سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پاسخی کوتاه به نقد علیرضا جباری


حمید آصفی


• بنده معتقدم همه نیروهای دموکرات و ملی اعم از مذهبی در انواع آن و غیرمذهبی در انواع آن متحد استراتژیک یکدیکر در تحولات آرام و مسالمت آمیز و درون جوش و ملی (نه وابسته و متکی به بیگانگان) در ایران کنونی به سمت آزادی و عدالت و دموکراسی و توسعه همه جانبه هستند. در این باره هم تصور میکنم بنده و جناب جباری مشابه یکدیگر می اندیشیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۹ مهر ۱٣۹۴ -  ۱۱ اکتبر ۲۰۱۵


دوست ارجمند آقای علیرضا جباری آخرین مقاله من را جمله به جمله مورد توجه و نقد قرار داده اند و گاه به نقد اصطلاحات و حتی کلمات پرداخته اند. اما با اجازه ایشان من میخواهم بیشتر به مفاهیم بپردازم هر چند به برخی اصطلاحات و کلمات نیز در همین ابتدا گوشه چشمی خواهم داشت.
به کار بردن اصطلاح «سکولار» در سراسر این نوشته به صورت بین الذهانی بوده است و بیشتر به این خاطر که دوستان غیرمذهبی خود را به این عنوان می نامند والّا تذکر آقای جباری وارد است که بر اساس تعاریف آکادمیک تر و علمی تر، «سکولار» به افراد یا جریاناتی اطلاق می شود که تفکیک حوزه های دین و دولت را می پذیرند و بر این مبنا بسیاری از نواندیشان و روشنفکران مسلمان نیز خود را سکولار می دانند.
همچنین این اصلاحیه جناب جباری را می پذیرم که واژه «تکنوکرات» تعبیر درست تری به جای واژه «بوروکرات» است که من در یک پاراگراف در انتهای مقاله ام به کار برده ام.
در جایی نیز کلمه «دُورانی» در یک پاراگراف از مقاله بنده را که به معنای مرتبط و منسوب به هر دوره خاص فکری و تاریخی است مثلا دوره ای که اندیشه چپ در اوج قرار داشت یا دوره ای که اندیشه لیبرالی دست بالا را دارد؛ جناب جباری «دَوَرانی» خوانده بودند که به علت اعراب گذاری نبودن کلمه باعث سوء فهم و سوءتعبیر ایشان شده بود.
اما بحث اصلی مقاله بنده ارتباطی با این دقت های لغوی ندارد. کل بحث من دو داعیه دارد یکی اینکه نواندیشان و روشنفکران دینی در ایران از مشابه عرفی شان موفق تر و به عبارتی تاثیرگذارتر بوده اند. این داعیه داعیه ای عملی است نه نظری و من اصلا وارد این بحث که احیانا کدامیک حقانیت نظری بیشتری داشته یا دارند نشده ام. اما مدعی بوده و هستم آنها تاثیر اجتماعی بیشتری داشته و هر جا قدرتمندتر بوده اند توانسته اند از جبهه سنت گرایی (در انواع داخلی آن اعم از سنت گرایی کلاسیک، اقتدارگرایی باز در انواع شریعت گرای جهادی و غیرجهادی آن و...) به نفع رفرم های فکری و سیاسی آرام و تحولات تدریجی به نفع آزادی و دموکراسی و عدالت و... سربازگیری کنند و سیر تحولات جامعه را هم «تسهیل» و هم «تسریع» کنند.
داعیه دوم بنده این بوده است که کل جریان نواندیشی و روشنفکری ایران (که در اینجا فرقی بین مذهبی و غیرمذهبی اش نیست) عمدتا (باز نه مطلقا) دغدغه های فکری و نظری داشته است و نسبت به حساسیت های فکری اش کمتر به مسئله برخورداری از پایگاه اجتماعی و نهادسازی و ساختارسازی توجه داشته اند. در این رابطه در یک مقایسه، نواندیشان ترکیه ای را موفق تر از نواندیشان ایرانی دانسته ام.
در رابطه با داعیه اولم همان طور که جناب جباری هم در مطلب شان اشاره و اذعان داشته اند «مذهب» (آن هم نه اسلام که مورد توجه جناب جباری بوده است) بلکه حتی قبل از آن آئین زرشت و... در ایران نفوذی گسترده داشته و دو نهاد سلطنت و روحانیت از کهن ترین و دیرپاترین نهادهای اجتماعی این سرزمین بوده اند. سه حکومت ساسانیان و صفویان و حکومت فعلی در این رابطه اشتراکات فراوانی دارند. در همین چارچوب بسیاری از پادشاهان و حاکمان قبل و بعد از اسلام قدرت خود را عطیه ای الهی ناشی از فره ایزدی و یا موهبتی الهی می دانسته اند. در این باره اسناد بسیار فراوان است و تصور نمی کنم جناب جباری نیز در آن تردیدی داشته باشند.
در همین راستا «مذهب» یکی از مولفه های مهم هویت اجتماعی و فکری ایرانیان از دیرباز تاکنون بوده است. براین اساس بسیار طبیعی و واقع گرایانه است که نیروهای فکری و اجتماعی که به رفرم یا بازسازی تفکر دینی بر اساس مضمون و جهت گیری های جدیدتر و متناسب تر با زندگی هر دوران دست زده اند بیشتر توانسته اند اتصالات اجتماعی و مردمی بیابند و اثر گذار باشند؛ اعم از رفرمیست های درون تفکر سنتی دینی و یا نواندیشانی که برخوردی ساختارشکنانه با تفکر سنتی داشته اند. این امر به هیچ وجه به معنای نادیده گرفتن نقش و تاثیرگذاری نواندیشان و روشنفکران عرفی در طول بیش از یکصد ساله اخیر ایران نیست. بلکه مقایسه همیشه نوعی نسبی نگری به همراه دارد. در آن مقاله نیز من در مقایسه نسبی این دو نوع روشنفکری با یکدیگر به ارائه چنین نظر و برداشتی پرداختم.
ضمن آن که هم نواندیشی دینی و هم نواندیشی عرفی به خصوص در ایران کنونی دارای طیف های داخلی مختلفی هستند. مثلا اگر در دوره هایی شاکله اصلی روشنفکری عرفی را روشنفکران چپ تشکیل می داند امروز روشنفکران لیبرال بخش مهمی از این نحله روشنفکری در ایران را تشکیل می دهند. بین این طیف های درونی نیز می توان هم به صورت نظری و هم به صورت عملی به مقایسه عمق نظری و یا قدرت اجتماعی و میزان تاثیرگذاری هر یک پرداخت. به طور مثال حزب توده ایران در مقطعی از تاریخ توانسته بود اتصالات اجتماعی و طبقاتی قابل توجهی برقرار کند اما بنا به دلایلی همچون فشار سرکوب و یا پیروی سیاست های حزب از اردوگاه جهانی سوسیالیزم و شوروی و نیز فاصله فاحش تفکر غیرمذهبی حزب با اندیشه مذهبی که در اعماق جامعه ایران نفوذ داشت و ... نتوانست نهادسازی های مستحکم و ماندگاری داشته باشد. هم چنین می توان گفت اندیشه لیبرالی کنونی در نسبت با اندیشه چپ گذشته بنا به تفاوت دوران و تفاوت حکومت های وقت و عکس العمل هایی که هریک ایجاد میکنند احتمالا عمق و گستره بیشتری بیابد.
در میان نواندیشان و روشنفکران دینی نیز می توان مثلا گفت اندیشه سوسیال- دموکرات شریعتی نسبت به اندیشه علمی و لیبرال مهندس بازرگان نفوذ اجتماعی بیشتری پیدا کرد و یا فرضا اندیشه و رویکرد مهندس بازرگان نسبت به برخی نواندیشان دینی پس از انقلاب توجه و حساسیت بیشتری به نهادسازی (که در انجمنهای اسلامی مختلف دانشجویی، شرکت یاد، شرکت سهامی انتشار، انجمن اسلامی مهندسان و... نمود پیدا می کرد) داشت در حالی که از قدرت سیاسی و اجتماعی کمتری نسبت به این جریان که گاه حتی دو قوه مهم مجریه و مقننه را در اختیار داشت، برخوردار بود.
نکته دیگری که در باز کردن داعیه های مقاله ام قابل ذکر است این که روشنفکران عرفی ایران عمدتا باز نه مطلقا در فضای روشنفکری جهانی می اندیشیده اند و سعی در نهضت ترجمه و انعکاس آن نظرات حال گاه عمدتا چپ و گاه لیبرال (اعم از مدرن و پست مدرن) به جامعه روشنفکری ایرانی داشته اند. تا این جای کار البته اشکالی وجود ندارد. اما نقص کار آنجاست که تلاش چندانی برای بومی کردن آنها و به خصوص تعیین نسبت سازنده و موثر با فرهنگ مذهبی جامعه نمی کرده اند. این بحثی است که یک بار در کنفرانس برلین بین مرحوم سحابی و جناب چنگیز پهلوان نیز در گرفت. آقای پهلوان گفته بود روشنفکران دینی حرف های ما را تکرار می کنند. اما مهندس سحابی در پاسخ گفته بود اولا این افکار که مال شما نیست شما مترجم این افکار از جای دیگری هستید و ثانیا ما هم از منابع اصلی گرفته ایم و هم در تطبیق آن با فرهنگ ملی و مذهبی جامعه خودمان تلاش ها و دستاوردهایی داشته ایم.
در اینجا باز نباید بی انصافی کنم و باید اذعان کرد که بوده اند روشنفکرانی اعم از چپ و غیرچپ که سعی کرده اند روی فرهنگ ملی و تاریخی کشور خودمان نیز اشراف و شناخت داشته و تطبیق ها و نقد و بررسی های داشته باشند و یا تلاش کرده اند دستاوردهای نظری جهان را با شرایط ایران تطبیق دهند. در این رابطه می توان از مرحوم احسان طبری، مرحوم حسین عظیمی (در حوزه اقتصاد) و حتی در عرصه هایی از تلاش های دکتر بشیریه و یا دکتر کمال اطهاری و دکتر بابک احمدی و... یاد کنم.
اما جناب جباری حتما با من موافق خواهند بود که چه در مشروطه و چه از مشروطه به بعد مثلا در جریان نهضت ملی، جریان های مذهبی به خصوص جریان های مذهبی همسو با دکتر مصدق نقش موثری داشته اند و همین طور احتمالا مخالف نخواهند بود که به تدریج بنا به برخی تحولات بین المللی و داخلی نقش این جریانات مذهبی با هر چه وسیعتر به صحنه آمدن اقشار مختلف اجتماعی بیشتر و بیشتر هم شده است. نقش این جریانات در انقلاب اسلامی و رخدادهای دهه شصت و روند اصلاحات و جریان جنبش سبز و... کاملا مشهود و غیرقابل انکار است. این ها البته همه در مقایسه و به صورت نسبی است. و باز اشاره به این موارد به معنای نادیده گرفتن نقش تفکر و جریان غیرمذهبی اعم از چپ و لیبرال در همه این رخدادها نیست. اما به گمان من نقش نیروهای مذهبی در این میان بیشتر از دیگر نیروها بوده است. بررسی طیف های مشارکت کننده در هر یک از این رخدادها و رهبری هر یک و شعارها و خواسته های شان و نیز زندانیان و شهدا و قربانیان هر یک؛ هر چند کار آماری دقیقی در این باره وجود ندارد و یا امکان تحقیق درباره برخی شان فراهم نبوده است؛ اما به صورت عینی و به شکل مشارکت میدانی داعیه بنده را تقریبا واضح و انکارناپذیر می کند.
البته بنده نمی توانم در باره سمت و سوی رخدادها و جریان های اجتماعی آشکار و پنهان و نهفته و عریان در اعماق جامعه کنونی ایرانی و یا حتی در سطح و آشکار آن و میزان و نسبت هر دو تفکر و گرایش مذهبی و غیرمذهبی دراین میان؛ چشم انداز یا پیش بینی خاصی ارائه دهم. این امر بیشتر پیشگویی خواهد بود تا پیش بینی. اما به صورت حدسی و احتمالی باز بنده معتقدم مجموعه نیروهای مذهبی اعم از سنتی و رفرمیست و نواندیش همسو با تحولات آتی در ایران در مجموع و روی هم باز نسبت به نیروهای غیرمذهبی اعم از لیبرال و چپ به لحاظ کمی برتری خواهند داشت و در یک انتخابات بدون فیلتر اگر ائتلافی صورت نگرفته باشد، این جریان جای بالاتری را اشغال خواهد کرد. البته اصراری بر این برآورد خود ندارم و نیاز بدان هم نیست. چرا که بنده معتقدم همه نیروهای دموکرات و ملی اعم از مذهبی در انواع آن و غیرمذهبی در انواع آن متحد استراتژیک یکدیکر در تحولات آرام و مسالمت آمیز و درون جوش و ملی (نه وابسته و متکی به بیگانگان) در ایران کنونی به سمت آزادی و عدالت و دموکراسی و توسعه همه جانبه هستند. در این باره هم تصور میکنم بنده و جناب جباری مشابه یکدیگر می اندیشیم.
همچنین باز فکر میکنم هر دو در اینکه روشنفکری ایرانی باید بتواند اتصالات اجتماعی و عمق استراتژیک قوی بیابد مشترک باشیم. حال ممکن است در تحلیل و انتخاب این پایگاه اجتماعی تفاوت نظرهایی وجود داشته باشد و بنده نقش مهم تری به طبقه متوسط و بورژوای ملی نسبت به ایشان قائل باشم. این بحثی است که قبلا با یکدیگر در همین صفحه داشته ایم. اما باز هردو معتقد به نوعی سوسیال دموکراسی ملی هستیم که باید ضمن حرکت به سمت آزادی و دموکراسی رفاه بیشتری برای اقشار کم درآمدتر و نیروی کار (اعم از کارمندان و کارگران) که ستون فقرات تولید و توسعه در ایران هستند فراهم شود. در اتکا به جامعه مدنی و لزوم تشکیل نهادهای مدنی و تقویت تدریجی و تامین حداقل فضای تنفسی برای آنان از طرق مختلف سیاسی نیز احتمالا نظر مشابهی داریم.
در رابطه با داعیه دوم ام در مقاله گذشته در یک مقایسه، نواندیشان ترکیه ای را موفق تر از نواندیشان ایرانی دانسته ام. چرا که آنان (و یا جریانات نسبتا مشابهی در مالزی) توجه بیشتری به امر توسعه اقتصادی داشته اند و به خصوص در ترکیه به کارهای تولیدی و نهادهای خیریه و تاسیس گسترده مدارس و آموزشگاه هایی برای تعلیم علوم روز و نیز آموزش های فکری این جریان اهتمام زیادی داشته اند. پیروز شدن در انتخابات شهرداری ها و طی کردن تدریجی پله های ترقی اجتماعی و مورد اعتماد وسیع اجتماعی (اعم از مذهبی و غیرمذهبی) قرار گرفتن آنها ناشی از همین کار تدریجی و وسیع و با حوصله و انرژی فراوان در طول سالیانی طولانی بود. به علاوه نشان دادن سلامت مالی و کارآمدی اجرایی برای از بین بردن فقر و ایجاد رشد و توسعه اقتصادی چشمگیر و اثرگذار در زندگی رومزه مردمان و حرکت به سمت نوعی آشتی با دیگر طیف ها و اقشار اجتماعی به خصوص کردها. هر چند متاسفانه بعدا دچار انحرافاتی در مشی و منش شدند و هزینه اش را هم با کمتر شدن پایگاه اجتماعی شان (هر چند هنوز پررای ترین جریان هستند) پرداختند. این موضوع نیاز به بحث مستقلی دارد که خارج از حوصله این مقاله است. در رابطه با اخوان المسلمین مصر نیز نباید ایدئولوژیک و بر اساس نفرت های ضددینی برخورد کرد. هر چند محمد مرسی خطاهای سیاسی بسیاری کرد اما ما نباید در برابر یک دولت منتخب برآمده از دموکراسی، به خاطر حساسیت های ایدئولوژیک ضددینی، همسو و در صف نظامیان دیکتاتور و کودتاگری که روند تمرینی و آزمون و خطایی (ولو پرخطای) حرکت به سمت دموکراسی در مصر را قطع کردند و این روند را سال ها و بلکه ده ها به تاخیر انداختند، قرار بگیریم. این خود یکی از مشکلات جریان روشنفکری عرفی در ایران است که در تحلیل نهایی و گاه سر بزنگاه تمایلات نظری ضددینی اش بر ضرورت های استراتژیک عملی آزادی خواهانه و عدالت جویانه اش غلبه میکند. هر چند در میان روشنفکران عرفی و حتی بخش چپ آن نیز نشانه های قوی و مبارکی از واقع بینی در همین رابطه دیده می شود و همین امر نوید بسط اجتماعی این بخش در آینده ای میان مدت در عرصه اجتماعی ایران و پیدا کردن اتصال با پایگاه اجتماعی و همفکران خود در بستر جامعه پر تحول ایران را به آنها می دهد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست