در آستانه ی تیر
مرضیه شاه بزاز
•
در بلوغِ نامهربانِ فصل،
بید مجنونی
شاخه ی تمنا بر پنجره ام سایید
از انجماد عبوس باغ به مِهر پناه ی اش دادم
...
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
شنبه
۵ فروردين ۱٣۹۶ -
۲۵ مارس ۲۰۱۷
پنجره را، سیاله ی شب پر کرده بود و من
هوای جهیدن در سر
به فریاد، خورشیدی را تمنا کردم
تا آفتابش را
از آستانه تا جاریِ جویبارِ برفی بر چشمه سار من
بتاباند سرخوش و سوزان.
در موج شب، فریادم به ساحلی نرسید
و در پنبه زارِ ابرهای شرجی
نقش خرچنگی بر ماه خزید، چنگهایش بر زمین
از خیالِ هُرمِ نفسش، من عرقریزان.
در بلوغِ نامهربانِ فصل،
بید مجنونی
شاخه ی تمنا بر پنجره ام سایید
از انجماد عبوس باغ به مِهر پناه ی اش دادم
وآنگاه، پنجره بر چشم انداز گشودم
در جستجوی خورشیدی
که آفتابش یکباره بسوزانَدَ
دمید و تبدار
هر چند در آسمانِ من، شهابی گشت، شتابان
پاره سنگی سرد.
اکنون که بید و باغ، شگفتزده
از گذرِ کاروان بی زنگ و ارابه ی پاییز
برگ می ریزند
و من شراب کهنه ام را بر چاک پستانهای دختر زمین می افشانم
به رسم جادوانگی،
خورشیدی را آرزو می کنم
تا او مرا
و من او را
همواره از گرمای رویایی بیفروزم.
آتلانتا فروردین ۱۳۹۶
divanpress.com
|