سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

هرمان روزنفیلد
فراتر از ان دی پی (حزب دموکراتیک نوین)


پروین اشرفی


• در انتخابات فدرال کانادا محافظه کاران به سختی شکست خوردند. این مقاله پیش از اعلام نتایج انتخابات نوشته شده و تصویری از احزاب انتخاباتی در کانادا به دست می دهد و تاکید می کند وقت آن است که یک آلترناتیو واقعی چپ در مقابل ریاضت کشی ساخته شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٨ مهر ۱٣۹۴ -  ۲۰ اکتبر ۲۰۱۵


رأی دهندگان کانادایی ممکن است در انتخابات امروز خود استفان هارپر را سرنگون کنند. اما وقت آن است که یک آلترناتیو واقعی چپ درمقابل ریاضت کشی ساخته شود.


چنانچه قرار باشد نظرسنجی ها باور گردند، نخست وزیر محافظه کار کانادا، استفان هارپر، پس از شروع کمپین طولانی، پایه های خود را از دست داده و رو به شکست است. اگر این روند ادامه یابد، کارگران کانادا ممکن است یک مهلتی از حمله نئولیبرال که بی امان و گسترده بوده است، بگیرند. و اگر هارپر ببازد، مفر بالقوه ای خواهد بود برای خنثی سازی سیاست های چشمگیر راست گرایان که بسیاری در طیف چپ و مرکز سیاست های کانادا پیش بینی کردند که هرگز در اینجا اتفاق نخواهد افتاد.
شکست و یا تضعیف هارپر بویژه ممکن است برای چپ ها فرصت هایی را برای سازماندهی مقاومت جمعی در درون و حول و حوش جنبش کارگری بوجود بیاورد، فرصت هایی برای طرح و تعمیق مطالبات مربوط به احیای برنامه های خدمات اجتماعی، افزایش حداقل دستمزد و زیرساختهای اصلی و چالش های جدیدی برای رژیم اجتماعی اقتصادی فعلی.
اما تعدادی از موانع همچنان باقی خواهند ماند: عدم توانایی و عدم تمایل اپوزیسیون انتخاباتی - هر دو حزب ان دی پی (New Democratic Party-NDP) و حزب لیبرال سنتریست(Liberal Party) - برای ارائه آلترناتیوهای واقعی، ضعف نسبی (و فقدان رادیکالیسم) جنبش کارگری و سایر جنبش های اجتماعی مبتنی بر نیروی کار، قدرت مادی و ایدئولوژیک نئولیبرالیسم و بی صدایی هرگونه جنبش و حزب سازمان یافته طبقاتی سیاسی سوسیالیستی.

زندگی در تحت قدرت هارپر
در کانادا، خسارت وارده توسط هارپر و همکارانش در همه جا دیده میشود. رشد اقتصاد ، اگر نه رکود، به گل نشسته است، به همراه درصد رشد یابنده ای از مشاغل مخاطره آمیز و شرایط وحشتناک زندگی برای بخش های کلیدی مردم زحمتکش کانادا (بویژه برای جامعه بومی)، برای مردم فقثر در مراکز شهری مرکزی، شهرهای کوچک و مناطق کشاورزی. کشور متکی است به استخراج مواد خام و صادرات آن، بخصوص استخراج سوخت های فسیلی، و سرمایه گذاریهای عظیم در ماسه های نفتی - قیردار که مضرترین آن است.
دوره ده ساله هارپر موجب کاهش اندازه و ظرفیت عناصری از دولت گردید که وابستگی به بازار خصوصی را محدود مینماید (مراقبت های بهداشتی درمانی، بازنشستگی عمومی و غیره). در این دوره، کانادا کاهش مالیات بر ثروتمندان را بخود دیده است، همچنین تحرک وسیع سرمایه و حمله آشکار و ثابت به اتحادیه ها و اقدامات در محل کار، و اتخاذ دوباره یک سیاست خارجی نوع جنگ سردی.
بعلاوه، تعمیق نئولیبرالیسم در نهادهای دولتی و در سرتاسر اقتصاد (بعنوان مثال طرح های جدید تجارت آراد، انتصابات محافظه کارانه در سیستم قضایی و کاهش بودجه کمپانی خبرگزاری کانادا) و بی ارزش کردن هنجارهای دموکراتیک وجود داشته است (لوایح شنود "ضد تروریسم"، محدودیت هایی در حق رأی، اشکال سرکوب جدید در حبس).
بنابراین، شکست هارپر باید یک هدف کلیدی برای سوسیالیست ها، جنبش کارگری و اقشار وسیع زحمتکش باشد. نادیده گرفتن خطر یک دولت دیگر با هارپر در اکثریت و یا اقلیت آن کاملا ساده لوحی خواهد بود – تمدید حکم مارگارت تاچر، همچنین رونالد ریگان و جورج بوش به نهادینه کردن تغییرات کلیدی سیاسی و ساختاری کمک کرد (حال بگذریم از تغییرات فضای فرهنگی ایالات متحده آمریکا و بریتانیا). هرچه محافظه کاران بیشتر در قدرت باقی بمانند، مبارزه برای خنثی کردن خسارات آنها و حرکت رو به جلو نیز سخت تر و طولانی تر خواهد بود.
نظرسنجی ها نشان میدهند که ساکنان کانادا از هارپر خسته شده اند، و هزینه های رسوایی مجلس سنا، سخت گیری در مورد مسئله پناهندگان سوریه، خطاب کردن مردم مدافع پناهندگان بعنوان "کانادایی های عهد بوق" و "چندپهلو سخن گو"، از رأی دهندگان به محافظه کاران می طلبد که بدبینی عمومی در مورد دولت محافظه کار را در خارج از فضاهای پایگاه های حزبی تقویت نمایند.
استراتژی کمپین انتخاباتی هارپر متکی به طول بی سابقه کمپین، به حمله تبلیغاتی به جاستین ترودو ، رهبر لیبرال و تاماس مولکر، رهبر حزب دموکراتیک نوین بوده است، و به منافع تنگ و بهره بری از مسائل تفرقه افکنانه توجه دارد (مانند پوشیدن نقاب در مراسم ادای سوگند سیتی زنی).
او به جلب اقشار بالای طبقه متوسط و بخشی از طبقه کارگر در حومه ها، عناصر محافظه کار در جامعه مهاجر، نخبگان مالی ای که از سیاست های محافظه کاران خوشنود هستند، و به جلب منافع نخبگان مالی و اقتصادی غربی و روستایی منتسب به نفت متمرکز شده است.

آلترناتیوهای انتخاباتی
هیچ گزینه انتخاباتی روشنی که بتواند تخریب عمیق سیاست های هارپر و پیش کسوتان او را از پایه به چالش کشیده و آنرا خنثی نماید، وجود ندارد.
لیبرال ها معماران بیشتر آن پایه هایی که هارپر بر روی آن ساخته شد، می باشند: قرارداد تجارت آزاد نفتا و دیگر قراردادهای تجاری، تغییرات در ساختار دولت و کاهش دستمزد خدمات اجتماعی، مقررات زدایی، افزایش تحرک سرمایه. و به استثنای یک فاصله کوتاه، آنها به او کمک کردند تا ارتباط نظامی با ایالات متحده آمریکا و "جنگ برعلیه ترور" او را تقویت بخشیده، قوانین سرکوبگرانه را به تصویب برساند (مانند قانون "ضد تروریسم"C-۵۱ ) و بتواند اتکای کشور به سوخت فسیلی را تعمیق بخشد.
ترودو هیچ نقشه ای برای تغییر مسیر ندارد. او صرفا میخواهد این سیاست ها را ملایم نماید. اوج منفعت طلبی او نسبت به آنچه که او طبقه متوسط مینامد، شامل کسری بودجه است تا مبالغی برای زیرساخت هزینه شود. اما با آنکه شدیدا به نظر میرسد که او به دور شدن از حمله به جناح خارجی ، مولکر از چپ، نیاز دارد، این امر در واقع به سختی صورت می گیرد. و سیاست خارجی او هم هیچ تفاوتی نسبت به سیاست خارجی هارپر نشان نمیدهد.
مولکر و حزب دموکراتیک نوین یک سری از معضلات و تناقضات برای سوسیالیست ها و توده وسیعتر طبقه کارگر نشان میدهد. چنانچه او برنده شود، اولین دولت فدرال حزب دموکراتیک نوین در تاریخ کانادا خواهند بود – حال چه به صورت اقلیت مستقلا حکومت کند و چه در توافق با لیبرال ها و یا در اتئلاف با آنها – و البته اولین حزب سوسیال دموکراتیک در قدرت در آن سطح. اگرچه در عصر نئولیبرال، سوسیال دموکراسی به سمت راست رفته است، با این وجود این امر هنوز قابل توجه است.
بررسی برنامه های سه حزب نشان میدهد که دلایل نسبتا کمی برای حمایت از حزب دموکراتیک نوین وجود دارد. آنها قول میدهند هزینه ها را افزایش دهند، از جمله در مراقبت از کودک و زیرساخت ها، تحویل مجدد نامه ها و بسته های پستی به خانه ها از سوی اداره پست، کاهش سن بازنشستگی ، لغو قانون C-۵۱ ، افزایش حداقل دستمزد، و توقف یارانه به صنایع گاز و نفت. مولکر همچنین مخالفت خود را در حمایت از قراداد جدید تی پی پی اعلام نمود، حداقل برپایه محرمانه بودن این قرارداد. همه اینها مهم هستند و برخی میتواند فضا را برای مبارزات آینده باز کند، مانند حداقل دستمزد و بازسازی اداره پست.
در تحت دولت حزب دموکراتیک نوین، میتوان گسستی از حملات به کارمندان دولت و تجزیه و تحلیل های تجربی در نهادهای دولتی را نیز انتظار داشت، همچنین ترمیم برخی از ظرفیت های عمومی دولتی، مانند بازگشت شکل طولانی سرشماری. بعلاوه، رابطه بهتری با بومیان اولیه و نیروی کار خواهد بود و مشارکت مستقیم در دخالت های نظامی (مانند بمباران داعش) کمتر خواهد شد.
اما این واقعیت همچنان باقی است که مولکر و سیاست های حزب دموکراتیک نوین، در نقاط کلیدی اصولا تفاوتی با حفظ وضعیت موجود ندارد.
در رابطه با سیاست خارجی، از ناتو و اسرائیل حمایت میکند و هیچ تلاشی برای پیشرفت یک رویکرد چپ در امور بین المللی که در صدد کاهش تنش های جهانی، تضعیف سرمایه نئولیبرال و پروژه های آنها بوده ، و درصدد تسهیل پیشرفت مردم و ملیت ها در نیمکره جنوبی باشد، نمیکند. در عوض ما با یک نوعی از سیاست های هارپر مانند روبرو میشویم که فاحش ترین دخالت های بین المللی را فراهم میسازد.
در رابطه با محیط زیست، قول مولکر برای بازنگری پروزه های بزرگ، به همان معنای دوری جستن از اقتصاد مبتنی بر سوخت های فسیلی نیست. پروژه های ماسه های نفتی – قیردار، همراه با تعهد به تصفیه قیر طبیعی باقی میمانند – به جای استفاده از آنچه که کشور برای حمل و نقل انرژی های قابل انتفال داراست و باقی گذاشتن بقیه آن در زمین.
در رابطه با سیاست مالی، مولکر کورکورانه به سیاست توازن بودجه وفادار است. در حالیکه لیبرال ها، با خارج شدن از سیاست پل مارتین نخست وزیر پیشین کانادا، استدلال می کنند که کشور به منظور خروج از یک رکود اقتصادی عظیم دیگر، به وام نیاز دارد. مولکر همچنین از افزایش مالیات های شخصی خودداری کرده و خواهان ۲ درصد افزایش در مالیات بر شرکت های بزرگ می باشد.
مولکر حتی با مخالفت با قرارداد تجاری تی پی پی، هنوز به تجارت آزاد متعهد است و هیچ تمایلی برای به چالش کشیدن امتیازات ویژه سرمایه خصوصی نشان نمیدهد. حملات لفظی او به هارپر بخاطر نابودی بخش تولیدی، از نظر سیاسی فقط محدود به یک سری یارانه های نسبتا غیر موثر به سرمایه های خصوصی است به جای تعهدات غیرقابل توضیح به شرکت های کوچک. هیچ اشاره ای به برنامه اقتصادی یا آماده سازی جهت تلاش برای بازسازی تولید بسوی نیازها و بسوی یک اقتصاد متفاوت وجود ندارد.
بعلاوه، طرح هزینه های زیرساخت حزب دموکراتیک نوین، برای ساخت یک سیستم عمومی حمل و نقل، به مثابه یک بخش کلیدی از یک برنامه توسعه شهری / روستایی، کافی نخواهد بود. طرح آنها ممکن است حتی از طرح لیبرال ها هم ضعیف تر باشد. آنها همچنین منابع کافی ای به ساخت مسکن ارزان قیمت ، عمومی و تعاونی برای مردم زحمتکش اختصاص نداده اند.
و ما هنوز در انتظار پیشنهاداتی برای بهبود چشمگیر شرایط در سرزمین بومیان اولیه ، یا از بین بردن فقر، یا دموکراتیزه کردن دولت، یا ملی کردن بانک ها یا منابع انرژی هستیم. بعلاوه، بسیاری از رفورم های مطروحه مولکر، سال ها صورت نخواهد گرفت و توافق سیاسی با استانها را می طلبد.
طبقه کارگر میتواند بهبودی کوچکی در تحت دولت حزب دموکراتیک نوین ببیند، اما وضعیت موجود لیبرال – مشاغل افتضاح و نا امن، تغییرات آب و هوایی مداوم، کاهش شدید برنامه های اجتماعی، عدم کنترل دموکراتیک بر روی زندگی اقتصادی ما، خشونت مداوم و بی ثباتی در سطح بین المللی، یک دنیای شدیدا نابرابر – همچنان دست نخورده باقی خواهد ماند.
بخش عمده پلاتفورم حزب دموکراتیک نوین، تلاشی است برای آنکه طوری ظاهر شود که بیشتر قابل انتخاب باشد، و تسلیم به آن چیزی است که آنها بعنوان طبقه متوسط تعریف می کنند. کاری که آنها نمیکنند ایجاد اعتماد در چپ و طبقه کارگر است. آنها چنانچه انتخاب شوند، در واقع در مقابل فشار نخبگان برای نوسان به راست، مقاومت می کنند. آنها در مورد ضرورت دفع نئولیبرالیسم و اصول پایه ای آن، به مردم آموزش نمیدهند.
و اگر حزب دموکراتیک نوین این قدر از به چالش کشیدن پیش فرض های نئولیبرالیسم وحشت دارد، اگر این همه در مورد خشمگین کردن بازارهای مالی و انتخاب کنندگان غیر متعهد دغدغه دارد، چرا آنها باید پاسخ متفاوتی بدهند، مثلا یک اعتصاب سرمایه چنانچه قدرت بگیرند ؟
آلترناتیو دیگر در مقابل حزب دموکراتیک نوین، حزب سبز است که چندین کرسی پارلمانی دارد و توسط الیزابت می رهبری میشود. پلاتفورم سبزها از یک جنبه هایی از حزب دمواتیک نوین و لیبرال ها بهتر است، اما این حزب حتی به در آغوش گرفتن حزب سبز همتای خود در ایالات متحده آمریکا که مخالف نئولیبرالیسم است هم وانمود نمی نماید. و آنها دارای شانس کمی در بدست آوری چند کرسی و دخالت در برخی از مسائل می باشند.
در چپ آنها، احزاب رادیکال کوچک تری هستند. اما آنها طنین کمی در این انتخابات دارند.

چه باید کرد؟
واضح است که هیچ تغییر اساسی ای به مثابه نتیجه این انتخابات، رخ نخواهد داد. احزاب سیاسی ای که وعده به چالش کشیدن سرمایه داری، نئولیبرالیسم یا ریاضت کشی، با وعده ارائه یک استراتژی ای که رو به طبقه کارگر دارد و پذیرای رفورم های ساختاری مهم و یک دیدگاه آلترناتیو است، وجود ندارند.
خلاصی از دست هارپر ضروری است، اما این امر به معنای حمایت از لیبرال ها نیست که سابقه قدرت آنها نشان از رویکردی دارد که مشابه محافظه کاران است، حداقل در زمینه مسائل اقتصادی. موضع کنونی آنها در مورد داشتن کسری بودجه بخاطر هزینه کردن برای سرمایه های زیرساختی، بطور جدی ای در چپ حزب دموکراتیک نوین قرار دارد. این امر از نظر تئوریک میتواند برای لیبرال ها فرصتی فراهم سازد که خود را به مثابه یک آلترناتیو واقعی در مقابل هارپر معرفی کنند.
حزب دموکراتیک نوین ملایم ترین توسعه را ارائه میدهد که احتمالا یک بهبود نسبی کوتاه مدت برای بخش هایی از طبقه کارگر فراهم میسازد و برخی از وعده هایی را که دغدغه کارگران است انجام میدهد (مانند قانون ۱۵ دلار دستمزد حداقل در ساعت). اما پیشرفت در هر یک از این مسائل نبرد مهمی از سوی جنبش کارگری و جنبش های اجتماعی که از پائین براه می افتد را می طلبد. در حال حاضر نشانه های کمی از جنبش های توده ای در هر یک از این جبهه ها دیده میشود.
اتحادیه های کارگری در رابطه با ارتباط خود با حزب دموکراتیک نوین تقسیم شده اند، که انعکاسی است از برسمیت شناختن ضعف های حزب، یک سردرگمی در میان سازمان های طبقه کارگر در مورد اینکه چگونه خود را در این دوره جهت بدهند (و قبول اینکه خود حزب دموکراتیک نوین به همان مقدار سردرگم است) ، و عدم خواست و عدم توانایی حزب برای نمایندگی مداوم منافع طبقه کارگر. حزب دموکراتیک نوین در واقع سازماندهی طبقه کارگر را از بسیاری لحاظ مختل میکند، یک دیدگاه سیاسی ای را ارائه میدهد که متکی است بر رهبری اقتصادی و سیاسی سرمایه خصوصی و درصدد است یک هویت طبقه متوسط را نیرو بخشیده و جدایی در بخش های مختلف طبقه کارگر را متحقق سازد.
در واقع فهم اینکه این حزب چه موضعی دارد، جز آنکه انتخاب شود، سخت است. آنها آنقدر توسط بیانات محافظه کاران ترسانده شده اند و آنقدر به دنبال جلب رأی دهندگان متمایل به راست هستند که مدعی اند دولت آنها هرگز کسری بودجه نخواهد داشت (یا قانون کریه توازن بودجه را لغو می کند). اما هر کسی میداند که این امر غیر ممکن است و اگر آنها انتخاب شوند هم صورت نمیگیرد. تصور اینکه آنها اصلا اصولی دارند که منافع طبقه کارگر را منعکس کند، مدت هاست که از بین رفته است. این امر، بدبینی در مورد جنبش های سیاسی و تعدیل برای تغییر را تقویت مینماید.
اتحادیه های کارگری در کانادا به داشتن رویکرد تنگ نظرانه سکتاریستی نسبت به سیاست و سیاست های اصلی، گرایش داشته و به حفاظت از منافع کوتاه مدت اعضا خود، به جای منافع کل طبقه کارگر، نظر دارند. در این دوره از رشد بی ثباتی و تفرقه در میان طبقه کارگر، این چنین کوته نظری ای این تصور را که اتحادیه ها ممتاز هستند، تقویت مینماید و در بخش های خصوصی غیر اتحادیه ای، تلاش های نومیدانه ای را برای تقویت شرایط کارفرماها در بخش های مربوطه، القاء مینماید.
حزب دموکراتیک نوین این محدودیت ها را به چالش نمیگیرد، آنرا تقویت مینماید. روابطی که اتحادیه های اصلی با حزب دموکراتیک نوین دارند، اغلب روابط حامی پرورانه است. آنها به دنبال حمایت بخاطر سیاست های خورد خود در ازای آراء هستند، به جای اینکه به مثابه صدایی برای طبقه کارگر عمل کنند. و سیاست های حزب دموکراتیک نوین بیشتر به انعکاس سیاست های ملایم و صنفی اتحادیه ها بصورت منفرد گرایش دارد و بر محدودیت های شدیدی بر جنبش اتحادیه ای کنونی تأکید مینماید.   
فضاهای بالقوه ای وجود دارد که در آن جنبش اتحادیه ای میتواند برای اعمال فشار بر یک دولت، متحد شود و برای دفع چالش های سرمایه جهت دوری جستن از سیاست های مترقی تر حزب، سازماندهی نماید (مانند مراقبت از کودک، افزایس کم مالیات ها، بازنشستگی، حداقل دستمزد در ساعت، هزینه مراقبت های بهداشتی درمانی، مخالفت با قرارداد تجاری تی پی پی). ارتباطاتی نیز با افراد چپ در کمیته های حزب دموکراتیک نوین و سیاست ها و همراهان اداری آنها وجود دارد که میتواند به فشاری برای ابتکارات مهم کمک کند. اما آنها محدود و شکننده هستند.   
حزب دموکراتیک نوین مقدار کمی از سروصدا و هیجانی را که جرمی کوربین و برنی ساندرز قادر گشتند در بریتانیا و ایالات متحده آمریکا جرقه بزنند، موجب شد. این افراد خواهان بازبینی در محرومیت های طبقه کارگر بخاطر عدم حمایت از منافع آنها در مقابل سقوط مدام استانداردهای زندگی هستند. حزب دموکراتیک نوین این نقش را ایفا نخواهد کرد.
با همه اینها، ممکن است به نظر برسد که انتخاب حزب دموکراتیک نوین، برای سوسیالیست ها معنا بدهد، خیلی ساده بخاطر بد و بدتر، و آنها را به عنوان کسانی که احتمالا محافظه کاران را شکست میدهند، نگاه کنند. اما با توجه به وضعیت تأسفبار حزب دموکراتیک نوین در پیام مرکزی کمپین خود، بهتر است سوسیالیست ها در حول مسائل کلیدی سازماندهی کنند به جای اینکه برای نامزدهای حزب دموکراتیک نوین کار کنند – حتی اگر شاید در برخی از مناطق آنها باید به نماینده حزب دموکراتیک نوین رأی بدهند.
میان رویکرد سخت نئولیبرال هارپر و ترودوی لیبرال نیز یک تفاوت وجود دارد. در جایی که حزب دموکراتیک نوین هیچ شانسی برای چالش محافظه کاران ندارد، یک رأی برنده به نفع لیبرال و یا یک رأی برنده به نفع سبزها میتواند معنا یابد. شرایطی نیز وجود دارد که یک فعال چپ، نامزد حزب دموکراتیک نوین یا احزاب مستقل است. حمایت از آنها ممکن است در دراز مدت بیشتر به ایجاد جنبش خدمت نماید.
این استراتژی ، یک انعطاف پذیری تاکتیکی خاصی را با توجه به لحظات منحصر بفرد انتخاباتی ، مدنظر دارد.
و در صورتیکه هیچ حزبی اکثریت را کسب نکند، ما باید به حمایت از یک ائتلاف حزب دموکراتیک نوین – حزب لیبرال بر پایه پلاتفورمی که اصول اساسی هارپر محافظه کار را دفع میکند، برآییم . ما نباید هیچ توهمی در مورد اینکه چقدر این امر مترقی خواهد بود داشته باشیم – در واقع از خیلی لحاظ ها ناخوشایند هم خواهد بود – اما برای سرنگون کردن هارپر و گشودن یک دوره جدیدی از سیاست های کانادا، ممکن است ضروری باشد.

فراتر از محاسبه انتخاباتی
چنانچه ما برای سیاست های طبقاتی استدلال کنیم – و از حزب دموکراتیک نوین بخواهیم که پاسخگو باشد - سوسیالیست های درون جنبش کارگری کانادا و سایر جنبش های اجتماعی بسیار موثرتر خواهند بود (البته جلب اتحادیه ها و جنبش ها به تأیید این سیاست ها نیز سخت خواهد بود).
این مطالبات میتواند شامل مطالبات زیر باشد: توقف استخراج ماسه های نفتی و دور شدن از وابستگی به سوخت های فسیلی، افزایش چشمگیر طرح بازنشستگی کانادا، ایجاد یک کمپین آموزشی و سازمان یافته برعلیه قرارداد تجاری تی پی پی ، افزایش مالیات بر روی درآمد ثروتمندان و لغو مالیات بر اجناس و خدمات، برداشتن گامهایی برای پایان دادن به حرکت سرمایه، برقراری هزینه های معمولی و گسترده برای زیرساخت های سیستم حمل و نقل عمومی، خانه سازی در سرتاسر کشور، سرمایه گذاری در بخش های اقتصادی مراقبت مانند مراقبت های بهداشتی درمانی و کنترل قدرت مالی.
یک گام مهم، اصرار به تأیید و تعهد حزب دموکراتیک نوین و همه احزاب سیاسی به انجام سیاست هایی است که اخیرا مانیفست دفاع از زمین صادر نمود، مانیفستی که طرح تغییر به سوی اقتصاد انرژی تمیز را ارائه میدهد، بسیاری از عناصر این مانیفست کاملا رادیکال بوده و برای هر جنبش مترقی رو به جلو حیاتی است.
اگرچه این مانیفست در حال حاضر به نوعی به یک بیانیه مبتنی بر شهرت (به جای یک مرکز سازماندهی) محدود است و واقعا طرحی برای رویکردی که فراتر از سرمایه داری برود، ارائه نمیدهد، اما بسیاری از رفورم های حیاتی و تغییرات شدید برای تشکیل یک اداره سیاسی را ترویج مینماید. این مانیفست، تجارت آزاد را به چالش میگیرد و معیارهای مهمی در رابطه با محیط زیست، حقوق و قدرت بومیان کانادا دارد.
احزاب سوسیال دموکراتیک متکی به حیات سرمایه خصوصی هستند تا طرح های آنها را برای هزینه های اجتماعی تأمین مالی نماید. در کانادا این امر به معنای استخراج منابع و صادرات آنها، اقتصادی که به روی سرمایه های خارجی گشوده شده است، و به معنای افزایش تحرک سرمایه و وعده دسترسی به امکانات سرمایه گذاری در بازارهای خارجی می باشد. همه این امور کاملا به ضرر طبقه کارگر است.
اکنون احزاب سوسیال دموکراتیک در بسیاری از کشورها (و سوسیال دموکرات ها در ایالات متحده آمریکا) استقلال خود را در رابطه با طرح های اولیه استراتژیک طبقه سرمایه دار مربوطه پذیرفته اند، و این امر معنای سوسیال دموکراسی را تغییر داده است. سوسیالیست های کانادا با آگاهی بر محدودیت های سوسیال دموکراسی، نیاز به راه اندازی یک کمپین آموزشی ای دارند که محدودیت های ساختاری حزب سوسیال دموکراتیک نوین را متذکر گردد.
شکست هارپر، تغییرات نئولیبرال را که وی و پیشینیان او ایجاد کردند ، بطور اتوماتیک خنثی نمی نماید، اگرچه یک تمایل عمومی برای برخی از تغییرات به نوعی مترقی وجود دارد. جفری سیمسون ، مقاله نویس روزنامه محافظه کار گلوب اند میل، در ستون ۱۱ سپتامبر مینویسد که حتی اگر محافظه کاران ببازند، هارپر "در نبردهای مهمی جهت شکل دادن افکار عمومی پیروز شده است"، بویژه در نبرد با مخالفین مالیات ها و خامیان سیاست های سرکوبگر عدالت کیفری.
سوسیالیست ها و فعالین مترقی علیرغم اینکه لیبرال ها یا حزب دموکراتیک نوین (یا ائتلافی از این دو) شانس تشکیل دولت را بعد از انتخابات امروز کسب کنند، هنوز هم باید با کل اجماع ایدئولوژیکی که محافظه کاران ساخته اند، مبارزه نمایند، و همچنین با سیاست های اصلی ای که آنرا پی ریزی می کند، حتی در صورت قصور و احتمالا به قهقرا رفتن دولت جدید. این امر هوشیاری می طلبد – نه این که تو گویی فعالین چگونگی انجام آن را مطمئنا میدانند.
هرجایی که فعال هستیم، باید درک درستی از منافع مشترک طبقه کارگر و از سیستم سرمایه داری در این دوره نئولیبرال به دست بدهیم . ما سوسیالیست ها و متحدینمان در اتحادیه ها، باید در اماکن کاری، در نهادهای مربوط به کار، در کامیونیتی ها، و در جنبش های مبتنی بر کامیونیتی – در رابطه با مسکن عمومی، فقر، عدالت اجتماعی، محیط زیست، ضد سرکوب، برای حمل و نقل عمومی، بهداشت و درمان و برنامه های اجتماعی – برای تعمیق و گسترش رفورم و روابط در سرتاسر طبقه کارگرفشار بیاوریم. ما باید بر هر دولت جدید فشار بیاوریم تا به وعده های خود عمل کند، محدودیت های خود را نشان دهد. ما باید فراخوان فراتر رفتن از آنها را صادر نماییم.
هرچه که نتیجه انتخابات باشد، وقت آن است که پذیرش سوسیال دموکراسی، به مثابه چهره چپ کانادا را متوقف سازیم. به همین منظور ما باید شروع به هموار کردن پی ریزی برای یک حضور سیاسی سوسیالیستی در گستره طبقه کارگر بنماییم، تا در نهایت به مثابه یک شرکت کننده و نقطه ارجاع در سیاست های انتخاباتی و سیستم سیاسی وسیع تر باشیم.

منبع: www.jacobinmag.com 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست