سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نوروز می آید


خسرو باقرپور


• گلویِ هرچه چکاوکِ رویایی،
با تیغِ رعشه ی دروغ،
بریده می شد.
باغ در چَق چَقِ دندان یخبندان،
جویده می شد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۲ شهريور ۱٣۹۵ -  ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۶



 گلویِ هرچه چکاوکِ رویایی،
با تیغِ رعشه ی دروغ،
بریده می شد.
باغ در چَق چَقِ دندان یخبندان،
جویده می شد.
سیبِ نارسیده ی سرخ!
در وهمِ کورِ رسیدنِ نوروز،
چرخ زنان بر دستانِ امدادگرم،
آرام گرفت
و دیدم من: پوکِ نشئه ی کِرم ها بودی.
تیره سینِ سردِ زمستانی!
ای زمهریرِ سیاهِ دروغ؛
به چشمانم خیره شو!
این سبزِ مهربان،
زیر پلکِ تَرَم خاکستری شده ست.
سلیطه ی مردابِ لاشه های عفن،
نوروز؛ در هفت سین شادمانه ی من؛
بی سینِ سیاهِ تو می آید.

اسن. میانه ی شهریور ۱٣۹۵
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست