سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بنگاه جفت یابی


علی اصغر راشدان


• « شما، حاج آقا و حاجیه خانوم، که رو صندلیای سالن عمومی کنار هم نشستین و خیلی وقته باهم پچپچه می کنین، بفرمائین تو اطاق. » مشاور آژانس هر دو نفر را تو اطاق راهنمائی کرد، کنار یک میز دو نفره رو صندلی های رو به روی هم نشاند، گفت: ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۵ اسفند ۱٣۹۵ -  ۱۵ مارس ۲۰۱۷


« شما، حاج آقاوحاجیه خانوم، که روصندلیای سالن عمومی کنارهم نشستین وخیلی وقته باهم پچپچه می کنین، بفرمائین تواطاق. »
       مشاورآژانس هردونفرراتواطاق راهنمائی کرد، کناریک میزدونفره روصندلی های روبه روی هم نشاند، گفت:
« به این اطاق نقلی میگیم خلوتخونه. همه چیزهمدیگه روبدونین، هرکدوم زندگی گذشته تونو واسه اون یکی تعریف کنین، خواسته ها و شرایط خودتونو واسه هم بگین. خواستین امتحانم کنین، یه تختخواب پشت اون پرده ست. تنهاتون میگذارم که وقتتونو تلف نکنم. دوساعت وقت دارین. امیدوارم به توافق برسین ویه زندگی تازه ی پر از خوشبختی رو شروع کنین. »

*
« شصت و پنجاله م. یه بارازدواج کرده م. خانومم پنچ سال پیش مرحوم شد. وضعم از واجب الحج بودنم بیتره. پسرام تو خیابونای خوب شهر، هرکدوم واسه خودشون فروشگاه و کیا بیادارن. هیچکدوم هنوز ازدواج نکرده، همه درخدمت من که پدرشون باشم هستن، باهم زندگی می کنیم. پسرای سربه راه وحرف شنوی هستن، اگه بگم بمیرین، نه نمیگن. خیلی وقته دنبال یه زن خوش آب و رنگ مثل شومام...»
« اصلیتم لره، تو سجلتم نوشته چهل و پنج ساله، قبول ندارم، هرکی نگام میکنه، میگه سی و پنج ساله م . چار تا شوهرکرده م. میخوام بقیه عمرمو با مرد بالا بلند خوش صورت و خوش خنده ای مثل شوما بگذرونم. »
« معذرت میخوام، واسه چی از چار تا شوهر قدیمت جداشدی؟ »
« خیلی ساده، بداخلاق، بهانه گیر، حاجی جبار و هر شب پرتوقع بودن. مهریه موگرفتم و ازشون جداشدم. »
« گفتی هرشب پر توقع بودن، با معذرت، شوما سرد مزاج و از مسائل رختخوابی چندشتون میشه ؟ »
« این حرفو نزن حاجی! صورت گل انداخته، زلفای شبق مشکی، قامت بلند، سر و سینه ی پر و پیمانمو نگاکن، بهم میادسرد مزاج باشم؟ نه، هنوز از صدگلم یکی نشکفته، آب باشه، شناگر ماهریم. خیالت تخت باشه، امتحانشم مجانیه، تختخواب پشت پرده ست. »
« حرفتونو قبول دارم، فعلا و اینجاآماده گیشوندارم. »
« نکنه ماستاتو کیسه کردی و دیگه دودی ازت بلن نمیشه؟ اگه اینجوره بگو، من هنوز پر توقعم، حالیته چی میگم؟»
« اینجور بود، پنج سال دنبال خانومی مثل شوما نمی گشتم. از قدیم گفتن دود از کنده بلن میشه، یکی از ما پیرا به ده تا این جوونای گرسی مافنگی میارزه. حالا شرایط شوما چیه؟ »
« بایس سی میلیون تومن به حسابم تو بانگ بخوابونی، هر چیم ماهانه بهره روش میاد، بایس بابت مواجب ماهانم، همونجا بمونه. یه خونه م به اسمم کنی. حالاشرایط شوما چیه حاجی ؟ »
« پولو به حسابت میخوابونم، به بهره شم هیچ کاری ندارم. یه خونه نقلی تمیزم به اسمت می خرم. »
« کور از خدا چی مخواد؟ یه جفت چشم بینا. شیشدونگ زنتم حاجی، فوری بریم محضر. »
« نگذاشتی حرفام تموم شه »
« خیلی خب، بقیه شو بگو حاجی، حواست باشه، وقتمون داره تموم میشه. »
« گفتم که ، سه تا پسردارم، با هم زندگی می کنیم. پسرام شام میان خونه. شوما بایس واسه همه مون غذا بپزی و حاضر کنی، خرید و آماده کردن تموم موادشم با خودم. باید بیشتر بپزی که واسه نهار شونم با خودشون ببرن. »
« کورخوندی، تو زن نمیخوای، دنبال یه کلفت و آشپز می گردی، خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه، بزن به چاک عمو!....»      


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست