سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کریس ویلیامز
چگونه به یک تمدن زیست محیطی میرسیم و چه کسی آنرا میسازد؟


پروین اشرفی


• به گفته دانشمندان، ما اکنون رسما در میانه ششمین انقراض بزرگ زندگی می کنیم، اما اقتصاد جهانی هنوز به سویی نرفته است که تهدید موجود تغییرات آب و هوایی به تمدن بشری و به بیشتر زیست کره را مانع گردد. آیا شرکت های فرا ملیتی و رهبران سیاسی ای که از آن مراقبت می کنند در خواهند یافت که به نفع حفاظت از خود آنها نیز هست که به مشکل تغییرات جهانی آب و هوایی بپردازند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۴ آبان ۱٣۹۴ -  ۵ نوامبر ۲۰۱۵



به گفته دانشمندان، ما اکنون رسما در میانه ششمین انقراض بزرگ زندگی می کنیم، اما اقتصاد جهانی هنوز به سویی نرفته است که تهدید موجود تغییرات آب و هوایی به تمدن بشری و به بیشتر زیست کره را مانع گردد.
آیا شرکت های فرا ملیتی و رهبران سیاسی ای که از آن مراقبت می کنند در خواهند یافت که به نفع حفاظت از خود آنها نیز هست که با توقف استفاده بی امان از سوخت های فسیلی ، به مشکل تغییرات جهانی آب و هوایی بپردازند؟ برای اقتصاد سرمایه داری چقدر تمام میشود تا به دغدغه های زیست محیطی اولویت بدهد؟ شاید وقتی ۱۰ تا از بزرگترین کمپانی های نفت و گاز نامه ای را امضاء کرده و رهبران جهان را به امضاء یک قرارداد موثر در مذاکرات بین المللی آب و هوایی در ماه دسامبر در پاریس فرا بخوانند، پیشرفتی صورت گرفته است. در بیانیه ای که احتمالا بسیاری را شگفت زده خواهد کرد، مدیران اجرایی این ۱۰ شرکت بزرگ سوخت های فسیلی اعلام کنند که "ما به تلاش خود در کمک به کاهش انتشار گازهای گلخانه ای ادامه میدهیم،" همانگونه که ظاهرا خود را به حصول "آینده ای با ۲ درجه سانتیگراد " موظف میدانند.
با این حال اکسان، بزرگترین شرکت نفت، بشدت مشغول تضعیف تحقیقات آب هوایی خود در دو دهه گذشته می باشد، و در هر فرصتی تخم شک در مورد واقعیت تغییرات آب و هوایی میکارد. کمپانی های سوخت های فسیلی نیز بطور مشابهی رشد انرژی های قابل تجدید و سخن در مورد مطالبه آن را دست کم میگیرند. شل، یکی از امضاء کنندگان بیانیه، در گزارش سالانه اخیرخود به سهامداران، پیش بینی کرد که در سال ۲۰۴۰ تقاضای نفت و گاز، ۱۴ الی ۵۵ درصد بیشتر از امروز خواهد بود، در نتیجه گسترش حفاری در قطب شمال را توجیه مینماید. آیا بزرگترین شرکت هایی که در هر گوشه ای از دنیا، عجولانه در جستجوی استخراج سوخت های فسیلی بیشتر هستند، میتوانند پاسخی برای کاهش تولید سوخت های فسیلی باشند؟ جوسو جان ایماز ، مدیر اجرایی شرکت گاز ریپسول میگوید " ما میتوانیم بخشی از مشکل باشیم، اما مطمئنیم بخشی از راه حل نیز میباشیم."
نگرانی های مربوط به تغییرات آب و هوایی، از دست دادن تنوع زیستی، اسیدی شدن و آلودگی اقیانوس، برای تسریع تغییرات در نظم اقتصادی جهانی کافی نیستند. تغییرات در سرمایه داری به احتمال زیاد از طریق تغییر در سودآوری درونی ای متحقق میشود که اعمال اقتصادی را مجبور به تغییر میکند، از طریق جنگ طبقاتی که اشکالی از مناسبات تولیدی و اجتماعی غیر قابل قبول را بوجود می آورد، از طریق نوآوری تکنیکی سودآور، یا از طریق نفوذ سیاسی شرکت هایی که از منافع ژئوپولیتیک و اقتصادی طبقه سرمایه دار به مثابه یک کل، هویت گرفته و بنا بر آن عمل می کنند.

دینامیسم های سرمایه داری
واضح است که با رشد قوی ترین و رادیکال ترین جنبش زیست محیطی در کشورهای شمال و بویژه در کشورهای جنوب ، فشار برای تغییر ایجاد شده است. این واقعیت که برخی از کمپانی های نفت و گاز، با بخش روابط عمومی متهاجمشان، در حال پاسخگویی هستند، گواهی است بر این فشار. اما این جنبش تاکنون نتوانسته است نوعی از تغییر مورد نیاز را، که در این مقیاس ضروری است، ایجاد نماید. انجام این امر یعنی رد کامل سرمایه داری، یا حداقل سقوط نئولیبرالیسم، و ظهور دوباره دولت در زندگی سیاسی و اجتماعی داخلی، در خارج از حوزه امنیت، بخش های نظارت و بخش های حقوقی کیفری.
سرمایه داری به مثابه یک سیستم، تنها به افزایش بهره وری نیروی کار توجه دارد. چرا؟ آنچه که سیستم را به پیش میراند اجبار درونی است برای به حداکثر رساندن انباشت سودآور از طریق تولید و فروش کالاها بر پایه رقابت هر چه گسترده تر. این انباشت سودآور، به مثابه نیروی محرکه ای است که از طریق روشی که سرمایه به دنبال مرزهای جدید میگردد تا آن سود را تأمین نماید، مشهود است، صرفنظر از دو دهه مذاکرات بین المللی آب و هوایی و افزایش گزارشات وخیم علمی در مورد وضعیت رو به زوال زیست کره.
آن نورآوری های جدید ممکن است فیزیکی باشند و مناطق بکر پیشینی را که نسبتا عاری از تجارت کالایی برای قدرت باد و یا تولید نفت است، نمایندگی کنند، مانند اطراف دریاچه تورکانا در کنیای شمالی. ممکن است نوآوری های جدید تکنولوژی باشند که آنها را به مناطق فیزیکی جدید میبرد، مانند حفاری در اعماق دریا در سواحل شرقی ایالات متحده آمریکا یا در قطب شمال، استخراج ماسه های نفتی در آلبرتا یا استخراج نفت و گاز در داکتوتای شمالی. یا ممکن است مهندسی ژنتیک باشد و خصوصی سازی و کالاسازی تکه های ژن سودآور گیاهان، حیوانات و باکتری ها. میتواند به شکل نوآوری جدیدی باشد در تولید خواسته های مصنوعی و تبدیل آن به نیاز از طریق تبلیغات. یا میتواند از طریق گسترش اجباری به بازارهای جدید باشد، از طریق امپریالیسم، معاملات تجاری بین المللی یا نهادهای مالی بین المللی . جنگ آشکار نیز بعنوان آخرین چاره برای تأمین منابع و قدرت ژئوپولیتیک، بعنوان گزیده ای برای قدرتمندترین دولت ها، همچنان باقی میماند.
اگر این فرض درست باشد، سیستم تنها در نقطه ای به تهدیدات زیست محیطی پاسخ میدهد که یک تأثیر کوتاه مدت و مشخص منفی بر انباشت جهانی به مثابه یک کل وجود داشته باشد. این یعنی فرسودگی مشخص و زوال تدریجی مردم و طبیعت ار کار سریع ، طولانی مدت و سخت، امری که بعنوان بهره وری از نیروی کار ، و یا بهره وری از منابع طبیعی، شناخته شده است ، هر دوی آنها بر روی سود و از این رو بر روی انباشت، تأثیر خواهد گذاشت.
اختلالات هوایی عمده و حوادثی مانند طوفان های شدید، گردباد، سیل و خشکسالی در کشورهای جداگانه، برای تأثیر جهانی بر روی دینامیسم انباشت سرمایه داری کافی نیستند. این امر تاحدودی بخاطر این است که سیستم میتواند از طریق طرح های بیمه اتکایی، افزایش نرخ بیمه و یا در مورد کشورهای در حال توسعه، از طریق کمک های اضطراری (با نرخ بهره مناسب) خود را در رابطه با این مشکلات عایق بندی کند. بخشا هم اینگونه عمل میکند، زیرا همه اشکال هزینه ، از منظر تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی، کالای اقتصادی سیستم هستند. هزینه های بیشتر، از هر نوعی که باشد، حتی اگر برای بازسازی خانه های تخریب شده توسط یک گردباد شدید غول پیکر باشد، یا تخلیه آب تونل متروهای سیل زده زیرزمینی، یا تخلیه مردم و بستری کردن آنها، یک کمک مثبت به تولید ناخالص داخلی است، زیرا کمک های دولتی است برای بازسازی شهرها. ایالات متحده آمریکا تا حالا دیده است که دو شهر مهم آن در اثر تغییرات آب و هوایی قدرتمند، در زیر گردبادهای عظیم مدفون شده اند. با این وجود، دولت آن، از هر خط سیاسی هم که باشد ، وقتی نوبت به انجام کاری میرسد که در عرصه مذاکرات بین المللی در مورد آب و هوا معنایی داشته باشد، همچنان یکی از سرسخت ترین ها باقی میماند.

نقش امور مالی و فرسایش دموکراسی
رشد بخش مالی در طی ٣۰ سال گذشته، و اهمیت رو به رشد آن برای تولید ناخالص داخلی که اغلب به مثابه "مالی کردن" اقتصاد معنا شده است، نه تنها نابرابری فزاینده، بلکه توانایی سرمایه درحرکت سریع از یک منطقه به منطقه دیگر برای پاسخ به بحران های سرمایه گذاری را نیز تسهیل کرده است. سرمایه گذاران بلند مدت، مانند صندوق بازنشستگی، بطور مداوم در معرض شکار مکان های سودآور برای سرمایه گذاری و اندوختن پول نقد، قرار میگیرند. هر زمان که نرخ سود، بخاطر تنزل زیست محیطی یا تنزل اجتماعی که سود را تهدید میکند، کاهش می یابد، یا زمانی که زیرساخت ها بیش از حد صدمه خورده اند که بتوانند کالاها را نقل مکان بدهند، یا کالاها دیگر نمیتوانند تولید بشوند زیرا برق نیست، سرمایه از طریق بازارهای مالی بین المللی در یک چشم به هم زدن تغییر مکان میدهد.
تا زمانی که سیستم به مثابه یک کل قادر به تولید و فروش کالاها با نرخ رو به رشد است، حال چه آنها مفید باشند یا نباشند، و به گسترش خود از طریق مصرف منابع طبیعی و به افزایش بهره وری از نیروی کار ادامه بدهد، به مسیر کنونی خود نیز ادامه خواهد داد. تا زمانی که یک جنبش اجتماعی توده ای برای تغییر، غایب است، هیچ پاسخ منسجم یا هماهنگی از سوی نخبگان حاکم نیز، که کارشان اداره سرمایه داری است، وجود نخواهد داشت. این وضعیت با ظهور نئولیبرالیسم، ایدئولوژی ای که بر حق دولت در دخالت در منافع طبقه سرمایه دار به مثابه یک کل، محدودیت قرار میدهد، تشدید شده است.
دولت های دموکراتیک صوری در طول سه دهه اخیر، به دولت های بسیار مستبد تر تبدیل گشته و با زور بیشتری وارد عرصه امنیت و "دفاع از میهن" شدند و همزمان نیز از ایده های تأمین اجتماعی و تنظیم بازار دور گشتند. در واقع هر دو حرکت، تعیین کننده بوده و به هم وابسته هستند. هزینه اجتماعی کمتر، تور پوشش ایمنی کوچک تر به همراه سوراخ های بزرگتر و نابرابری بیشتر، فعالیت بیشتر، خشونت و حبس توسط بخش های قانونی پلیسی، امنیتی و جنایی را ناگزیر میسازد. در غرب، درست مثل هر جای دیگر، این روند پا به پای خروج از دموکراسی صوری پیش رفته است ، امری که ضروری است زیرا در یک انتخابات واقعی، مردم آن رهبرانی که سیاست های سرکوبگرانه را بر آنها تحمیل می کنند، انتخاب نمی نمایند- نتیجه ای که سرمایه داران و نخبگان حاکم به سختی میتوانند تحمل کنند.
از این رو، سرمایه در واقع نگران آلودگی و زباله نیست، مگر اینکه زمانی آنها به مانع قابل توجهی در مقابل سودآوری کلی آنها تبدیل شوند – امری که میتواند از اعتراض اجتماعی ناشی گردد، همانقدر که از محدودیت های زیست محیطی هم سرچشمه میگیرد، و "جواز اجتماعی کارکردن" آنها را تضعیف نماید. در واقع میخواهم استدلال کنم که باحتمال زیاد این امر بیشتر از اعتراض اجتماعی ناشی میشود، تا از فرسایش تدریجی منابع طبیعی. خواسته بهره وری و تسریع کار، بسیار بیش از حد غیرقابل تحمل شده است، زندگی کاری مردم را (در محل کار و یا در خانه) تنزل میدهد، به ویژه در دنیایی این چنین نابرابر، و مردم را به سازماندهی و اعتراض میکشاند. یا اینکه تنزل زندگی ، که ناشی از فعالیت های آلوده سرمایه در رابطه با سلامت و تولید مثل می باشد، بسیار آشکار شده است. ما شاهد هردوی این گرایشات در سرتاسر دنیا می باشیم، در کشوری پس از کشور دیگر. این همان جایی است که امید در آن نهفته است.
بسیار بعید است که محدودیت های منابع، به خودی خود به سرمایه داری خاتمه بدهد، یا تغییر چشمگیری را، البته در چارچوب زمانی ای که قوانین ترمودینامیک به ما میدهد، سبب شود. سرمایه بسادگی به یک مرز جدید و روش کالایی و انباشت جدید، حرکت خواهد کرد.
هنگامیکه انباشت سودآور در یک مقیاس جهانی، توسط تغییرات آب و هوایی نهایتا و بطور غیر مبهمی مورد تهدید قرار گرفته است، واکنش کلی تری توسط سیستم وجود خواهد داشت. لازم به گفتن نیست که این واکنش، به مراتب خیلی دیر است. اما در وهله دوم ، این واکنش بخشا به دلیل همان واقعیت، نظامی و بویژه ظالمانه خواهد بود. همانطور که لنین اظهار داشت، بحرانی وجود ندارد که سرمایه داری با واداشتن کارگران به پرداخت هزینه آن، نتواند حل نماید. بنابراین اگر شما فکر میکنند که نادیده گرفتن و یا انکار تغییرات آب و هوایی توسط سرمایه داری بد است، منتظر باشید تا ببینید که چه رخ میدهد وقتی سرمایه داران آنرا جدی میگیرند.
اگر بخاطر هزینه های غرق شده سرمایه گذاری سوخت های فسیلی ، و قدرت سیاسی ارائه شده توسط سرمایه داری فسیلی در عصر ایدئولوژی نئولیبرالی ای که قابلیت دولت ها را جهت اصلاح افراط آحاد منفرد سرمایه محدود میکند نبود، سرمایه داری به احتمال زیاد با سرعت بیشتری به سوی تولید انرژی از طریق انرژی های تجدید پذیر حرکت میکرد، حداقل در حوزه برق. اگرچه به کالا بدل کردن نور خورشید و بادکمی پیچیده تر است، تا زمانی که زمین به دست های خصوصی واگذار شده است و کارخانه هایی که توربین های باد و سلول های خورشیدی را تولید می کنند در دست بخش خصوصی است یا متعلق به دولتی است که بطور مشابهی به رقابت بازار متعهد است، اما این امر میتواند انجام گیرد. درواقع هیچ مانعی وجود ندارد به جز وزن تاریخی ، سیاسی و اقتصادی شرکت های سوخت فسیلی و غرق شده در سرمایه گذاری زیرساخت های آن، که بر بخش بانکی و مالی تأثیر میگذارد، تا گسترش کالایی جریان های همرفتی از آتمسفری که ما تنفس می کنیم و آفتاب که همه موجودات زنده نهایتا از آن زندگی می کنند.
اما در حال حاضر، بزرگترین شرکت هایی که شدیدا سودآور هستند، نرخ سود فوق العاده ۱۹ درصدی در سال ۲۰۱۴ را نشان میدهند، مانند شرکت اکسان موبایل، که یک واحد غول پیکر سرمایه در قلب امپراطوری اقتصادی و سیاسی نفت است. بنابراین چرا سرمایه داری تغییر کند؟

رشد در تحت سرمایه داری
صنعت نفت و گاز تحلیلگران بیشماری را به کار گرفته ، و سیستم سیاسی را به همراه رسانه های سرمایه داری تحت تأثیر قرار داده است تا اذهان عمومی را طوری شکل بدهد که با تولید بی وقفه سوخت فسیلی و نیاز به ادامه رشد تصاعدی آن، کنار بیایند. در حال حاضر آنها در ضرورت این رشد برای غلبه بر فقر استدلال میکنند – فقری که توسط خود سرمایه داری تولید شده و ضرورت آن است. در این دوره جدید از فعالیت های زیست محیطی، ریاضت اقتصادی و نابرابری گسترده، صنعت نفت متوجه شده است که حتی اگر نتواند کاملا به همان ترتیب سال های ۱۹۵۰، صراحتا مورد علاقه قرار گیرد، بهرحال از طریق ترس با ارزش خواهد شد : ترس از اینکه زندگی بدون تولیدات نفتی چگونه خواهد بود. رکس تیلرسون، مدیرعامل شرکت اکسان گفت به محض اینکه معلوم شود که اکسان در صدد است افزایس عرضه نفت را متوقف کند، "زمان کوتاهی نخواهد گذشت که چراع های همه خاموش خواهد شد."
آنچه که لازم می آید این است که یا باید انگیزه سود را از طریق توزیع مجدد انقلابی قدرت اجتماعی کاملا از بین برد، یا اینکه حداقل شرکت های نفتی را از طریق مقررات دولتی خلع سلاح نمود. این امر از اداره آنها توسط آمران سرمایه داری جلوگیری می کند، و مقادیر عظیمی از یارانه ها را از تولید سوخت فسیلی به سوی اشکال بی خطر تر و بادوام تر تولید انرژی سوق میدهد. این به معنای آن است که شما باید به اقدامات به شدت ضد سرمایه داری، حتی انقلابی، دست بزنید تا جلوی آنها را از حفاری برای نفت بیشتر بگیرید. ما دیده ایم که دولت اوباما، و دیگر دولت های سرتاسر دنیا، به دنبال استدلال همزمان هر دو مجموعه سیاست هستند – برخی از مقررات ها و حمایت از جایگزین های تجدید پذیر، خطوط دوچرخه سواری و غیره ، اما فقط تا آنجایی که در منطق بازار دخالت نکند، منظور من دخالت در توانایی ساخت سود است، یعنی باید گفت عدم دخالت فقط در آن جایی که از طریق گشایش راه های جدیدی برای انباشت، سودآوری را تکمیل میکند.
این امر در کنفرانس اخیر علمی در پاریس به صراحت آشکار شد، کنفرانسی که در آن دانشمندان و مشاورین دولتی، ضمن اینکه ادامه تعمیق فقر را برجسته ساختند، به "یک انفجار ناشی از اقتصاد کربنی در طول ۲۰ الی ٣۰ سال آینده" هشدار دادند. یکی از سخنرانان گفت که "وعده دوره سوخت فسیلی هرگز برآورده نشد"، "ما هنوز ۲ میلیارد نفر را داریم که با روزی ۲ دلار (۱.٣ پوند استرلینگ) زندگی می کنند". با اینحال ژوزف استیگلیتز، اقتصاددان ارشد سابق بانک جهانی و برنده جایزه نوبل و استاد دانشگاه کلمبیا ، ضمن توافق با نیاز به پایان دادن صنعت سوخت فسیلی و حمایت از جنبش عدم سرمایه گذاری در سوخت فسیلی، اظهار داشت که "ایجاد یک اقتصاد سبز نه فقط با رشد اقتصادی سازگار است، بلکه میتواند رشد اقتصادی را ارتقاء ببخشد."
صرف نظر لفاظی، همه اقداماتی که توسط دولت ها به اجراء درآمد هیچ ربطی به محدود کردن مصرف سوخت فسیلی نداشته است، بلکه فقط مصرف را به مناطق جدید کشاند. اگر ممنوعیت یا محدودیتی برای استخراج یا تولید مثلا ذغال سنگ در یک کشور رخ دهد، چیزی که بخاطر کاهش بهره وری از نیروی کار و رقابت از سوی بخش های دیگر انرژی نیز ممکن است اتفاق بیفتد، آن ذغال سنگ در جاهای دیگر استخراج شده و به فروش میرسد، درست مثل ذغال سنگ استخراج شده در ایالات متحده آمریکا که حتی در مقادیر بیشتری به ایستگاه های برق در چین حمل شده و در آنجا سوزانده میشود. در سال ۲۰۱۴، لایحه ای به مجلس نروژ ارائه شد که خواستار توقف حفاری جدید بود. زیرا در تضاد با سیاست های زیست محیطی نروژ تلقی میشد. این لایحه با ۹۵ رأی مخالف و ٣ رأی موافق رد شد. در بریتانیا، قانون مربوط به زیر ساخت در سال ۲۰۱۵ اعلام میدارد که "هدف اصلی و استراتژی، به حداکثر رساندن بهبود اقتصادی نفت انگلستان میباشد."
هیچ چیز ضد سرمایه داری مشخصی در مقررات جاری مربوط به انرژی، یا در هر حوزه دیگر از انباشت سرمایه، وجود ندارد، اما همین امر دقیقا همان چیزی است که برای بشریت لازم می آید تا بطور دسته جمعی یک زیست کره با ثبات را حفظ نماید. در واقع کاملا عکس آن دارد رخ میدهد. در حال حاضر با توجه به گسترش وسیع استخراج در ایالات متحده، صنعت نفت از طریق لابی کردن برای پایان دادن به محدودیت در صادرات نفت، مبارزه ای را براه انداخته است تا تولید نفت را گسترده تر نماید. گسترش استخراج نیز به نوبه خود عامل اصلی کاهش چشمگیر اخیر در قیمت جهانی نفت و گاز طبیعی گردیده است. افت قیمت ها، دارای پیامدهای چشمگیر ژئوپولیتیک می باشد، واقعیتی که در تمام کشورهای متأثر از آن، گم نشده است.
رشد، به خودی خود بسادگی مسئله نیست. روشی که رشد در آن محرک رشد بیشتر میشود، یعنی روشی که ویژگی مشخص سرمایه داری است، مسئله است: زیرا دقیقا اصل سرمایه داری این است – انباشت به منظور انباشت. انرژی بیشتر بادی و خورشیدی به معنای کاهش سوخت های فسیلی نیست. به زبان رئیس جمهور اوباما، به معنای استفاده از "همه آنها" است. چرخش به سوی نفت در قرن اخیر، تقاضا برای ذغال سنگ را از ارزش نیانداخت . کاملا برعکس، با اجازه دادن به ما که ماشین های بزرگتری بسازیم و تکنولوژی بیشتری برای استخراج از معادن سخت تر بکار گرفته شود، این تقاضا را افزایش داد. اختراع ماشین بخار قبل از نفت، مشخصا برای استخراج بیشتر ذغال سنگ ، برای ساختن کارخانه های بیشتر، و برای گسترش تولید پنبه برای سوخت امپراطوری بریتانیا، بر بستر مالکیت برده داری در جنوب ایالات متحده آمریکا تأسیس شد. بسیاری این امر را به مثابه حلقه بازخورد تکنولوژی توصیف می کنند، اما این مسئله نیست، بلکه مسئله روابط اجتماعی است. این یک حلقه بازخورد سازگار با مناسبات اجتماعی است که در تحت سرمایه داری عمل می کند.   

اجتماعی و زیست محیطی
دست زدن به یک اقدام ضد سرمایه داری از طریق یک جنبش توده ای که خواستار تغییرات اجتماعی – زیست محیطی باشد، به معنای کنترل تولید است از طریق مقررات دولتی که تولید سوخت فسیلی را محدود کند، و همزمان همه پول های جاری ای که صرف رایانه های نفتی میشود، و بدهی مالیاتی و غیره را پاک میکند، به تنظیم مجدد ریرساخت کشورهای مدرن اختصاص داده شود. صندوق بین المللی پول این مبلغ را تقریبا ۲ تریلیون دلار محاسبه کرده است. شهرهای جدید، شبکه های جدید حمل و نقل و سیستم های نوین تولید انرژی و توزیع باید ساخته شده و نیروی حیاتی سرمایه داری از آن گرفته و به تاریخ سپرده شود.
امروزه هیچ مسئله عمده ای وجود ندارد که همزمان یک مسئله محیط زیستی و اجتماعی در هم تنیده نباشد، و همکاری تعیین کننده ای با یک دیگر نداشته باشند. مثلا یافتن درمان سرطان را در نظر بگیرید. آیا سرطان بعنوان یک پدیده اجتماعی و یا طبیعی دیده میشود؟ کجا میشود یک خط فاصل بین این دو کشید؟ آیا خطی وجود دارد؟ اجتماعی کجا پایان می یابد و طبیعی کجا آغاز میشود؟
بهترین راهی که مسئله سرطان را میشود حل کرد چیست: ادامه واریز کردن میلیاردها دلار به شرکت های پژوهشی خصوصی که به بررسی مسیرهای ناب علمی بیوشیمی و ژن های داخل سلول های حیوانی می پردازند؟ یا اینکه کارگران، کشاورزان و دانشجویان بر کارخانه ها و مراکز پژوهشی تسلط یابند و آنها را بطور جمعی و بصورت دموکراتیک و با شیوه ای سازگار با محیط زیست و عادلانه اداره کنند، جایی که در آن هدف تولید برای نیاز است و نه سود؟ کدام شیوه به احتمال زیاد کاهش سریعتر و موثرتر سرطان را حاصل مینماید؟
آیا حفظ خانه تان در مقابل حراج آن به خاطر عدم پرداخت وام مسکن، همانقدر یک مسئله محیط زیستی نیست که یک مسئله اجتماعی است؟ همان کاری که صدها هزار مردم در ایالات متحده آمریکا از سال ۲۰۰٨ تلاش کردند انجام دهند؟ خانه تان بخشی از محیط زیستتان است. آیا جدل برای کنترل بهتر انتشار گازهای گلخانه ای در یک کارخانه بخاطر تأثیرات آن بر کارگران و سلامت مردم محل، یک مبارزه اجتماعی است یا محیط زیستی؟
همانگونه که مارکس ذکر کرده است سرمایه داری گورکن خود را در قالب مردمی که مورد استثمار میدهد، اما همزمان به آن نیاز نیز دارد، بوجود می آورد. سرمایه داری زمانی که همه طبیعت را به کالا تبدیل میکند، تو گویی به تعویض بی وقفه دنده چرخی در یک ماشین یا تعویض یک کارگر در خط مونتاژ پرداخته است، در درازمدت خود را ابتدا منطقه ای، اکنون جهانی، تضعیف مینماید: کشتزار درخت به جای جنگل، تغذیه حیوانات از مواد تغلیظ شده به جای مزارع، مد جهانی به جای فرهنگ محلی، آسمانخراش های بیروح و بلوک های بتونی به جای تنوع یک پارچه و معنادار محیط های شهری. با این وجود، سرمایه برای تسهیل انباشت، طبیعتا میکوشد که یک مجموعه ای از مناطق بخصوصی را برای ترویج انواع تفاوت فرهنگی و یا زیست محیطی به کناری بگذارد، تا کالا شدن گردشگری را در مناطق جغرافیایی معینی برانگیزاند و افزایش دهد.

بازترسیم آینده
باید از خود این را سئوال بکنیم : هدف از یک شهر چیست؟ آیا به منظور تسهیل و به حداکثر رساندن انباشت سرمایه است؟ یا تسهیل و به حداکثر رساندن تکامل،خلاقیت و شادی انسان؟ اینکه چگونه به این سئوال پاسخ بدهیم، توسط اینکه کی قدرت اجتماعی را داراست و در چه نوع جامعه ای، و از این رو کدام یک از ارزش های اجتماعی انسان برای رفاه آن جامعه امری ضروری دیده شده است، تعیین میشود.
بسته به نتیجه آن تصمیم، دو نوع شهر کاملا متفاوت ساخته خواهد شد: متفاوت در آرایش فضایی، در اتصال روستا و مناطق کشاورزی و در محدوده شهرها، در اشکال حمل و نقل، در محل کار، اوقات فراغت، بهداشت، در مقدار فضای سبز، ساخت ساختمان ها، نوع ساختمان ها، در تولید انرژی و در تولید اقلام ضروری دیگر.
چنانچه بپذیریم که ما از طریق اقدامات و روابط اجتماعی ایجاد شده توسط سرمایه داری، وارد یک عرصه نوینی از زمان زمین شناسی تحت سلطه فعالیت های انسانی شده ایم، آنوقت اگر ما موفق به سرنگونی مناسبات اجتماعی سرمایه داری شویم، چه رخ خواهد داد؟ مسئله فقط ساخت یک جامعه جدید نخواهد بود، بلکه فروریختن جامعه کهن نیز میباشد. به دست گرفتن و دوباره ساختن دولت کافی نیست، مثل زمان مارکس و لنین، ما نیاز داریم کل دنیا را دوباره بسازیم، هر جنبه ای از رابطه بشری با یک دیگر و با جهان طبیعی باید دوباره ساخته شود . درست مثل دولت، یک زیرساختی برای تسلط بر طبیعت ساخته شود که نتواند به سادگی مصادره شده و مورد استفاده قرار گیرد.
نهایتا حیاتی است که مبارزان رهایی اجتماعی، آزادی انسان و عقل زیست محیطی، این را برسمیت بشناسند که سرمایه داری، نابودی طبیعت و عملکرد و تنوع زیست کره ، و از این رو نابودی تمدن بشری را نمایندگی میکند. یک سیستم مبتنی بر همکاری، دموکراسی واقعی از پایین به بالا، برنامه ریزی بلند مدت و تولید برای رفع نیاز، نه برای سود، مثلا سوسیالیسم زیست محیطی، نشان دهنده آشتی بشریت با طیبعت است. و دستاوردهای آن، همانگونه که مارکس در کاپیتال، جلد اول، اشاره داشته است، از روندی که سرمایه داری در وهله اول در آن متولد شد، ضرورتا بسیار کمتر خشن است.
تبدیل مالکیت خصوصی پراکنده ناشی از کار فردی، به مالکیت خصوصی سرمایه داری، طبیعتا روندی است که بطور غیرقابل مقایسه ای طولانی تر، خشن تر و سخت تر است از تبدیل مالکیت خصوصی سرمایه داری، که بهرحال عملا بر روی تولید اجتماعی تکیه دارد، به مالکیت اجتماعی (اشتراکی). در اولی، سلب مالکیت توده مردم توسط چند غاصب را داشتیم، در دومی، ما سلب مالکیت از غاصبان توسط توده مردم را داریم.
میتوان گفت هر قدر هم گاها نیاز به تغییر کل سیستم سخت و طاقت فرسا به نظر برسد، ما با علم بر اینکه قبلا هم مردم سرنوشت خود را بارها بطور جمعی در دست گرفته اند، میتوانیم احساس آرامش بکنیم. مفسران متعددی راجع به نیاز به تفکر در مورد آینده، در مورد کودکانمان و اینکه چه نوع سیاره ای را آنها به ارث خواهند برد، بحث می کنند. این یک جدل اخلاقی برای تغییر و بدیهتا ملاحظه مهمی است. اما محدودکننده نیز می باشد، زیرا ما برای همه آنهایی که قرن ها و هزاره ها قبل از ما آمدند، یعنی برای کسانی که زمینه مبارزات ما را با پیروزی های خود پی ریزی کردند نیز مبارزه می کنیم. ما نه فقط در همبستگی با آینده خود، بلکه در همبستگی با همه مبارزان آزادی در گذشته نیز می باشیم. بنابراین ما تکیه بر بهترین سنت انسانی داریم و باید از علم بر آن، قدرت بگیریم هنگامیکه در تلاشیم این سیستم را داغان کرده و یک تمدن عادلانه واقعا زیست محیطی و اجتماعی به جای آن بنا بنهیم.

منبع: www.truth-out.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست