سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

"ما نویسنده ایم"
سخنرانی در شب یاد بود جان باختگان در راه آزادی بیان و قلم برگزار کننده کانون نویسندگان ایران در تبعید واحد لندن بتاریخ ۲۴ نوامبر ۲۰۰۶ میلادی


دکتر گلمراد مرادی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱٣ آذر ۱٣٨۵ -  ۴ دسامبر ۲۰۰۶


 
 
حضار محترم،
هموطنان ارجمند و هموندان گرامی،
 
درود بی پایان بر شما، موضوع عرایض بنده در نشست امشب، به مناسبت یادی از جان باختگان در راه آزادی بیان و قلم، "سرنوشت قلم به دستان مردمی در سیستمهای دیکتاتوری " است.
اجازه دهید با یک بند بیت از سعدی شیرازی در رابطه با قدرت قلم آغاز کنم.
توانم که تیغ سخن بر کشم          جهانی سخن را قلم درکشم
و یک مثل ایرانی که می گوید: قلم برابر تیغ است، اما فاضلتر (دوات را غرض آن بود کاندران قلم است ...) پس قدرت قلم بی زوال است، بهمان دلیل مستبدان و واپسگرایان از آن وحشت دارند.
 
قریحه نویسندگی، که گرایش قلم بدست گرفتن در برخی از انسانهای یک جامعه را تقویت می کند، از اول هشدار نمیدهد که اگر در راه منافع اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردمان جوامعی که حکومتهای دیکتاتوری برآنها حاکم است، قلم بچرخاند و برای تصادف، این قلم به دست خودش، یکی از شهروندان چنین کشور و جامعه ی دیکتاتور زده ای باشد، آنگاه چه آینده دهشتناکی در انتظارش خواهد بود! نمیداند که چه تهمت های ناروائی بخاطر حقیقت گفتن و روشنگری به او خواهند زد، نمی داند که چه اعترافاتی برای گناهان نا کرده از او خواهند گرفت و نهایتا نمی داند که اورا می دزدند، به مخفی گاهی می برند و پس از شکنجه، توهین وناسزا به وضع فجیعی می کشند و آب ازآب هم تکان نمی خورد.
 
انسان هنگامی که قلم به دست گرفت و با بی خبری از آینده، نیمی از این راه پر مخاطره را طی نمود، (می گویم پرمخاطره، زیرا قلم به دست گرفتن در حکومتهای دیکتاتوری و واپسگرا همیشه با خطرات جدی همراه است)، تازه متوجه می شود که بیش از دو راه برای ادامه کار و زندگی در پیش ندارد. یا باید هرگونه که زمانه می چرخد، قلم را نیز همانگونه بچرخاند و تازه اگر، دارای وجدانی بیدار باشد، به قول سیاوش کسرائی، باید همانند شمع در درون خویش، قطره قطره بسوزد و واقعیت جامعه را نادیده بگیرد، و یا علاوه بر این، اگر وجدان بیدارش بیشتر به او فشار آورد و دل به دریا زد که در راه توده ها گام نهد و حاضر نباشد، هر بهائی، حتا بهای خودخوری از درون را، فقط برای زنده ماندن و زندگی کردن بپردازد، بدون شک سر نوشتی بهتر از آن عزیزان "سرموضعی" که شبانه به جوخه های اعدام سپرده شدند و یا برسر سفره عقد وعروسی آنهارا گرفتند و تیرباران کردند و یا در خیابانها دزدیدند و سر به نیست کردند و یا مانند مامجبور به ترک دیارخویش کردند که اینهم خود نوعی از قطره قطره در غربت سوختن است، نخواهند داشت.
البته شعار دادن و دور ازصحنه نشستن آسان است، اما عمل کردن، نه! بی تردید هموندان بزرگ و قهرمان ما خطر انتخاب راه دوم، یعنی زندگی نکردن به هر بهائی را، با آگاهی تمام میدانستند. آنها خوب می دانستند، درجامعه ای بدنیا آمده اند و درآن مجبور به زندگی هستند که جایزه نوبل وطنی انتظارشان را نمی کشد، بلکه چه بسا اگر کمی از خود سانسوری نیز غفلت کنند، به قول شاعر بزرگ ما، ناصر خسرو قبادیانی، رها کردن قلم و زبان، برای ادامه حیات خود آنها زیان آور خواهد شد:   "بس سر که بریده ی زبان است
                                                                  با یک نقطه زبان زیان است".
  پس اگر زبان و قلم آنها "به خطا" برود، زیان بار خواهد شد و با دار و درفش سر و کار خواهند داشت و یا بعنوان مثال، همانند اعدامهای تابستان سال ۱٣۶۷ و قتلهای زنجیره ای که ما هر ساله یاد غم بار آن را جاودان و زنده نگه می داریم، در سیستم های مستبد و قرون وسطائی نظیر جمهوری اسلامی در روز روشن سر به نیستشان خواهند کرد. میگویم در روز روشن و بی پروا، زیرا لیبرال ترین شاخه این جمهوری اسلامی که خاتمی بود، در کتابش زیر نام "بیم موج"، با صراحت این گونه گفته است:   "جامعه ما جامعه دینی است و طبیعی است که بی‌ دینان، مدعی روشن فکری، در این جامعه پایگاه و در دل مردم جایگاهی نداشته باشند و نداشته‌اند .... (!!!) روشنفکر بی‌ دین بخواهد یا نخواهد و بداند و یا نداند، آب به آسیاب دشمن می‌ ریزد، دشمنی که مخالف استقلال ما است و با فرهنگ اصیل و دیانت و آزادگی این ملت سر ستیز دارد .....". نقل شده از مقاله هموندمان بهرام رحمانی، یکی از اعضای جمع مشورتی، کانون نویسندگان ایران در تبعید. این بدان معنا است، اگر بی دینان دست از پا خطا کنند سرنوشتشان بهتر از سرنوشت "دشمنان اسلام" (هر غیر مسلمان) نخواهد بود.
 
یکی از اشتباهات برخی از نیروهای چپ در اوایل انقلاب، که از جمهوری اسلامی و خط آیت الله خمینی حمایت کردند، نا دیده گرفتن این شیوه تفکر اسلامی بود و بدین ترتیب بزرگترین ضربه را در مرحله نخست به خودشان زدند. بدون اغراق این حمایت و بدنبال آن تفرقه نیروهای مترقی خود پایه و اساس این دیکتاتوری خشن مذهبی را محکم کرد که هنوز هم همه روشنفکران را بدون استثناء قلع و قم می کند. بنابراین می توان به این نتیجه رسید، تا زمانی که اکثر یک جامعه درنا آگاهی به سر می برد و از سیاست دوری می گیرد، خواه نا خواه میدان را برای رشد این چنین دیکتاتوری باز می گذارد و اگر این دیکتاتوری حاکمیت مطلق خودرا برجامعه تثبیت کند، در آن حال، قلم به دست و روشنفکر مردمی، سر نوشت درخشانی نخواهد داشت. لذا باید آرام ننشست و در راه بر چیدن بساط چنین دیکتاتوری کوشید.
 
متأسفانه هستند بسیاری از قلم به دستان ارجمند که فکر می کنند، آنها باید فرهنگ ساز باشند و قلم خودرا در سیاست، دخالت ندهند. این عزیزان یک نکته را بطور کلی نادیده می گیرند و آن همین نا آگاهی فرهنگی درجامعه ای است که خود آنها عضو برجسته آنند و حتا از نخبگانش. اگر ما با دقت بجامعه خود بنگریم، متوجه خواهیم شد که بهیچ وجه نمیتوانیم فرهنگ و ادب و سیاست را از هم جدا کنیم. زیرا آگاه نبودن بهمین فرهنگ و ادب است که ما را از سیاست دور می کند و به دیکتاتورها امکان تسلط و حاکمیت می دهد که جوی بوجود آورند که درآن حد اقل بخش بزرگی از ما مجبور به خود سانسوری بشویم و یا اکثریت جامعه وادار به سکوت بشوند. شاعران بزرگ ما در قرون وسطا با زبان بی زبانی و گاه در لفافه این نکات مهم را یادآور شده اند که برای نمونه اگر بخواهیم جهان دارالامان باشد، پس باید بقول صائب تبریزی، زبان را در کام زندانی کنیم:
                    "زبان تا بود گویا تیغ می بارید بر فرقم
                                                  جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیم".
بدون شک با موجودیت حکام مستبد، ما نیز سر نوشتی بهتر از هزاران زندانی سیاسی تابستان ۱٣۶۷ و یا نویسندگان مردمی مانند، سعید سلطان پور، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، پیروز دوانی، مجید شریف، سعیدی سیرجانی، احمد میرعلایی، غفار حسینی، ابراهیم زال زاده و دهها شاعر و نویسنده دیگر نخواهیم داشت. ما بخوبی می دانیم که این هموندان نتوانستند و نخواستند زبان را در کام محبوس کنند و یا قلم را فقط در خدمت فرهنگ مورد پسند سر دمداران حاکم بگیرند و غیر سیاسی بچرخانند. به همین دلیل تیغ بارید بر فرقشان. البته اکثر این روشنفکران روشندل و شاعران و نویسندگان و هنرمندان قلم بدست و خلاقان هنر و فرهنگ جامعه، همراه دیگر همر زمان خود که با گرایش به سازمانهای سیاسی گونا گون قلم می زدند، یک گام پا را جلوتر گذاشته بودند و دانش خود را محدود به خلاقیت فرهنگ و ادب نمی کردند، بلکه آنها بر این باور بودند که گفتار وقلم وکار ادبی را باید درخدمت تعلیم و تربیت سیاسی جامعه نیز قرار داد. به همین دلیل سر خود را در راه آن هم دادند.
  اکنون ما نیز می گوئیم راه آنها درست بوده و باید ادامه داشته باشد، در غیر آن صورت، آنگونه که در پیش اشاره شد، سر نوشت همه ما و کل جامعه بهتر از سر نوشت آنها نخواهد بود. در طول تاریخ، قلم و بیان مردمی، مدام دشمن مستبدان و مطلق گرایان بوده و هست.
همه عزیزان حاضر داستان انوشیروان "عادل" و مشورت او با نخبگان جامعه را در تاریخ خوانده اند که او چگونه به پرسشهای درست برخی ازحضار پاسخ می گفته است. گویند در یک نشست سالانه انوشیروان پس از توضیح شیوه مالیات بگیری در جمع نمایندگان طبقات مختلف، گفت: کسی پرسشی دارد؟ معلمی دست بالا کرد و پرسید: شاها اگر سالی خشکی و بی حاصل شد، کشاورزانی که نتوانند مالیات خودرا بپردازند، چه کار باید بکنند؟ این انوشیروان عادل پرسید: از چه طبقه ای هستی؟ او پاسخ داد: از طبقه معلمان. سپس انوشیروان دستور داد آنقدر با قلم دان بر سر او بکوبند تا بفهمد! نوچگان آنقدر برسر او کوبیدند تا معلم بیچاره در دم جان داده بوده.
  از این نمونه ها فراوانند، یعنی در واقع در سراسر تاریخ همه عدالت خواهان و پرسش گران و قلم به دستان مردمی سر نوشت بهتری از این معلم نداشته اند.
 
مگر در همین بیست و چند سال پیش، آیت الله خمینی با گفتن: "بشکنید این قلمها را"، هشداری برای پایه گذاری یک استبداد خشن
و دینی نداد؟ او هم بظاهر معتقد به حکومت "عدل اسلامی" بود. فرق بین استبداد پادشاه ساسانی که "عدل انوشیروان" نام داشت با استبداد خمینی که عدل اسلامی نام گرفت، در آن است که در زمان انوشیروان، مردم ما پایشان به خارج، باز نشده بود و کمترین خارجی در مملکت ما بودند، اما در زمان خمینی روزگار دگری شد. او می توانست و باز ماندگانش می توانند هر منتقد را از عوامل خارجی به حساب آورند و نه اینکه قلم های آنها را شکسته و می شکنند، بلکه دستور دزدیدن و سر به نیست کردن آنها را داده و می دهند. خمینی نه اینکه به قلم به دستان چپ و بیخدا و لیبرال هیچ رحمی نکرد، بلکه دستور قتل عام جوانان مسلمان مجاهد را داد، چون آنها با چپ ها نشست و برخاست کرده بودند و احتمال داشت، روزی ازمیان آنان نیز قلم بدستی بر خیزد!
نامه آیت الله منتظری قائم مقام آن زمان خمینی که در خاطرات منتظری آمده است و از طرف بسیاری از قلم به دستان به آن استناد شده، خود بهترین گواه این ادعا است که خمینی یکی از بزرگترین مستبدان و نا آگاه پروران تاریخ مذاهب و بویژه مذهب شیعه بوده است. شیعه ای که بیش از ۱٣۰۰ سال تحقیر می شد، خمینی انتقام این تحقیر شدن را از روشن فکران و قلم به دستان جامعه گرفت. در نامه آیت الله منتظری در رابطه با کشتار جمعی زندانیان سیاسی، خطاب به آیت الله خمینی آمده است:
" “ ... پس از عرض سلام و تحیت، به عرض می‌رساند راجع به دستور اخیر حضرت عالی مبنی بر اعدام منافقین موجود در زندان‌ها. اعدام بازداشت شدگان حادثه اخیر را ملت و جامعه پذیرا است و ظاهرا ، اثر سوئی ندارد ولی اعدام موجودین از سابق در زندان. آن‌ها اول ا ؛ در شرایط فعلی حمل بر کینه توزی و انتقام‌جویی می ‌شود و دوما؛ خانواده‌های بسیاری را که نوعا ، متدین و انقلابی می‌باشند ناراحت و داغدار میکند و آنان جدا ، زده می شوند. و سوما؛ بسیاری از آنان سر موضع نیستند ولی بعضی از مسئولین تند، با آنان معامله سر موضع میکنند. و چهارما، در شرایط فعلی که با فشارها و حملات اخیر صدام و منافقین، ما در دنیا چهره‌ی مظلوم به خود گرفته‌ایم و بسیاری از رسانه‌ها و شخصیت‌ها از ما دفاع میکنند، صلاح نظام و حضرتعالی نیست که یک دفعه تبلیغ علیه ما شروع شود. و پنجما؛ افرادی که به وسیله دادگاه‌ها با موازینی در سابق محکوم به کمتر از اعدام شده‌ اند، اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازه ‌ای، بی اعتنایی به همه‌ی موازین قضایی و احکام قضات است و عکس‌العمل خوب ندارد. و ششما؛ مسئولین قضایی و دادستانی و اطلاعات ما در سطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تأثر از جو بسیار فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی بسا بی گناهانی یا کم ‌گناهانی هم اعدام می شوند، و در امور مهمه احتمال هم منج ر است. و هفتما؛ ما تا حالا از کشتن‌ها و خشونت‌ها نتیجه‌ای نگرفته‌ایم جز این که تبلیغات را علیه خود زیاد کرده‌ایم و جاذبه منافقین و ضدانقلاب را بیشتر نموده‌ایم؛ بجاست مدتی با رحمت و عطوفت برخورد شود که قطعا ، برای بسیاری جاذبه خواهد داشت. و هشتما؛ اگر فرضا ، بر دستور خودتان اصرار دارید، اقلا ، دستور دهید ملاک اتفاق نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اکثریت، و زنان هم استثناء شوند مخصوصا ، زنان بچه‌دار و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز، هم عکس‌العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود و بعضی از قضات متدین بسیار ناراحت بودند و به جاست این حدیث شریف مورد توجه واقع شود: قال رسول الله ص " ادرئو الحدود عن المسلمین ما استطعتم فان کان له مخرج فخلوا سبیله فان الامام ان یخطی فی العفو خیر من ان یخطی فی العقوبه". والسالم علیکم و ادام الله ظلکم ” .   ١٦ ذی الحجه ١٤٠٨ (٩/٥/٦٧) "
همین جملات ساده و تقاضا مانند باعث شد که گویا خمینی در دیداری با او بگوید: "می دانستم که بعد ازمن نمی توانی مملکت را اداره کنی" (نقل بمعنی) و بلا فاصله منتظری را خطری برای ادامه دیکتاتوریش دید و با وصف اینکه یکی از مهره های مهم و مورد اعتماد خودش بود، اورا غضب کرد و بر کنارش نمود که امروزه گوشه نشین شده است.
دوستان ارجمند،
در پایان باید عرض کنم که مشکل ما مردم به اصطلاح جهان سوم، بالا بودن درجه نا آگاهی است و شدت داشتن اختلافهای بی مورد در بین نیروهای خارج نشین، مخالف رژیم. همین است که به سادگی می توانند ما را قلع و قم کنند و همینطور است که جانشینان دیکتاتورهای قبلی با امیدواری برای به قدرت رسیدن مجدد کوشش می کنند.
امیدوارم جامعه روشنفکری وقلم به دستان، ازخواب بیدارشوند و انتقاد از همدیگر را حمل بر دشمنی نکنند.
 
هایدلبرگ آلمان فدرال ۲۲ نوامبر ۲۰۰۶       
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست