سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

رابرت اف کندی (پسر)
چرا اعراب حضور ما در سوریه را نمی خواهند؟ - ۲


ا. مانا


• وقت آنست که امریکاییها، آمریکا را از این امپریالیسم نوین باز داشته و به مسیر ایده آلیسم و دمکراسی بازگردانند. باید اجازه دهیم اعراب سرنوشت خود را رقم زده و انرژی خود را صرف تلاشِ عظیم ملت سازی در کشور خود نماییم. ما باید این روند را آغاز نماییم، نه با اشغالِ سوریه، که با پایان دادن به اعتیاد ویرانگر به نفت، که برای نیم قرن سیاست خارجی ما را منحرف نموده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۵ خرداد ۱٣۹۵ -  ۱۴ ژوئن ۲۰۱۶



خانوداهٔ اسد از علوی های سوریه اند، فرقه ای از مسلمانان که نزدیک به شیعیان تصور می گردند. سیمور هرش در مصاحبه ای اظهار داشت که «بشار اسد هیچگاه انتخاب اول برای ریاست جمهوری نبود.» حافظ اسد او را از دانشکدهٔ پزشکی در لندن فراخواند، تا پس از درگذشت برادر بزرگتر بشار در تصادفی رانندگی، جانشین او گردد. قبل از آنکه جنگ شروع گردد، بقول هرش، اسد در صدد لیبرالیزه نمودن کشور بود. «در سوریه اینترنت و رسانه های مختلف وجود داشت، ماشینهای بانکی ATM نصب گردیده بود، و اسد در صدد نزدیکی به غرب بود. او بعد از ۱۱ سپتامبر، هزاران پروندهٔ ارزشمند را، که حاوی اطلاعات جهادگراهای رادیکال بود (دشمن مشترک آمریکا و سوریه) در اختیار آمریکا قرار داد.» رژیم اسد سکولار بود و سوریه کشوری با تنوعات فراوان بود. برای مثال رژیم و ارتش سوریه ۸۰٪ از سنی ها تشکیل شده بود. اسد صلح را در میان سوریها با ارتشی قوی و منضبط که به خانوادهٔ او وفادار بودند حفظ نمود، وفاداریی که با غرور ملی و دستمزدهای بالای افسران تضمین شده بود، و یک دستگاه امنیتی کارآمد با گرایشی شدید به بیرحمی، که قبل از جنگ، در مقایسه با رهبرانِ خاورمیانه از جمله همکاران کنونی ما معتدلتر می نمود. چنانچه هرش می گوید، «اسد بطور قطع چون سعودیهای مقیم مکه، هر چهارشنبه عده ای را گردن نمی زد.»

باب پری، روزنامه نگارِ کهنه کار دیگری این اظهارات را مورد تأیید قرار داد: «دستانِ همهٔ حکامِ خاورمیانه آلوده است، اما در زمینهٔ شکنجه، کشتارهای جمعی، سرکوب آزادیهای مدنی و حمایت از تروریسم، اسد به مراتب از سعودیها بهتر است.» کسی باور نمی کرد که رژیم اسد در مقابلِ هرج و مرجی که مصر، یمن، لیبی و تونس دستخوش آن بود، آسیب پذیر باشد. در بهار ۲۰۱۱ تظاهرات مسالمت آمیز کوچکی در اعتراض به سرکوبهای رژیم اسد اتفاق افتاد. این حرکات عمدتاً سرریزهای بهار عرب بود که چون ویروسی در تابستان قبل در کشورهای عرب زبان پخش گردیده بود. اسناد ویکی لیکس مدعی گردیدند که در آنزمان سازمان سیا آمادهٔ عملیات در سوریه بود.

اما پادشاهی های سنی با دلارهای نفتی به خطر افتاده خواهان درگیری عمیقتر آمریکا در منطقه بودند. در ۴ سپتامبر ۲۰۱۳، جان کری وزیر امور خارجه به کمیته ای در کنگره اظهار داشت که رژیم های سلطنتی سنی حاضرند هزینه های یک دخالت آمریکایی برای سرنگونی اسد در سوریه را تقبل نمایند. او ادامه داد که: «در واقع برخی از آنان می گویند که کُل هزینه های عملیات را پرداخت می نمایند اگر آمریکا حاضر به تمام کردن کار باشد، آنگونه که قبلاً در کشورهای دیگر (عراق) عمل نمودیم.» جان کری این پیشنهاد را یکبار دیگر برای نمایندهٔ جمهوریخواه فلوریدا، آیلینا راس لِتینین تکرار نمود: «اگر می پرسید که کشورهای عرب پیشنهاد پرداخت هزینه های اشغال سوریه توسط آمریکا برای سرنگونی اسد را ارائه داده اند، جواب قطعاً مثبت است. پیشنهاد آنها هنوز هم روی میز است.» علیرغم فشار جمهوریخواهان، باراک اوباما، از استخدامِ جوانان آمریکایی چون مزدورانی که قرار بود بخاطر خط لولهٔ نفتی شرکتهای بزرگ فدا شوند خودداری نمود. اوباما عاقلانه غوغای جمهوری خواهان برای اعزام نیروی زمینی به سوریه یا اهدای کمکهای مالی بیشتر به «شورشیان میانه رو» را رد نمود. اما در اواخر ۲۰۱۱، فشار جمهوریخواهان و متحدین سنی، دولت آمریکا را به این نزاع کشاند.

در سال ۲۰۱۱، ایالات متحدهٔ آمریکا به فرانسه، قطر، عربستان سعودی، ترکیه و بریتانیا (ائتلاف دوستان سوریه) پیوست که بطور رسمی خواهان برکناری اسد بودند. سازمان سیا کمکی ۶ میلیون دلاری در اختیارِ شبکهٔ تلویزیونی «برادا» در بریتانیا قرار داد تا برنامه ای برای حذف اسد تدارک ببیند. اسناد اطلاعاتی عربستان سعودی که توسط ویکیلیکس انتشار یافته است، نشان می دهد که بافرا رسیدن سال ۲۰۱۲ - ترکیه، قطر و عربستان در حالِ مسلح نمودن، آموزش دادن و فراهم آوردن کمکهای مالی برای جنگجویان جهادگرای رادیکال سنی سوریه، عراق و دیگر جاها بودند تا رژیم اسد را که متحد شیعیان منطقه بود ساقط نمایند. قطر که از سقوط اسد بیشترین سود را می برد، با سه میلیارد سرمایه گذاری در سرهم بندی شورش از پنتاگون دعوت نمود که آموزش آنان را در پایگاههای آمریکایی در قطر را بعهده گیرد. مقاله ای در آوریل ۲۰۱۴ از سیمور هرش ادعا می نماید که هزینهٔ سلاحهای تحویلی سازمان سیا توسطِ ترکیه، عربستان سعودی و قطر پرداخت می گردید.

ایدهٔ برانگیختنِ جنگ داخلی شیعه و سنی برای تضعیفِ رژیمهای سوریه و ایران برای ادامهٔ کنترل تولیدات پتروشیمی منطقه ایدهٔ جدیدی در فرهنگِ پنتاگون نبود. طرحی معروف به گزارش «رند» بسال ۲۰۰۸ که مدتها مسکوت مانده بود، چگونگی اجرای آنچه را که تا کنون قرار بود اتفاق افتد مشخص می نمود. گزارش تأکید می نمود که کنترلِ منابع نفت و گازِ خلیج فارس برای ایالات متحده «اولویتی استراتژیک» بود که قویاً در ارتباط با اولویت های «پیگیری جنگی طولانی» خواهد بود. «رند» استفاده از «عملیاتِ سری، عملیاتِ اطلاعاتی و جنگ های غیر متعارف» برای تقویت راهبردِ «تفرقه بینداز و حکومت کن» را توصیه می نمود. ایالات متحده و متحدین محلی اش می توانستند از جهادگراهای ناسیونالیست برای جنگ نیابتی استفاده نموده و رهبرانِ آمریکا همچنین می توانستند در تضادهای شیعه و سنی، از رژیمهای محافظه کار سنی برای خنثی نمودن حرکتهایی که به تقویت شیعیان در جهان اسلام می انجامید طرفداری نمایند………. و احتمالاً از دولت های مورد اعتمادِ سنی که تا کنون در صف دشمنان بودند استفاده نمایند.

چنانچه انتظار میرفت، عکس العملِ شدید اسد به بحرانِ ساخته و پرداختهٔ خارجیها - با ریختن بمب های بشکه ای بر مواضع سنی ها و کشتار شهروندان - جامعهٔ سوریه را به قطبهای شیعه و سنی تقسیم نموده و به سیاستگذارانِ ایالات متحده اجازه داد جنگ خط لولهٔ نفت را با عنوان جنگی انسان دوستانه به آمریکاییها قالب نمایند. هنگامی که سربازان سنی در سال ۲۰۱۳ شروع به ترک ارتش سوریه نمودند، متحدین غربی با مسلح نمودن ارتش آزاد سوریه در صدد بی ثبات تر نمودن آن کشور برآمدند. پرتره ای که رسانه ها از ارتش آزاد سوریه به مثابه رزمندگانِ میانه رو متحد تصویر نمودند گمراه کننده بود. واحدهای متفرق شدهٔ ارتش آزاد سوریه در صدها میلیشیای مستقل که غالباً توسط جنگجویانِ جهادگرا یا هم پیمانان آنان رهبری می شدند گردِ هم آمدند که جدی ترین و کارآمدترین جنگجویان بودند. در آنهنگام ارتش القاعده در عراق از مرزهای سوریه عبور و به گروههای جدا شده از ارتشِ آزاد سوریه که بسیاری از آنان توسط آمریکا آموزش دیده بودند ملحق گردیدند.

علیرغم تصویر یک خیزش میانه روِ اعراب علیه دیکتاتوری اسد، ترسیم شده توسط رسانه ها، طراحان اطلاعاتی آمریکا از آغاز می دانستند که نوابِ خط لولهٔ انان رادیکالهای جهادگرایی بودند که احتمالاً در اندیشهٔ بنا نهادنِ خلافت جدید اسلامی در مناطقِ سنی نشین سوریه و عراق بودند. دو سال قبل از آنکه جلادانِ داعش در صحنه نمایان شوند، یک مطالعهٔ ۷ صفحه ای بتاریخ ۱۲ آگوست ۲۰۱۲ توسط آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا، که بدست گروه دست راستی «نظارت قضایی» افتاده است، هشدار می داد که در سایهٔ حمایت جاری ائتلافِ آمریکا / سنی ها از جهادگرایان سنی رادیکال، «سلفی ها، اخوان المسلمین و AQI (که اکنون داعش خوانده می شود)، نیروهای عمده ای هستند که شورش در سوریه را رهبری می نمایند. با استفاده از کمک های مالی آمریکا و رژیم های خلیج، این گروهها اعتراضات مسالمت آمیز مردم سوریه علیه رژیم اسد را به یک «جنگِ فرقه ای (شیعه و سنی) تبدیل نمودند.» گزارش ادامه می دهد که این نزاع به یک جنگ داخلی که مورد حمایتِ «نیروهای مذهبی و سیاسی» سنی است تبدیل گردیده است. در ادامه آمده است که نزاعِ سوریه جنگی جهانی برای کنترل منابع منطقه بین «غرب، کشورهای خلیج و ترکیه در حمایت از اپوزوسیون اسد، و روسیه، چین و ایران در حمایت از رژیم سوریه» است. بنظر می آید که نویسندگان این گزارش در پنتاگون پیش بینی شروع خلافت داعش را تأیید نموده: «اگر شرایط از کنترل خارج شود، امکان تأسیسِ اعلام شده یا نشدهٔ یک شاه نشین سلفی در شرقِ سوریه (حسکه و درزور) وجود دارد که دقیقاً   آنچیزی است که حامیانِ اپوزوسیون برای ایزوله نمودن رژیم اسد می خواهند.» گزارشِ پنتاگون هشدار می دهد که این شاه نشین می تواند ار مرزهای عراق گذشته و به موصل و رمادی رسیده و به «اعلامِ دولتی اسلامی از رهگذرِ وحدتش با دیگر سازمانهای تروریستی در عراق و سریه بینجامد.» البته، این دقیقاً همان چیزی است که اتفاق افتاد. نه بصورت اتفاقی، مناطق اشغال شده توسط داعش دقیقاً مناطقی را در بر می گیرد که خط لولهٔ نفت قطر از آنجا می گذشت.


اما بعدها، نواب سنی، در سال ۲۰۱۴ آمریکاییها را با سربریدن انسانها و آوراه نمودنِ میلیونها نفر به اروپا به وحشت انداختند. تیم کلمنت، رئیس گروه کار مشترکِ تروریسم اف.بی.آی. از ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ و هماهنگ کننده در عراق بین اف.بی.آی. - نیروهای ملی پلیس عراق و ارتش آمریکا - یادآور شد که «راهبردهایی بر اساسِ ایدهٔ - دشمنِ دشمن من دوست من است - بطرُقی می توانند چشمان ما را بر واقعیات ببندند.» کلمنت در مصاحبه ای با من اضافه نمود که ما این اشتباه را بهنگامِ آموزش مجاهدین در افغانستان نیز مرتکب شدیم. آنزمان که روسها افغانستان را ترک نمودند، دوستان ما تخریبِ آثار باستانی را شروع نمودند، زنان را به بردگی کشاندند، به قطع عضو مردم پرداخته و ما را مورد حمله قرار دادند.»

هنگامی که «جانِ جهادی» جلادِ داعش در مقابل دوربین های تلویزیونی شروع به کشتار مردم نمود، کاخ سفید در چرخشی، صحبت از سرنگونی اسد را کاهش داده و به موضوعِ ثبات منطقه ای پرداخت. کابینهٔ اوباما از شورشیانی که ما قبلاً حمایت مالی نموده بودیم فاصله گرفت. کاخ سفید انگشت اتهام را متوجه متحدان ما نمود. در تاریخ ۳ اکتبر ۲۰۱۴، جو بایدن معاون اوباما به گردهمایی دانشجویان (فورم جان اف کندی) در انستیتوی سیاسی هاروارد گفت که «متحدان ما در منطقه بزرگترین مشکل ما در سوریه بودند.» او توضیح داد که ترکیه، عربستان سعودی و امارات متحده عربی «چنان در بزیر کشیدنِ اسد مصمم بودند» که «جنگِ نیابتی شیعه - سنی» براه انداخته و «صدها میلیون دلار و دهها هزار تُن سلاح در اختیار همهٔ انانی قرار دادند که علیه اسد می جنگیدند.» النصره و القاعده نیز در میانِ آنانی بودند که این کمک ها را دریافت داشتند - دو گروهی که با ادغام در ۲۰۱۴ خلافت اسلامی را تشکیل دادند. بایدن عصبانی بود که «نمی توان به دوستان ما در پیش بردِ طرحهای آمریکا اعتماد نمود.»

در خاورمیانه، رهبران عرب معمولاً آمریکا را به خلقِ داعش متهم می کنند. اکثر آمریکاییها این اتهامات را دیوانگی بحساب می آورند. گرچه، برای خیلی از عربها، شواهد درگیری آمریکا چندان زیاد است که از آن نتیجه می گیرند که آمریکا به عمد داعش را خلق نموده است.

در واقع، بسیاری از جنگجویان داعش و فرماندهان آنان پیروان ایدئولوژیک و سازمانی جهادگرایانی هستند که سازمان سیا برای ۳۰ سال گذشته در سوریه، مصر، افغانستان و عراق مورد حمایت قرار داده است.

پیش از اشغالِ آمریکا القاعده در عراقِ صدام حسین حضور نداشت. پرزیدنت بوش دولت سکولار صدام را از بین برد، و دست گماردهٔ او پاول برمر، در سوء مدیریتی مثال زدنی، در واقع ارتش سنی ها را بوجود آورد، که اکنون خلافت اسلامی نامیده می شود. برمر شیعیان را به قدرت برکشید و حزب بعث صدام را از مشارکت محروم نمود، و تقریباً ۷۰۰،۰۰۰ نفر را که اکثراً سنی بودند، ا از پست های دولتی و اداری اخراج نمود. او سپس ارتشی ۳۸۰،۰۰۰ نفره را منحل نمود که ۸۰٪ آنان سنی بودند. اینکار برمر حدود یک میلیون عراقی را از مراتب دولتی، املاک، ثروت و قدرت محروم نموده و این گروه عصبانی تحصیلکرده، توانا، آموزش دیده و بشدت مسلح سنی را در شرایطی قرار داد که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند. شورش سنی ها در عراق خود را القاعدهٔ عراق نامید. از سال ۲۰۱۱ متحدین ما اشغال سوریه توسطِ جنگجویانِ AQI را از نظر مالی حمایت نمودند. در آوریل ۲۰۱۳ و پس از ورود به سوریه AQI نام خود را به داعش تغییر داد. چنانچه دکستر فیلکینز از نیویورکر می گوید، «داعش توسط شورایی از ژنرالهای قبلی عراق مدیریت می شود. ……. بسیاری از آنان اعضای حزب بعثِ صدام حسین هستند که در زندانهای آمریکا به اسلام رادیکال گرویده اند.» پانصد میلیون دلار کمکی که اوباما بشکل کمک نظامی به سوریه فرستاد بطور قطع و یقین در اختیار این میلیشیاهای جهادگرا قرار گرفت. تیم کلمنت، رئیس سابق گروه کار مشترک اف.بی.آی.، به من گفت که تفاوت بین نزاعهای سوریه و عراق در میلیونها مرد ارتشی مسنی است که میدان نبرد را برای فرار به اروپا ترک می نمایند بجای آنکه بمانند و برای جوامعشان بجنگند. بعبارتی دیگر، میانه رو ها از جنگی فرار می کنند که آنرا نبرد خود نمی دانند. به زبانِ ساده، آنان از گیر افتادن بین سندانِ نیروهای اسد - تحت حمایت روسیه - و پتکِ جهادگراهای سنی که ما در جریان مبارزه ای جهانی بر سر خط لوله ها دستی در آفرینش آن داشتیم خودداری می نمایند. مردم سوریه را نمی توان بخاطر استقبال ننمودن از طرحی که در واشنگتن یا مسکو برای آنان ریخته شده است ملامت نمود. ابرقدرتها راهی برای آینده ای ایدآلیستی برای سوریهای میانه رو نگذاشته اند که برای آن بجنگند. و هیچ کس نمی خواهد بخاطرِ یک خط لوله بمیرد.

جواب این وضع چیست؟ اگر هدف بلند مدت ما صلح در خاورمیانه، خودمدیریتی عربها و امنیت ملی در آمریکا است، باید هر دخالتی در منطقه را با نیم نگاهی به تاریخ و شوقی زاید برای آموختن از آن توأم نماییم. تنها زمانی که ما آمریکاییها زمینه های تاریخی و سیاسی این نزاع را درک نماییم، دقتِ کافی در تصمیمات رهبرانمان جای شایسته ای خواهد یافت. با استفاده از همان تصورات و ادبیاتی که جنگ سال ۲۰۰۳ ما علیه صدام را آذین بست، رهبران سیاسی ما آمریکاییها را در پذیرفتن دخالت در سوریه بعنوان جنگی ایده آلیستی علیه ستم، تروریسم و تعصبِ مذهبی، گمراه نمودند. ما همهٔ نظرات اعراب را در این مورد که این جنگ ادامه طرحهای قدیمی خط لوله های نفت و ژئوپولتیک است بعنوان بدبینی صرف به کناری می نهیم. اما اگر بدنبال سیاست خارجی موثری هستیم، باید تشخیص دهیم که نزاعِ سوریه جنگی بر سر کنترلِ منابع است که از جنگهای بیشمارِ سری و اعلام نشدهٔ نفت در خاورمیانه که در ۶۵ سال گذشته درگیر آن بوده ایم جدا نیست. و فقط هنگامی که این نزاع را جنگی نیابتی بر سر خط لوله ای بدانیم وقایع قابلِ درک خواهند شد. این تنها نمونه ای است که توضیح می دهد چرا حزب جمهوریخواه در کنگره و کابینهٔ اوباما هنوز بر تغییر رژیم بجای ثبات منطقه ای لصرار ورزیده، چرا دولت اوباما قادر به یافتن میانه روهای سوری نیست تا در این جنگ شرکت نمایند، چرا داعش یک هواپیمای روسی را منفجر نمود، چرا سعودیها اخیراً روحانی پرنفوذِ شیعی مذهب را اعدام نمودند تا عده ای را تحریک به سوزاندن سفارتشان در تهران نموده، چرا روسیه جنگجویان غیر داعشی را بمباران نموده و ترکیه با ساقط نمودن هواپیمایی روسی به سیمِ آخر زد. یک میلیون پناهنده ای که اکنون به اروپا سرازیر شده اند، پناهندگان خط لوله ای نفتی و اشتباهات سازمان سیا هستند.

کلمنت داعش را با چریکهای فارک در کلمبیا مقایسه می نماید - یک کارتلِ مواد مخدر با ایدئولوژی انقلابی برای انگیزاندن سربازانشان. بقول او «داعش را باید چون یک کارتل نفتی دید.» «دست آخر آنکه، پول حرف اول را می زند. ایدئولوژی مذهبی وسیله ای است که توسط آن، نیروهای داعش جان خود را برای یک کارتل نفتی فدا می نمایند.»

هنگامی که این نزاع را از زنگارِ انسان دوستانهٔ آن شسته و آنرا چون جنگی برای نفت ببینیم، راهبرد سیاست خارجی ما روشن خواهد شد. چون سوریهایی که در حال فرار به اروپا هستند، هیچ آمریکایی حاضر نخواهد شد فرزندش را برای خط لوله ای فدا نماید. در عوض، اولویت نخستین ما باید آنچیزی باشد که کسی از آن دم نمی زند - باید ارتباطات نفتی خود در خاورمیانه را دگرگون نماییم، هدفی که هر روز ممکن تر می گردد، چون وابستگی ما به انرژی دیگران مدام کاهش می یابد. دیگر انکه، حضور نظامی آمریکا را باید بصورتی جدی در خاورمیانه کاهش داده و اجازه دهیم اعراب بر سرزمینهای خود حکومت نمایند. غیر از کمک های بشر دوستانه و امنیت مرزهای اسرائیل، آمریکا نقش مشروع دیگری در این نزاع ندارد. درحالی که حقایق ثابت می نمایند که در آفرینش این بحران نقش داشته ایم، تاریخ گواه آن است که از قدرتِ بسیار محدودی برای حل آن برخورداریم.

آنگاه که تاریخ را مرور می نماییم، بشکلی نفس گیر می بینیم که با چه ثباتِ خیره کننده ای هر دخالتِ خشن ما در خاورمیانه از جنگ دوم جهانی به بعد، به ناکامی های فلاکت بار و تاوان های وحشتناکی منجر گردیده است. گزارشی از وزارت دفاع آمریکا بسال ۱۹۹۷ خاطرنشان ساخت که: «اطلاعات نشان می دهد که ارتباطی قوی بین دخالتهای خارجی آمریکا و حملات فزایندهٔ تروریستی علیه آمریکا وجود دارد.» باید بپذیریم؛ آنچه که ما جنگ علیه ترور می نامیم در واقع جنگِ دیگری برای نفت است. از زمان اعلام «جنگ طولانی» در سال ۲۰۰۱ توسط سیاستمدار نفتی دیک چنی، آمریکا شش تریلیون دلار را، در سه جنگِ خارجی و سرهم بندی حکومتی جنگی به بهانهٔ امنیت ملی در خانه، هدر داده است. تنها برندگان این امر، پیمانکاران نظامی و شرکتهای نفتی بوده اند که سودهای تاریخی به جیب زده اند، آژانس های اطلاعاتی که قدرت و نفوذشان به زیان آزادی ما بشکلی تصاعدی رشد نموده، و جهادگرا یانی که بگونه ای بلاتغییر دخالت های ما را به موثرترین سلاح خود در جذب نیرو تبدیل نموده اند. ما ارزش هایمان را زیر پا گذاشتیم، جوانان مان را قربانی نمودیم، صدها هزار انسانِ بیگناه را کشتیم، ایده آل های خود را خراب نمودیم و گنجهای ملی خود را در ماجراجوییهای بی حاصل در خارج به هدر دادیم. در این روند، ما بدترین دشمنان خود را یاری رسانده و آمریکا را، که زمانی دژِ آزادی جهان بود، به حکومتی که به بهانهٔ امنیت ملی همه را می پاید و در سطح جهان از نظرِ اخلاقی منفور است تنزل دادیم.

پدران بنیانگذار آمریکا، به ما در مورد ارتشی ثابت، دخالتهای خارجی، و بقولِ جان کوینسی آدام، «فراتر از مرزهای ملی رفتن به بهانهٔ یافتن و نابودساختن هیولاها، هشدار دادند.» آن مردان خردمند متوجه بودند که امپریالیسم در خارج مرزها با دمکراسی و حقوقِ مدنی در خانه مغایر است. منشور آتلانتیک پژواکِ ایده آلِ اصلی آمریکایی آنان بود که بر اساسِ آن هر ملتی باید حقِ تعیین سرنوشت خود را داشته باشد. در خلالِ هفت دههٔ گذشته، برادرانِ دالِس، باند چنی، نئوکانها و همپالگی هایشان اصول اساسی ایده آلیسم آمریکایی را به سرقت برده و ارتش و دستگاه امنیتی ما را در خدمت منافع تجاری و شرکتهای بزرگ، شرکتهای نفتی و پیمانکارانِ نظامی که از این رهگذر سودهای هنگفتی برده اند، بکار گرفته اند.

وقت آنست که امریکاییها، آمریکا را از این امپریالیسم نوین باز داشته و به مسیر ایده آلیسم و دمکراسی بازگردانند. باید اجازه دهیم اعراب سرنوشت خود را رقم زده و انرژی خود را صرف تلاشِ عظیم ملت سازی در کشور خود نماییم. ما باید این روند را آغاز نماییم، نه با اشغالِ سوریه، که با پایان دادن به اعتیاد ویرانگر به نفت، که برای نیم قرن سیاست خارجی ما را منحرف نموده است.

ا. مانا
۱۳ ژوئن ۲۰۱۶   


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست