سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یـادداشـت‏ های شـــــبانه: (بخش۵۲)


ابراهیم هرندی


• سرگرمی های اینترنتی مانند، فیسبوک، بلاگینگ، اسکایپ و چتینگ، ارزان و آسان و بی دردسر است. این سرگرمی ها بازتاب های فردی و اجتماعی ناخواسته و پیش بینی ناپذیر فراوانی دارند که هنوز همه رویه ها و سویه های آن ها آشکار نشده است. دوستی و عشق اینترنتی یکی از این بازتاب هاست. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ شهريور ۱٣۹۴ -  ۲۷ اوت ۲۰۱۵


 
٣۰۲. عشق مجازی!

در سراسر تاریخ، کسانی که تاب دست و پنجه نرم کردن با جهان حقیقی را نداشته اند، به جهان هپروت پناه می برده اند. نمونه های این کسان، کاهنان، کشیشان، عارفان، صوفیان، ملاها، دست اندرکارانِ دکان های دین فروشی، فیلسوفان، نقالان، شاعران، رمالان و مرغان خانگی هستند. امروز جهان مجازی، شکل دیگری از این امکان را پدید آورده است. پژوهش های چندی در گستره روانشناسی اجتماعی نشان داده است که افراد ِتنها، بیمار، بیکس، بیکار، غریب و تهیدست، زمان زیادتری از دیگران، در گستره مجازی می گذرانند. این کسان در گذشته نزدیک، بیش از دیگران تلویزیون تماشا می کردند. اما اکنون با پیدا شدن اینترنت و فراگیر شدنِ شبکه های اجتماعی مانند فیسبوک، توئیتر، انیستاگرم، پیامک و دیگر شیوه های دید و گفت و شنود مانند اسکایپ، واتزاَپ، تلگرام و پیام بران و پیام آورانِ ِدیگر، واماندگان و جاماندگان و پیرامونیان زندگی صنعتی مدرن، بیشتر زمان های بیداری خود را با این شبکه ها سرگرم می کنند. این چگونگی را آسانیابی دسترسی به اینترنت و فراوانی تلفن های همراه، شتاب بیشتری بخشیده است.

سرگرمی های اینترنتی مانند، فیسبوک، بلاگینگ، اسکایپ و چتینگ، ارزان و آسان و بی دردسر است. این سرگرمی ها بازتاب های فردی و اجتماعی ناخواسته و پیش بینی ناپذیر فراوانی دارند که هنوز همه رویه ها و سویه های آن ها آشکار نشده است. دوستی و عشق اینترنتی یکی از این بازتاب هاست. برآیش ِمغزِ انسان به گونه ای ست که با دیدن کسی و شنیدنِ صدای او، دارنده خود را با وی آشنا می کند. آشنایی، نخستین گام سُریدنِ انسان بسوی دوستی ست و دوستی می تواند در میان دوتن که زمینه و نیاز به همزبانی و همدلی دارند، به عشق میان آنان کشیده شود و آتش عشقی شگفت را برای هر یک به آن دیگر که نه او را در جهان حقیقی دیده است و نه می شناسند، شعله ور کند. در جهان حقیقی، دوستی پایانداد گرفت و داد و گفت و شنودی درونی میان عقل و دل است. این دو در پایانِ هماوردی و نبرد خود، یا رای به دوستی می دهند و یا نمی دهند. این هماوردی و نبرد، در عشق های اینترنتی غایب است. در جایی خواندم که کسی که سال ها عاشق و دلباخته زنی در ایران بود، با نخستین برخورد با وی در فرودگاه استانبول، ناگهان دریافته بود که دهان دلداه مجازی اش که تازه از ایران آمده بود، چنان بوی بد و زننده ای دارد که وی نمی توانسته بود از چار، پنج متری به وی نزدیکتر شود و بناگزیر، نخستین دیدار آنان پس از سال ها عشقبازی مجازی، آخرین دیدارآنان نیز بود.

کبوتری به شیوه غریزی برروی تخم های خود نشسته بود تا آن ها را بارور کند. در آزمایشی روانشناسیک، پژوهشگران تخم های کبوتر را برداشتند و بجای آن ها تخم گون هایی از مرمر را که مانند تخم کبوتر بود، گذاشتند. کبوتر مادر، بی که بداند براو چه رفته است، همچنان برآن حبه های مرمر نشست. چه آزمایش اندوهباری! عشقاق اینترنتی هم سرنوشتی این چنینی دارند. یعنی که مکانیزم ژنتیک عاشق شدن خودبخود بکار می افتد، بی که عاشق و معشوق بدانند که برآنان چه می رود.

***

٣۰٣. صادق هدایت.

هیچ کس مانند صادق هدایت این منجلاب را نشناخته بود. پیش و پس از او تا برپایی حکومت آخوندی در ایران، هرکه آمده بود، در لجنزار این بلای نکبت بار افتاده بود و آلوده شده بود. ببینید هدایت چه نوشته است:

"ما که عادت نداشتیم دخترانمان را زنده به گور کنیم ، ما برای خودمان تمدن وثروت و آزادی و آبادی داشتیم و فقر را فخر نمیدانستیم همه اینها را از ما گرفتند وبجاش فقرو پشیمانی و مرده پرستی و گریه و گدائی و تأسف واطاعت از خدای غدار و قهار و آداب کونشوئی و خلا رفتن برایمان آوردند ، همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سود پرستی و بی ذوقی و مرگ و بدبختی است.

عید قربان مسلمانان با کشتار گوسفندان و وحشت و کثافت و شکنجه جانوران برای خدای مهربان و بخشایشگر است خدای جهودی آنها قهار و جبار و کین توز است و همه اش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را میدهد وپیش از روز رستاخیز حضرت صاحب را میفرستد تا حسابی دخل امتش را بیاورد و آنقدر از آنها قتل عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند.

تازه مسلمان مومن کسی است که به امید لذتهای موهوم شهوانی و شکم پرستی آن دنیا با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را بسر برد و وسایل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد. همه اش زیر سلطه اموات زندگی میکنند و مردمان زنده امروز از قوانین شوم هزار سال پیش تبعیت میکنند کاری که پست ترین جانوران نمیکنند.

سرتا سر ممالکی را که فتح کردند، مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جا سوسی و دوروئی و دزدی و چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شکل صحرای برهوت در آوردند. اما مثل عصای موسی که مبدل به اژدها شد وخود موسی از آن ترسید این اژدهای هفتاد سر هم دارد این دنیا را می بلعد.

همین روزی پنج بار دو لا راست شدن جلو قادر متعال که باید بزبان عربی او را هجی کرد، کافی است تا آدم را تو سری خور و ذلیل و پست و بی همه چیز بار بیاورد.مگر برای ما چه آوردند ؟ معجون دل به هم زنی از آرا و عقاید متضادی که از مذاهب و ادیان و خرافات پیشین ، هول هولکی و هضم نکرده استراق و بی تناسب بهم در آمیخته شده است، دشمن ذوقیات حقیقی آدمی، و احکام آن مخالف با هر گونه ترقی و تعالی اقوام ملل است و به ضرب شمشیر به مردم زورچپان کرده اند. یعنی شمشیر بران و کاسه گدائی است، یا خراج و جزیه به بیت المال مسلمین بپردازید یا سرتان را میبریم هر چه پول و جواهر داشتیم چاپیدند. آثار هنری ما را از میان بردند و هنوز هم دست بردار نیستند؛ هر جا رفتند همین کار را کردند."

یادش گرامی باد.

***
   
٣۰۴. پرسش

کیست آن ستاره پوش
برفراز این شب ِ سیاه؟

دامنِ بلند کیست
در گذارِ ماه؟

دامن بلند و گسترای پر ستاره اش
روشنای ژرفِ روزنای نور
پهنه شهاب ریز بی کرانه و کناره اش

چشم های من
چشمک هزار باره اش

این چنین که مانده روشن و خموش
کیست آن ستاره پوش!؟

***

٣۰۵. از اون حرف ها.

"از- اون- حرف ها"، گفتمانِ زبانی آشنایی در فرهنگ مردم است که برای سخنان ناراست و بزرگُنما و ناروایی به کار برده می شود که بنیاد خِرَد پذیر و استواری ندارند، اما در باور همگانی جا افتاده اند. نمونه این چگونگی این باورهاست:

هر آن کس که دندان دهد، نان دهد
درست می شه.
همه ش زیر سر انگلیس هاست.
چو ایران نباشد، تن من مباد.
مرد اگه از زیر سنگ هم شده باید روزی زن و بچه شو در بیاره.
بروکار می کن، مگو چیست کار!
هر که در این دشت مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند.

زبانزدترین جمله ای که این روزها شنیده می شود و از اون حرف هاست این است که؛ با تصویب قراداد اتمی، اوضاع ایران رو به بهبود خواهد رفت.

***

٣۰۶. "حالا چه وقت این حرف هاست؟"

یکی از خوانندگان این یادداشت ها، پیام پراندرزی برایم فرستاده و نوشته است که؛ "این یادداشت های شما خیلی بهتر از اینی که هست، می تواند باشد. آخه چرا از هردری سخنی می گویی ، اما درباره موضوعاتی که باید سخن گفت، چیزی نمی نویسی؟.... شما زیاد در مورد شعر و ادبیات و برآیش و این ها می نویسید. آخه حالا چه وقت این حرف هاست"

با سپاس از این دوستِ "خیرخواه"، باید عرض کنم که این سخن شما هم از اون حرف هاست که در یادداشت پیشین درباره اش نوشتم. سخنی که منطق امام خمینی را دنبال می کند. آن بزرگوار هم ، پیش و پس از انقلاب، هرکس سخن از آزادی، برابری حقوقی زن و مرد، حقوق مردمان ، آزادی پوشش، حقوق هم میهنان غیرمسلمان و دیگر پرسش های شهروندی می کرد، می گفت؛ امروز وقت این حرف ها نیست. امروز فقط وحدت کلمه ضامن پیروزی ماست.

راستش من نمی دانم در چه زمانی در سرزمین ما وقت "این حرف ها"، بوده است. اما می دانم که امروز بهترین روز برای آن هاست. حکومت های دیکتاتوری، حکومت های بحران زا و بحران زی هستند و تنها با بحران های ساختگی پیاپی می توانند بمانند و به چاپیدن دارایی کشور و پایمال کردن حقوق مردم بپردازند و مردم را از گفتگو درباره حقوق بنیادین خود باز دارند. چنین است که در صدسال گذشته، هربار که کسی سخنی از ستمی که برزنان و دگرجنسان و مردمان ایرانی رفته است،گفته، بسیارانی پرسیده اند که؛ حالا چه وقت این حرف هاست.

***

٣۰۷. آتشگاه های مدرن.

زیبایی، هنر، و عشق، پیوندی تنگاتنگ با همدیگر دارند. اما این سخن به معنای آن نیست که دارنده و یا خواهنده هریک از این سه، آن دو دیگر را نیز داراست. زیبا پسند، بی هنر نیز می تواند باشد آنچنان که عاشق، ناتوان از درک زیبایی. پیوند های زیبایی و هنر و عشق را در پیوندهای آن ها و واکنش انسان به آن پیوندها می توان دید. انسان در آتش خیره می شود، ( زیبایی) و خیز و خواب شعله های آن را رقصِ آتش می پندارد و آن ها را خوش می دارد، (هنر)، و ترنمِ بارانِ عشق را در دل و جان خود به شراره های آتش مانند می کند و خود را در آتش عشق می یابد و یا می خواند، (عشق). آتش، یکی از نقطه های همگرایی عشق و زیبایی و هنر است؛ سرخی برهنه و فروزان ِ ناب سوختن، ستون تناور شعله رمنده با زبانه ی پرکرشمه ای که نماد خواهش ها و هواها و آرزوهای آتشناک انسان می شود. پس آتش یکی از پدیدارهای پیوند دهنده زیبایی و هنر و آرمان های میدانخواه انسان است. چنین است که خیره شدن در آتش و دلسپاری به آن، کاری بسیار دیرین و شیرین است و در هر دوره از تاریخ، انسان به گونه ای در آتش، که نماد روشنایی ست، خیره می شده است. امروز نیز میلیون ها نفر هر روز و شب بر صفحه رسانه های دیداری، مانند؛ تلویزیون، پرده سینما و مونیتور کامپیوتر و گوشی تلفن خیره می شوند. این دستگاه ها، آتشگاه های مدرن هستند که اکنون انسانِ سرگردان و تنها و کنجکاو را بخود می خوانند و بسوی سرابِ رسیدن می روانند و می دوانند.

زیبایی، هنر و آرمان های میدانخواه آمیزشی انسان، در پودبافتِ شگفت- تافته ی هستی در نقطه های فراوانی به یکدیگر برمی خورند. این نقطه های برخورد، پایگاه های شناسایی زیبایی و هنر و عشق هستند و برای شناخت بیشتر از شور و شعر و شیفتگی و شنگی انسان، باید به پژوهش و پالایش آن ها پرداخت. زیبایی و عشق و هنر، واتاب هایی همگون در مغز انسان دارند و تجربه آن ها مغز را به تراوش هورمونی بنام دوپمین وا می دارد.

***

٣۰٨. نکته.

یوسف گم گشته گر ناید به کنعان، غم مخور
این زمان بازار مصر از یوسف چینی پُر است

***

٣۰۹. رخنه های روانی.

رفتارها و کردارهای دلبرانه، روانشناسی بسیار شگفت و ژرفی دارند و برای دلربایی و کشیدن کسی که ساختار ژنتیک همایندی با انسان دارد، برآمده اند. از چشم اندازِ زیبایی شناسی برآیشی، هر فرد، کسانی را که همایندی ژنتیک با وی دارند، زیبا می یابد و هرچه این همایندی در میان دو نفر بیشتر باشد، کشش جنسی آنان بسوی یکدیگر بیشتر خواهد بود و زمینه دوستی بسیار ژرف و عاطفیِ آنان آماده تر. سرگذشت کسانی که چون شیخ صنعان، دیوانه وار در آتش عشقی کولاکی می افتند که همه بردارهای دینی و فرهنگی و اجتماعی را ناکاره می کند و همه خوان های جلوگیر را در می نوردد و دل و دین از عاشق و معشوق می رُباید، اشاره به همایندی گهگاهی کسانی از این دست، در گذار تاریخ دارد. اگر خوشبختی را شادمانی و کامکاری آمیزشی بدانیم، آنگاه می توانیم بگوییم که عاشقانی که ساختار ژنتیک همایندی با یگدیگر دارند، خوشبخت ترین مردمان روزگار خویش اند. این همایندی سبب می شود که ستیز این کسان با یکدیگر نیز، شیرین و بی خطر و دلبرانه باشد و آتش عشق آنان را فروزانتر کند. البته واروی این چگونگی، ازدواج زن و مردی ست که هیچگونه همایندی ژنتیک با همدیگر ندارند و بنا به نیازهای دیگری به قرارداد ازدواج تن می سپارند. زندگی این گونه کسان، دست کمی از زیستن در دوزخ ندارد.

رفتارها و کردارهای دلبرانه، گستره بسیار فراگیری دارند و دربرگیرنده ادبیات، هنر، مد، و زبان تن نیز می شوند. ساختار روانی انسان، رخنه هایی برای روان گردانی و وادار کردن زن و مرد به آمیزش جنسی دارد. این رخنه ها همان حس های پنجگانه هستند که جانوران را برای جفت گیری و درانسان، عاشق و معشوق را برای آمیزش آماده می کنند. هنگامی که دو دلداده با یکدیگر روبرو می شوند، همه حواسِ هردو، درگیر پرداختن به همدیگر می شود و ریزترین کُنش های هریک برای دیگری مهم می شود. در این رویارویی، "وجود" هر دوتن، به "حضور"، روی می گرداند و نکهت حضور هریک، فیزیولوژی دیگری را با شتاب سرسام آوری برای آمیزش و ریزش و ترکیب ژن های کارا آماده می کند.

رخنه های روانی انسان که برای آسان کردن آمیزش جنسی و وادار کردن انسان به سرسپاری به این کُنش پدید آمده اند، زمینه را برای فریب خواری در گستره های دیگر نیز آماده می کنند. روان گردانی و استثمار ذهنی و آنچه درروزگار ما شستشوی مغری نام گرفته است، همه بخشی از بازتاب های ناخواسته برآیش این رخنه هاست که به بند کشیدن ذهن را میسر می سازد. این چگونگی اکنون از سویی با پیدایش سینما و تلویزیون و اینترنت و از سوی دیگر پدید آمدن رشته هایی مانند روانشناسی ایمایی و تبلیغاتی،(Nudge Psychology) ، رویه ها و سویه های دهشتناکی بخود گرفته است.

رفتارها و کردارهای آمیزشی، گاه انسان را به یویوی عاطفی دچار می کنند و می توانند از انسانی فرشته خو، دیوی درنده بسازند. از یکسو انسان با درگیری جنسی با دیگری می تواند عاشق شود و معشوق را برتر از خود بدارد و کمر بخدمت او ببندد و از سویی در رقابت های آمیزشی، آتش خشم و کین او چنان شعله ور شود که به آتش افروزی و کشتار دست بزند. نگاهی به جنایت های جنسی در روزنامه های هر کشور، آشکار خواهد کرد که رفتارها و کردارهای جنسی چه بازتاب های زیانباری می توانند داشته باشد. به این لیست می توان آسیب های ناشی از ادبیات پورنوگرافیک، ناتوانی، نادانی، بیماری ها، کژروی ها و اعتیادهای جنسی را نیز افزود. در گذشته جنایات جنسی گاه زمینه ساز جنگ در میان مردم دو قوم، قبیله و یا سرزمین می شد.   

***

٣۱۰. دلبـر فیلتر شکن

از دل ِ خاکِ وطن ام، آید و گوید که من ام، دلبر ِ فیلتر شکن ام
تازه کند جان و تن ام، از دل خاکِ وطن ام، دلبر فیلتر شکن ام

هر شبه آنلاین شود، تا به سحر ماین شود، فاین تر از فاین شود
با شروشور و هیجان، جان بدمد در بدن ام، دلبر ِ فیلتر شکن ام

خوشگل و خوش خنده و شیک، آید با ناز و کلیک، رفتار، گفتار، چه نیک!
بوته خوشبوی هـِل ام، ماه وش ِ سیم تن ام، دلبر ِ فیلتر شکن ام

جان همه آغوش شود، واله و مدهوش شود، چشم شود، گوش شود
آید از راه چو با، هیمنه و جاه و جنم، دلبر فیلتر شکن ام

روی ز گل تازه ترش، دیده زیبا نگرش، نکهت بالا و برش،
می بردم دل که همه چشم شوم دم نزنم، دلبر فیلتر شکن ام

می بردم، می بردم، می بردم،می بردم، می بردم تا به کجا؟
تا به نشابور، به شیراز، به دشت و دمن ام، دلبر فیلتر شکن ام

آتش جان، آب ِ روان، یعنی هم این و هم آن، در دل شب با هیجان
راهزن جان و دل ام، آتشک ِ راهزن ام، دلبر فیلتر شکن ام

غنچه شیرین دهن ام، سرو چمان جمن ام، تا که دمد جان به تن ام
از دل خاک وطن ام، آید و گوید که من ام، دلبر فیلتر شکن ام

---------------
(Mine)= مال من
(Fine)= نیکو

http://goob.blogspot.co.uk


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست