سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

انسداد سیاسی افزونتر حتی در آستانه برپایی صندوق ها!
ضرورت استبداد سرمایه داری


عظیم هاشمی


• ضرورت تکیه بر نظامی–امنیتی ها خامنه ای را وادار می‌سازد تا سیاستهایی در دستور کاری خود قرار دهد که هر روز بر قدرت و توان چنین نیروهایی در همه عرصه ها افزوده شود. افزایش دامنه و قدرت این نیروها مستلزم آن است که تمامی راهها هموار و همه ی درها بر آنها کاملاً گشوده شود. گشودن درها وقتی می‌تواند جامعیت یابد که هر نوع مانعی از سرراهشان برداشته شود. حتی اگر این موانع قوانین مصوب خودحکومت باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲ اسفند ۱٣۹۴ -  ۲۱ فوريه ۲۰۱۶


  احزاب، جریانات، جناح ها و باندهای حکومتی همچون گذشته بازهم فراخوان داده‌اند تا مردم در روز موعود به سمت صندوق ها بروند. با وجود این هیچکدام نه تنها نخواهند توانست اختلافات و درگیری های بین الجناحی خود را برای یک لحظه به پشت صحنه برانند بلکه نمی‌توانند بر این امر اذعان نکنند که فضای سیاسی مسدودتر از گذشته شده است. این انسداد سیاسی به چنان حدی رسیده است که احمد توکلی نوستالوژی مجلس اول دارد. یعنی مجلسی که با صدها تقلب و شانتاز جریانات مختلف اسلامی از جمله ناسونال- اسلامی ها تشکیل شد، اکنون برای یکی از مهمترین مهره‌های جناح راست به صورت یک نوستالوژی درآمده است! اینکه چرا وجود مجلسی از نوع مجلس اول یک نوستالوژی شده و آیا امکان واقعیت یافتن این نوستالوژی وجود دارد یا نه موضوعی است که باید برعهده نوستالوژیستهایی مانند توکلی گذاشت. اگر از امثال آقای توکلی انتظار داشته باشیم که بتواند این پرسش را با خود طرح کند که   چرا در جمهوری اسلامی حتی مجلسی از نوع اول هم نمی‌تواند دوام آورد باید بگویم دچار توهم شده ایم. این افراد بنا به جایگاهی که در نظام سرمایه داری دارند، برآورده شدن هر آمال و آرزوی خود را در حفظ این سیستم می‌بینند حتی اگر مانند دهه شصت خشن ترین نوع دیکتاتوری و گسترده‌ترین سرکوبها و کشتارها بر جامعه تحمیل گردد. بنابراین اگر هم پرسشی برایشان مطرح شود از آن ماهیتی برخوردار است که پاسخی درون ساختاری داشته باشد.
سیر پدیده‌ها و دیدن تغییر و تحولات درونی آنها می تواند ما را به سمتی هدایت نماید که مسیر آینده را تا حدودی بهتر تشخیص دهیم. اگر پدیده دولت از جمله دولت اسلامی در ایران را به عنوان نیرویی سرکوبگر مورد نظر قرار دهیم در نتیجه پدیداری و تغییرات درونی آن موضوعی است که به بررسی همه جانبه و عمیقی نیازدارد و خوشبختانه بسیاری به آن پرداخته اند. با اینهمه نمی‌توان گفت تمامی زوایای این حکومت بازگویی شده و ابهامی وجود ندارد. هر اندازه ابهام زدایی بیشتر گردد و نقاط تاریک روشنتر گردد می‌توان گفت به همان نسبت هم شاهد تا ثیرات آن در عرصه مبارزات اجتماعی خواهیم بود. یکی از آن عرصه هایی که بطور مشخص در ار تباط با رژیم قرار دارد و گفتگو در زمینه آن می‌تواند بر مبارزات جامعه نقشی مهم ایفا نماید موضوع گشایش یا انسداد سیاسی در چنین حکومتهایی است. اگر چه اکنون در همه جهان سرمایه داری شاهد انسداد سیاسی به انحاء مختلف هستیم اما بنا به ساختارهای سیاسی – اقتصادی جوامعی همچون ایران، سیر و محتوای آنها دارای ویژگی هایی است. ویژگی هایی که خود موجب می‌شود اپوزیسیون بورژوایی درون و یا بیرون حکومتی آن نیز نسبت به جوامعی که مستقیماً توسط انحصارات امپریالیستی اداره می‌شوند – متروپلها _تفاوتهایی اساسی داشته باشد.
بر این اساس پاسخ به این پرسش که در ایران تحت حاکمیت اسلامی ها انسداد سیاسی هردم افزونتر واقعیت است یا توهم موضوعی است تا ثیر گذار در راهکارهای مبارزاتی پیشروان کارگری و    فعالین اجتماعی. در نتیجه گفتگو پیرامون آن و آشکار نمودن واقعیاتی که رژیم و خصوصا بخش مسلط آن در دستور کاری خود قرار داده است تا سلطه خود را تداوم بخشد ضرورتی است اجتناب‌ناپذیر. اکنون که رژیم بند و بستهایی با محافل مختلف امپریالیستی انجام داده و بر ماندگاری خویش بیش از گذشته امید وار گشته است چنین بررسی و گفتگو یی از اهمیت بیشتری برخوردار است .
آنچه اکنون قصد دارم بنویسم اگر چه در همین راستا است اما نه یک بررسی همه جانبه بلکه اشاره هایی است بر این موضوع که آیا در ایران تحت حاکمیت اسلامی ها انسداد سیاسی هر دم افزونتر واقعیت است یا توهم ؟
برای ملموس بودن موضوع، آن موقعیتی را بیشتر مد نظر قرار داه ام که اکنون جاری است.
اکنون موضوع مجالس اسلامی محوری گردیده است تا جناح اصلی قدرت تمامی تلاش خود رابه سمتی هدایت نماید که صندلیهای هر چه بیشتری در اختیار گیرد، در نتیجه تغییر و تحول درون حکومتی تحت تأثیر نوع آرایش درون مجالس اسلامی نیز قرار خواهد گرفت. اگر چه در دوره های مختلف بیشتر کرسی های مجلسین دراختیار هواداران جناح مسلط بوده است اما آنگاه هم که -مانند مجلس ششم- دراختیار رقیب قرار داشته ضروریات حفظ نظم سرمایه داری به نحوی عمل نموده است که جناح رقیب تمکین بی چون و چرا به احکام حکومتی را بهترین گزینه شمرده است. این فقط رفرمیستهایی از قبیل خاتمی نبوده‌اند که حذف شدن خود را پذیرفته‌اند و با تمکین کردن به احکام حکومتی و گردن نهادن بر سلطه بیت خامنه ای و نظامی– امنیتی هاصحه گذار آن نیز بوده اند.بلکه جریانات مرتبط با رفسنجانی که در تمامی مراحل جمهوری اسلامی دارای نفوذ و قدرتی همسنگ با جناح خامنه ای بوده است نیز همواره به عقب نشینی تن سپرد ه اند. اگر چه در رابطه با حذف کاندیداتوری حسن خمینی توسط شورای نگهبا ن رفسنجانی صلاحیت آنها را به زیر سوال برد و با حملات جناح مقابل و تهدید وی مبنی براینکه ممکن است به سرنوشت منتظری دچار شود دامنه اختلافات و درگیریهای جناحهای مختلف حکومتی بازهم افزایش و می‌توان گفت ابعاد و عمق تازه‌ای یافته است و اینکه سرانجام چنین در گیریهای درونی به کجا کشیده شود ازقبل نمی توان مشخص نمود، ولی دیدار حسن خمینی بامحمد یزدی حاکی از تلاشی است که برای پایین کشیدن فتیله هاصورت گرفته است.
رویدادهای مختلف و از جمله آنچه اکنون جاری است نشاندهنده این است که این فتیله پایین کشیدنها و موعظه برای کش ندادنها امری بوده است که قبل از اینکه نطفه ببندد ازحَیّز انتفاع ساقط گردیده است. همین ناکارایی چنین موعظه هایی گویای یک واقعیت بزرگتری است و آن اینکه جریانات مختلف حکومتی کاملاً براین امر واقفند که جریان مسلط نمی‌خواهد بجز ادامه سیاستهای تاکنونی خود که حذف هرنوع مخالفتی با هرم قدرت است به نحو دیگری عمل نماید. عدم دخالت خامنه ای برای تغییر در حذف شدگان کاندیداتوری مجلسین علیرغم اینکه وزیر کشور 5 بار با سران بیت او دیدار کرده بود، نشان دهنده ی این است که در شرایط فعلی خامنه ای به عنوان شاکله جریان نظامی-امنیتی ها حتی نمی‌تواند در حد گذشته هم رقبای خود را تحمل نماید. خواسته هایی که بر زبان او جاری می‌شود را می‌توان به عنوان سیاستهایی محسوب کرد که مورد وفاق اغلب جریاناتی می‌باشد که برراستای خواستهای نظامی–امنیتی ها حرکت می‌کنند. اگر خامنه ای تغذیه کننده و تقویت کننده این نیروها می‌باشد آن‌ها نیز بهترین یاری بخش او در تمامی مراحل بوده‌اند و تا زمانی که در راس هرم قدرت قرار دارد چنین بده و بستانی را به پیش خواهند برد چرا که آنچنان در هم آمیخته اند و با هم عجین گشته اند که کوچکترین ضربه بریکی به مثابه ضربه بر دیگری است. حفظ و ماندگاری چنین درهم امیختگی که نیاز سیستم سرمایه داری ایران در شرایط فعلی می‌باشد به جز با انسداد سیاسی بیشتر و سرکوبهای گسترده‌تر امکان ناپذیر است. برای تشدید چنین انسداد سیاسی خامنه ای نمی‌توانست نقش دیکتاتوری فراتر از گذشته از خود نشان ندهد. بر همین اساس بود که چندی قبل درونمایه رژیم را به آشکارترین وجه در معرض دید همگان گذاشت.   
این درونمایه زمانی بیشتر آشکار گردید که به صراحت عنوان کرد هر فردی اگر کمترین زاویه ای با خط ولایت فقیه دارد نباید جایی در سلسله مراتب حکومتی داشته باشد. صحبت های او صحه گذاری بر این موضوع است که منظور وی از حضور مخالفین نظام دزپای صندوق ها چیزی جز افزایش وزن صندوق ها برای مقبولیت نزد سرمایه داری جهانی نیست. شاخ و شانه کشیدنهای راس هرم قدرت علیه رقبا، گویای این است که هرگونه امید بستن به ایجاد روزنه ای از درون و توسط جناحهای سرمایه داری درجوامعی که حکومتهای مستبد بر آن‌ها حکمرانی می‌کنند اوهامی بیش نیست. اوهام است چرا که در چنین جوامعی هر روزنه ای می‌تواند به حفره‌ای بزرگ تبدیل شود و کلیت نظام را با خطر فروپاشی روبرو سازد. علاوه بر وقوف خامنه ای از چنین خطری او بهتر از همه ی دست اندرکاران حکومتی متوجه این موضوع می‌باشد که به علت عملکردهای 37 ساله رژیم از یکطرف و بالاخص فقر وفلاکت فزاینده کنونی از جانب دیگر، رژیم کمترین مقبولیتی نزد مردم ندارد. چنین عدم مقبولیت گسترده ای مزید بر علت می‌شود تا او راهکارحفظ نظم سرمایه داری ایران را در سرکوبگری گسترده‌تر و انسدادسیاسی بیشتر بداند. اینکه چنین راهکارهای سرکوبگرانه ای تاچه اندازه بتواند اهداف مورد نظرسیستم را برآورده سازد بستگی به فاکتورهایی دارد که مهمترین آن، موقعیت مبارزاتی استثمار شدگان است. در شرایط فعلی و علیرغم اعتراضات وسیع و همه روزه اما موقعیت مبارزاتی کارگران و توده ها به گونه ای نیست که بتوانند میان بخشهای مختلف پیوندهای مبارزاتی ایجاد نمایند و با حرکتی هماهنگ لرزه هایی اساسی بر ارکان حکومت وارد سازند. این عدم پیوند مبارزاتی مهمترین علت ماندگاری رژیم و بکار گیری و تداوم سیاستهای سرکوبگرانه بر علیه اعتراضات اجتماعی و مبارزات گسترده کارگری بوده است. گستردگی مبارزه و جانفشانی هایی که تا کنون صورت گرفته اگر چه در مقاطعی توانسته عقب نشینی هایی را بر رژیم تحمیل نماید، اما با کوچکترین فرصتی که حکومت به دست آورده باردیگر خیز بر داشته، آنها را باز ستانده و یورش خود را بیشتر نموده است.
مروری کوتاه بر روندی که تاکنون بر کارگران و توده ها توسط رژیم تحمیل گردیده نشاندهنده این است که این رژیم مبنای کاری خود را“ نه می‌خواهد ونه می تواند“ بجز بر کشتار، اعدام، شکنجه و زندان و انسداد سیاسی قرار دهد. یورش به کارگران بیکار، یورش به مناطق مختلف و ملیتها، یورش به دانشگاهها و مراکز آموزشی و بستن آنها، یورش به تشکلهای کارگری، سازمانها و احزاب مختلف، بزیر کشیدن نیروهای درونی در دستگاههای اجرایی و قانون گذاری، هم در زمان خمینی و هم در حال حاضر همه درهمین راستا می باشد. اگر خمینی غبطه می‌خورد که چرا چوبه های داربیشتری برعلیه کارگران پیشرو و نیروهای مبارز در میادین و خیابانها بر پا نکرده است، شاگرد خلف او نیز برای حفظ نظم سزمایه داری بجز همان کار،عمل دیگری نمی‌تواند انجام دهد. او از مردم و مخالفین نظام می‌خواهد به پای صندوق ها بروند تا سطح اتکای مناسبتری پیدا نماید. بر بستر چنین سطح اتکایی است که می‌تواند چوبه های دار را افراشته تر، بساط شکنجه را گسترده تر،زندانها را بیشتر و سرکوب را وسیعتر نماید. وقتی خامنه ای می‌گوید من گفتم مخالفین بیایند رأی بدهند و نه اینکه کاره‌ای بشوند یعنی در‌ واقع کارگران خود داوطلبانه بیایند و کمک کنندبرای تنیدن هر چه بهتر زنجیرهای بردگی خود! در پای صندوق های مورد نظر او محکومین به اعدام باید بیایند و به مجریان و قانونگذارانی رأی دهند که خواستشان اعدام هر چه بیشتر است تا آن محکومین با طیب خاطر به چوبه های دار اسلامی کشانده شوند. بر مبنای خواست خامنه ای زنان نیز باید بروند پای صندوق ها و کسانی را انتخاب کنند که در عرصه های مختلف اجتماعی جز تصویب قوانین ضد ارزشهای انسانی زنان، هنردیگری ازآنان دیده نشده است. بر خلاف آنچه برخی کارشناسان سیاسی قلمداد می‌کنند خامنه ای نه دچار جنون شده است ونه اینکه پارانوئید اورا به چنین موضع گیریهایی می‌کشاند. او به تجربه این را دریافته است که اگر در سال1378توانست با محاصره گازانبری یک سردارش- قالیباف- براعتراضات دانشجویان فایق آید، درسال 1388 همه سردارانش گسیل شدند تا او را از لبه پرتگاه نجات دهند. وی کاملاً آگاهانه می‌داند در یک حکومتی همچون جمهوری اسلامی راه جلوگیری از اعتراضات اجتماعی همین سرکوبگریهایی که تاکنون اعمال نموده می‌باشد.در همین رابطه است که صحبتهای آن کسانی را که می‌گویند چنین عملکردهایی می‌تواند منجر به اعتراضات اجتماعی وسیعتر گردد را کاملاً درک می‌کند اما سیاستهای برون رفتی آنها را ساده لوحانه می پندارد و در نتیجه همانند تمامی رهبران نطامهای مستبد سرمایه داری منطقی ترین وجه را دراین می‌بیند که سیاستهای سرکوبگرانه فعلی بدون کم و کاست ادامه یابد.
اعمال چنین سیاستهای سرکوبگرانه ای بدون تکیه بر نیروهای نظامی- امنیتی میسر نیست. ضرورت تکیه بر نظامی – امنیتی ها خامنه ای را وادار می‌سازد تا سیاستهایی در دستور کاری خود قرار دهد که هر روز بر قدرت و توان چنین نیروهایی در همه عرصه ها افزوده شود. افزایش دامنه و قدرت این نیروها مستلزم آن است که تمامی راهها هموار و همه ی درها بر آنها کاملاً گشوده شود. گشودن درها وقتی می‌تواند جامعیت یابد که هر نوع مانعی از سرراهشان برداشته شود. حتی اگر این موانع قوانین مصوبه خودحکومت هم باشد باید بتوان بدون کوچکترین مزاحمتی آنها را نادیده گرفت یا دور زد. در این نادیده گرفتن و دور زدن اگر تشخیص داده شود که افراد و جریانی درون حکومتی درصدند با مطرح نمودن قوانین، خودمختاریهای نظامی – امنیتی هارا گوشزد نمایند می توان راهکارها و ابزارهایی بکار گرفت تا آنها نتوانند سهم چندانی در قدرت سیاسی از آن خود سازند. چنین راهکار و ابزاری را می‌توان توسط شش آیت الله منصوب شده در شورای نگهبان بدون دغدغه چندانی پیدانمود. در بکار گیری و استفاده از این شش آیت اله نباید کوچکترین تردید و ترسی بخود راه داد چرا که ضرورت ماندگاری و از دست نرفتن قدرت فائقه بر سیستم سرمایه داری ایران چنین چیزی را می طلبد. خامنه ای به خوبی میداند آنچه می‌تواند اقدامات شش آیت الله منصوب شده اش بر علیه رقیبان در کمین نشسته برای تصاحب بیشتر قدرت را کاراتر نماید صراحت موضع گیری خودش برله این منصوب شدگان و برعلیه سایرین می‌باشد. با چنین موضع گیریهایی او خود را آماده کرده تاچنانچه مواضع و عملکردهای رقبا بحدی فرارود که خاطر مقام ولایتش را مکدر گرداند ابزار دیگری بکار گیرد و منصوب شده دیگری را وارد میدان نماید. منصوب شده در قوه قضاییه. رئیس قوه می‌تواند صدها پرونده ناگشوده رقبا را بگشاید، دهها اتهام اضافی هم وارد نماید و تا زمانی که خاطر مقام رهبری آرام نگرفته بر تهدیدات و تضییقات خود بیفزاید. اگر آنچه ضرورت آرامش خاطر است حاصل نشد باز هم راهکارهای دیگری وجود دارد، بسیج خود مختاران ذوب شده در ولایت یا صدور فرمانی مبنی بر اینکه سربازان گمنام امام زمان نزول اجلال نمایند! همانگونه که 30 سال قبل بر افشاءکنندگان مک فارلین کیک به دست کلت آورنازل شدند!
وقتی قوانین چنین ابزارهایی در اختیار راس هرم قدرت قرار می‌دهد آیا هر نوع انتظاری برای عدم بکارگیری آن‌ها انتظاری بی‌معنا و پوچ نیست؟ برای پیشبرد آن سیاستهایی که بتواند به فشردگی بیشتر قدرت و تمرکز ثروت منجر گردد ابزارهای قانونی وجود دارد و خامنه ای به بهترین وجه ممکن در حال بهره برداری از آن‌ها است. چنین فشردگی باعث می‌شود تا همه قدرت در قبضه کسانی قرار گیرد که با عملکردها و سیاستهای نظامی -امنیتی ها کاملاً هماهنگ و همخوان می‌باشند. با تمرکز هر چه بیشتر قدرت و ثروت است که آن‌ها بهتر و موثر تر می‌توانند بر روندهای مختلف سیاسی تأثیر مشخص گذاشته و اقدامهایی به پیش برده شود که با منافع بیت رهبری گره خورده با نظامی- امنیتی ها منطبق باشد. چنین منافعی نه تنها در عرصه داخلی بلکه همچنین در عرصه جهانی در جهت هماهنگ شدن بیشتر با سرمایه امپریالیستی برای کسب آن اهرمهای مختلف نظامی و اقتصادی که ضروری می‌دانند نیز خواهد بود. در نظام سرمایه داری جهان گستر فعلی بدون درک ضروریات سرمایه دارانه و احساس مسئولیت برای پاسداری ار آن ، هیچ دولت بورژوایی ازجمله یک دولت مستبد سرمایه داری همچون جمهوری اسلامی هم نخواهد توانست به حیات خود ادامه دهد. چنین احساس مسئولیتی برای حفظ نظم موجود در یک جامعه آزاد -علیرغم رقابتهای خانمان برانداز آن‌ها بر علیه یکدیگر -تا حدودی می‌تواند با مشارکت و همیاری جریانات مختلف بورژوازی و به رسمیت شناسی حقوق همدیگر یا تحمل یکدیگر پیش برده شود. اما در یک جامعه‌ای با دولت مستبد سرمایه داری جریان سلطه یافته تمام سعی خود را معطوف به این می‌کند تا دیگران درمرتبه ای حتی پایین‌تر از یک تدارکات چی قرار گیرند. چرا که می‌داند اگر بدینگونه عمل نکند طولی نخواهد کشید که در بهترین حالت خودشان تدارکاتچی خواهند شد و سهمشان از غارت منافع سرشار اقتصادی کمتر و کمتر می گردد. بدین ترتیب جریان مسلط نمی‌تواند بجز با یک انسدادسیاسی به حیات سلطه گرانه خود ادامه دهد. بر چنین بستری است که بهتر می‌توان ماهیت سیاستهایی را مورد ارزیابی قرار داد که توسط بیت خامنه ای و نظامی- امنیتی ها سالهاست به پیش برده می‌شود. چنین ارزیابی می‌تواند پرتویی افکند بر این موضوع که اگر جناح دیگری از بورژوازی بتواند دست بالا پیدا کند و برمراکز اصلی در هرم قدرت مسلط گردد آیا برای حفظ نظام سرمایه داری ایران به جز ادامه سیاستهای تاکنونی و گسترده نمودن یک انسدادسیاسی چاره دیگری خواهد داشت ؟ و آیا کسانی همچون توکلی بازهم نوستالوژیست باقی نخواهند ماند ؟
کاملا طبیعی است که انسداد سیاسی می‌تواند واکنشهای افراد و جریاناتی را در درون حکومت درپی داشته باشد. این واکنشها بخصوص میان آن جریاناتی رخ خواهد داد که برای پیشبرد سیاستهای خود طالب سهم بیشتری از قدرت هستند تا مبتنی بر آن بتوانند در اقتصادسرمایه داری با آرامش خاطر نقش آفرینی نمایند و بر سهم خود از کیک اضافه ارزش به دست آمده از استثمار کارگران بیفزایند. خواست افزایش سهم از کیک ارزش اضافی تنها اختلافی است که تمامی جناحها، احزاب، تشکل ها و همچنین دولتهای مختلف سرمایه داری جهانی با یکدیگر دارند. آن اهرم مهمی که در فرایند این سهم خواهی موثر ترین نقش بازی میکند اتکاء هرچه بیشتر به نیروهای نظامی است. بر همین مبناست که همواره شاهد رشد تصاعدی بودجه های نظامی، تولید روز افزون انواع سلاحها و ادوات پیچیده نظامی و تکیه هر چه فزونتر دولتهای مختلف بر نیروهای نظامی می باشیم. مکانیسمها برای مشارکت مجموعه بورژوازی در چنین رقابتی در جوامع مختلف نمی‌تواند یکسان باشد و فاکتورهایی که موجب تفاوتها می‌شود متنوع است. بازتاب این روند میلیتاریزه شدن در جوامع مختلف نیز همسطح نخواهد بود و برهمین اساس کنش- واکنشهای طبقه کارگر و توده ها متفاوت می‌باشد. با در نظر گرفتن چنین واقعیتی یعنی همین عدم یکسانی    نمی توان انتظار داشت با ارزیابی و تحلیلی کلی، نتایج مشخصی از واکنش دولتها و نیروهای سرکوبگر تحت فرمان آن‌ها بدست آوریم. علیرغم این عدم یکسانی ولی نقاط مشترکی نیز میان آنها وبخصوص در جوامعی مانند ایران مشاهده می‌شود. یکی از وجوه مشترک جوامعی که در آنها دولتهای مستبد سرمایه داری زمام امور را بر عهده دارند و خصوصا اگر همچون جمهوری اسلامی منابع و امکانات تولیدسرمایه داری در یک درهم تنیدگی با حاکمیت قرار داشته باشد،گسیل نیروهای نظامی برای سرکوب هرنوع حرکت اعتراضی است. در چنین جوامعی هرنوع حرکت اعتراضی ولو اینکه فقط برای کمترین خواست کارگری مانند دستکش و کلاه و کفش ایمنی هم باشد با تقابل خشونت بارنیروهای سرکوب دولتی مواجهه می شود.(1) اکثر چنین تقابلهایی مورد تأیید همه جناحهای بورژوازی درون و بیرون حکومتی قرار می‌گیر و با هماهنگی و یاری رسانی آنها به پیش برده می‌شود. چنین تأیید و یاری رسانی آنگاه ممکن است دچار وقفه گردد که توازن قوا بین نیروهای درخواست کننده و سرکوبگران بگونه ای رقم بخورد که نتیجه مورد نظرحاکمیت به دست نیاید. عدم موفقیت نیروهای سرکوب که منبعث ازپیگیری درامری مشخص و مبارزه برای حصول خواست مورد نظر می‌باشد می تواند پی آمدهایی برای حاکمیت داشته باشد.یکی از وجوه چنین پیامدهایی تعمیق شکافهایی در میان جناحهای مختلف بورژوازی خواهد بود. چنین شکافهایی می تواند منجر به این شود که روشها و سیاستهای اعمال شده توسط بخش اصلی مسلط بررژیم استبدادی از جانب برخی جریانات درون و بیرون حکومتی ناکارآمد تلقی گردد. این ناکارامدی می‌تواند عرصه هایی را بر نیروهای درونی غیر مسلط باز نماید. اما بازهم بدان معنا نخواهد بود که نیروی مسلط به راحتی سیاستهای گذشته خود را تغییر دهد. نیروی مسلط چنانچه با یک مبارزه فراگیر و عمیق تداوم یافته‌ای روبرو نگردد و اگر توانسته باشد-حتی مانند سال 1360 یا 1388 با مشکلات زیاد-در جریان سرکوبگریها روند رویدادها را بگونه ای رقم بزند که بازهم به مثابه نیروی مسلط در هرم قدرت باقی بماند به محض اینکه نفس تازه کرد وحشیانه تر از قبل عمل خواهد نمود. در چنین حالتی است که جریان مسلط پس از سزکوب دشمن واقعی خود یعنی توده ها، آن عرصه هایی که بر جناحهای دیگر باز شده بود را بار دیگر مسدود خواهد نمود و به روند انسداد سیاسی شتاب بیشتری خواهد داد.(2) جلوگیری از یک چنین روندی و عدم بازگشت به انسداد سیاسی تنها زمانی امکانپذیر است که توده ها بتوانند علیرغم سرکوبهایی که بر آنان اعمال شده است، مبارزات اجتماعی خود را بسط داده آن را تعمیق دهند و بر ابعاد آن بیافزایند.
به هر نسبتی که مبارزه از گستره، سازمان یافتگی و عمق بیشتری برخوردار باشد به همان نسبت هم می توان در انتظار عقب نشینی جریان مسلط، بر آورده شدن خواستهای مختلف و فتح سنگرهای جدید توسط توده ها بود. بر همین مبنا حتی آن نیروهایی که به بر آورده شدن کمترین خواست نیز رضایت می‌دهند تا زمانی که چنین ذهنیتی آنان را احاطه کرده که بدون یک اعتراض اجتماعی می‌توانند به حداقلی از همان کمترین خواستها نیز برسند، آگاهانه یا ناآگانه حداکثر توهم ممکنه را با خود حمل می‌کنند. اگرقبلا کسانی وجود داشتند که به درستی نمی توانستند متوجه عارضه توهم حداکثری این افراد گردند فرمایشات اخیر مقام عظمای ولایت همچون لیزری، نوری تاباند تا تمامی حفره ها ی متوهمانه در معرض دید همگان قرار گیرد. خود این متوهمین هم اگر این فرمایشات را نه درکنار سرکوب انسانهایی که برایشان پشیزی ارزش قائل نیستند - یعنی کارگران و توده های استثمار شده- بلکه در کنار آن حمله هایی که به صورتهای مختلف قانونی و همراه با برخوردهای خشونت بار فیزیکی در همین مدت اخیر برعلیه خودشان و هم سنخ هایشان که تا چندی پیش خودی و از وفادارترین یاران جریان مسلط بودند، قرار بدهند شاید اندکی بتوانند از چنین توهماتی فراتر روند. هر چند به علل مختلف فرا رفتن این اشخاص از چنین اوهامی باید دشوارتر از گذراندن یک شتر از سوراخ سوزن تلقی نمود. با این همه هیچ جریانی نمی‌تواند واقعیاتی چون روند رو به افزایش انسداد سیاسی و قدرت گیری هر چه بیشتر نظامی – امنیتی ها، عدم مقبولیت روزافزون جریان مسلط از طرف اقشار مختلف جامعه، احتمال فراگیرشدن بحران اقتصادی و چشم انداز برآمد مبارزات اجتماعی توده ها را نادیده گیرد. چنین واقعیاتی وقتی در کنار ضرورت یافتن راهکار برای حفاظت از خشم توده قرار دهیم ممکن است موجب شود که فاصله برخی از این افراد و جریانات با نیروی مسلط بیشتر گردد و آنها ناچار گردند در مواضع و عملکردهای تاکنونی خود تجدید نظر نمایند. این چنین جریاناتی باتجدید نظر در مواضع خود بازهم بنا به ماهیت طبقاتی اشان“ نه می‌توانند و نه می خواهند“ که در پیوند با توده ها و مبارزات اجتماعی آنها قرار گیرند. در نتیجه اعتماد به آنها یا در صفوف هوادارانشان قرار گرفتن آیا نتیجه‌ای به جز به سراب رفتن خواهد داشت؟ بر همین اساس چنانچه کارگران و توده های استثمارشده به چنان موقعیتی فراگشت نکنند که با اتکاء به نیروی خویش بتوانند ضمن سازمانیابی، هدایت مبارزات کارگری و اعتراضات اجتماعی را خود برعهده گیرند آیا نتیجه این نخواهد شد که نیروی جانشین شده بازهم همین سیاستهای سرکوبگرانه را ادامه دهد؟
در شرایط کنونی برخی از افراد که خود را مخالف ادغام دولت و مذهب تلقی می‌کنند از واقعیت عدم سازمانیابی طبقه کارگر و نبود یک اعتراض اجتماعی پیراهنی می‌سازند تا آن را بر عملکرد های عقب‌مانده خود بپو شانند. آنها از آن بخش توده ها که بنا به دلایل مختلف در مقاطعی – آگاهانه یا ناآگاهانه – در ماندگاری رژیم و انسداد بیشتر سیاسی ذی مدخل بوده‌اند فضیلتی می‌سازند و در نتیجه   نمی‌توانند آن بخش از توده ها که به رژیم کاملاً پشت کرده‌اند را ببینند. همین فضیلت سازان که همواره پرچم حمایت از این یا آن فرد این جناح یا آن جناح حکومتی را بلند کرده‌اند وقتی در تنگنایی قرار گیرند ابایی از این ندارند که جای حمایت کننده و نفی کننده را تغییر هم بدهند. اکنون اوضاع اجتماعی و سیاسی - اقتصادی جامعه به نحوی گشته است که چنین پرچمدارانی حتی به راحتی نمی‌توانند اطرافیان خود را توجیه نمایند تا چه رسد به اینکه بتوانند از عدم مقبولیت خود در میان پیشروان طبقه کارگر و فعالین اجتماعی بکاهند. پیشروان و فعالینی که کشتار و سرکوبگریها و انسداد سیاسی روزافزون رژیم کاملاً با گوشت و پوست خود درک نموده اند و بی‌وقفه برای سازمانیابی طبقه کارگر و برپا نمودن اعتراضات اجتماعی در تلاش و کوشش می‌باشند. آیا چنین پیشروانی می‌توانند بااین توجیه گران و فضیلت سازان مرزبندی نداشته باشند؟ اگر چنین مرزبندی آن هنگام که بخشی از توده ها در توهم تحقق خواسته‌های خود توسط جاکمیت بسر می‌بردند یعنی 37 سال قبل به آسانی نمی‌توانست توده ای گردد، آیا بازهم در همان شرایط بسر می‌بریم؟ آیا این استثمار شدگان نیستند که با اقدامهای مختلف مبارزاتی خود حتی از درون زندانها و در زیر شکنجه ها همواره پیام آور و خواستار یک مرزبندی با چنین جریاناتی هستند؟ و آیا استثمار شدگانی که کاملاً می‌بینند بیت رهبری و نظامی امنیتی ها نه تنها قدرت فائقه هستند بلکه به عریان ترین شکل ممکن در راستای قدرت خدایی و مطلق العنان پیدا کردن گام بر می‌دارند آیا می‌توانند با مماشات گران و مشاطه گران مرزبندی نداشته باشند؟ استثمار شدگانی که می‌بینند چگونه رقبای جریان مسلط با خضوع و خشوعی مشمئز کننده(3) لبیک گوی این قدرت فائقه گشته اند آیا می‌توانند با جریانات و محافلی که تبلیغات چی اینها شده‌اند مرزبندی نکنند؟ تبلیغات چیانی که مماشات ومشاطه گری خود را در بسته بندیهایی چون همراه با مردم، موثربودن در سیر رویدادها، عقب راندن این جناح و آن جناح و غیره توجیه می‌کنند.
اکنون که راس هرم قدرت فقط در همین دو ماهه اخیر اوراق بسیاری از سرکوبگری توده ها و انسداد سیاسی فزونتر را حتی در آستانه برپایی صندوق هایش در معرض دید همگان گذاشته و رقبایش نیز به زبونانه ترین وجه بر آستان وی سر خم نموده اند اگر کسی به مردم بگوید برای برون رفت از فضای مسدود سیاسی بازهم باید دل درگرو صندوق های رژیم گذاشت چه نامی میتوان بر آنها نهاد؟

----------------------------------

(1)
بنا به علل مختلف که می‌توان گفت مهمترین آن‌ها پیشینه مبارزاتی طبقه کارگر و تودها و موقعیت کنونی آن‌هاست، رژیمهای سرمایه داری در جوامع مختلف با خواستهای مطرح شده یک شکل بر خورد نخواهند کرد بطور مثال می‌توانم به اعتراضات دانشجویان برعلیه قوانینی که توسط دولتهای امپریالیستی انگلیس و آلمان برای دریافت و یا افزایش شهریه دانشجویی تصویب کرده بودند اشاره کنم. در آلمان دولت در مقابل اعتراضات مجبور به عقب نشینی گردید و باردیگر درتمامی دانشگاهها شهریه حذف گردید،اما در انگلستان باسرکوب اعتراضات دانشجویان،دولت توانست افزایش شهریه را بر دانشجویان تحمیل نماید.
همچنین اشاره ای می‌کنم به موضوع انرژی هسته ای که بازهم می‌تواند بازگو کننده چنبین افتراقاتی باشد .
مخالفین استفاده از انرژی هسته ای در آلمان- که از اقشار مختلف اجتماعی هستند - می‌توانند اعتراضاتی را سازماندهی کنند وبالاخره   پس از سالها تلاش و درگیریهای مختلف در ابعاد و زمینه های گوناگون، دولت مجبور گردید که مصوباتی بگذراند مبنی بر خاموشی متواتر نیروگاههای اتمی و عدم استفاده از انرژی هسته ای.اما درجوامعی مانند چین و روسیه اگر چنین خواستی از طرف اقشاری از مردم مطرح شود معلوم نیست با چه سرنوشتی مواجهه خواهند شد.درایران هم که   این آش شلقمکاری که رژیم درست کرده جرءخطوط قرمز خود میداند ومخالفت با آن مانند گذر از میدان مین می‌باشد خصوصااینکه عده‌ای آن را جزءحقوقی میدانند که امپریالیستها می خواستند پایمالش نمایند!

(2)
این انسداد سیاسی ذاتی چنین رژیمهایی، مختص دوره کنونی وزمان حاضر هم نیست، باکمی دقت می‌توانیم متوجه شویم که دولتهای مختلف خصوصا در مقاطعی که ضرورت داشته چنین انسدادی را در دستور کاری خود قرار دادذه اند وبا سرکوب وکشتار آنرا به پیش برده‌اند.آنچه اکنون در مصر وترکیه جریان دارد از بارزترین نمونه ها ست.
دررژیم شاهنشاهی هم چنین روندی چنان جاری بود که کار بدانجا کشید تا حزبی مانند «حزب مردم» هم به تعطیلی کشانده شود ولیدر آن «عامری» در برخورد با گاوی که تصادفا!در جاده آمده بود کشته گردد.پس از آن هم شاه برای تحقق تمدن بزرگ، رستاخیزی نمود در جهت انسداد بیشتر سیاسی و چون مخالفین را اندک می‌شمرد رأی آن‌ها هم برای مقبولیت جهانی بی اثر می پنداشت. البته با گفتن اینکه « آن‌ها می‌توانند پاسپورت بگیرند و به هر جهنمی که می‌خواهند بروند»، مخالفین هم از الطاف همایونی خود بی نصیب نگذاشت.
در رژیم اسلامی هم ما شاهد روند انسداد سیاسی در اشکال مختلف هستیم. بارزترین آن در سال 1360 اتفاق افتادو منجر به این شدکه بالاترین مقام اجرائی رژیم فراری گرددو در ادامه آن چند سال بعد جانشین رهبر عزل و خانه نشین گردد.آنچه که درسال 1388 اتفاق افتاد که خود اظهر من الشمس است،فقط اینرا بگویم که اگر در زمان خمینی اوضاع چنان بود که فردی مانند بنی صدر حداقل بتواند صاحب مقامی بشود و بعد از گردونه قدرت کنار گذاشته شود اما حدود 30 سال بعد اوضاع سیاسی -اجتماعی بنحوی گردید و شکنندگی رژیم در چنان حدی قرار داشت و ضرورتها بگونه ای رقم خورد که جریان اصلی قدرت با خشونتی گسترده و حتا با گذر از روی جناره های برخی خودی ها انسداد سیاسی فزاینده ای اعمال نمو د و تا مقطع کنونی هم در حال افزودن بر دامنه آن می‌باشد.
اینرا هم اضافه کنم که 40سال بعد از آن الطاف همایونی اکنون با فراخوانهای مختلف شخص اول نظام به مخالفین برای رفتن بپای صندوقها،اینبار این الطاف خداوندی می‌باشد که بشکل وپژه ای شامل حال «خس وخاشاکها ، گوساله ها و حداقل 13 میلیون جهمنی » گردیده است.
(3)
این خضوع وخشوع بحدی مشمئز کننده هست که صدای بسیاری از هواداران روحانی هم در آورده،بطور نمونه : 300 نفر از هوادران روحانی در دانشگاههاو مراکز علمی در نامه‌ای سرگشاده خواستار این بودند که چنین بساطی یهن نگردد.

لینک دسترسی به متن نامه سرگشاده: www.akhbar-rooz.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست