سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دوآلیسم هسته یی!
نگاهی دیگر به تبعات توافق وین


محمد قراگوزلو


• این جا صحبت از یک افق سیاسی مشترک در کار است. از قرار معلوم این افق سیاسی در چند ماه آینده در سپهر انتخابات مجلس یازدهم و خبره گان نمود تازه یی خواهد یافت. به لیست "یاران رفسنجانی، خاتمی، روحانی" رای بدهیم تا خطر جنگ "دورتر" شود. دوآلیسم هسته یی برگ برنده ی این انتخابات است. هر که در این دوآلیسم پیروز شود می تواند به اندازه ی خود سهمی در دو مجلس آینده داشته باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ شهريور ۱٣۹۴ -  ۲۷ اوت ۲۰۱۵


یکم... این داستان اما از نتایج "غم انگیز" ششمین دوره ی "انتخابات" ریاست جمهوری اسلامی آغاز شده است. به طور جدی. زمانی که آمار رسمی از افول حیرت انگیز میزان مشارکت و افت مشروعیت و مقبولیت نظام سیاسی حاکم سخن می گفت. چهارده سال پس از آن که صادق قطب زاده مشارکت 98 درصدی "امت حزب الله" را به مشت محکمی زیر چشم آن دو درصد ملعونین و "مظنونین همیشه گیِ" تحریمی تبدیل کرد و پس از یک محاسبه ی دقیق و سرانگشتی مقرر فرمود که "بنا بر اصل دموکراسیِ نوین انتخاباتی فقط 37 ثانیه از اوقات گرانبهای تله ویزیونِ دولتی به اقلیت دو درصدی می رسد"؛ اتفاق جدیدی افتاده بود. قطب زاده البته در خرداد سال 72 نه رییس تله ویزیون بود و نه وجود خارجی داشت که بر مبنای آن تقسیم بندی مشهور نصف ساعات تله ویزیون را به مخالفان اختصاص دهد. نیمی از مردم ایران در انتخابات شرکت نکرده بودند. میزان مشارکت ( 50.5) به کم ترین حد ممکن رسیده بود. رفسنجانی – که به عنوان امام جمعه ی موقت تهران و رئیس جمهور منتخب ششم – سخن می گفت؛ درتوجیه این افول مشارکت سیاسی از زمین و زمان حرف زد. از جمله و پس از تاکید بر این نکته که همیشه در دور دوم انتخابات میزان مشارکت افت می کند به هجو یکی از رقبای خود پرداخت. این رقیب کسی جز عبدالله جاسبی نبود. کارمند آقای رفسنجانی و ریاست مادام العمر دانشگاه آزاد اسلامی. ادبیات تحقیر آمیز رفسنجانی نسبت به "رقیب" – که در واقع موید عصبانیت از مقاومت مردم در برابر برنامه های نئولیبرالی او بود- زمانی شکل هتک سیاسی گرفت که او مدعی شد مخالفانش از سر لجاجت به او رای نداده اند." صبح جمعه (21 خرداد 1372) وقتی به نوه ام که داشت کار خطرناکی می کرد تشر زدم برگشت گفت اگه اذیتم کنی می رم به آقای جاسبی رای می دم!" نقل به مضمون.
واقعیت مقاومت مردم در برابر انتخابات اما نه در سرکشی های کودکانه بل که در جای دیگری نهفته بود. کجا؟ جایی که برنامه ی تعدیل اقتصادی به خنس خورده بود. نرخ تورم به حدود پنجاه درصد رسیده بود و از قزوین تا اسلامشهر فریاد شورش نان از حنجره ی گرسنه گان به گوش می رسید. ماجرا اما ضلع دیگری هم داشت. فقدان آلترناتیو خودی و سردی فضای انتخاباتِ تک قطبی! این فضای سیاسی یادتان نرود تا با تبیینِ چیستی ارتباط آن با توافق وین از منظر جنگ و صلح بپردازیم!

دوم. فکر افزایش مشارکت سیاسی و ترمیم شکاف هایِ ناشی از افولِ مشروعیت و مقبولیت سیاسی نظام همزمان با بن بست مادام العمر شدن ریاست جمهوری رفسنجانی از یک سو و انشعاب در جامعه ی روحانیت مبارز تهران از سوی دیگر صورت بست. کارگزاران سازنده گی مجموعه یی از بوروکرات ها و تکنوکرات های دولت رفسنجانی بودند که علاوه بر هدف گیریِ فتح مجلس پنجم نگاه خود را به کرسی ریاست جمهوری هفتم دوخته بودند. اتاق فکر این جماعت در مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری مستقر شده بود. جایی که بنیان گزاران وزارت اطلاعات به سرکرده گی سعید حجاریان مشغول طراحی پروژه ی "توسعه ی سیاسی " بودند. جناح "چپ" این جریان به سردمداری موسوی خوئینی ها با روزنامه ی سلام فضاسازی می کرد و جناح راست آن با شهرداری کرباسچی و روزنامه ی همشهری. به موازات نزدیک شدن به انتخابات هفتم و افزایش شکاف در بالا کارگزاران با مجمع روحانیون مبارز به اشتراک نظر در خصوص دولت آینده رسیدند. جناح راست حاکم که همه ی مراکز انتصابی و نظامی امنیتی قدرت سیاسی را در اختیار داشت رییس مجلس شورای اسلامی ( ناطق نوری) را وارد میدان کرد و در مقابل جناح رقیب روی محمد خاتمی به توافق رسید. خاتمی که از مدیریت وزارت ارشاد بازمانده و به کنج کتاب خانه ی ملی خزیده بود، برای مردم ایران چهره یی نادانسته بود. بر خلاف ناطق نوری که نه فقط شناخته شده بود بلکه نماد و نماینده ی دست بالای قدرت سیاسی حاکم هم بود. به گفته ی سعید حجاریان بهترین گزینه پس از اعلام کاندیداتوری خاتمی کسب حداکثرهفت میلیون رای و ایجاد یک جریان آلترناتیو برای فشار بر دولت و خیزش در انتخابات بعدی بود. کما این که می بینیم یک ماه قبل از انتخابات1372کم و بیش اعضای کابینه ی ناطق نوری نیز مشخص شده و حتا مذاکراتی در سطح بین المللی برای جا انداختن او شروع شده بود. باری کوتاه این که دوم خرداد 76 یک تجربه ی بسیار مهم در فضای سیاسی کشور بود. مشارکت 50 درصدی انتخابات پیشین به 79.9 درصد افزایش یافت. ترمیم روابط بین المللی نه از طریق مذاکره ی نیک براون- لاریجانی بل که به شیوه ی تنش زدایی از سیاست خارجی شروع شد. ماجرای میکونوس و قهر سفیران اروپایی به طرفه العینی جمع و جور شد و انگار نه انگار که حقوق بشری هم نقض شده است. مردمی که گمان زده بودند که "نه" به ناطق "نه" به حاکمیت است با فضای سیاسی جدید- که نوع عقب مانده یی از دموکراتیزاسیون روال کار هانتینگتونی بود- تا می توانستند روزنامه ی " جامعه" و " صبح امروز" و.... خریدند و خواندند و با نویسنده گان "خلاق" و "مبتکر" مدافع "جامعه باز" آشنا شدند. روزنامه نگارانِ "متفکر" ی در سپهر سیاسی کشور ظاهر شدند که دیگر نه پونز و شلاق بل که گچ استادی دانشگاه و قلم جامعه ی مدنی به دست داشتند و ادای توماس فریدمن و فرید زکریا را در می آوردند و از مالیات به جای نفت سخن می گفتند. دو سال بعد مجلس ششم در متن این فضای سیاسی شکل گرفت. برخلاف پروپاگاندای اصلاح طلبان جا خوش کرده در رسانه ی برتر – که از "قضا" تعدادی از ایشان در شمار همان نماینده گان "محترم" مجلس ششم تشریف دارند- از تنور آن همه هیجان و هیاهو هیچ نانی برای مردم زحمتکش بیرون نیامد. سهل است کارگاه های کوچک از شمول قانون کار خارج شدند. کارگران معترض خاتون آباد به توپ بسته شدند و حتا رفرمیستی ترین قوانین مانند قانون مطبوعات و جرم سیاسی به تصویب مجلس نرسید و در نهایت فرجام گفت وگو با تمدن ها و تسامح و تساهل به جایی رسید که در پاسخ به یک اعتراض ساده ی دانشجویی؛ محمد خاتمی گفت " از دانشگاه صدای دشمن به گوش می رسد". برای نخستین بار در تاریخ جنبش دانشجویی دانشگاه که همیشه مرکز اعتراض به حاکمیت بود به مکانی برای مانوور دفتر تحکیم وحدت و دفاع از دولت تبدیل شد. روز دانشجو مسخ شد و رادیکالیسم آن تا حد سخنرانی رییس دولت سقوط کرد. جنبش زنان به امضاهای بی مصرف و پوچ خیابانی تنزل یافت و امید زنان به فتواهای آیت الله صانعی دوخته شد. می خواهم بگویم که جنبش مطالباتی گسترده ی مردم ایران بعد از دوم خرداد به تمامی توسط اصلاح طلبان مهار و انرژی آن تخلیه شد.

سوم. دوقطبی شدن فضای سیاسی کشور اگرچه به ایجاد یک مشروعیت سیاسی بین المللی برای دولت و حاکمیت ایران انجامید اما نگفته پیداست که جناح محافظه کار و جریان برتر قدرت سیاسی حاکم با آن همراه نبود. به واقع خاتمی – بر خلاف روحانی – به حاکمیت تحمیل شده بود. تلاش برای پیشگیری از رادیکالیزه شدن فضای سیاسی کشور به صور مختلف در دستور کار قرار گرفت. از جمله قتل های سیاسی و یورش به کوی دانشگاه و بستن مطبوعات . مضاف به این که اساسا دولت خاتمی و طراحان و نظریه پردازان آن نیز نه فقط تمایلی برای رادیکالیزه شدن فضای سیاسی کشور نداشتند بل که به طور مشخص "فشار مردم " را برای "چانه زدن با بالا" و کسب امتیاز به سود جناح خود به کار بسته بودند. سرنوشت دموکراسی انتخاباتی و مردم سالاری دینی چنان بود. برخلاف پندار ساده لوحانه و خام سوسیال دموکرات های هواخواه اصلاح طلبان دو قطبی شدن فضای سیاسی کشور از بیخ و بن با حاکمیت دوگانه متفاوت بود.

چهارم. سال 2001 ویروس طالبان و القاعده – که برای خلاصی از " شر کمونیسم روسی" ساخته شده بود - از آزمایشگاه های سیا و پنتاگون گریخت و گریبان سازنده گانش را گرفت. جهان پس از یازده سپتامبر وارد دوران دیگری شده بود. دورانی به غایت سیاه تر از گذشته که قرار بود با تخریب تمام مدنیت خاورمیانه به "نظام جهانی نو" سر و سامان دیگری ببخشد. از منظر نئوکنسرواتیست های آمریکایی ایران یکی از آن محورهای شرارت منطقه بود که می باید از طریق جنگ سرکوب شود. جنگ!
همه ی این مقدمات را گفتم تا به این جا رسیده باشم. جنگ! ابتدا به افغانستان حمله شد که مرکز خلافت طالبان و دژ اصلی القاعده بود. دو سال بعد عراق صدام حسین در معرض نابودی قرار گرفت. جنگ کویت و وجود زرادخانه های تولید سلاح شیمیایی و میکروبی بهانه یی بیش نبود. به دلایلی روشن – که این قلم در مقاله ی مبسوط " از تشدید تحریم ها تا امکان جنگ ایران و آمریکا " تحلیل کرده است - ایران از مثلث "محور شرارت" بوش و اشرار دار و دسته اش خارج شده بود. همان زمان گفته شد که سیاست خارجی متکی به تنش زدایی و گفت و گوی تمدن ها دلیل اصلی مصون ماندن ایران از تعرض آمریکایی ها بوده است. برای اولین بار در تاریخ سیاسی متاخر به برکت سیاست های صلح جویانه ی اصلاح طلبان "سایه ی شوم جنگ" از سر کشور رفع شده بود. منت اصلاح طلبان را که طاعتشان موجب دوری از جنگ است. دولت و رییس جمهوری که با وجود حمایت تمام عیار مجلس خود را هیچ کاره و "تدارکاتچی " می دانست از وقوع جنگ با آمریکا جلوگیری کرده بود! این سطح از تحلیل اگر مضحک و مهمل نیست پس چیست؟

پنجم. دوقطبی سیاسی در سال 84 به گونه ی دیگری رقم خورد. برای اولین بار انتخابات به دور دوم رفت و ماجراهایی که؛ چندان کهنه نشده است تا فراموش شود.سیاست گفت و گوی تمدن ها و سعد آباد و جک استراو جای خود را به "کیک زرد" و "حق مسلم ماست" و عبور از شورای حکام به سوی شورای امنیت و "پاره شدن قطع نامه دان" و تشدید تحریم ها و هولوکاست ستیزی و "پاک دستی و عدالت محوری" داد. با این حال از صدقه سری فروش نفت بشکه یی صد و پنجاه دلار " مردم تو خیابان ها حال می کردن" ( جمله مشهور احمدی نژاد). جناح رقیب که نه فقط از قدرت سیاسی رانده شده و حتا دانشگاه آزادش را هم از دست داده و خانواده اش را هم در معرض افشاگری های بی پروای احمدی نژاد بر باد رفته می دید در فضای انتخابات و در متن یک دو قطبی جدید وارد کارزار 88 شد. آنان "حق" داشتند که از خطر احمدی نژاد سخن بگویند منتها این احساس خطر به خاطر مختل شدن نرخ سود و ایجاد اختلال و بی نظمی در روند ادغام ایران در سرمایه داری غرب، استحاله در وارادت چینی و هم پیمانی بی فایده با روسیه و دخالت بی نتیجه در لبنان و عراق و سوریه بود.....هنوز صحبت از جنگ نبود. هنوز اصلاح طلبان در متن دو قطبی انتخاباتی خود را ناجی مجدد مردم ایران از خطر جنگ و مبشر صلح نمی دانستند. هنوز گربه یی که مارکسیسم پست مدرن ژیژک از سقوط آن به دره نگران بود به لبه ی پرتگاه نرسیده بود. دو قطبی 88 قرار بود کشور را از ماجراجویی هایی رها کند که یک نمونه ی آن در دستگیری ملوانان انگلیسی و اهدای کت و شلوار هاکوپیان و بدرقه از سوی احمدی نژاد متجلی شده بود. دو قطبی 88 قرار بود ایران را به جای کره شمالی شدن کره جنوبی یا اندونزی کند.... دو قطبی 88 از خطر جنگ و بشارت صلح سخن نمی گفت هنوز.

ششم. آن دو قطبی برای اتاق فکرهای حاکمیت درس های آموزنده و به غایت مفیدی داشت. از خساراتش بگذریم که هنوز هم در قالب دفع "فتنه" اهرمی است برای امنیتی کردن فضای کشور..... اولین درس آن زمانی به کار بسته شد که مشایی و رفسنجانی هر دو در سد فیلتر شورای نگهبان گیر کردند. حضور این دو می توانست منازعه ی جناح ها را از صندوق رای به خیابان بکشد. رفسنجانیِ 92 با رفسنجانیِ پنجاه درصدی 72 فرق داشت. او دیگر نه "عالی جناب سرخ پوش " بود و نه رییس علی فلاحیان! او آمده بود که کشور را از "خطر جنگ" و عوارضِ شلخته بازی های احمدی نژاد خلاص کند.هم رفسنجانی و هم دوستانش خوب می دانستند که سیاست خارجیِ تعرضی احمدی نژاد و "حق مسلم ماست" شکست خورده و در بن بست تحریم گیر کرده است. آنان از اخبار مذاکره با آمریکا به وساطت عمان مطلع بودند. مذاکره با "شیطان بزرگ" چنان که اخیرا گفته و افشا شده است دور از چشم احمدی نژاد و دولت و "دلواپسان " کنونی در جریان بود. علی اکبر صالحی روایت جالبی از این مذاکرات هسته یی – که با اطلاع و تحت نظارت رهبر ایران صورت می گرفته – به دست داده است. به هر حال این نیز از طرفه های حاکمیت ایران است که مهم ترین ظرفیت های سیاست خارجی بیرون از اختیارات دولت و در جای دیگری طراحی می شود. در متن مباحثات انتخابات 92 وقتی که علاوه بر مشاور ارشد رهبر نظام (علی اکبر ولایتی) و حتا قالیباف به خط تعرضی (جلیلی) حمله کردند و آن را مردود دانستند معلوم شد که داستان دیگری در کشور رقم خورده است. در واقع این خط روحانی و اصلاح طلبان نبود که برای کشور" صلح " به ارمغان می آورد! اصلاح طلبان و کاندیدای شان تنها عامل اجرای سیاست هایی بودند که ماه ها پیش از انتخابات 92 اتخاذ شده بود! درهای جنگی که هیچ وقت در دستور کار جدی و فوری آمریکا و متحدانش نبود در جای دیگری با "کلید" صلح باز شده بود. منتها این کلید نمی توانست از جیب جلیلی و یا ژنرال قالیباف بیرون بیاید. جلیلی با احمدی نژاد و مصباح و خط دوران تحریم و شکست یادآوری می شد و قالیباف با فرماندهی نیروی انتظامی و سپاه و تقابل با اصلاحات و سرکوب خشن دانشجویان. چنان که دکتر حقوق دادن گفت!

هفتم. دوقطبی 76 و 88 این بار اصلاح شد. به یک مفهوم واقعی "رادیکالیزم" آن دوقطبی به حداقل ممکن تنزل یافت. نبرد کاندیدای سوم جناح "صلح طلب" در مقابل چهره ی نا دلچسب و از پیش شکست خورده ی جناح "جنگ طلب"، در هیچ شرایطی نمی توانست به کش مکش های خیابانی و کشیده شدن دعوا به پایین منجر شود. حتا عارف نیز از آن تیپِ اصولگرا و مستقیم موسوی بی بهره بود و به راحتی عدول پذیر بود. دوقطبی 92 با چهره های دوم و سوم طرفین به بهترین شکل ممکن عملیاتی شد. خط سعد آباد می توانست گره از کار فرو بسته ی هسته یی بگشاید و برای ما بار دیگر صلح به ارمغان بیاورد! کما این که آورده است. این خط می توانست در سطح داخل بقایای ناراضیِ خیزش سبز را خنثا و تعدیل کند. کما این که کرده است. از نظر بالایی ها این خط مطلوب و ایده آل نیست و بهتر آن بود که مجری چنین خطی قالیباف یا ولایتی نام می گرفت. اما در همین حد هم تنها گزینه ی مطلوب است. با پیروزی این خط تمام مصائب کشور بر سر احمدی نژاد تخریب شده است . تغییر ریل پروژه ی هسته یی به تغییر دولت نسبت داده شده است و "نظر سنجی ها" ی مراکز "معتبرِ" متکی به تفسیر رسانه ی برتر موید رضایت مردم فرودست از "بازگشایی سفارت انگلیس" و شادی "مردم" از سفر پر خیر و برکت لوران فابیوس و فیلیپ هاموند است!
هشتم. فقط در متن و تحت فشار این دوقطبی سازی است که می توان تغییر ریل ها را توجیه کرد و از شکست ها سخنی نگفت. سهل است شکست ها را به حساب پیروزی واریز کرد. فقط در سایه ی فهم این دو قطبی سازی است که می توان کاریکاتوری از مصدق را – آن هم در کشوری که یک کوچه بن بست به اسم مصدق ندارد- طراحی کرد. در متن این دو قطبی سازی – که از آن به "بد" در مقابل "بدتر" هم یاد شده – همیشه یک نماد "خیر مطلق" در برابر یک نماد "شر مطلق" ایستاده است. حد وسطی در کار نیست. هر که طرفدار نماد خیر باشد صلح طلب است و مدنی و متمدن و هر که مخالف آن باشد جنگ طلب است و خشونت طلب است و طرفدار کلنگی سازی کشور. دومی ها که صد البته نئوکنسرواتیست هستند با بوش و مک کین و احمدی نژاد و جلیلی تداعی می شوند و اولی ها که به خدا معتدل و دموکرات و اصلاح طلب هستند با اوباما و جان کری و رفسنجانی و روحانی به یاد می آیند. دومی ها می خواهند از طریق "انقلاب کلنگی" ایران را سوریه و عراق و پاکستان کنند و اولی ها می خواهند از طریق اصلاحات سیصد ساله ی پوپری ایران را مالزی کنند! البته گاهی اوقات و از سر لطف و محبت همه ی مخالفان چپ و ترقی خواه به دومی ها نسبت داده می شوند تا فلسفه ی این دوقطبی سازی تکمیل شود! در متن این مناقشه هیچ جا و مفری برای خط سوم در کار نیست. انگار نه انگار که در این مملکت یک صدای گیرم ضعیف و رو به عروج سوسیالیستی هم وجود دارد که البته مقرر شده از سوی جامعه ی مدنی چیان "رسوبات" آن " زدوده " شود! انگار نه انگار که در این مملکت پنجاه و پنج میلیون خانوار کارگری هم زنده گی می کنند که با پرواز مستقیم تهران – واشنگتن به ورامین هم نمی رسند! اگر شما با توافق مخالفی حتما دنبال جنگ هستی و اگر موافقی صلح طلب تشریف داری. این صلح طلبان که با جوایز صدها میلیون دلاری خون ریزترین جانیان تاریخ معاصر تداعی می شوند چنان ولوله یی راه انداخته اند که صدا به صدا نمی رسد.
نهم. دوآلیسم حاکم بر سپهر سیاسی کشور از چنین خصلتی برخوردار است. در متن این دوآلیسم همه ی خط سومی ها یا باید خفه شوند یا اگر احتمالا نقدی بنویسند و نق و نوقی بزنند هیزم به آتش کنسرواتیست ها ریخته اند و با نتانیاهو همراه شده اند. سردمدار این خط البته رفسنجانی و کل طیف اصلاح طلبان هستند اما عقبه های آن بسیار متنوع هستند. از یروند آبراهامیان گرفته تا سوسیال دموکرات های تهران نشین منتقد "نولیبرالیسم". اینان همه یک صدا می گویند با توافق وین خطر جنگ از کشور دور شده است و خواسته یا نخواسته باید برای روحانی و دولت صلح طلب او هورا کشید. صدای خجول آنان در آستانه ی انتخابات 92 هم شنیده شده بود. " اگر می خواهید ایران سوریه نشود به روحانی رای بدهید!" در جهان معاصر و به خصوص در منطقه ی تیره روزی که ما در آن دست و پا می زنیم به جز گنگسترهای القاعده و منشعبین آن و البته حامیان پیدا و پنهان شان درآمریکا و اسراییل و عربستان و ترکیه و قطر هیچ انسان شرافتمندی یافت نمی شود که برای عراقیزه شدن کشورش حرکت کند. مضاف به این که خطوط سیاسی به قدری روشن و شفاف است که هیچ فعال سیاسی با کم ترین سطح آگاهی نیز بدون منافع فردی و گروهی و طبقاتی خود در دام این کمپین ها نمی افتد. آنان که امروز به بهانه ی رفع خطرموهوم جنگ در نتیجه ی توافق هسته یی از صلح دفاع می کنند در واقع وارد جریانی شده اند که نام آن بیش از همسویی سیاسی با دولت روحانی است. این جا صحبت از یک افق سیاسی مشترک در کار است. از قرار معلوم این افق سیاسی در چند ماه آینده در سپهر انتخابات مجلس یازدهم و خبره گان نمود تازه یی خواهد یافت. به لیست "یاران رفسنجانی، خاتمی، روحانی" رای بدهیم تا خطر جنگ "دورتر" شود. دوآلیسم هسته یی برگ برنده ی این انتخابات است. هر که در این دوآلیسم پیروز شود می تواند به اندازه ی خود سهمی در دو مجلس آینده داشته باشد. مهم نیست که شما "پروفسور تاریخ" یا علم الاشیا هستی و از "ضیق وقت" رنج می بری، مساله به ساده گی این است که فهم سیاسی شما قادر به تبیین استراتژی سیاسی این دوآلیسم نیست.

محمد قراگوزلو. کرج. 4 شهریور ماه 1394
Qhq.mm22@gmail.com

* بخش نظرات این مقاله غیرفعال است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست