سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یادداشت های سردبیر - مانتلی ریویو - آوریل ۲۰۱۶


ا. مانا


• این امر، و نه اصلاح سادهٔ سیاستهای مالی توصیه شده توسطِ سامرز، واقعیت اساسی «عصر رکود سکولار» را تشکیل می دهد. این بحران برگشت ناپذیرِ سرمایه داری در عصر ما است که بنیانِ مادی هستی بشریت را شرایطی جدید می بخشد. این مشکل با هیچ سازوکاری جز شورشی عظیم از پایین قابلِ حل نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۲ فروردين ۱٣۹۵ -  ۱۰ آوريل ۲۰۱۶


 

یادداشت های سردبیر - مانتلی ریویو - آوریل ۲۰۱۶

شمارهٔ مارچ - آوریل «مسائل خارجی» ((Foreign Affairs، که توسط شورای روابط خارجی منتشر می گردد، عمدتاً به مسائل رکود اقتصادی اختصاص یافته است. یادداشت سردبیری توسط جانَتن تِپِرمن، مدیر ویراستاری نشریه، اظهار می دارد: «امروزه با افُت اقتصاد چین، سقوط بهای منابعِ انرژی، و خودداری مصرف کنندگان مضطرب از هزینه نمودن، رشد اقتصادی تقریباً در همه جای دنیا به نزدیک صفر رسیده و اقتصاددانان، سرمایه گذاران، و شهروندان عادی در آستانه رودررویی با واقعیت ناگوار جدیدی هستند: دنیا به رکودی گرفتار آمده که کسی نمی داند چگونه باید با آن مقابله نماید.» این یادداشت با هشت مقاله دیگر دنبال گردیده است که به عقیدهٔ ما فقط یکی از آنان از اهمیت واقعی برخوردار است، مقالهٔ «عصر رکود سکولار» (عصر رشد اقتصادی نزدیک صفر) توسط لورنس سامرز.

سامرز اظهار می دارد که «رکود سکولار»، که به اختصار در اکثر موارد فقط رکود خوانده می شود، از «تمایلی رشد یابنده به پس انداز نمودن و تمایلی کاهش یابنده به سرمایه گذاری برخاسته است. نتیجه آنکه پس اندازِ بیش از حد عامل کاهش تقاضا بوده که بنوبهٔ خود به کاهش رشد و تورم منجر گردیده، و عدم موازنه بین پس انداز و سرمایه گذاری نرخِ بهره را تا حد صفر پایین می اورد.» در همان حال، هنگامی که رشد قابل ملاحظه ای روی داده است - مثلاً در آمریکا در فاصلهٔ سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۷ - به مدد میزان خطرناکی از افزایش بدهی اتفاق افتاده است که پس اندازهای اضافی را در سطوحِ ناپایدار سرمایه گذاری به جریان انداخته است (که در این سالها در قالبِ حباب مسکن اتفاق افتاد). سامرز ادامه می دهد که: «مشکل مرکزی رکود سکولار آنست که نرخِ بهرهٔ واقعی خنثی (یا نرخِ بهرهٔ واقعی طبیعی، که موجبِ پایداری اقتصادی می گردد - م) - جایی که پس انداز و سرمایه گذاری متعادل می گردند - بسیار پایین بوده و به میزان بیکاری دامن می زند.

معنای همهٔ اینها آنست که «محدودیتِ اصلی اقتصاد جهانِ صنعتی امروزه، در تقاضا نهفته است و نه در عرضه». بعبارتی دیگر مشکلِ اصلی، تقاضای موثر ضعیف است تا قیمت بالای نیروی کار، مواد خام و انرژی. سامرز اضافه می نماید که سرمایه گذاری خالص در ساختارهای زیربنایی «در حدِ صفر است».

سامرز بشدت اشخاصی چون رابرت جی گوردن را مورد انتقاد قرار می دهد ( صعود و سقوطِ رشد آمریکایی ۲۰۱۶) که رکود را به بادهای مخالف از جانب عرضه نسبت می دهند (برای مثال، شرایطِ ساختاری که موجب کاهشِ دستیابی به آموزش می گردد) که رشدِ بهره وری را مسدود می نمایند. گرایش به تقلیل قیمت ها، ذخیرهٔ قابل توجه سرمایه، و کوه نقدینگی شرکت های بزرگ علایمی هستند که به عقیدهٔ سامرز نافی تِزِ گوردن هستند. بهمین صورت، سامرز اشخاصی چون کِنِث روگاف را زیر سوال می برد که رکود را بسادگی محصول چرخه های بدهی بالا می دانند که با بحرانهای مالی ادواری همراهند. او مدعی می گردد که چنین تئوریسین هایی ارابه را جلوی اسب می بندند، چون فزونی پس انداز (مازاد) بود که رکود را دامن زد، در حالی که حبابهای مالی که تا کنون دیده ایم با تناوب و شدتِ فزاینده دومین نتیجهٔ پس اندازِ مازاد و رکود هستند که بطور مصنوعی اقتصاد را متورم نموده تا زمانی که می ترکند.

علیرغم این انتقادات به تفسیرهای دیگر جریان اصلی از رکود، تجزیه و تحلیلِ خود سامرز از مشکلاتی چون سطحی و گُنگ بودن بری نبوده و فاقدِ واقعیت ملموسِ تاریخی است. بحث او در بارهٔ محدودیت های تقاضا، فضای ساختاری بزرگتر را نادیده می گیرد. بسادگی اعلام می گردد که علاجِ رکود، همان محرک قدیمی پولی کینزی است - بر عکس اقتصادیات عرضه که برای یک نسل گفتمان غالب بوده است (ابعادِ قدرت سیاسی این امر در شرایط حاضر نادیده گرفته می شود). بر این اساس سامرز - در ظاهر در جواب به منتقدانِ چپِ نامشخصی - مجدداً به خواننده اش اطمینان می دهد که رکودِ سکولار نشانهٔ مشکلی پیچیده و ایرادی درونی در سرمایه داری نیست. افزایش تقاضا در واقع چندان دشوار نخواهد بود.

در واقع، بحث جاری جریان اصلی در مورد رکود بحدی سطحی و محتاطانه است که نمی توان اطمینان حاصل نمود که پیشتازان آن - چهره هایی چون سامرز، گوردن، پاول کروگمن و تایلر کوون - عمدتاً از ورود به اصل موضوع خودداری نموده، نگران از اینکه ورود به آن و یا راه انداختن سر و صدای زیاد غول خفته (طبقهٔ کار) را بیدار نموده، همانگونه که در زمان بحران بزرگِ دههٔ ۱۹۳۰ و در دوران «سیاست جدید - New Deal» اتفاق افتاد. طرفهای اصلی درگیر در بحثِ سیستم غالب در این حیطه، مصمم به نظر می رسند که تا آنجا که ممکن است، موضوع را بطریقی سطحی و خارج از زمینهٔ مشخص تاریخی آن بررسی نمایند. (برای نقدی مفصلتر در مورد این تئوریها به نوشتهٔ هنس دسپین «رکود سکولار: جریان اصلی در مقابل دیدگاه مارکسیستی» در مانتلی ریویوی سپتامبر ۲۰۱۵ مراجعه فرمایید).

سامرز و سایر شرکت کنندگانِ جریان اصلی در این مباحثه وانمود می نمایند که نقشی خلاقانه در پرداختن به امرِ رکود سکولار بر عهده گرفته اند، بحثی که به زعم آنان، از سال ۱۹۴۰ به آن پرداخته نشده است. لیکن آنان خوب آگاهند که رکود از جانبِ چپ بعنوان موضوعی مهم مدِ نظر بوده است. حدود ۵۰۰ مقاله در مورد آن فقط در مانتلی ریویو به چاپ رسیده است. بسیاری از این مقالات توسط اقتصاددانانِ رادیکال پیشتاز قرن بیستم چون جون رابینسون، مایکل کالتسکی، جوزف استاندال، پاول بارِن، پاول سوییزی و هری مگداف نوشته شده اند. کتابهای مرتبط با رکود که توسط مانتلی ریویو منتشر گردیده اند آثار کلاسیکی چون تئوری توسعهٔ سرمایه داری از پاول سوییزی، تئوری دینامیسم اقتصادی از کالتسکی، رشدیافتگی و رکود در سرمایه داری آمریکا از استاندال، اقتصاد سیاسی رشد از بارن، سرمایهٔ انحصاری از بارِن و سوییزی، رکود و انفجار مالی از مگداف و سوییزی، و اخیراً «بحران بی پایان» از جان بلمی فاستر و رابرت مک چزنی را شامل می شود.

خودداری از اذعان به تجزیه و تحلیل های چپ کاملاٍ از نظرها دور نمانده است. در اکتبر ۲۰۱۵ اِکهارد هاین، استاد اقتصاد در مدرسهٔ اقتصاد و حقوقِ برلین در مقاله ای که برای انستیتوی اقتصادیاتِ لِوی نوشت (رکود سکولار یا سیاست رکود؟ استاندال بعد از سامرز) یادآور گردید که گفتمانِ جاری رکود - در میان جریان اصلی - متفکران مهمی چون روزا لوکزامبورگ، کالتسکی، استاندال، بارِن و سوییزی را نادیده می گیرد. برای هاین این نقصی جدی است چون بنیان تئوریکِ جریان اصلی در بحث رکود سکولار مدرن مبهم بوده و در زمینه هایی چند می تواند به چالش کشیده شود. بنظر هاین تفسیر جریان اصلی از رکود، در کُل فاقد تجزیه و تحلیل تاریخی و پختگی تئوریک است. آنها با دقت به نرخِ بهرهٔ نزدیک به صفر بگونه ای اشاره می نمایند که گویا نکته ای اساسی در توضیح رکود است. عمدتاً مسایل انحصارات، طبقه و قدرت را نادیده می گیرند.

هاین بر نوشته‌ استاندال «رشد یافتگی و رکود در سرمایه داری آمریکا» و تأکید آن بر قیمت گذاری انحصاری، تقلیلِ درونزاد سرمایه گذاری توسط شرکتهای عظیم، ظرفیت مازاد، رشد بیکاری و افزایش ظرفیت مازاد متمرکز گردید. با تغییر جهت بسوی سرمایه مالی تحت سیاستهای پولی، استاندال ادعا نمود، رکود چون سیاستی نوین تقویت گردید. برتری تجزیه و تحلیلِ استاندال و دیگرانی چون بارِن و سوییزی در آنست که آنان از قبل به برآمدِ «سلطهٔ بخش مالی بر سرمایه داری» توجه داشته در حالی که بر «تغییر روابط قدرت در میان طبقات اجتماعی» تأکید می ورزیدند.

اکثرِ تحلیلگرانِ رکود اقتصادی اعم از چپ و راست، تشخیص می دهند که رکود خود را در بیکاری و اشتغال پاره وقت فزاینده، رشد اشتغال مخاطره آمیز و آنچه که به «بیکاری پنهان» مشهور گردیده است (خروج تعداد قابل توجهی از کارگران از صفوف نیروی کار) می نمایاند. چنین پدیده هایی محدود به کشورهای فقیر نبوده که بصورتی فزاینده در ایالات متحده و بسیاری از دیگر اقتصادهای پیشرفتهٔ جهان سرمایه داری نیز دیده می شود. ( به مقالهٔ اصلی همین شمارهٔ مانتلی ریویو از جمیل جونا و جان بلمی فاستر در مورد «تئوری مارکس در مورد شرایط مخاطره آمیز اشتغال طبقهٔ کار: و ارتباط آن با زمان حال» مراجعه فرمایید).

بسیاری از شهرهای ایالات متحدهٔ آمریکا شاهد رشد پدیده ای است که می تواند «پرولتاریای زیست محیطی» خوانده شود، که عبارت از شرایطی است که در آن طبقهٔ کار در آن واحد - همانند سرمایه داری عهد ویکتوریایی - با اثراتِ رکود و به وخامت گراییدن شرایط زیست محیطی دست به گریبانند. در اواخر ژانویه ۲۰۱۶ در دیترویت، معلمانی که با مشکلاتی از قبیل کلاسهای پر ازدحام، ساختمانهای مملو از موش و سایر جوندگان، کفهای چوبی پوسیده و سقفهای سوراخ روبرو بودند در اعتراضی جمعی از حضور در کلاسها خودداری نمودند و تقریباً همهٔ مدارس را به تعطیلی کشاندند. اکثرِ کودکان دیترویت فقیرند. شهر دهها هزار بی خانمان را در خود جای داده است. حدود ۳۰،۰۰۰ خانه از آب لوله کشی محرومند. بیکاری یا داشتن کارهای پاره وقت تقریباً همه گیر است. در چنین فضایی معلمان به وجدان شهر تبدیل شده و با مرخصی استعلاجی (چون اعتصاب ممنوع شده است) به این شرایط عکس العمل نشان دادند. دارنل ارلی، مدیر وضع اضطراری برای مدارس دولتی دیترویت منصوب شده توسط فرماندار میشیگان، ریک اسنایدر، قبلاً توسط او بعنوان مدیر وضع اضطراری در شهرِ فلینت میشیگان معرفی شده بود که نقشی اصلی در نادیده گرفتن تغییر منبع تأمین آب آشامیدنی فلینت داشت که به آلودگی همهٔ آب شهر به سموم (سرب) منجر گردید.

در جاهای بسیاری در ایالات متحده، تخریب و قطبی شدن در ابعادی جریان دارد که مردم بطور روزمره درآنِ واحد برای حقوق اساسی زیست محیطی، هوای تازه، آب آشامیدنی سالم، خانه های قابلِ سکونت، محیط های ایمن کار، اجتماعات واقعی - و اشتغال معنادار با حقوقِ مکفی مبارزه می نمایند. نانسی فلاناگِن در «مدارس دیترویت را چه می شود» منتشره در «هفتهٔ آموزش» در وبلاگ معلمان بتاریخ ۲۰ فوریه، ارتباطِ بین شرایط زیست محیطی در حال وخامت و کار مفیدِ اجتمای برای گذرانِ زندگی را (در مقایسه با شغلهایی که مدام بدتر می شوند) نشان داد - که در آن به تجزیه و تحلیل نویسندهٔ مانتلی ریویو و فعالِ مدنی دیترویت، جیمز باگ (ناشر انقلاب آمریکایی: صفحاتی از دفتر یادداشت یک سیاهپوست)، استناد شده بود. فلاناگِن تأکید می کند که نیازهای اجتماعی فوری معلمان و جامعهٔ دیترویت، با مدیران وضع اضطراری فراوانی که جانشین مقامات انتخابی آنان شده اند به چالش کشیده شده و به تحمیل سیاستهای ریاضتی منجر گردیده است. مجلهٔ فورچن تنها نشریه ایست که اِعمالِ قانون نژادپرستانهٔ نهادینه شدهٔ مدیر اضطراری میشیگان را مورد تأکید قرار داده، که اظهار می دارد که در سال ۲۰۱۳ حدود ۵۰٪ از آفریقایی - آمریکایی های میشیگان تحت مدیریت اضطراری می زیستند در حالی که این نسبت برای سفید پوستان فقط ۲٪ بود (۱۸ فوریه ۲۰۱۶).

آنچه مسلم است آنست که ما در عصرِ مبارزهٔ نژادی - طبقاتی - زیست محیطی بسر می بریم که در آن مدارس عمومی، که دانش آموزان فقیر و یا در حال فقیر شدن را شامل می شوند بطور فزاینده ای به کانونِ بحران تبدیل گردیده و به مراکزِ عمدهٔ مقاومت اجتماعی تبدیل می گردند. (به مقالهٔ مانتلی ریویو در مارس امسال با عنوان «جنبش عدم مشارکت در تستهای استاندارد» مراجعه شود).

همهٔ اینها بر می گردد به آنچه که نومی کلاین «سرمایه داری فاجعه» نامیده است. که به تنهایی معلولِ سیاستهای سربکوگرانه نیست. بلکه محصولِ بحرانی تاریخی است که با دو شاخصِ رکود اقتصادی و تخریبِ زیست بوم شناخته شده است. این امر، و نه اصلاح سادهٔ سیاستهای مالی توصیه شده توسطِ سامرز، واقعیت اساسی «عصر رکود سکولار» را تشکیل می دهد. این بحران برگشت ناپذیرِ سرمایه داری در عصر ما است که بنیانِ مادی هستی بشریت را شرایطی جدید می بخشد. این مشکل با هیچ سازوکاری جز شورشی عظیم از پایین قابلِ حل نیست.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست