سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

با سعید جانِ یوسف


اسماعیل خویی


• خوب است که گاهگه به یادم آری:
یعنی که هنوز هم به یادم داری.

جُز غم نرسد به من ز کس، جانِ سعید!
تنها تویی -ای دوست!- که شادم داری. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲٨ اسفند ۱٣۹۴ -  ۱٨ مارس ۲۰۱۶


"هست از خزاینِ شعر یک حبه قند با من:
این گنجِ شایگانی ست:در خرجِ آن خسیس ام."

و

"خود می دانم کجاست مرزی که مراست."
سعید یوسف



۱

خوب است که گاهگه به یادم آری:

یعنی که هنوز هم به یادم داری.

جُز غم نرسد به من ز کس، جانِ سعید!

تنها تویی-ای دوست!-که شادم داری.

۲

گویی به دهان "حبّه ی قندی" داری؛

امّا به جویدن اش خسیسی، باری،

می ترسم از آن که چایی ات سرد شود

وآن نیمجویده را عبث بگذاری!

٣

شوخی نکنم! گنجِ تو شایان باشد:

شایان چه! نه ش آغاز و نه پایان باشد.

هُش دار، ولی، کآنِ تو گنجِ هنر است:

که ش "خرج" اگر کنی، فزایان باشد.

۴

بر بالِ خیال، آسمان پروازی.

در عالمِ اندیشه، چو عالم، بازی.

از "مرز" سخن مگو: تو دریاواری:

پیوسته ز ساحل ات فراتر تازی.


نهم خرداد ماه ۱٣۹۴،
بیدرکجای لندن


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست