنوان ضرورتی حقوقی تصویر نمود. در هر صورت این مسئله خود هم قدمی حقوقی و هم قدمی سیاسی است.
در این فاصله مهمترین مدارک برای تاسیس یک حزب چپ جدید آماده شده است و همزمان صدای بیشماری برای توضیح مواضع گذشته و همچنین مواضع آینده به وضوح بلند شده است: یکی شدن، شکل گیری حزب، اتحاد، در هم حل شدن، به یک توافق رسیدن و همکاری و... اما جدا از این بحث ها و تصمیم ها مسائل اساسی که برای شکل گیری یک حزب مهم هستند بخشا به فراموشی سپرده شده اند. این پرسش ها و مسائل به اعتقاد من چنین هستند:

آیا ما می خواهیم که جایگاه سیاسیمان در آلمان و همچنین در صحنه بین المللی متاثراز تاریخ جنبش کارگری آلمان و همچنین تاریخ جنبش بین المللی کارگری باشد یا نه؟ زیرا که مبارزات کارگری اتحادیه های کارگری مهم ترین بخش این سنت تاریخی است. آیا ما می خواهیم که با حزب چپ جدید مبارزات تاریخی جدیدی را به پیش بریم؟ و اصولا برای پیش برد اهدافمان تا کجاها پیش خواهیم رفت؟
منظور من در اینجا توضیح تک تک موارد و ریزه کاری ها نیست بلکه منظور من مبانی اساسی نظری حزب چپ است. آلترناتیو رزا لوگزامبورک یعنی "سوسیالیسم یا بربریت" به ما این شناخت را می دهد که حزبی را تشکیل دهیم که خواست محوری اش پیاده کردن سوسیالیسم قرن ۲۱ است و همواره بدنیال راه ها و رسیدن به اکثریتی است که بتواند این سوسیالیسم را پیاده کند.
تقلیل هزینه های زندگی انسانها وفقر ناشی از آن به مفهوم بربریت است. پیشرفت هائی که در آمریکای لاتین انجام پذیرفته شده است بر علیه نئولیبرالیسم است و همچنین این پیشرفت ها چشم انداز سوسیالیستی دارند.
زمانی که بعد از انتخابات مجلس آلمان در سال ۲۰۰۵ این نظر داده شد که باید چپ ها با سوسیال دمکرات های "اس پ د" و سبزها اکثریت چپی را تشکیل دهند اسکار لافونته آنرا تائید نمود و آنرا سیاستی درست نامید و گفت: تنها یک چپ وجود دارد و آنهم ما هستیم. ماتیاس پلاتسچ رئیس اسبق حزب سوسیال دمکراسی "اس پ د" هم با وجود همکاری در اجرای "برنامه ۲۰۱۰" (برنامه ای که تا سال ۲۰۱۰ تمامی ملزومات زندگی انسانها چون آب و برق و بهداشت و .... خصوصی بشود) از اینکه چنین ادعائی کند و خود را چپ بخواند خجالت نکشید.
استفاده از نام "چپ" به تنهائی بیانگر هیچگونه پایگاه اجتماعی تعیین کننده ای نیست. تنها وتنها چپ سوسیالیست می تواند این پایگاه و مقام را در اجتماع بیابد.
در سطوح کشوری آلمان بعد از یکسال ائتلاف بزرگ میان احزاب "س د او/ س اس او و "اس پ د" که قاعدتا تا سال ۲۰۰۹ طول خواهد کشید، همه چیز دیگر روشن شده است. هر دو طرف این ائتلاف از هم اکنون برای ریاست جمهوری جدید خود را آماده می کنند. البته هر دو طرف ائتلاف هم کماکان تمایل زیاد به داشتن شریکی کوچک و یا مجددا وارد شدن به ائتلافی بزرگ دارند.
چپ جدید آنچنان که پیشرفت قضایا نشان می دهد اگر آگاه باشد خواهد توانست در سال ۲۰۰۹ با توانائی و قدرت در انتخابات شرکت کند و توازن قوا را به نفع خود بچرخاند. اما از سوی دیگر هم در سطوح کشوری به خاطر حقه بازی های ائتلافیون شانس زیادی ندارد بخصوص اینکه از سوی رای دهندگان شهر برلین هم خاطرات تلخی تجربه کرده است. کسی که تقریبا نیمی از انتخاب کنندگانش را از دست می دهد نمی تواند بدون بررسی منتقدانه و نتیجه گیری اساسی از روند کارش مجددا به راهبردی سازنده دست یابد. این مسلم است که روی کار آمدن یک حزب در ابتدا از طریق گرفتن آراء در انتخابات پیش می رود. اگر کسی نظر به انتخابات آینده دارد باید در آن باره هم فکر کند که چگونه می تواند آراء از دست رفته را مجددا برای خود کسب کند. این موضع اسکار لافونته که می گوید "کسی که وارد ائتلاف می شود باید حد و مرزدردش را خیلی روشن بیان کند" حرفی است کاملا درست. همچنین باید تا انتخابات مجلس در سال ۲۰۰۹ به نتایج عملکردهای سیاسی هم اندیشید. البته اعتراضات برلینی ها هم کاملا سطحی بود و به موضوعات کشوری ربطی نداشت بیشتر آنها به محورهای برنامه ای و مسائل و مشکلات مختلف مربوط به ایالت ها برخورد داشتند.
دینامیک متغییر این دو حزب در مدت زمان روند شکل گیری حزب چپ بخوبی قابل رویت است. حزب "پ د اس" دربرلین بخصوص در شرق آلمان بشدت آراء اش را باخته است و در مکلنبورگ هم پیش برنامه را باخته اند.
از وظایف مهم حزب چپ "پ د اس" و هم چنین "و آ اس گ" رد کردن تمامی سیاست های نئولیبرالی و ابزار پیاده کردن این سیاست ها (انهدام خدمات اجتماعی، خصوصی سازی و...) و مخصوصا برقراری رابطه تنگاتنگ با اتحادیه های کارگری است.
برای اینکه بهتر بفهمیم که اوضاع از چه قرار است و چپ اگر به وظایفش عمل نکند چه آراء ای را از دست می دهد به ارقام زیر توجه می کنیم: در شرق آلمان ۲،۲ میلیون رای برای چپ وجود دارد یعنی در حدود ۲۵% در غرب اما در حدود ۵% . در شرق حزب چپ جدید در میان هر ۱۵ میلیون شهروند درحدود ۵۶۰۰۰ عضو دارد در حالیکه در غرب از میان ۶۷ میلیون در حدود ۱۵۰۰۰ عضو دارد.
به لحاظ حقوقی که بنگریم تشکیل یک حزب چپ لازم است اما مسئله مهم خود حزب است که آیا این حزب از این توانائی برخوردار و یا اصولا خواهان این است که بتواند بعنوان نماینده جنبش اجتماعی و جنبشی برای همه به مبارزه و پیاده کردن خواست های جنبش اجتماعی بپردازد؟
کسانی که در حزب چپ نقشی تعیین کننده دارند که خوشبختانه اکثریتشان نسبت به سن متوسط حزب جوانند باید بیشتر به عضویت در کلیت خود توجه داشته باشند. بدنبال مقام دویدن و .... هیچگونه کمکی به حزب نخواهد کرد.
زمانی که برای شکل گیری یک حزب چپ در نظر گرفته شده خیلی کوتاه است. کارها و بحث های قبل از تشکیل حزب کم نیستند و اصولا کافی هم نیستند. تدارکات تنها در بخش های بوروکراتیک و چگونگی گرداندن حزب سیر می زنند. بحث و گفتگو در باره برنامه و اهداف حزب بسیار سطحی است و در بحث ها به ضرورت رای گیری مستقیم در باره وحدت سیاسی کم بها داده می شود.

برای اینکه بتوانیم تا سال ۲۰۰٨ به یک برنامه دراز مدت حقیقی حزب برسیم که این برنامه قادر باشد و از این توانائی برخوردار باشد در کلیت حزب کاراکتر پولورالیستی را قوت بخشد، باید اهداف و راه و ماهیت و کاراکتر حزب برای میلیون ها راء دهنده زن و مرد و نمایندگان جنبش های اجتماعی و همچنین اتحادیه های کارگری روشن و واضح و قانع کننده باشد.

روند تشکیل یک حزب جدید هر چقدر هم که چند جانبه باشد اما به سه عامل باید توجه خاص و جدی کند . تنها با یک کلمه "آری" موقعیت و موضع سیاسی مشخص و تعیین نمی شود. شناختن ناموفقیت ها و شکست خود و دلائل این شکست و بررسی و تجزیه و تحلیل آن باعث می شوند که ما از شکست های آتی جلوگیری کنیم. کسی که تنها به امروز می نگرد هیچ چشم اندازی برای فردا نخواهد داشت. رهبریتی که به این مسائل توجه نکند بزودی به همان موقعیتی در خواهد افتاد که در سال ۲۰۰۲ در آن قرار داشت.
حزب سوسیال دمکرات "اس پ د" در پیش نویس برنامه جدیدش تنها یکبار از واژه سوسیال دمکراسی که در برنامه ۱۹٨۹ این حزب یک بخش کامل برایش در نظر گرفته شده بود، نام برده است.
در محور های برنامه ای حزب چپ جدید هم در اثر فشار بحث های اعضا مسئله سوسیالیسم دمکراتیک جایگاهی گرفته است. خواسته های سوسیالیسم دمکراتیک در واقع همان خواسته های سوسیال دمکراسی است و ربطی به گذر از سرمایه داری ندارد. حزب چپ جدید باید بطور جدی بررسی کند که آیا هدف مورد اختلاف و اعتراف به سوسیال دمکراسی بصورتی پیگیرانه و مصرانه حتی در نام این حزب هم وجود ندارد؟
در مدارک موجود با اسم حزب به مانند مسئله ای قطعی و تصمیم گرفته شده برخورد می شود. همانطور که تاریخ و شرایط کنونی نشان می دهند، "چپ" به یک رابطه چند جانبه و عمومی تبدیل شده است. در فرانسه سوسیالیست های متمایل به سوسیال دمکراسی به عنوان چپ خوانده می شوند. در آلمان "سرخ" به مفهوم چپ پذیرفته می شود. سرخ ـ سرخ به مفهوم سنای برلین است. برای اینکه بتوانیم از حیطه دلبخواهی چپ کنونی بیرون بیائیم باید چپ جدید چپی سوسیالیست باشد. ما نمی توانیم خود را بخش چپ این چپ موجود بخوانیم. چپ سوسیالیست می تواند بهترین بیانگر ما باشد.
بزودی زمان آن خواهد رسید که برنامه ای را که رهبری بیرون داده است به آراء اعضا گذاشته شود. روند شکل گیری حزب باید اکنون بیش از گذشته آنچنان صریح و روشن برنامه ریزی شود که برای همه قابل لمس و قابل درک باشد و برای کسانی که از توانائی رهبریت برخوردارند روشن باشد که آنها در یک موضوع سوسیالیستی قدم می گذارند و باید برای سوسیالیسم حرکت کنند تا بتوانند اعتماد اعضا و رای دهندگان را جلب نمایند. اعضا و رای دهندگانی که در این موقعیت قرار دارند در بحث های جدل انگیز و متضاد با توجه به تجربیات متضاد احترام و توجه به دیگران را حفظ نمایند.
در باره روند شکل گیری حزب به درستی گفته می شود که موضوع بر سر شانس هائی است که به هیچ وجه بدون ریسک نخواهند بود. ما باید در مرحله نخست به محتویات برنامه ای و روند پیاده کردن این برنامه منطبق با مبارزات تاریخی توجه کنیم. این باید برای ما روشن باشد که به هیچ وجه کوتاه نخواهیم آمد و بسادگی هم به اهدافمان نخواهیم رسید.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست