سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

درسهائی در باره ی مدلهای دموکراسی و حقوق بشر
Western Democracy and Human Rights
فصل پنجم قسمت (۱)


آراز. م. فنی


• برای سهولت کار و تفکیک نظریات جمهوریخواهان، پژوهشگران و متفکرین دوره رنسانس وبعد از رنسانس تا پیدایش تئوری های جدید یعنی لیبرالیسم، سوسیالیسم و رئالیسم قدرت و سایرنظریاتی که هر یک به نوبه ی خود در صدد ساختن یک جامعه ی نسبتن دموکراتیک بودند، آنالیز چنین نظریاتی را با دنباله روی از دیوید هلد با دو گفتمان "جمهوریخواهان حمایتگر" و "جمهوری خواهان توسعه گرا" ادامه می دهیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۵ دی ۱٣٨۵ -  ۱۵ ژانويه ۲۰۰۷


جمهوریخواهان توسعه گرا

همانطوریکه قبلن توضیح دادم برای سهولت کار و تفکیک نظریات جمهوریخواهان، پژوهشگران و متفکرین دوره رنسانس وبعد از رنسانس تا پیدایش تئوری های جدید یعنی لیبرالیسم، سوسیالیسم و رئالیسم قدرت و سایرنظریاتی که هر یک به نوبه ی خود در صدد ساختن یک جامعه ی نسبتن دموکراتیک بودند، آنالیز چنین نظریاتی را با دنباله روی از دیوید هلد با دو گفتمان "جمهوریخواهان حمایتگر" و "جمهوری خواهان توسعه گرا" ادامه می دهیم. در مقاله ی قبلی به معرفی دو متفکر مهم دوره ی رنسانس یعنی مارسیلیوس پادوائی که بنیانگذار گفتمان جمهوری خواهان حمایتگر است و ماکیاولی که آغازگر نوع تفکر توسعه گر و یا رئالیسم قدرت بود پرداختیم. در این بخش به توضیح نظرات دو متفکر بزرگ دیگر که نظریات آنها به گونه ای فراتر از چهاچوب های تئوریک زمان خود قرار می گیرند می پردازم. این دو پیشتاز تئوری های عدالتخواهی، و جمهوریخواه توسعه گر عبارتند از ژان ژاک روسو و ماری ولستنکرافت. لازم به توضیح است که روسو چهره ی آشنائی برای روشنفکران جامعه ی ما است ولی این مقاله سعی در تصویر کردن آن چهره ائی از روسو است که تا حال کمتر معرفی شده است.

ژان ژاک روسو (۱۷۷٨-۱۷۱۲)

روسو فیلسوف و نویسنده ی سویسی – فرانسوی، متولد ژنو بعد از یک کودکی و نوجوانی پر تلاطم و نا آرام به پاریس کوچ کرد. به کار ادبی و فلسفی روی آورد. با ولتر، دیدرو، هولباخ وسایرمتفکرین هم عصر خود به تدوین و نوشتن مقالاتی برای فرهنگستان فرانسه همت گماشتند. بعد ها با "ترز لواسور آشنا شده و این آشنائی به همکاری و زندگی بسیاررومانتیکی ختم شد. از آثار این دوره می توان از "تزهائی در باره علوم وهنر" و نیز "تزهائی در باره اساس/پایه ی اختلافات" نام برد. نقش فکری روسو روی انقلاب کبیر فرانسه قابل انکار نیست. اگر چه روسو جزو اولین متفکرینی است که از مفهوم حقوق بشر استفاده کرد، ولی این مفهوم با منشورهای حقوق بشر مدون در سازمان ملل فرق دارد.

به جرات می توان گفت که روسو از آن نوع متفکرین عصر روشنگری است که از پژوهشگران عصرخود رادیکال تر بود به همین دلیل نظریات او می توانند به جای اندیشه هائی در باره ی روشنگری، در جرگه ی انتقاد و نقد فلسفه ی روشنگری کلاسبندی شوند. روسو معتقد است که آزادی با طبیعت انسان عجین است ولی...، "انسان آزاد زاده شده ولی همه جا در بند زندگی می کند". در سالهای آخر زندگی خود با همکاران فیلسوفش اختلاف عقیده پیدا کرد و بهمین دلیل مجبور به ترک فرانسه شد. به سویس فرار کرده و مدتی زندگی منزوی داشت. همزمان کتاب امیل روسو توسط مخالفینش در ملا عام سوزانده شد. به دعوت دیوید هیوم عازم انگلیس شده ولی بعد از یکسال به فرانسه بر گشت. تحت تعقیب قرار گرفته و پریشانی حواس پیدا کرد.

در آثار روسو می شود سه حوزه ی فکری که بخشن در تضاد با هم دیگر هم قرار دارند پیدا کرد. این سه حوزه را به شکل زیر می شود طبقه بندی کرد:

* طبیعت گرائی ناب روسو: او تاکید می کرد که انسان آزاد زاده شده و بایست آزاد زندگی کند. امیل از آثاری است که افکار این دوره را نمایندگی می کند. برای روسو، صرفنظر کردن انسان از آزادی، به معنی صرفنظر کردن از خصلت انسانی و «حق ابتدائی و یا طبیعی بشری» است. .

روسو همانطور که در بالا اشاره کردم علیرغم رئالیسم خاص خود، تحت تاثیر ترز لواسور به نوعی به آرامانگرائی هم گرایش داشت. از آثاراین دوره "تزهائی در باره ی علم و هنر" را می شود نام برد. روند اول و دوم را می توان در امیل و آن آرمانگرائی و روش های تعلیم و تربیتی که در آن تشریح شده است پیدا کرد. در این نوشته روسو به گونه ای، می خواهد در شکل گرفتن جامعه ای که در ذات (طبیعت) اصلی اش خوب است ولی ازمسیر اصلی اش خارج شده دخالت کند. "قرارداد اجتماعی"، راه حلی است که روسو به این مشکل ارایه می دهد. برای این منظور تک تک افراد آزادی و همه ی نیروی خود را در اختیار رهبری که "هدف مشترک جامعه" را هدایت می کند قرار داده و بعنوان عضوی از جامعه، تعهداتی را که در مقابلشان قرار دارد بعهده می گیرند. شعار" یکی برای همه و همه برای یکی" دراینجا مصداق پیدا می کند

آموزش و تعلیم دادن افراد وتکامل ارگانیک آنها برای ساختن یک جامعه ی متمدن می بایست در هماهنگی کامل با مراحل تکامل طبیعی/طبیعت انسان شکل گیرند. با این علم که تربیت انسان ها یک سازشی است که نتیجه آن تکامل یک جامعه ی غیر طبیعی را بدنبال دارد. انتقاد ازفرهنگ اجتماعی موجود در روند اول و دوم بطور وضوح حضور دارد. در قرار داد اجتماعی که مانیفستی است برای ساختن یک آرمانشهر، به تبلیغ آن روابط و میانکنش های اجتماعی می پردازد که بایست به ایجاد یک جامعه ی دموکراتیک منجر شود. در این جامعه قدرت تصمیم گیری نهائی از آن مردم است. ژنو با تعداد دو هزار و پانصد شهروندش که حق انتخاب شده و انتخاب کردن داشتندالگوی مناسبی بود اگر چه در در یک سطح کوچک.

روسو تکامل جوامع را به پنج مرحله تقسیم می کند. در مرحله ی ابتدائی"حالت و یا شرط طبیعی" جوامع قرار می گیرد و در مرحله ی نهائی/عالی، شهروندان جامعه متمدن تر شده اند. نوعی از خود بیگانگی، خود محور بینی، تقسیم کار و وجود مالکیت و نابرابری از جمله روابط مسلط در جامعه هستند. انتخابات مستقیم ایده آل رویکردی است که حقوق مردم در آن بهتر اعمال و حفظ می شوند. روسو معتقد است که فراروئی از حالت طبیعی به دوران اجتماعی (شهروندی) با خود تغییرات در رفتار انسانها را بهمراه دارد. حالت های غریزی با تعهد اجتماعی جای عوض می کنند. شهوات و خواست های جسمی جای به احساس مسئولیت می دهند. میل و شهوت و ارضای خواست های جسمی با حق و عدالت جای عوض می کنند و بجای توجه به امیال و خواست های فردی عقل در جسم حکمفرمائی می کند. این راهی است که انسان از مرحله ی ابتدائی به مرحله ی عالی طی می کند. همانطوریکه خوانندگان متوجه هستند مارکس هم به پنج مرحله ی تکامل تاریخی باور داشت و در ادبیات خودمان از "هفت شهرعشق"صحبت می شود.

انتخابات و تعیین دولت هر از چند گاه نمی تواند به آزادی و دموکراسی ختم شود. کنترل و پیدا کردن مکانیسم های کنترل که توسط جامعه ی مدنی اعمال می شود کارکرد و قدرت دولت را به گونه ای مهار کرد.این نوع کنترل شرط اساسی ایجاد یک سامان دموکراتیک است. این امر توسط ایجاد شوراهائی که بطور منظم اجتماع می کنند و قدرت اعمال نفوذ روی عمل کرد مسئولین را دارند امکان پذیر است.

درروند سوم تکامل نظریات روسو می شود تفکراتی که به نوعی با متافیزیک توام است پیدا کرد. در "قرار داد اجتماعی"، روسو در باره ی تعهدات اجتماعی، خواست عمومی و همچنین در راهکارهائی که سعی در توضیح چهارچوب و آموزش حقوق بشر (حقوق طبیعی) انسانها، که پایه ی اساسی این نظریات را در بر دارند، که در نهایت به ایجاد جامعه ی ایده آل ختم می شود توضیح دهد. تشریح کامل این نظریات را می توان در مفاهیم ونوشته های (فلسفه ی حقوق) و یا دوالیسم بین ماده و روح ایمانوئل کانت و هگل پیدا کرد. مارکس با توضیح زیر بنائی بودن اقتصاد که روح تمای نوشته های اورا در سالهای پختگی بهمراه دارد و ماکس وبر با قرار دادن فرهنگ و آگاهی بعنوان زیر بنای تکامل چنین جامعه ای سعی در تکامل آنچه که روسو موفق به توضیحش نشد موفق شوند.

اینک پاساژی از نظریات روسو:

”Man was born free, and he is everywhere in chains. Those who think themselves the masters of others are indeed greater slaves than they. How did this transformation come about? I do not know. How it be made legitimate? That question I believe I can answer. (…) The social order is a sacred right which serves as a basic for other rights. And as it is not a natural right, it must be one funded on covenants. The problem is to determine what those covenants are. (Rousseau, The Social Contract: )

همچون همکاران فیلسوف خود در عصر رنسانس/روشنگری، روسو حلقه ی اتصالی تفکر دموکراتیک بین یونان و رم باستان و حکومت های مردمسالاری جدید است. با توجه به اینکه روسو در اوایل قرن هیجدهم زندگی می کرد، نظریات او بسیار پخته تر و وسیع تر از پیش کسوتان خود بود.
روسو تمایل و اشتیاق شدیدی به ایجاد یک اجتماع فیزیکی و دموکراتیک در ژنو را در سر می پروراند. در این آرمانشهر، امکان گردآمدن همه ی اهالی (درتئوری) می توانست فراهم شود. از اهداف اساسی این اجتماع این بود که در آن مردم بدون مشکل و مانع می توانستند در باره ی مسایل سیاسی و اجتماعی به اظهار نظر به پردازند (چیزی شبیه آنچه که در هاید پارک لندن وجود دارد). بنظرروسو این نوع مشارکت – اگر در عمل پیاده کردن آن امکان پذیر می شد – میتوانست یکی از بهترین و دموکرات ترین اشکال اداره ی جامعه شود ولی روسو خود واقف بود که اگر چنین رویکردی امکان پیاده شدنش در جوامع کوچک فراهم باشد این مهم در جوامع بزرگ میسر نیست.

آنچه که مسلم است روسو در عصری زندگی می کرد که تولید صنعتی و تجارت در حال شکوفائی بود و ارتباطات بین افراد واجتماعات هر روز از روز پیش گسترده تر می شد. این نوع تکامل به نوبه ی خود به ایجاد تشکیلات سیاسی متمرکزتر منجر شده و افزایش جمعیت را هم بهمراه داشت. تکامل این سیستم اجتماعی بستگی تنگاتنگی داشت به بهبود رفاه اجتماعی ورشد تکنیک ودانش در منطقه اروپا.

روسو سیستم سیاسی خود را جمهوریخواهی اطلاق کرد که در آن بعهده گرفتن وظایف و مسئولیت ها شهروندان همراه با حق اجتماعی افراد تاکید می شد. انتقاد روسو به نظریات دموکراتیک موجود آن زمان، بر می گشت به عدم توانائی این نوع دموکراسی ها در کشیدن مرز بین ارگان های قانون گذاری و اجرائی. بدین ترتیب روسو به تفکیک قوا در ساختار سیاسی جامعه باور داشته و آنرا ضروری میدانست. آنچه که مسلم است می توان از نظریات روسو بعنوان یکی از رادیکال ترین و شاید رادیکال ترین آنها در زمان خود و شاید تااکنون در رابطه با دموکراسی و تقسیم قدرت بحساب آورد. با این استثنا که در دموکراسی روسو هنوز زنان حقوق برابر با مردان را نداشتند و به بیان درستتر امکان شرکت در مسایل سیاسی جامعه بطریق اولی از زنان سلب شده بود.
بنظر روسو نظریات ماکیاولی بعنوان یک شهروند روشنفکر و با سواد در حد قدردرانی بود ولی در کلیت خودش سازشکارانه بوند چرا که در خدمت قدرتمندان بودند و نه مردم. روسو برخلاف ماکیاولی حاضر به سازش با حاکمان و سلطنت نبود. با این تفاصیل روسو پایه های نظری آن نوع جمهوریخواهی را گذاشت که در عرصه های مختلف هنوز هم کم نظیر هستند.

در کتاب خود "قرارداد اجتماعی" و یا حقوق بنیادی دولت روسو در باره ی زندگی طبیعی واولیه ی انسانها ئی که در رفاه و آسایش زندگی می کردند با حسرت خاصی می نویسد و این نوع زندگی را زندگی عادلانه، برابر حقوق و آزاد ارزیابی می کند. از طرف دیگر ادامه میدهد که اگر این نوع زندگی دگرگون نمی شد و تکامل پیدانمی کرد احتمال مرگ نسل انسانی سناریوی محتملی می شد.

در یک زندگی ابتدائی، موانع ومشکلات فراوانی در سر راه انسان ها وجود داشت از آن جمله بودند موانع فردی و یا ضعف های فردی، خودخواهی های نازل انسانی و فقر عمومی. موانع دیگری بودند که خارج از حوزه ی عمل و قدرت افراد قرار داشتند ازاین جمله بودند/هستند فاجعه های طبیعی که انسان ها را مجبور کرد شرایط زندگی ابتدائی ترک کرده و برای رفاه هر چه بیشتر خود به ایجاد موسسات جدید به پردازند. از موانع اجتماعی می شود ازمشکل ارتباط موسسه ی دولت که به بخش های قانون گذاری و اجرائی تقسیم می شد با سازمان اجتماعی و یا جامعه مدنی (خلقی) که وظیفه اش کنترل دولت بود/است نامبرد.

بر طبق این رویکرد، گروه های گوناگون انسانی هر کدام جدا از دیگران در خطه و خاک خود به این نتیجه رسیدند که حفظ و تکامل طبیعت، پیاده کردن یک آزادی تا حد معقول رادیکال، تنها و تنها آن گاه امکان پذیراست که انسان ها یک سیستم همکاری جمعی بوجود آورند که در آن مرزهای قوه ی قانون گذاری و قوه ی اداری متمایز باشند. به بیان درست تر انسان ها در طول تاریخ به ساختن اجتماعاتی موفق شدند که استواربود به توافق بر سر "قراردادهائی" که امکان زندگی جمعی هنجارمندی را هموارمی کرد.

جامعه ی مدنی، دولت و مسئله ی قدرت در جامعه
روسو بر خلاف ماکیاولی که به جدائی دولت از جامعه ی مدنی باور داشت، دولت و جامعه ی مدنی را تفکیک ناپذیر میداند ولی بر این باور است که برای شرکت درارگان های دولت بایست پیش شرط هائی وجود داشته باشد و قدرت دولت هم باید محدود باشد. دولت و قدرت از آن مردم است و باید از آنجا هم ناشی شود.

”The articles of association, rightly understood, are reducible to a single one, namely the total alienation by each associate of himself and all rights to the whole. Thus, in the first place, as every individual gives himself absolutely, the conditions are the same for all, and precisely because they are the same for all, it is no one’s interest make the condition onerous for others.
(…) Sovereignty cannot be represented, for the same reason that it cannot be alienated … the people’s deputies are not, and could not be, its representative; they are merely its agents; and they cannot decide anything finally. Any law which the people have not ratified in person is void; it is not law at all. The English people believes itself to be free; it is gravely mistaken; it is free only during the election of Members of Parliament; as soon as the Members are elected, the people is enslaved; it is nothing” (The Social contract, p. ۱۴۱).

خلاصه ی این پاساژ را که از کتاب دیوید هلد آورده ام چنین می شود ترجمه کرد:
منافع عمومی و جامعه بر منافع افراد اولویت دارند. هر فرد بطور مطلق منافع و حقوق خود را دراختیار جامعه می گذارد. این شرط برای همه باید در نظر گرفته شود. امتیازات یک فرد نباید شرایط زندگی را برای افراد دیگر سنگین کند.
(...)شخص مستقل را کسی نمی تواند نمایندگی کند، درست بدلیل استقلالش، نمایندگان مردم، نمی توانند بطور کامل مردم را نمایندگی کنند؛ بلکه کارگزاران مردم هستند و در نهایت نمی توانند تصمیمی بگیرند که تمامی خواست های مردم را ارضا کند. هر قانونی که مردم شخصن تائید نکنند بی ارزش است. مردم انگلیس فکر می کنند که آزاد هستند! چنین تصوری اشتباه بزرگی است؛ آنها فقط در هنگام انتخاب نمایندگان پارلمان آزاد هستند؛ آنگاه که انتخابات تمام شود این مردم بردگان کسانی که خود انتخاب کرده اند خواهند شد. آنها هیچ نیستند.

در نظر اول استدلال روسو در باره ی ناممکن بودن نمایندگی کردن دیگران بطور کامل درست بنظر می رسد. انسانی که عاقل، بالغ، مستقل است احتیاج به نماینده و سخنگو ندارد، تنها افراد عقب افتاده و وابسته هستند که نیاز به سخنگو و نماینده دارند. و افراد هر چقدر از نقطه نظر عقیده به همدیگر نزدیک باشند بطور مطلق با هم یکی نیستند. در بین صمیمی ترین و نزدیک ترین افراد در باره ی مسایل گوناگون اختلاف وجود داشته و خواهد داشت. از طرف دیگر از آنجائیکه در یک سیستم پارلمانی نمایندگان محدودیت هائی دارند و در چهارچوب وظایف مشخصی عمل کرده و کار می کنند و همچنین امکان احضور مردم در همه جا غیر ممکن است و مشارکت مردم در انتخابات هم محدودیت هائی دارد و در نهایت جمع شدن جمعیت های زیادی برای مثال مردم شهر تهران/ایران و یا مردم چین وهندوستان در یک جا و توافق روی موارد مشخص امکان پذیر نیست سازش روی دستور جلسلت سیاسی، نمایندگی کردن دیگران از ضرورت هائی است که شرایط زندگی انسان امروزپیش آورده است. در نهایت این سازش و پذیرش نسبی بودن مسیل اجتماعی و امکان پیاده شدن بخشی از خواست های افراد است که پیاده شدن امر دموکراسی را ممکن می سازد.

بهر صورت بنظر روسو "شهروند" بودن آن امتیاز و مقامی است که هر انسان آزاده ای باید در دستیابی به آن بکوشد. اعمال قدرت مثبت و حساب شده توسط مردم تنها راهکاری است که امکان استمرار حیات آزادی سیاسی را فراهم می آورد. شهروندان بایست درساختن دولتی که برآورد کننده ی امیال عمومی مردم هست متعهد باشند. روسو قبول داشت که در باره ی مفهوم گفتمان "نیاز عمومی" و یا "خوشبختی عمومی" اتفاق نظر وجود ندارد. برای پاره ای نیاز و یا خواست عمومی می تواند دسترسی به کار و امکانات مادی معنی داشته باشد برای دیگری کانون خانواده و همزیستی انسانی افراد بعنوان محور خوشبختی تلقی شود. روسو رهبری اکثریت را بعنوان یک راه حل سیاسی پذیرفته بود چرا که رای مردم می بایست برای کسانی که در صحنه سیاست هستند ایجاد مسئولیت کند.

شهروندان از آن قوانینی باید پیروی کنند که استواراست به یک توافق عمومی، به بیان دیگر قوانینی که
توسط خود مردم با توجه به نیاز عمومی و بهزیستی عمومی تدوین شده باشد، قابل پیروی هستند. معنی دیگر این نظر این است که آن قوانینی که خواستهای مردم و رفاه و بهزیستی جامعه را مد نظر قرار نمی دهند قابل اجرا نبوده و مردم حق دارند در مقابل این چنین قوانینی قرار گیرند. نوع رودرروئی، ستیز ...و همچنین چگونه می شود تشخیص داد که این یا آن قانون بهروزی جامعه را نمی تواند تامین کند، مشخص نشده است.
این منظر از تئوریهای روسو درباره ی حقوق برابر شهروندان، تحدید مالکیت و ایجاد عدالت اجتماعی است که بعد ها پایه اساسی اندیشه های مارکس و طرفداران سوسیالیسم را تشکیل داد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست